شعر گنجشک و باران از اصغر واقدی

دیشب که باران آمد

صدای ناودون آمد

بارون چه قصه‌ها گفت

تا صبح برام لالا گفت

صدای باد و باران

پیچید میان ایوون

پرنده‌ها ترسیدن

تو لانه‌شون خوابیدن

گنجشک من کجا رفت

شاید تو کوچه‌ها رفت

گفتم گنجشکک من

مرغک کوچک من

تو این شب زمستون

خیس میشی توی بارون

گنجشک برام جیک جیک کرد

ساعت برام تیک تیک کرد

یهو از خواب پریدم

صبح شده وقت کاره

نویسنده
اصغر واقدی
نویسنده:
Submitted by skyfa on

دیشب که باران آمد

صدای ناودون آمد

بارون چه قصه‌ها گفت

تا صبح برام لالا گفت

صدای باد و باران

پیچید میان ایوون

پرنده‌ها ترسیدن

تو لانه‌شون خوابیدن

گنجشک من کجا رفت

شاید تو کوچه‌ها رفت

گفتم گنجشکک من

مرغک کوچک من

تو این شب زمستون

خیس میشی توی بارون

گنجشک برام جیک جیک کرد

ساعت برام تیک تیک کرد

یهو از خواب پریدم

صبح شده وقت کاره

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله