فهرست:
- مقدمه
- فریب خوردن اهریمن
- آفریدن جهان
- جهان ما
- آفریدن اختران
- امشاسپندان
- «جَه» ماده دیو اهریمنی
- حمله اهریمن
- پایان نبرد
مقدمه
پیش از آن که اسلام ظهور کند ایرانیان کیش زردشتی داشتند. زردشت مردم را به راستی و پاکی و پیکار با بدی خواند و کار و کوشش را تشویق کرد. شاهان ساسانی مانند اردشیر و شاپور و انوشیروان همه پیرو و نگاهبان آیین زردشتی بودند.
درباره آفرینش عالم، زردشتیان عقاید خاص داشتند. هرچه را در این جهان نیک و سودمند است آفریده هرمزد میدانستند اما زشتیها و بدیها و موجودات زیان بخش عالم را مخلوق اهریمن میشمردند. اهریمن در نظر ایشان دیوی پلید و پنهاد بود که با آزردن موجودات هرمزد و گمراه کردن مردمان کمر بسته بود و در ترویج گناه و آفریدن آفتهای گوناگون میکوشید. پیری و بیماری و درد و رنج و دروغ و زشتی را او به این جهان آورد.
در حقیقت زردشتیان به وجود دو نیرو در عالم اعتقاد داشتند که مانند روشنایی و تاریکی از هم جدا بودند؛ یکی سرچشمه خیر و نیکی و آسایش بود و دیگری منبع شر و زشتی به شمار میرفت. مظهر نیروی نخستین، هرمزد و مظهر نیروی دوم، اهریمن بود. زردشتیان معتقد بودند که انسان آفریده هرمزد است، ولی اهریمن میکوشد تا آدمی را گمراه کند و به گناه وادارد. به گمان زردشتیان میان هرمزد و اهریمن هنوز ستیزه پایان نیافته، و انسان باید با پیروی از راستی و درستی، و کوشش در آبادانی، به پیروزی هرمزد کمک کند.
درباره خلقت عالم و آدم، زردشتیان گمان داشتند که در آغاز، جهان هرمزد و اهریمن از یکدیگر جدا بودند. هرمزد چون دانست اهریمن به جهان وی حمله خواهد برد برای دفاع از هجوم اهریمن نخست به آفرینش جهانی که همه از روح پاک ساخته شده بود دست زد. اهریمن نیز به آفریدن گروهی از دیوان و پریان پرداخت تا در دستبردی که به جهان هرمزد میزند یارو یاور وی باشند.
هرمزد، آفریننده نیکی و پاکی، در جهانی از روشنایی میزیست و در دانایی و خوبی و خردمندی از همه برتر بود. اهریمن به عکس، کم دانش و فرومایه و بدکار بود و در قعر جهانی از تاریکی میزیست، جهان روشنایی و جهان تاریکی از یکسو بی کران اما از سوی دیگر محدود بودند. میان دو جهان تهی بود. از این رو، روشنایی و تاریکی به هم نمیپیوستند.
هرمزد با دانش بیکران خود دریافت که جهانی از تاریکی هست و اهریمن ناپاک از آنجا که کژاندیش و بدنهاد است آرام نخواهد نشست، روزی به جهان روشنایی دست خواهد برد و آن را به زشتی وجود خویش آلوده خواهد ساخت. از هرمزد و اهریمن این رو، در پی چاره برآمد و برای آن که وسیله راندن اهریمن فراهم باشد به آفرینش «جهان مینوی» دست زد. در این جهان از آب و خاک و پوست و گوشت و ماده وتن اثری نبود. هرمزد همه موجودات آن را از روح و اندیشه ساخت. در این عالم از حرکت و جنبش هم اثر نبود و رفتار و گفتار دیده و شنیده نمیشد. همه جان بود و صفا و سکون بود. سه هزار سال بر جهان مینوی گذشت.
اهریمن نادان از جهان روشنایی آگاه نبود. تا آن که یک زمان از قعر جهان تاریکی بیرون آمد و چشمش از دیدن روشنایی و زیبایی جهان هرمزد خیره شد. چون شریر و بدنهاد و دشمن خوی بود به تباه کردن جهان هرمزد کمربست. اما به زودی از چیرگی و پیروزی هرمزد در فرجام کار آگاه شد. هراسان و پریشان باز پس دوید در تیرگی جهان خود فرو رفت. اما چاره میجست. در این چاره جویی برای تباه ساختن جهان روشنایی دیوان و پریان و شیاطین بسیار پدید آورد.
