نویسنده‌ها دلی پر و جرأتی اندک برای اعتراض دارند

واکنش فریبا کلهر به پاسخ محمدهادی محمدی

رویه انتخاب کاندیداهای اندرسن و آسترید لیندگرن بخردانه نیست

فریبا کلهر، نویسنده کودک و نوجوان، معتقد است نویسنده‌ها دلی پر و جرأتی اندک برای اعتراض دارند و در یادداشتی به پاسخ محمدهادی محمدی، از بنیانگذاران موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، به نامه سرگشاده‌ای که در اعتراض به رویه انتخاب کاندیداهای اندرسن و آسترید لیندگرن نوشته و در ایبنا منتشر شده بود، واکنش نشان داده که در ادامه می‌خوانید.

چند روز پیش در نامه‌ای سرگشاده خطاب به نهادهای مرتبط با ادبیات کودکان و نوجوانان به روند انتخاب کاندیدا برای جایزه‌های جهانی و داخلی اعتراض کردم. دوست هنرمندم محمدهادی محمدی به این نامه اعتراض‌هایی دارند و روز گذشته نیز مطلبی را در ایبنا منتشر کردند. لازم است که من نیز به نکاتی اشاره کنم:

قبل از هرچیز، همه بدانند که موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان در تهیه فهرست ۱۰ نفره کاندیداها مشارکت نداشته و من اشتباه کرده‌ام که گفته‌ام. اگر این اشتباه غیر عمد جرم بزرگی است از زیر قبای کودکانه‌ام بیرون می‌آیم و عذرخواهی می‌کنم. معرفی کاندیدای جایزه اندرسن همچنان در انحصار شورای کتاب کودک است و من باز هم اطلاعات غلط داده‌ام؟ مجدداً عذرخواهی می‌کنم. اما همه درکی که دوستان از نامه من داشتند همین بود؟ اینقدر سطحی و غیرواقعی؟! دغدغه من را ندیدند و فقط دو اشتباه غیرعمد را دیدند؟ حرف من ورای فرد خاصی است. چرا فکر می‌کنند من به کاندیدا شدن دوستم فرهاد حسن‌زاده که به تازگی عصرانه‌ای با هم خورده‌ایم اعتراض دارم؟ چرا فکر می‌کنند از پیروزی‌اش غرور ملی‌ام شکوفا نمی‌شود؟ چرا فقط حرف این دوره جایزه اندرسن است و دوره‌های قبل‌تر نادیده گرفته می‌شود؟ با اینکه دوره‌های قبل تر بسیار نقدپذیرتر از دوره اخیر است. با این حال حرف من کلی‌تر از این دوره و آن دوره است. رویه‌ای که این سال‌ها برای انتخاب کاندیداهای اندرسن و همین طور آسترید لیندگرن و ایضاً جوایز داخلی اتخاذ شده بخردانه نبوده است. ساز و کارش مشخص نبوده اگر هم بوده اطلاع رسانی نشده که نویسنده‌ها بدانند چگونه کسی یا کسانی که کارنامه ادبی درخشانی ندارند و آثارشان یا مناسب کودکان نیست یا خام دستانه است کاندیدا می‌شوند.

اگر مبنای سوالم را بعد از انقلاب بگیرم، بگویید چرا از سال ۵۸ تا ۹۶ که حدوداً ۲۰ دوره جایزه اندرسن اعطا شده سهم معرفی نویسنده‌های ایرانی فقط پنج دوره بوده؟ (دوره‌هایی را که یک کاندیدا دوبار معرفی شده در نظر نگرفته‌ام) اگر این، خست در معرفی کاندیدا و فرصت‌سوزی نیست پس چیست؟ فرصت‌هایی برای ادبیات کودکان و نوجوانان و شناخته شدن نویسندگان در اندازه‌های جهانی. دقیقاً معلوم نیست این فرصت‌ها چرا از دست رفته است. بگویید چرا ایمیل من پر از درددل و اعتراض نویسندگانی است که به من دستخوش می‌گویند که در نامه سرگشاده قبل، حرف دلشان را زده‌ام اما کسی صدایش در نمی‌آید برای اعتراض علنی؟ همه حاشیه امن می‌خواهند. یک قربانی که برایش پیام بگذارند: «جانا سخن از زبان ما می‌گویی» و همین را هم بعد از مدتی از پیام رسانشان حذف کنند مبادا جایی درز پیدا کند. گذشته از هرچیز، این پیام‌های پنهان نشان نمی‌دهد چه دل پری دارند این جماعت؟! نشان نمی‌دهد مافیایی در ادبیات کودک است که نویسنده‌ها را اینقدر محتاط کرده؟ نشان نمی‌دهد شورای کتاب کودک باید تیمی از خودشان را مأمور تحقیق و تفحص کند و ببیند ایراد کار کجاست؟ در کشورهای دیگر هم اینقدر نویسنده‌ها به روند انتخاب و معرفی کاندیدای جایزه اندرسن و استرید لیندگرن معترض‌اند؟ توجه کنید که گفته‌ام «روند» نگفته‌ام مرادی کرمانی، حسن‌زاده و دیگران. «رسیدن به چنین درک و سطحی» اینقدر سخت است؟

