شعار و پیام روز جهانی کتاب کودک ۲۰۱۲/۱۳۹۱

روزی روزگاری همه زمینی ها قصه ای گفتند!

 روزی روزگاری همه زمینی ها قصه ای گفتند. نه یک قصه، که قصه های بسیار، از دختران بی باک و گرگ های فریبکار، شاهزاده خانم های دلباخته با کفش های شیشه ای، گربه های باهوش و سربازهای کوچک حلبی، غول های مهربان و کارخانه های شکلات سازی.

قصه ها، جهان را از واژه ها، زیرکی ها، تصویرها و شخصیت های شگفت انگیز پر کردند. آن ها جهان و مردمش را به  خندیدن، به شگفتی آمدن و با هم زیستن فراخواندند. قصه ها به جهان معنا بخشیدند. و از آن زمان تاکنون، قصه ها در همه جا پراکنده شده، بارها و بارها، هزار و یک بار برای ما بازگو شده اند، "روزی روزگاری، همه زمینی ها قصه ای گفتند...."

هنگامی که به قصه ای گوش می سپاریم یا آن را می خوانیم ،  تخیل مان را پرورش می دهیم ؛ گویی نیازمندیم با تمرین  تخیل خود را شاداب وسرزنده نگاه داریم. بدون شک روزی، بدون آن که خود بدانیم، یکی از این قصه ها به زندگی ما باز می گردد و برای دشواری های مان راه های تازه می گشاید. 

هنگامی که قصه ای را با صدای بلند می خوانیم یا در کنار دیگران به آن گوش می سپاریم، آیینی کهن را به جای می آوریم. آیینی که برای هزاران سال نقش مهمی در تاریخ تمدن انسان داشته است: "ساختن یک جامعه".

قصه ها فرهنگ ها، دوران ها و نسل های گذشته را به هم پیوند می دهند تا به یاد مان آورند که همه یکی هستیم. چه ژاپنی باشیم، چه آلمانی یا مکزیکی؛ انسان هایی که در سده هفدهم می زیسته اند و ما که امروز بر روی این زمین زندگی می کنیم و قصه های مان را در اینترنت می خوانیم، پدر بزرگ و مادربزرگ، مادر و پدر و فرزند، همه یکی هستیم. قصه ها، برای ما انسان ها، لذت می آفرینند، زیرا با وجود گونه گونی ها و تفاوت ها، همگی در ژرفای وجود، بازیگران بزرگ قصه ها هستیم. 

قصه ها، مانند موجودات زنده ای نیستند که روزی زاده  شوند، رشد کنند و  سرانجام  مرگشان فرا رسد. قصه ها در باروری پیوسته خود جاودانه اند. به ویژه قصه های محبوب قومی که در هر جایی و هر زمانی که بازگو شوند یا دوباره نوشته شوند، شکل تازه ای از آن زمان و مکان را به خود می گیرند. قصه هایی که ما را با هر بار شنیدن یا بر زبان آورده شدن، در آفرینش دوباره خود سهیم می کنند.  

و روزی روزگاری، کشوری بود با افسانه ها، قصه ها و اسطوره های بسیار. این قصه ها، صدها سال، دهان به دهان بازگو شدند، اندیشه های گوناگون آفرینش را بازتاب دادند، تاریخ زندگی مردمانش را بازگو کردند و در گنجینه فرهنگی آن سرزمین سهیم شدند، کنجکاوی های مردمانش را به نمایش گذاشتند و لبخند بر چهره های شان نشاندند. روزی روزگاری کشوری بود که اندک شماری از مردمانش به کتاب دسترسی داشتند. اما، همه چیز دگرگون شده است. امروز، قصه ها از مرزهای سرزمین من، مکزیک، فراتر می روند. می روند تا مخاطبان خود را بیابند و نقش خود را در ساختن جامعه، خانواده و پرورش انسان ها بازی کنند، انسان هایی که در پی یافتن خوشبختی اند.