فریب خوردن اهریمن
هرمزد بر آفریدگان اهریمن نظر کرد. همه را زشت و پلید دید. اما چون از فرجام کار آگاه بود و پیروزی خود را میدانست، با اهریمن گفت وگوی آشتی در میان آورد و گفت: «ای اهریمن، آفریدگان مرا یاری ده و آنان را ستایش کن تا به پاداش أن تو را از مرگ برهانم و جاوید کنم و از گرسنگی و تشنگی در امان بدارم.)
اهریمن گمان برد هرمزد ناتوان شده که در پی آشتی است. نعره برکشید که: «نه، آفریدگان تو را یاری نمیدهم و آنان را ستایش نمیکنم و با تو هم داستان نیستم، بلکه آفریدگان تو را تا ابد آسیب خواهم زد و آنان را از پرستش تو دور خواهم کرد و به پرستش خود خواهم کشاند.
هرمزد آواز داد: که «ای اهریمن، تو چنان که میپنداری نیرومند نیستی و نخواهی توانست آفریدگان مرا آسیب برسانی و آنان را از من آزرده کنی و به خود بپیوندی
اما، هرمزد دانست که باید زمانی محدود برای پیکار با اهریمن مقرر کند و درآن مدت، کار اهریمن و دیوان را بسازد. چه اگر دیوان را پیوسته در آزار و پیکار آزاد بگذارد ممکن است اهریمن فرصت یابد و در دل آفریدگان هرمزد رخنه کند و آنان را به خود مایل سازد. پس با اهریمن چنین گفت: ای اهریمن، بیا تا زمانی برای کارزار مقرر کنیم. بپذیر که نه هزار سال دوران کارزار باشد.» اهریمن از نادانی پذیرفت.
آنگاه هرمزد پیروزی خویش را در فرجام کار با اهریمن آشکار کرد. چه هرمزد میدانست که اهریمن مدت سه هزار سال درمانده و مدهوش در قعر ظلمت خواهد افتاد و هرمزد بی مدعی برجهان فرمانروا خواهد بود. سه هزار سال دیگر هرمزد و اهریمن هر دو بر عالم فرمان خواهند راند و جهان از خوب و بدنصیب خواهد داشت و دوره آمیزش خواهد بود. در سه هزار سال آخر هرمزد به یاری مردم راست گفتار و نیک کردار بر اهریمن و دیوان پیروز خواهد شد.
اهریمن چون پیروزی هرمزد را دریافت پریشان شد. سپس هرمزد به خواندن سرودی مقدس آغاز کرد. چون ثلث اول آن را خواند اهریمن خمیده شد. چون ثلث دوم را سرود اهریمن از ناتوانی به زانو افتاد و چون جزء آخر سرود اهریمن درمانده شد و به جهان دوزخی خویش پناه برد و مدت سه هزار سال در قعر تاریکی مدهوش افتاد.
آفریدن جهان
در سه هزار سالی که اهریمن در قعر دوزخ افتاده بود هرمزد به آفریدن این جهان و کامل ساختن جهان مینوی پرداخت؛ تاچون اهریمن بدنهاد پیکار آغاز کند این جهان در برابر وی چون سنگری استوار باشد.
در جهان مینوی، هرمزد نخست ایزدان ششگانه را برای یاری خود آفرید تا در نگاهبانی عالم و نبرد با اهریمن یاور وی باشند. اینان بهمن و اردیبهشت و شهریور و اسفندارمذ و خرداد و مرداد بودند.
اهریمن نیز شش دیو مهیب و بدکار به یاری خود آفرید. «میتوخت»، دیو دروغ و «اکومن» دیو بدمنشی و بداندیشی، سالار این دیوان بودند و در برابر «اردیبهشت» ایزد راستی و «بهمن» ایزد نیک منشی آفریده شدند.
در ساختن جهان، هرمزد از «روشنایی بیکران» آغاز کرد، از روشنایی بیکران آتش را آفرید و فروزش و تابندگی را از روشنایی بیکران در آن نشاند. از آتش باد را به صورت جوانی پانزده ساله آفرید. از باد آب را برای مغلوب ساختن دیو تشنگی آفرید، و از آب خاک را پدید آورد.
چون عناصر عالم از آتش و باد و آب و خاک آماده شد به ساختن این جهان پرداخت.