نویسنده‌ کودکی که حرف از عدالت و فرصت برابر نزند چگونه باعث تعالی کودکان می‌شود؟ این چماق «چون خودت کاندیدا نشده‌ای ...» را از روی سر کسی که اعتراض می‌کند، بردارید. مگر شاملوی افتخارآفرین ما جایزه نوبل گرفت؟ حالا اسم شاملو زنده نیست؟ مردم شعرهایش را با جان و دل نمی‌خوانند؟ تولستوی و داستایفسکی نوبل ادبیات گرفته‌اند که اینهمه در ادبیات ماندگارند؟ جایزه‌ها حاشیه‌اند؛ ۹۹ درصد نوشتن است و یک درصد جایزه. برای همان یک درصد، چماقتان را نرم‌تر بر سر اعتراض کننده‌ای که من باشم فرود بیاورید.

سنگ بنایی که به غلط گذاشته شود نه تنها باعث همدلی نمی‌شود بلکه باعث تفرقه بیشتر و کینه‌های پنهانی می‌شود. به تبریک گفتن‌ها و بادکنک هوا کردن‌ها و فریاد شوق کشیدن‌ها نگاه نکنید. نویسنده‌ها دل پری دارند و جرأتی اندک برای اعتراض. هر کاندیدایی از طرف هر نهادی معرفی شود باید شفاف سازی شود و مزایای انتخاب این و انتخاب نکردن آن، یک به یک شمرده شود تا کاندیدا روی نفرت پنهان دیگران شادمانه نرقصد. نهادهای مرتبط با کتاب کودک قدرتشان را از وجود نویسنده‌ها و تصویرگران می‌گیرند و باید دست کم به این دو گروه پاسخگو باشند. خدا را چه دیدید! شاید در این بحث‌ها ثابت شود که عملکرد شورای کتاب کودک و هر نهاد دیگری که در نامه پیشین نام برده‌ام، مناسب، به حق و به جا بوده است.

مرا به سکوت دعوت نکنید، برایم تعیین تکلیف نکنید که یا همدل باشم یا سکوت کنم. من خودم تعیین می‌کنم چه کاری مناسب است با این حال در سال‌های گذشته سکوت کردن راه و رسم من و همه نویسنده‌ها بوده است. غرور داشته‌ایم و احترام ایرانی بودنمان را نگه داشته‌ایم و حتی یک بار هم به ذهنمان نرسید نامه‌ای به IBBY international بنویسیم و دست کم خواهان توجه بیشتر آن نهاد به عملکرد نماینده ایرانی‌اش باشیم؟ به هر حال هر نمایندگی‌ای در هر زمینه‌ای هر چقدر هم قدمت داشته باشد با اعتراض افراد مرتبط و حتی غیرمرتبط آسیب‌پذیر می‌شود. حق نوشتن چنین نامه‌ای را هم نداشته‌ایم؟ (فکرش را بکنید اگر فیفا و چهره‌های جهانی و مؤثر ورزشی نبودند همین جایگاه اندک را هم به خانم‌های تماشاچی در بازی اخیر فوتبال نمی‌دادند.) پس مرا دعوت به سکوت نکنید. سکوت رویه همه نویسنده‌ها در چهل سال گذشته بوده است: سکوت از سر ترس برای از دست ندادن همین موقعیت لرزان و به ظاهر امن، سکوت از سر مناعت طبع، سکوت و انتظار برای بهبود اوضاع. سکوت برای درهم نشکستن خانه‌شان که سخت شیشه‌ای است. حالا یک اعتراض کم رنگ را تاب نمی‌آورید؟

به من بگویید بلند شو. بگویید اعتراض کن. خشنود باشید که در این وانفسای زندگی و رنج‌ها و خطرهایی که متوجه ایرانمان است هنوز اندک نشاطی برای اعتراضی کوچک مانده است. موضوع را تا حد این کاندیدا و آن کاندیدا پایین نیاورید. من هم موضوع را تنزل نمی‌دهم و سؤال نمی‌کنم اگر در سال‌های پیش بعضی از دوستان کاندیدای اندرسن نبودند باز هم همدل بودند و دعوت به سکوت می‌کردند؟ خانم دولت‌آبادی بسیار اندرز گرانمایه‌ای داشته‌اند که گفته‌اند «هرگز دنبال جایزه نرو بگذار جایزه دنبال تو بیاید» اما بعضی از دوستان که اسمشان در لیست کاندیداهای سال‌های قبل اندرسن است چقدر ایستادند و کاندیداتوری اندرسن به سراغشان آمد؟

البته که جایزه مهم نیست. دست کم برای بسیاری از نویسنده‌های نسل من دیگر مهم نیست. اما پیام ما به کودکان چیست و پیام کسانی مثل صمد بهرنگی چه بود؟ پیام صمد بهرنگی به کودکان چه بود که با تمام وجود قصه‌هایش را دست به دست می‌کردند و می‌کنند اما کتاب‌های ما به زور و ضرب خرید وزارت ارشاد و رانت‌خواری و بازی‌های دوستانه و نان به هم قرض دادن‌ها، به سختی به چاپ‌های مکرر می‌رسد! صمد بهرنگی همرنگ قصه‌هایش بود و ما همرنگ هزار چیز هستیم. صمد بهرنگی کودکان را تشویق می‌کرد اعتراض کنند ما به نویسنده‌ها می‌گوییم ساکت باش و قند توی دلت آب شود از رویه‌ای که هر سال ناجوانمردانه نویسنده‌ها و تصویرگرهای واجد شرایط را ناامید می‌کند. اگر قرار است کودکانمان را با کتاب به خواب ببریم و نویسنده‌هایمان را با چماق «یا همدلی یا سکوت» وادار به انتخاب یکی از این دو کنیم، که کرده‌ایم، فاتحه ادبیات کودکان خوانده شده است.

بسیار خب... حالا که دوستان اصرار دارند، سکوت می‌کنم. اما بگذارید قبل از سکوت فرمایشی، این را هم به نویسنده‌های جوان بگویم دست بالای دست بسیار است. تا فرصت برابر به نویسنده‌ها داده نشود تا همه به یک چشم دیده نشوند، تا ریاکار و ریاکاری طرد نشود، آنکه آسیب می‌بیند آنکه قربانی می‌شود خود شمایید که باید یک عمر دست به عصا و ذلیلانه رفتار کنید برای روز مبادا و تازه معلوم نیست کسانی گوی سبقت را در ریاکاری از شما نربایند! واین نه فقط برای جایزه اندرسن بلکه برای هر جایزه خارجی و داخلی صدق می‌کند.

تا جایی که قلم من برای رساندن منظورم توانا بود حرفم را زدم. فکر می‌کنم واضح حرف زده‌ام؛ نخست، شفافیت در انتخاب کاندیدا برای هر جایزه داخلی و خارجی و دوم پرهیز از انحصارطلبی. آن هم نه برای خودم که از هرگونه جایزه‌ای در زمینه ادبیات کودک که منشأ انتخابش ایران باشد بیزارم.

تمام حرف‌های من همین‌هایی است که گفتم و بعد از این هر جواب و حرفی که بشنوم کل کل کردن‌های بی‌فایده و بچه‌گانه است. برای من این بحث تمام شده و به هیچ نامه سرگشاده و سربسته‌ای جواب نخواهم داد. با احترام به ساحت نویسندگان کودک و نوجوان که اگر قرار باشد پرچمدار صفات پسندیده نباشند شغل‌های دیگر برایشان آب و نان‌دارتر است!

