داستان آفرینش

فهرست:
مقدمه
روشنایی و تاریکی
آغاز نبرد
مهر ایزد
بنای عالم
روشن شهر ایزد 
گردش عالم
گیاهان و جانوران
پایان جهان
 

مقدمه

مانی در اوایل دورهٔ ساسانی، نزدیک به هزار و هفتصد سال پیش از این، ظاهر شد. گفت پیغمبرم و برای رهایی و رستگاری مردمان آمده‌ام. به هندوستان و ترکستان و کشورهای دیگر سفر کرد و مردم را به دین خود خواند گروهی به او گرویدند. آنان که پیرو دین‌های دیگر بودند به دشمنی برخاستند و سرانجام بهرام دوم، شاه ساسانی، را به کشتن او واداشتند. پس از او کیشمانی رواجی گرفت و از افریقا تاچین پیروان یافت. مانویان درباره آفرینش عالم و وظیفه انسان در این جهان عقاید مخصوص داشتند. این عقاید که گاه افسانه مانند است. در آثار مانویان، که قسمتی از آنها تازه به دست افتاده، به جا مانده است. اساس این عقاید، این است که عالم ما از آمیزش نیک و بد با تاریکی و روشنایی به وجود آمده و باید روزی برسد که تاریکی و روشنایی از یکدیگر جدا شوند و به صورت اول بازگردند و در نتیجه جهان ما نیز، که از آمیزش این دو گوهر با دو عنصر به وجود آمده، پایان بپذیرد.

افسانه‌ای که در پی‌میاید از آثار منویان درباره آفرینش عالم گرفته شده مانویان به خدایان و دیوان گوناگون عقیده داشتند. منویان ایران پیشوای دیوان را به اسم «آز» و یا «اهریمن» می‌خواندند

بزرگ‌ترین خدای جهان نیکی و روشنایی را مانویان ایران «زروان» و فرزند او را که باز جنبه خدایی داشت «هرمزده» می‌نامیدند.

 

روشنایی و تاریکی

در آغاز، جهان ما نبود. تنها دو گوهر بود: گوهر روشنایی و گوهر تاریکی. گوهر روشنایی زیبا و نیکوکار و دانا بوده و گوهر تاریکی زشت و بدکار و نادان، قملرو روشنایی در شمال بود و پایان نداشت. قلمرو تاریکی در جنوب بود و به قلمرو روشنایی می‌پیوست.

شهریار جهان روشنایی از «زروان» بود و بر جهانی از فروغ و صفا و آرامش حکم می‌راند. در این جهان مرگ و بیماری و تیرگی و ستیزه نبود، همه نیکی و روشنی بود. در جهان تاریکی آزه، دیو بد خوی بدنهاد فرمانروایی داشت. قلمرو آز به دیوان پلید و بدکار و ستیزه جو آکنده بود.

آغاز نبرد

این دو عنصر جدا می‌زیستند و جهان روشنایی از آسیب دیوان جهان تاریکی در امان بود، تا آنگاه که حادثه‌ای روی داد. یک روز آز در ضمن حرکات دیوآسای خود به جهان روشنایی برخورد. جهانی دید روشن و زیبا و آراسته خیره شد و دل در نور بست و در صدد برآمد تا جهان روشنایی را تسخیر کند و گوهر نور را درعنصر برگیرد. پس با گروهی از دیوان به جهان روشنایی حمله برد. زروان، شهریار جهان روشنایی، آمادهٔ جدال نبود. برای نبرد با دیوان تاریکی و بازداشتن آنان دو خدای دیگر از خود پدید آورد.

از آن دو هرمزد را، که خداوندی جنگ آزما بود، برای راندن دیوان فرستاد.

هرمزد پنج عنصر نورانی آب و باد و آتش و نسیم و نور را سلاح جنگ کرد. آب و باد و نور و نسیم را به خود پوشید و آتش را چون تیغ در دست گرفت و به نبرد دیوان شتافت. اما آز بد کنش زورمند بود و یاران فراوان داشت. از در نبرد چیره شد و هرمزد شکست دید. آز و دیوانش پنج عنصر نورانی را که به جای فرزندان هرمزد و در حکم سلاح وی بودند، بلعیدند و هرمزد شکسته و بی‌یاور در قعر جهان تاریکی مدهوش افتاد.

