کتاب تجربه ای که در آن سهیم می شویم
روزی در بازدید از کتابخانه ای به مادر بارداری برخوردم که سخت سرگرم تماشای کتابهای تصویری بود.
از کتابی به کتاب دیگر سرک می کشید و با وسواس، یکی را برمی گزید. احساس شادی ناشی از این انتظار دلنشین، همچون رایحه ای دل انگیز، پیرامون او نیز پراکنده بود و جاذبه ویژه ای را در او سبب شده بود. با خود گفتم: به راستی که این زن نمونه تمام نمای یک مادر دوست داشتنی است. مادری که از هم اکنون با کودک در راهش سخن می گوید، برایش نغمه لالایی سر می دهد و حتی قصه میگوید و کتاب می خواند. گریزی به عالم خیال زدم و کودک را در زهدان گرم و نرم مادر به تماشا نشستم و او را دیدم که گوش به آوای دلنشین مادر سپرده بود، جنب و جوش می کرد و به هر سو پای می کوفت. با این نگاه دریافتم پیوندی که بین مادر و کودک در ماههای بارداری – یعنی همان دورانی که هر دو یک کالبد هستند و هیچ فاصله ای بینشان جدایی نمی اندازد – شکل می گرفت، تا چه اندازه امید آفرین و نیرو بخش بود. من نیز، در دامان گرم و پر مهر مادر، گوش به آوای لالایی سپرده ام، و در پناه بازوان توانمند پدر، از شنیدن افسانه های حماسی در شگفت شده ام، و همواره پدر بزرگ یا مادر بزرگ مشتاقی در کنار داشته ام تا عطش شنیدن قصه را در وجودم فرو نشاند.
در دبستان، آموزگاری داشتم که در روزهای بارانی از ما می خواست کتاب درسی را کنار بگذاریم و به او گوش بسپاریم. آنگاه کتابی از جیب بیرون می کشید و ما را به تماشای دنیای غریب و پر راز و رمز اساطیر یونان فرا می خواند. هر آنچه در کودکی شنیدیم، با یاد همه آنهایی که ما را با جادوی کلامشان به این شگفتزارها بردند، در هم آمیخته و با ما در زندگی است. از همین روست که داستانها و قصه ها در نظر من، از ویژگی والایی برخوردارند.
چون هم آنها بودند که مرا آرامش فکری موهبت کردند، افقهای تازه ای را در برابر دیدگانم گشودند، متانت و بردباری را در مقابله با تنهایی به من آموختند و شهامت و شجاعت را در وجودم پرورش دادند. پس از تشکیل زندگی، من و همسرم این تجربه ها را به فرزندانمان به امانت سپردیم و با سهیم شدن در گنجینه نفیسی از قصه و داستان زندگی را در نهایت شادی و باروری، در کنار یکدیگر، سپری کردیم. بی تردید، خواندن داستان جز با حضور کتاب ممکن نمی نمود. پس وسیله ای می شد تا با هم بخوانیم، دوستان مشترکی پیدا کنیم، با بالهای خیال در سرزمینهای ناشناخته به پرواز در آییم و دور دنیا سفر کنیم. هر برگ زرین کتاب که پدر، مادر و کودک را در تجربه ای سهیم می کند چون خانه ای در قلب یکایک آنهاست، یعنی همان جایی که در آن ریشه می دوانند و پیوندهایی که بینشان شکل می گیرد ناگسستنی است. من به جادوی کتاب سخت باور دارم.
کتاب قصه هایی را که انسانها می آفرینند در خود، به معجزه چاپ، جاودانه می سازد. بعضی کتاب ها به زیور تصویر نیز آراسته اند. این کتابها می توانند به سادگی و راحتی در دسترس همگان قرار گیرند و در هر زمان و هر جایی با دوستان خود ارتباط برقرار سازند. کتاب می تواند، فارغ از زمان، مکان و حتی زبان و فرهنگ در دلها نفوذ کند. عقل و عاطفه را در هم آمیزد و در دوستان خود رشد و بالندگی را به ارمغان آورد. خواندن ویژگی دوگانه دارد، هم فرآیندی فردی است و هم همگانی، که می تواند همه مردم دنیا را در خود سهیم کند.
اگر همه کودکان جهان خواندن می دانستند، و اگر هر انسانی در روی زمین، حتی یک کتاب از آن خود می داشت، بی تردید، جنگ و خونریزی که دنیای ما را به خود آلوده است، رخت بر می بست. هر آدم بزرگی، در مرور خاطره های کودکی خود، مزه تلخ وانهادن و تنها ماندن را چشیده است. ما همگی بر این باوریم که در آن لحظه های تشویش و دلتنگی، تنها کتاب و قصه بود که پناه مان می داد و ما را از اندوه تنهایی می رهانید. امروزه نیز، همین احساس را می توان در گزارشهایی که از اردوگاههای پناهندگان – یعنی همان کسانی که از نابودی جنگ جان به در برده اند – میرسد، مشاهده کرد. تنها معجزه کتاب و قصه است که پس از سیر کردن شکم کودک، می تواند لبخند را به چهره او باز گرداند و همین لبخند است که به ما می گوید: کتابهای خوب برای کودکان قادرند انسان را به هموارسازی شاهراه صلح مدد رسانند.
افزودن دیدگاه جدید