Submitted by editor on

واکنش فریبا کلهر به پاسخ محمدهادی محمدی

رویه انتخاب کاندیداهای اندرسن و آسترید لیندگرن بخردانه نیست

فریبا کلهر، نویسنده کودک و نوجوان، معتقد است نویسنده‌ها دلی پر و جرأتی اندک برای اعتراض دارند و در یادداشتی به پاسخ محمدهادی محمدی، از بنیانگذاران موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، به نامه سرگشاده‌ای که در اعتراض به رویه انتخاب کاندیداهای اندرسن و آسترید لیندگرن نوشته و در ایبنا منتشر شده بود، واکنش نشان داده که در ادامه می‌خوانید.

چند روز پیش در نامه‌ای سرگشاده خطاب به نهادهای مرتبط با ادبیات کودکان و نوجوانان به روند انتخاب کاندیدا برای جایزه‌های جهانی و داخلی اعتراض کردم. دوست هنرمندم محمدهادی محمدی به این نامه اعتراض‌هایی دارند و روز گذشته نیز مطلبی را در ایبنا منتشر کردند. لازم است که من نیز به نکاتی اشاره کنم:

قبل از هرچیز، همه بدانند که موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان در تهیه فهرست ۱۰ نفره کاندیداها مشارکت نداشته و من اشتباه کرده‌ام که گفته‌ام. اگر این اشتباه غیر عمد جرم بزرگی است از زیر قبای کودکانه‌ام بیرون می‌آیم و عذرخواهی می‌کنم. معرفی کاندیدای جایزه اندرسن همچنان در انحصار شورای کتاب کودک است و من باز هم اطلاعات غلط داده‌ام؟ مجدداً عذرخواهی می‌کنم. اما همه درکی که دوستان از نامه من داشتند همین بود؟ اینقدر سطحی و غیرواقعی؟! دغدغه من را ندیدند و فقط دو اشتباه غیرعمد را دیدند؟ حرف من ورای فرد خاصی است. چرا فکر می‌کنند من به کاندیدا شدن دوستم فرهاد حسن‌زاده که به تازگی عصرانه‌ای با هم خورده‌ایم اعتراض دارم؟ چرا فکر می‌کنند از پیروزی‌اش غرور ملی‌ام شکوفا نمی‌شود؟ چرا فقط حرف این دوره جایزه اندرسن است و دوره‌های قبل‌تر نادیده گرفته می‌شود؟ با اینکه دوره‌های قبل تر بسیار نقدپذیرتر از دوره اخیر است. با این حال حرف من کلی‌تر از این دوره و آن دوره است. رویه‌ای که این سال‌ها برای انتخاب کاندیداهای اندرسن و همین طور آسترید لیندگرن و ایضاً جوایز داخلی اتخاذ شده بخردانه نبوده است. ساز و کارش مشخص نبوده اگر هم بوده اطلاع رسانی نشده که نویسنده‌ها بدانند چگونه کسی یا کسانی که کارنامه ادبی درخشانی ندارند و آثارشان یا مناسب کودکان نیست یا خام دستانه است کاندیدا می‌شوند.

اگر مبنای سوالم را بعد از انقلاب بگیرم، بگویید چرا از سال ۵۸ تا ۹۶ که حدوداً ۲۰ دوره جایزه اندرسن اعطا شده سهم معرفی نویسنده‌های ایرانی فقط پنج دوره بوده؟ (دوره‌هایی را که یک کاندیدا دوبار معرفی شده در نظر نگرفته‌ام) اگر این، خست در معرفی کاندیدا و فرصت‌سوزی نیست پس چیست؟ فرصت‌هایی برای ادبیات کودکان و نوجوانان و شناخته شدن نویسندگان در اندازه‌های جهانی. دقیقاً معلوم نیست این فرصت‌ها چرا از دست رفته است. بگویید چرا ایمیل من پر از درددل و اعتراض نویسندگانی است که به من دستخوش می‌گویند که در نامه سرگشاده قبل، حرف دلشان را زده‌ام اما کسی صدایش در نمی‌آید برای اعتراض علنی؟ همه حاشیه امن می‌خواهند. یک قربانی که برایش پیام بگذارند: «جانا سخن از زبان ما می‌گویی» و همین را هم بعد از مدتی از پیام رسانشان حذف کنند مبادا جایی درز پیدا کند. گذشته از هرچیز، این پیام‌های پنهان نشان نمی‌دهد چه دل پری دارند این جماعت؟! نشان نمی‌دهد مافیایی در ادبیات کودک است که نویسنده‌ها را اینقدر محتاط کرده؟ نشان نمی‌دهد شورای کتاب کودک باید تیمی از خودشان را مأمور تحقیق و تفحص کند و ببیند ایراد کار کجاست؟ در کشورهای دیگر هم اینقدر نویسنده‌ها به روند انتخاب و معرفی کاندیدای جایزه اندرسن و استرید لیندگرن معترض‌اند؟ توجه کنید که گفته‌ام «روند» نگفته‌ام مرادی کرمانی، حسن‌زاده و دیگران. «رسیدن به چنین درک و سطحی» اینقدر سخت است؟

