گزارش نیره آقا تهرانی از اعضای انجمن دوست داران ادبیات کودک اصفهان را می خوانید. این برنامه به مناسبت زادروز فردوسی در اردیبهشت ماه اجرا شده است:
وقتی وارد کلاس در دفتر انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان شدم از کودکان پرسیدم که آیا تا به حال نوزادی در خانوادۀ آن ها متولد شده که یک چیز متفاوت از بقیه در وجودش باشد؟ آن ها از دیده ها و شنیده های شان دربارۀ نوزاد حرف زدند. گفت و گو را به سمتی کشاندم که آیا تفاوت عیب به حساب می آید؟ و اگرنه چیست؟ صحبت کودکانه آن ها گل انداخت. سپس برای شان قصه کودکی زال را گفتم، از سپیدمو و مژه و ابرو زاییده شدن، طردشدن، بزرگ شدن با سیمرغ و بازگشت نزد پدر.
از آن ها خواستم داستان کودکی زال را نمایش دهند. نقش ها را تقسیم کردیم و قرار شد هرکس با وسایل روی میز (کاغذ رنگی، یونولیت بزرگ، چسب، قیچی، پر، شانه تخم مرغ، روزنامه، روسری و شال، چوب، کش، مقوا، پارچه، پنبه، رنگ و سوزن) ماسک، لباس و یا هر وسیله ای که برای نمایش احتیاج دارد درست کند.
کودکان با لوله کردن روزنامه ها، پرهای سیمرغ را ساختند که روی شانه های یکی از کودکان چسباندیم. با پنبه مو و ابرو، با کش و چوب تیر و کمان و با کاغذ رنگی و روسری، لباس سام و رودابه را درست کردند. چند ماسک هم ساختند (اسب، شیر، خرگوش، ...)
کودکان در حیاط با استفاده از وسایلی که ساخته بودند صحنه های خبر زادن زال و آشفته شدن سام، بردن به کوه، بزرگ شدن زال با سیمرغ و جوجه هایش، شکارکردن زال با تیروکمان، آمدن لشکریان سام پای کوه، گفت و گوی زال و سیمرغ و پرواز سیمرغ که شانه های زال را گرفته بود و آوردن او پیش پدرش و تشکر سام از سیمرغ را به نمایش درآوردند. از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند. بعد با همان ماسک ها و لباس کنار حیاط نشستند به هرکدام یک پر سفید دادم و خواستم فکر کنند (اگر مثل زال، پر سیمرغ را داشتند با آن چه کار می کردند. بعد از چند دقیقه هرکدام جلو دیگران درباره فکرهایش حرف زد. از دلسوزی ها و مهربانی ها و کارهای غیر ممکن که دل شان می خواست ممکن شود و چیزهایی که برای بقیه می خواستند، سخن گفتند. یکی آرزو می کرد سوار سیمرغ شود و بچه هایی را که در خطرند نجات داده به خانه برساند یکی دیگر از سیمرغ می خواست که پدرش دوباره کارش را به دست آورد و .....
در پایان کودکان شانه های تخم مرغ را قیچی کردند و رنگ زدند؛ کاغذها ی رنگی را لوله کردند و با پر و پارچه وپنبه یک سیمرغ بزرگ درست کردند. بالهایش راچسباندند و دور او گشتند و سرود شادی خواندند و .....
شیرینی ساعتی را که گذرانده بودند با مزه توت های شیرین باغچه شیرین تر کردند.
افزودن دیدگاه جدید