تو مهربان بودی
و تکه تکه، دلت را به برگها دادی
و از نهایت اندیشههای ویرانی,
به اعتماد عظیم گاه تکیه زدی
و دستهایت
- مانند رودهای بلند -
تمام پنجرهها را به کوچه مهمان کرد
و عشق آبی شد
که ما به دانش سبز گیاه تازه شویم
تو مهربان بودی
و خوب میدانستی که دوستی زیباست و خوب میدانستی
که مهربانی پیوند باستانی ماست.
تو ایستادی،
ماندی
و با تمام زمین تا همیشه پیوستی
و ما با یاد تو
باری
در آبرفت صداها،
تمام فاصلهها را به سوگواری مانديم
و مرگ دیدیم
تگرگ را دیدیم
و جلگه جلگهی اندیشههای روشنمان به خشک سالی ماند
و آسمان واریخت
تمام وحشت خود را به شانههای زمین
افزودن دیدگاه جدید