جهان ما
نخست گنبد آسمان را از پولاد گداخته آفرید و آن را حصار عالم کرد، و سر آن را به روشنایی بیکران پیوست. آسمان چون زرهی بود تا هرمزد در جنگ با اهریمن به خود بپوشد. دوم دریاها را آفرید و برای آن که دریاها بیاید و خشکی نبیند باد ابرانگیز را به یاری دریاها گماشت.
سوم زمین را در میان گنبد آسمان به یک پهنا و یک درازا و یک ژرفا پدید آورد. روی آن را از نشیب و فراز پوشاند و در آن کوهها پدید آورد، و در کوهها فلزات گوناگون از آهن و روی و گچ و گوگرد نشاند. زیر زمین همه جا را آب قرار داد.
چهارم گیاه آفرید، بدین گونه که در وسط زمین گیاهی پدید آورد تروشیرین بی شاخه و بی پوست و بیخار. این گیاه تخمه همه گیاهان را در خود داشت، هرمزد آب و آتش را به یاری وی گماشت و از آن همه گونه گیاه پدید آمد.
پنجم سالار چارپایان اهلی را به صورت گاوی سفید در سرزمین ایران ویج در ساحل رود دائیتی آفرید. بعدها ایران ویج مرکز نژاد آریا شد.
ششم کیومرث بشر نخستین را آفرید که چون خورشید درخشان بود. کیومرث را بر ساحل راست رود دائینی آفرید که از مرکز زمین میگذشت، و گاو سفید برساحل چپ قرار داشته و میان ایشان رود دائیتی روان بود. هرمزد کیومرث را بینا و گویا و شنوا آفرید. مردمان از نسل کیومرث و به شکل او پدید آمدند.
هرمزد آفریدگان زمین همه را از آب پدید آورد، جز گاو و کیومرث را که گوهرشان از آتش بود.
آفرینش این جهان یک سال به درازا کشید. هرمزد جهان را در شش نوبت آفرید و پس از هر نوبت پنج روز آرام گرفت و آن پنج روز را روزهای جشن و شادی قرار داد.
هرمزد آفرینش را از نخستین روز فروردین آغاز کرد. آسمان را در چهل روز آفرید. آبها را در پنجاه و پنج روز آفرید. زمین را در هفتاد روز، گیاه را در سی و پنج روزه حیوان را در هفتاد و پنج روز، و آدمی را در هفتاد روز پدیدار کرد.
آفریدن اختران
آنگاه هرمزد هفت سپهر آفرید و ماه و مهتاب و اختران ثابت و سیار را میان زمین و آسمان در آنها جای داد و همه را آماده نبرد ساخت.
سپهر اول را جایگاه ابرها کرد. سپهر دوم را بر فراز ابرها پدید آورد و اختران ثابت را بر آن نشاند. از میان اختران چهار اختر را برگزید و بر همه اختران دیگر فرمانده کرد. ستاره «تیشتر» را به سرداری خاور و سدویس، را به سرداری جنوب و «وننده» را به سرداری باختر و «هفت اورنگ» را به سرداری شمال گماشت. از هفت کشور هفت ریشه به هفت اورنگ پیوست تا در روز نبرد هریک از ستارگان آن کشوری را نگهبان باشد. «ستاره قطبی» را بر این سرداران سپهبد کرد و فرمانده همه ستارگان قرار داد.
سپهر سوم را بر فراز سپهر اختران آفرید و اخترانی را که از نور ناب بودند در آن نشاند تا اگر در نبرد، اهریمن از سپهر اختران بگذرد از این سپهر نگذرد و راه به سوی بالا نیابد.
آنگاه ماه را آفرید، و آن را در سپهر چهارم نشاند، و تخمه همه چارپایان را در ماه گردآورد تا از آسیب دیوان اهریمنی در امان باشد. سپهر آفتاب را بر فراز سپهر ماه آفرید و ماه را بر همه ستارگان سالار کرد.
بر فراز سپهر آفتاب «روشنایی بیکران» بود. آنجا را سپهر ششم کرد و جایگاه امشاسپندان، یعنی یاوران ششگانه خود، قرار داد. بر فراز سپهر امشاسپندان سپهر هفتم و سریر شهر یاری خود هرمزد بود.