نویسنده‌ کودکی که حرف از عدالت و فرصت برابر نزند چگونه باعث تعالی کودکان می‌شود؟ این چماق «چون خودت کاندیدا نشده‌ای ...» را از روی سر کسی که اعتراض می‌کند، بردارید. مگر شاملوی افتخارآفرین ما جایزه نوبل گرفت؟ حالا اسم شاملو زنده نیست؟ مردم شعرهایش را با جان و دل نمی‌خوانند؟ تولستوی و داستایفسکی نوبل ادبیات گرفته‌اند که اینهمه در ادبیات ماندگارند؟ جایزه‌ها حاشیه‌اند؛ ۹۹ درصد نوشتن است و یک درصد جایزه. برای همان یک درصد، چماقتان را نرم‌تر بر سر اعتراض کننده‌ای که من باشم فرود بیاورید.

سنگ بنایی که به غلط گذاشته شود نه تنها باعث همدلی نمی‌شود بلکه باعث تفرقه بیشتر و کینه‌های پنهانی می‌شود. به تبریک گفتن‌ها و بادکنک هوا کردن‌ها و فریاد شوق کشیدن‌ها نگاه نکنید. نویسنده‌ها دل پری دارند و جرأتی اندک برای اعتراض. هر کاندیدایی از طرف هر نهادی معرفی شود باید شفاف سازی شود و مزایای انتخاب این و انتخاب نکردن آن، یک به یک شمرده شود تا کاندیدا روی نفرت پنهان دیگران شادمانه نرقصد. نهادهای مرتبط با کتاب کودک قدرتشان را از وجود نویسنده‌ها و تصویرگران می‌گیرند و باید دست کم به این دو گروه پاسخگو باشند. خدا را چه دیدید! شاید در این بحث‌ها ثابت شود که عملکرد شورای کتاب کودک و هر نهاد دیگری که در نامه پیشین نام برده‌ام، مناسب، به حق و به جا بوده است.

مرا به سکوت دعوت نکنید، برایم تعیین تکلیف نکنید که یا همدل باشم یا سکوت کنم. من خودم تعیین می‌کنم چه کاری مناسب است با این حال در سال‌های گذشته سکوت کردن راه و رسم من و همه نویسنده‌ها بوده است. غرور داشته‌ایم و احترام ایرانی بودنمان را نگه داشته‌ایم و حتی یک بار هم به ذهنمان نرسید نامه‌ای به IBBY international بنویسیم و دست کم خواهان توجه بیشتر آن نهاد به عملکرد نماینده ایرانی‌اش باشیم؟ به هر حال هر نمایندگی‌ای در هر زمینه‌ای هر چقدر هم قدمت داشته باشد با اعتراض افراد مرتبط و حتی غیرمرتبط آسیب‌پذیر می‌شود. حق نوشتن چنین نامه‌ای را هم نداشته‌ایم؟ (فکرش را بکنید اگر فیفا و چهره‌های جهانی و مؤثر ورزشی نبودند همین جایگاه اندک را هم به خانم‌های تماشاچی در بازی اخیر فوتبال نمی‌دادند.) پس مرا دعوت به سکوت نکنید. سکوت رویه همه نویسنده‌ها در چهل سال گذشته بوده است: سکوت از سر ترس برای از دست ندادن همین موقعیت لرزان و به ظاهر امن، سکوت از سر مناعت طبع، سکوت و انتظار برای بهبود اوضاع. سکوت برای درهم نشکستن خانه‌شان که سخت شیشه‌ای است. حالا یک اعتراض کم رنگ را تاب نمی‌آورید؟