برگردان:
لیلا عالمی
نویسنده
فرانسیسکو اینوخوسا
Submitted by admin on

روزی روزگاری همه زمینی ها قصه ای گفتند!

 روزی روزگاری همه زمینی ها قصه ای گفتند. نه یک قصه، که قصه های بسیار، از دختران بی باک و گرگ های فریبکار، شاهزاده خانم های دلباخته با کفش های شیشه ای، گربه های باهوش و سربازهای کوچک حلبی، غول های مهربان و کارخانه های شکلات سازی.

قصه ها، جهان را از واژه ها، زیرکی ها، تصویرها و شخصیت های شگفت انگیز پر کردند. آن ها جهان و مردمش را به  خندیدن، به شگفتی آمدن و با هم زیستن فراخواندند. قصه ها به جهان معنا بخشیدند. و از آن زمان تاکنون، قصه ها در همه جا پراکنده شده، بارها و بارها، هزار و یک بار برای ما بازگو شده اند، "روزی روزگاری، همه زمینی ها قصه ای گفتند...."

هنگامی که به قصه ای گوش می سپاریم یا آن را می خوانیم ،  تخیل مان را پرورش می دهیم ؛ گویی نیازمندیم با تمرین  تخیل خود را شاداب وسرزنده نگاه داریم. بدون شک روزی، بدون آن که خود بدانیم، یکی از این قصه ها به زندگی ما باز می گردد و برای دشواری های مان راه های تازه می گشاید. 

هنگامی که قصه ای را با صدای بلند می خوانیم یا در کنار دیگران به آن گوش می سپاریم، آیینی کهن را به جای می آوریم. آیینی که برای هزاران سال نقش مهمی در تاریخ تمدن انسان داشته است: "ساختن یک جامعه".

قصه ها فرهنگ ها، دوران ها و نسل های گذشته را به هم پیوند می دهند تا به یاد مان آورند که همه یکی هستیم. چه ژاپنی باشیم، چه آلمانی یا مکزیکی؛ انسان هایی که در سده هفدهم می زیسته اند و ما که امروز بر روی این زمین زندگی می کنیم و قصه های مان را در اینترنت می خوانیم، پدر بزرگ و مادربزرگ، مادر و پدر و فرزند، همه یکی هستیم. قصه ها، برای ما انسان ها، لذت می آفرینند، زیرا با وجود گونه گونی ها و تفاوت ها، همگی در ژرفای وجود، بازیگران بزرگ قصه ها هستیم. 

قصه ها، مانند موجودات زنده ای نیستند که روزی زاده  شوند، رشد کنند و  سرانجام  مرگشان فرا رسد. قصه ها در باروری پیوسته خود جاودانه اند. به ویژه قصه های محبوب قومی که در هر جایی و هر زمانی که بازگو شوند یا دوباره نوشته شوند، شکل تازه ای از آن زمان و مکان را به خود می گیرند. قصه هایی که ما را با هر بار شنیدن یا بر زبان آورده شدن، در آفرینش دوباره خود سهیم می کنند.  

و روزی روزگاری، کشوری بود با افسانه ها، قصه ها و اسطوره های بسیار. این قصه ها، صدها سال، دهان به دهان بازگو شدند، اندیشه های گوناگون آفرینش را بازتاب دادند، تاریخ زندگی مردمانش را بازگو کردند و در گنجینه فرهنگی آن سرزمین سهیم شدند، کنجکاوی های مردمانش را به نمایش گذاشتند و لبخند بر چهره های شان نشاندند. روزی روزگاری کشوری بود که اندک شماری از مردمانش به کتاب دسترسی داشتند. اما، همه چیز دگرگون شده است. امروز، قصه ها از مرزهای سرزمین من، مکزیک، فراتر می روند. می روند تا مخاطبان خود را بیابند و نقش خود را در ساختن جامعه، خانواده و پرورش انسان ها بازی کنند، انسان هایی که در پی یافتن خوشبختی اند.

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نوع محتوا
شعار و پیام
نویسنده
فرانسیسکو اینوخوسا