مهر ایزد

پس از زمانی هرمزد به خود آمد و خود را مغلوب و بی‌کس و بی‌یاور یافت. از قعر جهان تاریکی خروش برآورد و از مادر خود که یکی از خدایان و آفریده زروان بود یاری خواست. خروش هرمزد جان گرفت و از پایگاه دیوان تا بارگاه خدایان را در اندک زمانی پیمود و پیام هرمزد را به مام وی رسانید.

مام هرمزد نزد زروان رفت و سر فرود آورد و گفت: «ای‌شهریار جهان روشنایی، فرزندم هرمزد را یاری کن که شکسته و بی‌یاور در دست دیوان اسیر است.»

آنگاه زروان برای رهایی هرمزد، خدایان دیگر از خود پدید آورد. «مهر ایزدی نیرومندترین این خدایان بود. مهر ایزد برای نجات هرمزد به مرز جهان تاریکی روان شد و وی را ندا داد. چون از هرمزد پاسخ رسید. برای پیکار با دیوان پنج فرزند از خود پدید آورد که نبرده ترین آنان «ویس بد» بود.

ویس بد سلاح پوشید و به فرمان مهر ایزد به پیکار دیوان رفت و به زودی آنان را در هم شکست و در زیر پا نرم کرد و پوست از تنشان جدا ساخت. بسیار از دیوان را نیز در آسمانها به زنجیر کشید.

بنای عالم

آن‌گاه مهر ایزد به بنای جهان ما پرداخت یازده آسمان را از پوست دیوان ساخت. از گوشت ایشان هشت طبقه زمین و از استخوان آن‌ها کوه‌ها را پدید آورد. یکی از فرزندان خود «پاهرگ بد» را فرمان داد تا بر سر آسمان‌ها بنشیند و رشته آنها را در دست بگیرد تا درهم نریزند. دیگری از فرزندان خود مانده را بر آن گماشت تا طبقات زمین را بر دوش خویش نگاه دارد تا فرود نیایند.

دیوان هنگامی که بر هرمزد چیره شدند فرزندان او آب و باد و آتش و نور و نسیم را، که همه از گوهر روشنایی بودند، بلعیدند. وقتی دیوان به دست مهر ایزد شکست دیدند، بیشتر این عناصر نورانی از چنگ آنها رها شد و آزاد گردید. مهر ایزد از این عناصر نورانی ستارگان آسمان را پدید آورد: گردونه آفتاب را از آتش، و گردونه ماه را از باد و آب و ستارگان دیگر را از نوری که از آفت دیوان آسیب دیده بود پدیدار کرد.

روشن شهر ایزد

اما همهٔ نوری که دیوان بلعیده بودند آزاد نشده و با آن که بیشتر آن تور رهایی یافت قسمتی از آن در بند دیوان ماند. باز گذاشتن نور در دل دیوان روا نبود.

چاره‌ای می‌بایست کرد. هرمزد و مهرایزد و دیگر خدایان جهان روشنایی فراهم آمدند و به سوی زروان شهریار عالم روشنایی، رهسپار گردیدند. همه پیش تخت وی سر فرود آوردند و گفتند: «ای شهریار عالم روشنایی، ای آن که ما را به نیروی شگرف خویش آفریدی و آز و دیوان و پریان را به وسیله مادر هم شکستی و در بندکشیدی، هنوز بهره‌ای از گوهر نور در زندان دیوان به رنج اندر است. چاره‌ای بساز تا گوهر نور از بند دیوان رها شود و به جهان روشنایی بازگردد. آن گاه زروان سومین بار خدایان دیگر از خود پدید آورد و روشن شهر ایزد را که از این خدایان بود به اداره جهان ماگمارد، تا همان طور که زروان، شهریار عالم بالاست روشن شهر ایزد نیز بر زمین و آسمان این جهان خداوند و پادشاه باشد و جهان را روشن بدارد و روز شب را پدید آورد و چرخ‌های آفتاب و ماه و ستارگان را به گردش اندازد. و گوهر نور راه که به تدریج از چنگ دیوان رها می‌شود، به سوی بهشت زروان رهبری کند.