به من بگویید بلند شو. بگویید اعتراض کن. خشنود باشید که در این وانفسای زندگی و رنج‌ها و خطرهایی که متوجه ایرانمان است هنوز اندک نشاطی برای اعتراضی کوچک مانده است. موضوع را تا حد این کاندیدا و آن کاندیدا پایین نیاورید. من هم موضوع را تنزل نمی‌دهم و سؤال نمی‌کنم اگر در سال‌های پیش بعضی از دوستان کاندیدای اندرسن نبودند باز هم همدل بودند و دعوت به سکوت می‌کردند؟ خانم دولت‌آبادی بسیار اندرز گرانمایه‌ای داشته‌اند که گفته‌اند «هرگز دنبال جایزه نرو بگذار جایزه دنبال تو بیاید» اما بعضی از دوستان که اسمشان در لیست کاندیداهای سال‌های قبل اندرسن است چقدر ایستادند و کاندیداتوری اندرسن به سراغشان آمد؟

البته که جایزه مهم نیست. دست کم برای بسیاری از نویسنده‌های نسل من دیگر مهم نیست. اما پیام ما به کودکان چیست و پیام کسانی مثل صمد بهرنگی چه بود؟ پیام صمد بهرنگی به کودکان چه بود که با تمام وجود قصه‌هایش را دست به دست می‌کردند و می‌کنند اما کتاب‌های ما به زور و ضرب خرید وزارت ارشاد و رانت‌خواری و بازی‌های دوستانه و نان به هم قرض دادن‌ها، به سختی به چاپ‌های مکرر می‌رسد! صمد بهرنگی همرنگ قصه‌هایش بود و ما همرنگ هزار چیز هستیم. صمد بهرنگی کودکان را تشویق می‌کرد اعتراض کنند ما به نویسنده‌ها می‌گوییم ساکت باش و قند توی دلت آب شود از رویه‌ای که هر سال ناجوانمردانه نویسنده‌ها و تصویرگرهای واجد شرایط را ناامید می‌کند. اگر قرار است کودکانمان را با کتاب به خواب ببریم و نویسنده‌هایمان را با چماق «یا همدلی یا سکوت» وادار به انتخاب یکی از این دو کنیم، که کرده‌ایم، فاتحه ادبیات کودکان خوانده شده است.

بسیار خب... حالا که دوستان اصرار دارند، سکوت می‌کنم. اما بگذارید قبل از سکوت فرمایشی، این را هم به نویسنده‌های جوان بگویم دست بالای دست بسیار است. تا فرصت برابر به نویسنده‌ها داده نشود تا همه به یک چشم دیده نشوند، تا ریاکار و ریاکاری طرد نشود، آنکه آسیب می‌بیند آنکه قربانی می‌شود خود شمایید که باید یک عمر دست به عصا و ذلیلانه رفتار کنید برای روز مبادا و تازه معلوم نیست کسانی گوی سبقت را در ریاکاری از شما نربایند! واین نه فقط برای جایزه اندرسن بلکه برای هر جایزه خارجی و داخلی صدق می‌کند.

تا جایی که قلم من برای رساندن منظورم توانا بود حرفم را زدم. فکر می‌کنم واضح حرف زده‌ام؛ نخست، شفافیت در انتخاب کاندیدا برای هر جایزه داخلی و خارجی و دوم پرهیز از انحصارطلبی. آن هم نه برای خودم که از هرگونه جایزه‌ای در زمینه ادبیات کودک که منشأ انتخابش ایران باشد بیزارم.

تمام حرف‌های من همین‌هایی است که گفتم و بعد از این هر جواب و حرفی که بشنوم کل کل کردن‌های بی‌فایده و بچه‌گانه است. برای من این بحث تمام شده و به هیچ نامه سرگشاده و سربسته‌ای جواب نخواهم داد. با احترام به ساحت نویسندگان کودک و نوجوان که اگر قرار باشد پرچمدار صفات پسندیده نباشند شغل‌های دیگر برایشان آب و نان‌دارتر است!

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نوع محتوا
خبر