داستانک آرد دزدیدن ملا، ملانصرالدین

روزی ملا جوالی گندم بردر اسیا برد که ارد کند اتفاقا آسیابان مشغول کاری بود ملا او را غافل پنداشت از سایر جوال‌هایی که در آن‌جا بود گندم می‌دزدیده داخل جوال خود می‌نمود.

آسیابان بانک براورد که چرا چنین می‌کنی گفت جهت اینکه مردی هستم احمق گفت اگر راست می‌گویی چرا از جوال خود در نمی‌اوردی و در جوال دیگران بریزی گفت الان که چنین می‌کنم یک احمق می‌باشم واگر چنان کنم دو احمق هستم.

Submitted by skyfa on

روزی ملا جوالی گندم بردر اسیا برد که ارد کند اتفاقا آسیابان مشغول کاری بود ملا او را غافل پنداشت از سایر جوال‌هایی که در آن‌جا بود گندم می‌دزدیده داخل جوال خود می‌نمود.

آسیابان بانک براورد که چرا چنین می‌کنی گفت جهت اینکه مردی هستم احمق گفت اگر راست می‌گویی چرا از جوال خود در نمی‌اوردی و در جوال دیگران بریزی گفت الان که چنین می‌کنم یک احمق می‌باشم واگر چنان کنم دو احمق هستم.

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نوع محتوا
مقاله