گردش عالم

روشن شهر ایزد این جهان را، که مهر ایزد ساخته بود، به گردش درآورد و چرخ‌های آفتاب و ماه و ستارگان را به کار انداخته و بدین گونه جهانی که ما در آنیم پرداخته شد و به حرکت در آمد و زندگی آغاز کرد. در این جهان ذرات نور که از زندان ظلمت رهایی می‌یابد در ستونی نورانی گرد می‌آید و از آنجا روز به روز به گردونه ماه می‌رود و در آنجا انباشته می‌شود. این که ماه در آغاز به صورت هلال است و پس از آن روز به روز بزرگ‌تر و نورانی‌تر می‌شود از اینجاست. پس از پانزده روز پیمانه ماه پر می‌شود و ماه به صورت دایره تمام در می‌آید. آنگاه نوری که در ماه گرد آمده به گردونه خورشید می‌رود. از اینجاست که ماه پس از آن که دایره تمام شد روز به روز کاسته می‌شود. تا به کلی از نور خالی می‌گردد و دیگر به چشم نمی‌آید. ذرات نور که در آفتاب گرد می‌آیند از آنجا سرانجام به بهشت روشنایی، که مسکن زروان است می‌روند و به منزلگاه نخستین خویش می‌پیوندند.

گیاهان و جانوران

دیوان و پریانی که ویس بد فرزند مهر ایزد مغلوب کرد و در آسمان به زنجیر کشید هنوز پاره‌ای از عناصر روشنایی را در دل خود پنهان داشتند

روشن شهر ایزد برای آن که ذرات نور را از وجود ایشان بیرون کشد تدبیری اندیشید. چنان کرد تا از این دیوان موجودات دیگر پدیدار شوند.

از تخمه دیوان نر در زمین پنج درخت رویید. درختان و گیاهان دیگر همه از این پنج درخت پدید آمدند. از تخمه دیوان ماده پنج جانور پدید آمد. جانوران این عالم از دو پا و چارپا و پرنده و خزنده و آبی از آنان به وجود آمدند.

در هریک از گیاه و حیوان شراره‌ای از گوهر نور پنهان است. این همان نوری است که دیوان پس از مغلوب ساختن هرمزد بلعیده بودند و اینک از وجود آنان به گیاه و حیوان انتقال یافته است. این نور است که به تدریج رهایی می‌یابد و در ستون تور گرد می‌آید و به ماه می‌رود. گردش عالم برای آن است که ذرات روشنایی را کم کم از دل گیاه و حیوان و دیگر موجودات این جهان بیرون بکشد و به سرمنزل نخستین بازگرداند.

پایان جهان

چون کار جهان منظم شد و چرخها به گردش افتاد، روشن شهر ایزد به یکی از خدایان، که «سازندهٔ بزرگ» نام دارد. فرمان داد تا همانگونه که سرمنزلی برای گردآمدن نوری که از این جهان رهایی می‌یابد ساخته بود زندانی نیز خارج از طبقات آسمان و زمین برای دیوان بنا کند. این زندان برای آن است که چون پایان کاری عالم فرا رسد و گوهر نور یکسره از وجود دیوان بیرون برود دیوان در آن زندان محبوس شوند و از دسترسی به جهان نور تا ابد محروم بمانند. در چنین روزی «پاهرگ بده» که رشته آسمان‌ها را به دست دارد. رشته را از دست رها می‌کند و آسمان‌ها در هم فرو می‌ریزد. مان بد نیز که طبقات زمین را به دوش دارد آنها را از دوش می‌اندازد و آتشی مهیب در می‌گیرد و همه جهان ما در این آتش می‌سوزد و از آن جز تل خاکستری باقی نمی‌ماند. دیوان همه در بند می‌افتند و گوهر روشنایی از چنگال ظلمت رهایی می‌یابد.

