پرنده‌ی قرمز، مهمان کتابخانه‌ آناهیتا

  • نام کتاب: پرنده‌ قرمز اثر آسترید لیندگرن
  • تاریخ نشست: آبان 98
  • گروه سنی: کلاس‌های چهارم و پنجم
  • مربی: شهرزاد مقصودی‌نسب
  • مکان: تهران - شوش - کتابخانه کودک‌محور آناهیتا - انجمن روشنگران فردای کودک (ارفک)

 

ما امروز آنا و متیو را به کتابخانه‌ی آناهیتا دعوت کردیم. بخاری کتابخانه روشن بود و قناری هم همراهی‌مان می‌کرد.

بچه‌ها غرق خوشی و لذت از برف پاییزی بودند. قبل از نشست‌ بلندخوانی صدای‌شان را می‌شنیدم که به هم می‌گفتند: امروز کار به خاطر برف تعطیل میشه! همین جمله کافی بود تا آنا و متیو، شخصیت‌های کتاب «پرنده قرمز»، دست‌مان را بگیرند و ما را به «روزهای خاکستریِ نداری» ببرند!

از بچه‌ها پرسیدم: تا حالا پرنده‌ی قرمز دیده‌اید؟ بچه‌ها از پرنده‌ای به نام «توت‌خورک» برای‌ام گفتند که محل زندگی‌اش افغانستان است و فقط توت می‌خورد.

در کتاب «پرنده قرمز» گاهی از واژه‌ی قرمز و گاهی از واژه‌ی سرخ استفاده شده است. یکی از بچه‌ها پرسید: چه فرقی بین سرخ و قرمز است؟ گفتم: هم‌معنی هستند. برخی از بچه‌ها گفتند: ما در افغانستان می‌گوییم سرخ. با خود فکر کردم گاهی چقدر واژه‌های هم‌معنی بین ‌ما آدم‌ها فاصله انداخته‌اند و چقدر این بچه‌ها سختی کشیده‌اند تا بگویند: شاید کلمه‌ی متفاوتی به کار می‌بریم اما معنی حرف‌مان با شما یکی است.

پسرهای کلاس شیطنت می‌کردند و گاهی از این می‌گفتند که باید پرنده قرمز را اسیر یا شکار کرد.

با تمام تفاوت دیدگاه‌ها، پیش از خواندن آخرین صفحات کتاب، تقریباً همه‌ی بچه‌ها موافق بودند که باید آنا و متیو درِ مرغزار آفتابی را ببندند و برای همیشه در آن‌جا بمانند تا از شر گرسنگی و کار و بی‌مهری و... خلاص شوند.

 

 

با توجه به طولانی بودن کتاب، در آن ‌جلسه فرصت گفت‌وگوی بیش‌تر و اجرای فعالیت‌های پس از خواندن فراهم نشد. اما در جلسه هفته‌ی بعد ضمن بازگویی داستان، با تمرکز بر مسئله‌ی حقوق کودک فعالیت‌هایی را با کودکان و نوجوانان مرکز انجام دادم. به هر کدام از بچه‌ها یک تکه کاغذ به شکل پر داده شد. از بچه‌ها پرسیدم: این چیست؟ بچه‌ها انواع حدس‌ها را زدند! یکی گفت سیبیل است! دیگری گفت ماهی است! برگ است! و خلاصه تقریباً هر حدسی زدند به جز پر پرنده!

سپس نشست را با بازگویی کتاب «پرنده قرمز» ادامه دادیم. با بازگویی هر بخش از داستان برخی حقوق کودک را از زبان آنا و متیو مشخص کردیم و هر کدام از بچه‌ها یکی از حقوق را روی پر خود نوشت. جملاتی که با کمک هم نوشتیم این‌ها بودند:

  • آنا و متیو نباید برای کار کردن نزد کشاورز میرا فرستاده می‌شدند.
  • آنا و متیو حق خوردن غذای خوب و مقوی داشتند.
  • آنا و متیو حق بازی کردن داشتند.
  • آنا و متیو نباید تنها و بی‌کس می‌ماندند تا گریه کنند.
  • آنا و متیو حق رفتن به مدرسه داشتند.
  • آنا و متیو نباید آن راه طولانی، خطرناک و سرد را برای رسیدن به مدرسه طی می‌کردند.
  • آنا و متیو حق پوشیدن لباس‌های گرم، سالم و خوش‌رنگ را داشتند.
  • مدیر مدرسه نباید با عصا روی انگشت‌های دست متیو می‌کوبید.
  • کشاورز نباید آنا و متیو را وادار می‌کرد برای کار کردن زود از مدرسه به خانه برگردند.
  • همکلاسی‌های آنا و متیو نباید آن‌ها را مسخره می‌کردند.
  • آنا و متیو حق داشتند پرنده قرمز را دنبال کنند.
  • آنا و متیو حق داشتند درِ مرغزار آفتابی را ببندند.

