شعر فرهاد جان! به کودکی‌ات برگرد! از مهدی مرادی

از روزهای گمشده بازی

در کوچه «بهار» نمی‌گوید

همبازی قدیمی من فرهاد

در کیسه زباله چه می‌جوید؟

افتاده است در ته یک قوطی

تصویر نوجوانی غمگینش

در کیسه زباله کجا پیداست؟

لبخندهای ساده شیرین‌اش

یک تکه کثیف مقوا را

دارد به جای فرفره او در دست

یک مشت نان خشک کنار اوست!

آیا گرسنه است؟ گمانم هست.

در کوچه «بهار»، من و فرهاد

همبازی صمیمی هم بودیم

صد بار با دوچرخه از آن کوچه

تا دوردست خاطره پیمودیم

فرهاد جان! به کودکی‌ات برگرد!

از کیسه زباله جدایم کن

من در حیاط منتظرت هستم

از کوچه «بهار» صدایم کن

شعری از مهدی مرادی

تصویر: مانا نیستانی

Submitted by admin on

از روزهای گمشده بازی

در کوچه «بهار» نمی‌گوید

همبازی قدیمی من فرهاد

در کیسه زباله چه می‌جوید؟

افتاده است در ته یک قوطی

تصویر نوجوانی غمگینش

در کیسه زباله کجا پیداست؟

لبخندهای ساده شیرین‌اش

یک تکه کثیف مقوا را

دارد به جای فرفره او در دست

یک مشت نان خشک کنار اوست!

آیا گرسنه است؟ گمانم هست.

در کوچه «بهار»، من و فرهاد

همبازی صمیمی هم بودیم

صد بار با دوچرخه از آن کوچه

تا دوردست خاطره پیمودیم

فرهاد جان! به کودکی‌ات برگرد!

از کیسه زباله جدایم کن

من در حیاط منتظرت هستم

از کوچه «بهار» صدایم کن

شعری از مهدی مرادی

تصویر: مانا نیستانی

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نوع محتوا
مقاله