میان زمین و سپهر نخستین ابر و باد و آتش برق را جای داد، تا چون نبرد درگیرد ستارة تشتر که ایزد باران است از ابر باران ببارد و دیو خشکی را بشکند.
امشاسپندان
پس از آن که هفت سپهر ساخته شد و موجودات این جهان از آب و باد و آتش و زمین و گیاه و جانور و آدمی پرداخته گردید، هرمزد کار جهان را با مشاسپندان، یاوران ششگانه خود، سپرد و آنان را بر موجودات عالم نگهبان کرد و ایزدان و فرشتگان دیگر به یاری آنان گماشت.
هرمزد خود که برتر از همه بود کار مردمان را در عهده گرفت. بهمن، را که امشاسپند نخستین بود، نگهبان چار پایان کرد. اردیبهشت، امشاسپند دوم را به پاسبانی آتش گماشت، شهریور، امشاسپند سوم را نگاهدار فلزات زمین قرار داد. اسفندارمذ، امشاسپند چهارم را بر زمین نگاهبان کرد. خرداد، امشاسپند پنجم را بر آبها گماشت. مرداد، امشاسپند ششم را پاس دار گیاهان کرد.
بدین گونه هرمزد این جهان را برای نبرد با اهریمن آراست و هر چیز را به جای خود قرار داد و آماده پیکار کرد. پیش از آن که اهریمن حمله آغاز کند همواره در این جهان نیمروز بود و تیرگی شب وجود نداشت. جنبش و حرکت نیز نبود و جهان در سکون و آرامش می زیست.
چون همه عالم آماده شد آنگاه هرمزد فروهرهای آدمیان را، که صورت بهشتی آدمیان بودند. مخاطب ساخت و گفت: اکنون جهان را برای کارزار با اهریمن و شکستن وی آماده کردم. حال رأی شما چیست؟ میخواهید شما را به جهان خاکی بفرستم تا در نبرد اهریمن شرکت جویید و دیوان را خوار کنید و جهان را از وجود خشم و آز و دروغ پاک سازید و آنگاه آرام گیرید و جاویدان در جهان بمانید، یا آن که آرزوی شما این است که از نبرد با اهریمن برکنار باشید؟.. فروهرهای آدمیان همه خواستار پیکار اهریمن شدند. چه میدانستند در پی آن رستگاری و زندگی جاوید است.
«جَه» ماده دیو اهریمنی
اهریمن از بیم شکست سه هزار سال در قعر دوزخ پریشان و مدهوش افتاده بود. نره دیوان یکایک نزد وی رفتند و گفتند:«ای پدر ما، برخیر تا ساز پیکار کنیم و آفریدگان هرمزد را به آسیب و بلا بیازاریم و جهان او را به زشتی و بدی بیالاییم.» اهریمن برنخاست.
دیوان دوباره پیش رفتند و زشتکاری و آفت آرایی خود را باز نمودند. اما کوشش دیوان به جایی نرسید. اهریمن همچنان نومید و پریشان افتاده بود.
سرانجام، پس از سه هزار سال، جهه که ماده دیوی پلید و ناپاک بود نزد اهریمن رفت و زاری کرد که:«ای پدر ما، برخیز تا ساز پیکار کنیم و جهان هرمزد را به أفت و بلا دچار سازیم. در کارزار، من کیومرث أن مرد نیکوکار، و آن گاو کوشا راکه هرمزد آفریده است آسیب خواهم زده و زندگی آنان را تباه خواهم ساخت و فره ایزدی را از آنان خواهم ربود. آب و زمین وگیاه و همه آفریدههای هرمزد را به آفت دچار خواهم کرد و هیچ چیز را نیالوده نخواهم گذاشت.»
اهریمن از سخنان «جه امیداور و خوشدل شد و به پاخاست و سر «جه» را بوسه داد و آماده جنگ شد.
حمله اهریمن
نخستین روز، فروردین بود که اهریمن با دیوان و پریان خود از دوزخ روی به جهان هرمزد گذاشت. میان زمین را سوراخ کرد و بیرون جست و به آسمان حمله برد و به اندازه دو ثلث در آسمان فرو نشست. آسمان چون گوسفندی که در برابر گرگ قرار گیرد بیمناک شد. اهریمن آسمان را تیره کرد و آنگاه چون ماری به زمین خزید و رو به دیگر آفریدگان هرمزد آورد.