                                                                             

Submitted by editor74 on

فهرست:
مقدمه
روشنایی و تاریکی
آغاز نبرد
مهر ایزد
بنای عالم
روشن شهر ایزد 
گردش عالم
گیاهان و جانوران
پایان جهان
 

مقدمه

مانی در اوایل دورهٔ ساسانی، نزدیک به هزار و هفتصد سال پیش از این، ظاهر شد. گفت پیغمبرم و برای رهایی و رستگاری مردمان آمده‌ام. به هندوستان و ترکستان و کشورهای دیگر سفر کرد و مردم را به دین خود خواند گروهی به او گرویدند. آنان که پیرو دین‌های دیگر بودند به دشمنی برخاستند و سرانجام بهرام دوم، شاه ساسانی، را به کشتن او واداشتند. پس از او کیشمانی رواجی گرفت و از افریقا تاچین پیروان یافت. مانویان درباره آفرینش عالم و وظیفه انسان در این جهان عقاید مخصوص داشتند. این عقاید که گاه افسانه مانند است. در آثار مانویان، که قسمتی از آنها تازه به دست افتاده، به جا مانده است. اساس این عقاید، این است که عالم ما از آمیزش نیک و بد با تاریکی و روشنایی به وجود آمده و باید روزی برسد که تاریکی و روشنایی از یکدیگر جدا شوند و به صورت اول بازگردند و در نتیجه جهان ما نیز، که از آمیزش این دو گوهر با دو عنصر به وجود آمده، پایان بپذیرد.

افسانه‌ای که در پی‌میاید از آثار منویان درباره آفرینش عالم گرفته شده مانویان به خدایان و دیوان گوناگون عقیده داشتند. منویان ایران پیشوای دیوان را به اسم «آز» و یا «اهریمن» می‌خواندند

بزرگ‌ترین خدای جهان نیکی و روشنایی را مانویان ایران «زروان» و فرزند او را که باز جنبه خدایی داشت «هرمزده» می‌نامیدند.

 

روشنایی و تاریکی

در آغاز، جهان ما نبود. تنها دو گوهر بود: گوهر روشنایی و گوهر تاریکی. گوهر روشنایی زیبا و نیکوکار و دانا بوده و گوهر تاریکی زشت و بدکار و نادان، قملرو روشنایی در شمال بود و پایان نداشت. قلمرو تاریکی در جنوب بود و به قلمرو روشنایی می‌پیوست.

شهریار جهان روشنایی از «زروان» بود و بر جهانی از فروغ و صفا و آرامش حکم می‌راند. در این جهان مرگ و بیماری و تیرگی و ستیزه نبود، همه نیکی و روشنی بود. در جهان تاریکی آزه، دیو بد خوی بدنهاد فرمانروایی داشت. قلمرو آز به دیوان پلید و بدکار و ستیزه جو آکنده بود.

آغاز نبرد

این دو عنصر جدا می‌زیستند و جهان روشنایی از آسیب دیوان جهان تاریکی در امان بود، تا آنگاه که حادثه‌ای روی داد. یک روز آز در ضمن حرکات دیوآسای خود به جهان روشنایی برخورد. جهانی دید روشن و زیبا و آراسته خیره شد و دل در نور بست و در صدد برآمد تا جهان روشنایی را تسخیر کند و گوهر نور را درعنصر برگیرد. پس با گروهی از دیوان به جهان روشنایی حمله برد. زروان، شهریار جهان روشنایی، آمادهٔ جدال نبود. برای نبرد با دیوان تاریکی و بازداشتن آنان دو خدای دیگر از خود پدید آورد.

از آن دو هرمزد را، که خداوندی جنگ آزما بود، برای راندن دیوان فرستاد.

هرمزد پنج عنصر نورانی آب و باد و آتش و نسیم و نور را سلاح جنگ کرد. آب و باد و نور و نسیم را به خود پوشید و آتش را چون تیغ در دست گرفت و به نبرد دیوان شتافت. اما آز بد کنش زورمند بود و یاران فراوان داشت. از در نبرد چیره شد و هرمزد شکست دید. آز و دیوانش پنج عنصر نورانی را که به جای فرزندان هرمزد و در حکم سلاح وی بودند، بلعیدند و هرمزد شکسته و بی‌یاور در قعر جهان تاریکی مدهوش افتاد.