 

هنگام نوشتن و گفت‌وگو درباره‌ی این جمله‌ها، چالش‌هایی هم ایجاد می‌شد. مثلا برخی سوال می‌کردند: آیا کشاورز به بچه‌ها پول هم می‌دهد؟ اگر پول بدهد بچه‌ها باید برای او کار کنند؟ یکی از کودکان می‌گفت: اگر کشاورز به بچه‌ها جای خواب و غذا می‌دهد، آن‌ها وظیفه دارند تا در عوض برای او کار کنند. برخی از بچه‌ها با این گفته مخالفت کردند و گفتند: نه! و بحث‌های جالبی بین آن‌ها شکل ‌گرفت. در موردی دیگر یکی از کودکان معتقد بود که آنا و متیو حق بازی کردن ندارند. بچه‌های دیگر برای‌اش مثال زدند که خودش هم زیاد بازی می‌کند و با او مخالفت کردند.

امل یکی از کودکان شرکت‌کننده در نشست بیش از سایرین در این فعالیت مشارکت کرد و روی پری که داشت چندین مورد از حقوق کودک را نوشته بود.

 

 

 

 

با کتابخانه آناهیتا بیشتر آشنا شوید:

کتابخانه آناهیتا از آذرماه ۱۳۹۷ با پشتیبانی مالی یکی از نیکوکاران در انجمن «روشنگران فردای کودک» در منطقه شوش تهران برای کودکان کار راه‌‌اندازی شده است. این کتابخانه عضوی از گروه کتابخانه‌های کودک‌محور «با من بخوان» است و با فضای دلپذیر خود، محل برگزاری نشست‌های بلندخوانی برای کودکان کار و کودکان و نوجوانان این محله‌ی کم‌برخودار شهر تهران است. مربیان و ترویج‌گران آموزش‌دیده‌ی این مرکز می‌کوشند با کتابخوانی و بهره‌گیری از تاثیر ادبیات در آموزش کودکان به ویژه کودکان در بحران و نیز فعالیت‌های هنری و نمایشی در پیوند با کتابخوانی، به زندگی این کودکان و نوجوانان غنای بیش‌تری ببخشند و آنان را در مقابله با مشکلات و بحران‌ها توان‌مندتر سازند.

https://khanak.org/UR4iS

درباره‌ کتاب پرنده‌ قرمز

کتاب «پرنده قرمز» داستان دو کودک یتیم است که پس از دست دادن پدر و مادرشان، به مزرعه‌ای فرستاده می‌شوند. مزرعه‌دار ظالم در ازای خوراکی اندک، آن‌ها را به کارهای سخت وامی‌دارد. متیو و آنا امیدوار هستند که با رسیدن زمستان و رفتن به مدرسه روزگار بهتری داشته باشند اما در مدرسه نیز پس از چند روز متیو به خاطر ورجه ورجه کردن چوب می‌خورد و کودکان به خاطر غذای فقیرانه تحقیرشان می‌کنند.

روزی در اوج ناامیدی و اندوه پرنده‌ای قرمز را می‌بینند. پرنده‌ی قرمز آن‌ها را به سرزمینی می‌برد که برخلاف دنیای آن‌ها پر از شادی و رنگ و روشنایی است و مادری مهربان که از آن‌ها مراقبت می‌کند و آن‌ها می‌توانند همه‌ی روز را بازی کنند.

«پرنده قرمز» داستانی است درباره‌ی امید. ماریت تورن کویست، تصویرگر پرنده قرمز در بخشی از نامه‌اش خطاب به کودکان ایرانی نوشته است:‌ «فکر می‌کنم خواندن کتاب‌هایی درباره سرزمین‌ها و مردم تازه می‌تواند کمک زیادی به شما کند. شاید به شما کمک کند تا بخشی از رویاهای خود را بیابید. و من امیدوارم این داستان به شما امید ببخشد، حتا به عنوان یک کودک احساس کنید که قوی هستید و این که ممکن است هنگامی که به کمک نیاز دارید پرنده قرمزی بیاید و شما را یاری دهد.»

خانواده‌ی‌ آسترید لیندگرن، نویسنده‌ کتاب «پرنده قرمز» و ماریت تورن کویست، تصویرگر آن، حق انتشار این کتاب به فارسی را در ایران به انتشارات موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان و برنامه «با من بخوان» هدیه کرده‌اند. سود حاصل از فروش این کتاب برای برنامه‌ی «با من بخوان» در مناطق محروم هزینه می‌شود.

نویسنده
گروه با من بخوان
Submitted by editor2 on
  • نام کتاب: پرنده‌ قرمز اثر آسترید لیندگرن
  • تاریخ نشست: آبان 98
  • گروه سنی: کلاس‌های چهارم و پنجم
  • مربی: شهرزاد مقصودی‌نسب
  • مکان: تهران - شوش - کتابخانه کودک‌محور آناهیتا - انجمن روشنگران فردای کودک (ارفک)

 

ما امروز آنا و متیو را به کتابخانه‌ی آناهیتا دعوت کردیم. بخاری کتابخانه روشن بود و قناری هم همراهی‌مان می‌کرد.

بچه‌ها غرق خوشی و لذت از برف پاییزی بودند. قبل از نشست‌ بلندخوانی صدای‌شان را می‌شنیدم که به هم می‌گفتند: امروز کار به خاطر برف تعطیل میشه! همین جمله کافی بود تا آنا و متیو، شخصیت‌های کتاب «پرنده قرمز»، دست‌مان را بگیرند و ما را به «روزهای خاکستریِ نداری» ببرند!

از بچه‌ها پرسیدم: تا حالا پرنده‌ی قرمز دیده‌اید؟ بچه‌ها از پرنده‌ای به نام «توت‌خورک» برای‌ام گفتند که محل زندگی‌اش افغانستان است و فقط توت می‌خورد.

در کتاب «پرنده قرمز» گاهی از واژه‌ی قرمز و گاهی از واژه‌ی سرخ استفاده شده است. یکی از بچه‌ها پرسید: چه فرقی بین سرخ و قرمز است؟ گفتم: هم‌معنی هستند. برخی از بچه‌ها گفتند: ما در افغانستان می‌گوییم سرخ. با خود فکر کردم گاهی چقدر واژه‌های هم‌معنی بین ‌ما آدم‌ها فاصله انداخته‌اند و چقدر این بچه‌ها سختی کشیده‌اند تا بگویند: شاید کلمه‌ی متفاوتی به کار می‌بریم اما معنی حرف‌مان با شما یکی است.

پسرهای کلاس شیطنت می‌کردند و گاهی از این می‌گفتند که باید پرنده قرمز را اسیر یا شکار کرد.

با تمام تفاوت دیدگاه‌ها، پیش از خواندن آخرین صفحات کتاب، تقریباً همه‌ی بچه‌ها موافق بودند که باید آنا و متیو درِ مرغزار آفتابی را ببندند و برای همیشه در آن‌جا بمانند تا از شر گرسنگی و کار و بی‌مهری و... خلاص شوند.

 

 

با توجه به طولانی بودن کتاب، در آن ‌جلسه فرصت گفت‌وگوی بیش‌تر و اجرای فعالیت‌های پس از خواندن فراهم نشد. اما در جلسه هفته‌ی بعد ضمن بازگویی داستان، با تمرکز بر مسئله‌ی حقوق کودک فعالیت‌هایی را با کودکان و نوجوانان مرکز انجام دادم. به هر کدام از بچه‌ها یک تکه کاغذ به شکل پر داده شد. از بچه‌ها پرسیدم: این چیست؟ بچه‌ها انواع حدس‌ها را زدند! یکی گفت سیبیل است! دیگری گفت ماهی است! برگ است! و خلاصه تقریباً هر حدسی زدند به جز پر پرنده!

سپس نشست را با بازگویی کتاب «پرنده قرمز» ادامه دادیم. با بازگویی هر بخش از داستان برخی حقوق کودک را از زبان آنا و متیو مشخص کردیم و هر کدام از بچه‌ها یکی از حقوق را روی پر خود نوشت. جملاتی که با کمک هم نوشتیم این‌ها بودند:

  • آنا و متیو نباید برای کار کردن نزد کشاورز میرا فرستاده می‌شدند.
  • آنا و متیو حق خوردن غذای خوب و مقوی داشتند.
  • آنا و متیو حق بازی کردن داشتند.
  • آنا و متیو نباید تنها و بی‌کس می‌ماندند تا گریه کنند.
  • آنا و متیو حق رفتن به مدرسه داشتند.
  • آنا و متیو نباید آن راه طولانی، خطرناک و سرد را برای رسیدن به مدرسه طی می‌کردند.
  • آنا و متیو حق پوشیدن لباس‌های گرم، سالم و خوش‌رنگ را داشتند.
  • مدیر مدرسه نباید با عصا روی انگشت‌های دست متیو می‌کوبید.
  • کشاورز نباید آنا و متیو را وادار می‌کرد برای کار کردن زود از مدرسه به خانه برگردند.
  • همکلاسی‌های آنا و متیو نباید آن‌ها را مسخره می‌کردند.
  • آنا و متیو حق داشتند پرنده قرمز را دنبال کنند.
  • آنا و متیو حق داشتند درِ مرغزار آفتابی را ببندند.

 

هنگام نوشتن و گفت‌وگو درباره‌ی این جمله‌ها، چالش‌هایی هم ایجاد می‌شد. مثلا برخی سوال می‌کردند: آیا کشاورز به بچه‌ها پول هم می‌دهد؟ اگر پول بدهد بچه‌ها باید برای او کار کنند؟ یکی از کودکان می‌گفت: اگر کشاورز به بچه‌ها جای خواب و غذا می‌دهد، آن‌ها وظیفه دارند تا در عوض برای او کار کنند. برخی از بچه‌ها با این گفته مخالفت کردند و گفتند: نه! و بحث‌های جالبی بین آن‌ها شکل ‌گرفت. در موردی دیگر یکی از کودکان معتقد بود که آنا و متیو حق بازی کردن ندارند. بچه‌های دیگر برای‌اش مثال زدند که خودش هم زیاد بازی می‌کند و با او مخالفت کردند.

امل یکی از کودکان شرکت‌کننده در نشست بیش از سایرین در این فعالیت مشارکت کرد و روی پری که داشت چندین مورد از حقوق کودک را نوشته بود.

 

 

 

 

با کتابخانه آناهیتا بیشتر آشنا شوید:

کتابخانه آناهیتا از آذرماه ۱۳۹۷ با پشتیبانی مالی یکی از نیکوکاران در انجمن «روشنگران فردای کودک» در منطقه شوش تهران برای کودکان کار راه‌‌اندازی شده است. این کتابخانه عضوی از گروه کتابخانه‌های کودک‌محور «با من بخوان» است و با فضای دلپذیر خود، محل برگزاری نشست‌های بلندخوانی برای کودکان کار و کودکان و نوجوانان این محله‌ی کم‌برخودار شهر تهران است. مربیان و ترویج‌گران آموزش‌دیده‌ی این مرکز می‌کوشند با کتابخوانی و بهره‌گیری از تاثیر ادبیات در آموزش کودکان به ویژه کودکان در بحران و نیز فعالیت‌های هنری و نمایشی در پیوند با کتابخوانی، به زندگی این کودکان و نوجوانان غنای بیش‌تری ببخشند و آنان را در مقابله با مشکلات و بحران‌ها توان‌مندتر سازند.

https://khanak.org/UR4iS

درباره‌ کتاب پرنده‌ قرمز

کتاب «پرنده قرمز» داستان دو کودک یتیم است که پس از دست دادن پدر و مادرشان، به مزرعه‌ای فرستاده می‌شوند. مزرعه‌دار ظالم در ازای خوراکی اندک، آن‌ها را به کارهای سخت وامی‌دارد. متیو و آنا امیدوار هستند که با رسیدن زمستان و رفتن به مدرسه روزگار بهتری داشته باشند اما در مدرسه نیز پس از چند روز متیو به خاطر ورجه ورجه کردن چوب می‌خورد و کودکان به خاطر غذای فقیرانه تحقیرشان می‌کنند.

روزی در اوج ناامیدی و اندوه پرنده‌ای قرمز را می‌بینند. پرنده‌ی قرمز آن‌ها را به سرزمینی می‌برد که برخلاف دنیای آن‌ها پر از شادی و رنگ و روشنایی است و مادری مهربان که از آن‌ها مراقبت می‌کند و آن‌ها می‌توانند همه‌ی روز را بازی کنند.

«پرنده قرمز» داستانی است درباره‌ی امید. ماریت تورن کویست، تصویرگر پرنده قرمز در بخشی از نامه‌اش خطاب به کودکان ایرانی نوشته است:‌ «فکر می‌کنم خواندن کتاب‌هایی درباره سرزمین‌ها و مردم تازه می‌تواند کمک زیادی به شما کند. شاید به شما کمک کند تا بخشی از رویاهای خود را بیابید. و من امیدوارم این داستان به شما امید ببخشد، حتا به عنوان یک کودک احساس کنید که قوی هستید و این که ممکن است هنگامی که به کمک نیاز دارید پرنده قرمزی بیاید و شما را یاری دهد.»

خانواده‌ی‌ آسترید لیندگرن، نویسنده‌ کتاب «پرنده قرمز» و ماریت تورن کویست، تصویرگر آن، حق انتشار این کتاب به فارسی را در ایران به انتشارات موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان و برنامه «با من بخوان» هدیه کرده‌اند. سود حاصل از فروش این کتاب برای برنامه‌ی «با من بخوان» در مناطق محروم هزینه می‌شود.

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نوع محتوا
مقاله