نخست به آب حمله برد و آن را به آفت شوری و بدمزگی آمیخت. سپس به زمین روی آورد و آن را به آفت حشرات و جانوران موذی و کژدم و وزغ و سوسمار آلود. زمین از بسیاری جانوران زیانکار چنان شد که جای سرسوزنی تھی نماند. روان زمین از این آسیب نزد هرمزد به ناله درآمد.
آنگاه اهریمن به گاو حمله برد و آفت گرسنگی و تشنگی و نیاز و بیماری را برجان وی زد. هرمزد گیاهی درمانگر را نرم کرد و بر چشم گاو مالید تا از گزند اهریمن کمتر درد بیند. سپس گاو، بیمار و نزار شد و روانش به درگاه هرمزد نالید. اما پیش از آن که درگذرد گفت تا چهارپایان سودمند از تخمه وی در جهان بمانند و کام هرمزد را به جا آرند. آن گاه گاو درگذشت و روانش به هرمزد پیوست و بردست راست وی قرار گرفت.
سپس اهریمن رو به کیومرث گذاشت و آفت درد و بیماری و نیاز و رنج تشنگی و گرسنگی را نصیب وی کرد. هرمزد دانست که پایان کار چه خواهد بود.
فره ایزدی نشان لطف خداوندی بود و اگر از کسی دور میشد بخت از او برمیگشت.
برای آن که گزند اهریمن برکیومرث آسان شود «خواب آرام بخش» را آفرید و به صورت جوان زیبای پانزده ساله نزد وی فرستاد. کیومرث در خواب رفت. چون بیدار شد دید جهان چون شب تیره و تاریک است؛ سراسر زمین از جانوران زیانکار و حشرات زهرآگین پوشیده شده؛ ستارگان در جنبش افتاده و آفتاب و ماه در گردش درآمدهاند و فریاد و نعره دیوان سراسر فضا را پر کرده است.
اهریمن برای نابود ساختن کیومرث هزار دیو را به سالاری نره دیوی به نام استوویدات، روانه کرد اینان قصد جان کیومرث کردند. کیومرث سی سال پایداری کرد. پس از آن چون زمانش فرارسیده بود در گذشت و روانش به هرمزد پیوست و بر دست چپ وی قرار گرفت. اما پیش از آن که در گذرد گفت:«پس از من از تخمه من مردمان پدید آیند و در این جهان به نیکی و راستی زندگی کنند و جهان را از زشتی اهریمن و یارانش پاک سازنده.»
آنگاه اهریمن به آتش حمله برد و آن را به دود و تیرگی آمیخت. سپس با هفت سیاره، که از یاران او بودند و با گروهی دیوان دیگر، به سپهر اختران تاخت و ستارگان را در کنار اختران سعد نشاند.
نیمروز چون شب تاریک شد و سراسر جهان از آفت اهریمن آلوده گشت ایزد مینوی و اختران و آفریدگان هرمزد همه به کوشش برخاستند و با دیوان اهریمن در افتادند.
پایان نبرد
نود شبانه روز کارزار بود. در پایان این مدت هرمزد و یارانش پیروز شدند و دیوان را در هم شکستند و اهریمن را به دوزخ خویش باز پس افکندند و آسمان را گرداگرد جهان حصار کردند تا دیگر اهریمن به آفریدگان هرمزد دست نیابد.
اما آفات اهریمنی در جهان بازماند و درد و بیماری و نیاز و خشم و دروغ و جانوران زیانکار دامنگیر این جهان شدند. روان سالار چارپایان که بر دست راست هرمزد نشسته بود بر پاخاست و شکوه آغاز کرد و چون هزار مرد که یک جا بانگ کنند بانگ برآورد که: ای هرمزد، پس کو آن کسی که باید نگاهبان آفریدگان تو باشد و آنان را از آفات اهریمن برهاند. زمین به جانوران زیان بخش آلوده شد و آب آسیب دید و گیاه پژمرد و گله بیمار شد. مردی که گفتی پاسدار جهان خواهد بود کجاست؟
سپس روان گاو به سپهر اختران و سپهر ماه و سپهر خورشید رفت و همین گونه شکوه سر داد.
آنگاه هرمزد «فروهر» زردشت را به وی نمود و گفت: «این است مردی که به پاسداری جهان خواهد رفت و نگاهبان نیکی و پاکی و راستی و آیین هرمزدی خواهد یافت.
داستانهای مرتبط با اساطیر ایران:
افزودن دیدگاه جدید