مهر ایزد

پس از زمانی هرمزد به خود آمد و خود را مغلوب و بی‌کس و بی‌یاور یافت. از قعر جهان تاریکی خروش برآورد و از مادر خود که یکی از خدایان و آفریده زروان بود یاری خواست. خروش هرمزد جان گرفت و از پایگاه دیوان تا بارگاه خدایان را در اندک زمانی پیمود و پیام هرمزد را به مام وی رسانید.

مام هرمزد نزد زروان رفت و سر فرود آورد و گفت: «ای‌شهریار جهان روشنایی، فرزندم هرمزد را یاری کن که شکسته و بی‌یاور در دست دیوان اسیر است.»

آنگاه زروان برای رهایی هرمزد، خدایان دیگر از خود پدید آورد. «مهر ایزدی نیرومندترین این خدایان بود. مهر ایزد برای نجات هرمزد به مرز جهان تاریکی روان شد و وی را ندا داد. چون از هرمزد پاسخ رسید. برای پیکار با دیوان پنج فرزند از خود پدید آورد که نبرده ترین آنان «ویس بد» بود.

ویس بد سلاح پوشید و به فرمان مهر ایزد به پیکار دیوان رفت و به زودی آنان را در هم شکست و در زیر پا نرم کرد و پوست از تنشان جدا ساخت. بسیار از دیوان را نیز در آسمانها به زنجیر کشید.

بنای عالم

آن‌گاه مهر ایزد به بنای جهان ما پرداخت یازده آسمان را از پوست دیوان ساخت. از گوشت ایشان هشت طبقه زمین و از استخوان آن‌ها کوه‌ها را پدید آورد. یکی از فرزندان خود «پاهرگ بد» را فرمان داد تا بر سر آسمان‌ها بنشیند و رشته آنها را در دست بگیرد تا درهم نریزند. دیگری از فرزندان خود مانده را بر آن گماشت تا طبقات زمین را بر دوش خویش نگاه دارد تا فرود نیایند.

دیوان هنگامی که بر هرمزد چیره شدند فرزندان او آب و باد و آتش و نور و نسیم را، که همه از گوهر روشنایی بودند، بلعیدند. وقتی دیوان به دست مهر ایزد شکست دیدند، بیشتر این عناصر نورانی از چنگ آنها رها شد و آزاد گردید. مهر ایزد از این عناصر نورانی ستارگان آسمان را پدید آورد: گردونه آفتاب را از آتش، و گردونه ماه را از باد و آب و ستارگان دیگر را از نوری که از آفت دیوان آسیب دیده بود پدیدار کرد.

روشن شهر ایزد

اما همهٔ نوری که دیوان بلعیده بودند آزاد نشده و با آن که بیشتر آن تور رهایی یافت قسمتی از آن در بند دیوان ماند. باز گذاشتن نور در دل دیوان روا نبود.

چاره‌ای می‌بایست کرد. هرمزد و مهرایزد و دیگر خدایان جهان روشنایی فراهم آمدند و به سوی زروان شهریار عالم روشنایی، رهسپار گردیدند. همه پیش تخت وی سر فرود آوردند و گفتند: «ای شهریار عالم روشنایی، ای آن که ما را به نیروی شگرف خویش آفریدی و آز و دیوان و پریان را به وسیله مادر هم شکستی و در بندکشیدی، هنوز بهره‌ای از گوهر نور در زندان دیوان به رنج اندر است. چاره‌ای بساز تا گوهر نور از بند دیوان رها شود و به جهان روشنایی بازگردد. آن گاه زروان سومین بار خدایان دیگر از خود پدید آورد و روشن شهر ایزد را که از این خدایان بود به اداره جهان ماگمارد، تا همان طور که زروان، شهریار عالم بالاست روشن شهر ایزد نیز بر زمین و آسمان این جهان خداوند و پادشاه باشد و جهان را روشن بدارد و روز شب را پدید آورد و چرخ‌های آفتاب و ماه و ستارگان را به گردش اندازد. و گوهر نور راه که به تدریج از چنگ دیوان رها می‌شود، به سوی بهشت زروان رهبری کند.

گردش عالم

روشن شهر ایزد این جهان را، که مهر ایزد ساخته بود، به گردش درآورد و چرخ‌های آفتاب و ماه و ستارگان را به کار انداخته و بدین گونه جهانی که ما در آنیم پرداخته شد و به حرکت در آمد و زندگی آغاز کرد. در این جهان ذرات نور که از زندان ظلمت رهایی می‌یابد در ستونی نورانی گرد می‌آید و از آنجا روز به روز به گردونه ماه می‌رود و در آنجا انباشته می‌شود. این که ماه در آغاز به صورت هلال است و پس از آن روز به روز بزرگ‌تر و نورانی‌تر می‌شود از اینجاست. پس از پانزده روز پیمانه ماه پر می‌شود و ماه به صورت دایره تمام در می‌آید. آنگاه نوری که در ماه گرد آمده به گردونه خورشید می‌رود. از اینجاست که ماه پس از آن که دایره تمام شد روز به روز کاسته می‌شود. تا به کلی از نور خالی می‌گردد و دیگر به چشم نمی‌آید. ذرات نور که در آفتاب گرد می‌آیند از آنجا سرانجام به بهشت روشنایی، که مسکن زروان است می‌روند و به منزلگاه نخستین خویش می‌پیوندند.

گیاهان و جانوران

دیوان و پریانی که ویس بد فرزند مهر ایزد مغلوب کرد و در آسمان به زنجیر کشید هنوز پاره‌ای از عناصر روشنایی را در دل خود پنهان داشتند

روشن شهر ایزد برای آن که ذرات نور را از وجود ایشان بیرون کشد تدبیری اندیشید. چنان کرد تا از این دیوان موجودات دیگر پدیدار شوند.

از تخمه دیوان نر در زمین پنج درخت رویید. درختان و گیاهان دیگر همه از این پنج درخت پدید آمدند. از تخمه دیوان ماده پنج جانور پدید آمد. جانوران این عالم از دو پا و چارپا و پرنده و خزنده و آبی از آنان به وجود آمدند.

در هریک از گیاه و حیوان شراره‌ای از گوهر نور پنهان است. این همان نوری است که دیوان پس از مغلوب ساختن هرمزد بلعیده بودند و اینک از وجود آنان به گیاه و حیوان انتقال یافته است. این نور است که به تدریج رهایی می‌یابد و در ستون تور گرد می‌آید و به ماه می‌رود. گردش عالم برای آن است که ذرات روشنایی را کم کم از دل گیاه و حیوان و دیگر موجودات این جهان بیرون بکشد و به سرمنزل نخستین بازگرداند.

پایان جهان

چون کار جهان منظم شد و چرخها به گردش افتاد، روشن شهر ایزد به یکی از خدایان، که «سازندهٔ بزرگ» نام دارد. فرمان داد تا همانگونه که سرمنزلی برای گردآمدن نوری که از این جهان رهایی می‌یابد ساخته بود زندانی نیز خارج از طبقات آسمان و زمین برای دیوان بنا کند. این زندان برای آن است که چون پایان کاری عالم فرا رسد و گوهر نور یکسره از وجود دیوان بیرون برود دیوان در آن زندان محبوس شوند و از دسترسی به جهان نور تا ابد محروم بمانند. در چنین روزی «پاهرگ بده» که رشته آسمان‌ها را به دست دارد. رشته را از دست رها می‌کند و آسمان‌ها در هم فرو می‌ریزد. مان بد نیز که طبقات زمین را به دوش دارد آنها را از دوش می‌اندازد و آتشی مهیب در می‌گیرد و همه جهان ما در این آتش می‌سوزد و از آن جز تل خاکستری باقی نمی‌ماند. دیوان همه در بند می‌افتند و گوهر روشنایی از چنگال ظلمت رهایی می‌یابد.

                                                                             

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله