شب عباس یمینی شریف صد و شصت و نهمین شب از شب های مجله بخارا بود که با همکاری بنیاد فرهنگی ملت، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینه پژوهشی ایرج افشار در عصر شنبه ۵ مهر ماه ۱۳۹۳ برگزار شد.
علی دهباشی این نکوداشت را با خواندن شعر "ما فرزندان ایرانیم" از عباس یمینی شریف آغاز کرد و سپس از هوشنگ مرادی کرمانی دعوت کرد تا نخستین سخنران این مراسم باشد.
و هوشنگ مرادی کرمانی از عباس یمینی شریف چنین سخن گفت:
« عباس یمینی شریف همانطور که آقای دهباشی گفت معلم همه ماست. من یادم هست که روزی در شبانهروزی برای اولین بار یکی از بچهها گنجینه بسیار بزرگی نشانم داد که مجموعهای بود از کیهان بچهها و در حقیقت کیهان بچهها دنیای جدیدی را به روی من باز کرد. من تا سیزده سالگی در روستا بودم و بعد در کلاس پنجم ابتدایی که آمدم به کرمان، به دلیل نداشتن پول و بعد هم چون وسط سال بود مجبور شدم به شبانهروزی بروم تا کلاس ششم را بگیرم. و در روستا که بودم به قصههای مادربزرگم، که او و پدربزرگم اولین استادان قصهنویسی من بودند، گوش میدادم.»
مرادی کرمانی در ادامه افزود: «در کرمان بود که با عباس یمینی شریف آشنا شدم. بزرگترین خدمتی که عباس یمینی شریف به آدمهایی مثل من کرد این بود که سادگی، صفا و مهر و عاطفه را از طریق واژههایی بسیار ساده، جملههای خیلی ساده و در عین حال شیرین به ما یاد داد. بعدها هم که در کتابهای درسی نوشتههای او را خواندیم.
این گذشت تا من آمدم به تهران و به شورای کتاب کودک رفتم. من خیلی دلم میخواست با عباس یمینی شریف از نزدیک آشنا شوم که همین طور هم شد و ما در شورای کتاب خیلی با هم اخت شدیم. خیلی خوب همدیگر را پیدا کردیم. یک رابطۀ عاطفی بین ما برقرار شد. »
و در ادامه مرادی کرمانی به درسهایی اشاره کرد که از عباس یمینی شریف آموخته بود:« یکی از چیزهایی که برای من مهم بود این بود که عباس یمینی شریف بسیار به نوشته و کتاب شاید بیش از آنچه لازم بود اهمیت میداد. شنیدم وقتی که داشت از این دنیا میرفت، آخرین کتابش را منتظر و چشم به راه بود که بردند و به او دادند و او نیز آن را روی سینهاش گذاشت و از دنیا رفت.
عباس یمینی شریف شورای کتاب کودک را در موارد بسیار یاری کرد و میشود گفت نجات داد. چیز دیگری که خاطرم هست فرهنگنامه کودکان و نوجوانان بود که من یادم هست ما در جلسات متعدد با احمد بیرشک و خانم انصاری و خانم توران میرهادی و استاد یمینی شریف و دیگران داشتیم و به این مسئله فکر میکردیم که چطور میتوانیم فرهنگنامه کودکان و نوجوانان دربیاوریم. و در این کار نیز عباس یمینی شریف و همین طور خانم توران میرهادی بخشی از هزینه را تأمین کردند.
به هر حال، بحث درباره کتاب کودک و آنچه کودکان میتوانند بیاموزند و آنچه عباس یمینی شریف برای کودکان ایران کرده بسیار هست و دیگر دوستان نیز به آن اشاره خواهند کرد.»
پرویز کلانتری دیگر سخنران این مراسم بود که از تصویرگری برای کتابهای عباس یمینی شریف حکایت کرد:
زندگی آدمها در یک ایستگاههایی تلاقی میکند که نتایجی را به دنبال دارند. قطار زندگی من با یمینی شریف در ایستگاه نقاشی برای کتابهای یمینی شریف اتفاق افتاد. درست نمیدانم از کجا ما آشنا شدیم. فکر میکنم اولین بار در شورای کتاب کودک بود که با هم آشنا شدیم ولی یک پیوند خونی با هم داشتیم که هر دوی ما، ایشان در قلمرو شعر و ادبیات و من در قلمرو نقاشی، به عناصر بومی وفادار بودیم و همچنان من وفادارم. از میان کتابهایی که برای یمینی شریف نقاشی کردم، کتاب بابا علی را به من داد که برایش نقاشی کنم. من کارم این است که اول داستان را میخوانم، نقاشی به نانوشتههای لابه لای خطوط میپردازد، چیزهایی را که آنجا توضیح نداده. این باباعلی، خانهاش، اتاقش چه جوری است، رختخوابش را کجا پیچیده و گذاشته، اینها چیزهایی است که دیگر یمینی شریف نگفته، من باید فکر کنم و آن نانوشتههای لا به لای داستان را به قدرت تخیل ببینم، چیزهایی را که دیدم و با آن وفاداری که به عناصر بومی دارم، زندگی روستایی را میشناسم، میدانم داخلش چه شکلی است، نقاشی کنم. این درست همان جایی بود که یمینی شریف میخواست. من حیرت میکردم، وقتی نقاشی من را میدیدید، میفهمید همین را میخواستم. ارتباط ما با هم در همین است، وفاداری به عناصر بومی. او شعر ساده میگوید و من هم نقاشی را ساده میکشم. از آرتیست بازیهای عجیب و غریب خوشم نمیآید. این یک پیوند ارگانیک، خونی و عجیب و غریب میداد که هر دوی ما را به هم پیوند میداد.»
سپس نوشآفرین انصاری از روزهایی حکایت کرد که عباس یمینی شریف در شورای کتاب کودک بود و پیش از آن اشاره کرد که مهمان عزیزی را با خود آورده است، خانم فریده فرجام، نویسنده قصههای کودکان و روایتگر قصه مهمانان ناخوانده که زنی که در این قصه هست، آن پیرزن، نمادی است از فرهنگ ما.
میخواهم درباره ارتباط عباس یمینی شریف با شورای کتاب کودک و تداوم آن میخواهم صحبت کنم و میخواهم بگویم که آقای یمینی شریف یک مروج خواندن بودند. و میخواهم تکیه کنم بر کیهان بچهها. فکر میکنم آشنایی ایشان با خانم توران میرهادی، که خیلی تأسف خوردند که نمیتوانند در این مراسم شرکت کنند، به عنوان نویسنده، شاعر و مدیر، برمیگردد به نیمه دوم دهه سی، زمانی که نمایشگاههای کتاب تشکیل شد.
در سال ۴۱ ایشان به عنوان یکی از بنیان گزاران شورا، یعنی این سازمان مردم نهاد، وارد میشوند و در واقع خیلی از کسانی که در جمع سی و چند نفری که شورا را تشکیل میدادند، فقط عنوانی تشریفاتی داشتند، حضورشان و شرکت شان مشوقی بود برای ما اما هیچ وقت عضو شورا نشدند. آقای یمینی شریف از همان ابتدا تا هنگام کهولت و فوتشان همواره عضو شورا بودند. در بسیاری از فعالیتهای شورا حضور داشتند، عضو هیئت مدیره و خزانهدار شورا. شورا هم همیشه بیپول بود و هست. آقای یمینی شریف یک کیف چرمی کوچک داشتند و همیشه به عنوان خزاندار آرزو میکرد شورا پول بیشتری داشت. اگر تاریخچه تحلیلی شورا نوشته شود، قطعاٌ حضور ایشان را در خیلی از فعالیتها خواهیم دید.
من می خواهم در اینجا اشاره کنم به ده جلد تاریخ ادبیات کودکان در ایران، کتاب فوقالعاده مهمی است. همه شما که الان در اینجا حاضر هستید، تاریخ ادبیات کودکان را میشناسید. این ده جلد واقعاٌ اثری عظیم هست. در سه جلد آخرش به ارتباط نزدیک ایشان و شورا هم پرداخته شده است که میشود ردیابی کرد. خود شورا هم همیشه به ایشان ارج مینهاد و یک همایش داشتیم و ارجنامهای را هم منتشر کردیم و دیدگاههای ایشان را در حوزه ادبیات کودک مورد بررسی قرار دادیم. آنچه که من قصد دارم در اینجا بر آن تأکید کنم بحث ترویجگری ایشان بود"
انصاری در ادامه افزود: "ایشان مدیر مسئول کیهان بچهها بود و در گزینش مطالب نقش اصلی داشتند. انتشار کیهان بچهها قبل از تأسیس شوراست اما من به تاریخچه این نشریه از سال ۴۱ تا شانزده سال بعد میپردازم. یکی از دلایلی که من فکر میکنم که از مرحوم یمینی شریف به عنوان یک مروج یاد کرد این بود که ایشان مخاطب خودشان را میشناختند، از ویژگیهایش خبر داشتند و در حقیقت کودک را از بزرگسال جدا کردند و برای کودک هویت خاصی قائل بودند. نگاهشان به کودک، دوران خردسالی و نوجوانی را دربرمیگیرد و همین نگاه را در کیهان بچهها دنبال میکنند و به همین دلیل کیهان بچهها نزد خانوادهها از ارزش خاصی برخوردار میشود. زبان فارسی که در کیهان بچهها به کار برده شده پخته و روان هست و خود به خود جامعه کشیده میشود به طرف زبان قدرتمند و توانمند فارسی. به انواع ادبیات توجه میشود. در برخی از شمارهها به ادبیات غیرداستانی میپردازند. چطور میشود که غیرداستان و مباحث علمی در کیهان بچهها به عنوان یک جریان ترویج علمی درمیآید. به این دلیل که سبک یمینی شریف سبک داستانوار است و به همین دلیل مطلب علمی را هم خواندنی میکند.
در حوزه ادبیات کلاسیک، ایشان چه میکند که مروج خواندن شود. میروند سراغ داستانهای دنبالهدار. هر هفته آن انتظار، آن دقیقهای که مجله میرسد و پی گرفته میشود. داستانهای پلیسی و داستانهایی درباره مدرسه نشان میدهد که چقدر ایشان به محیطشان آشنا هستند. توجه میکنند که ادبیات کلاسیک اروپایی را هم به بچهها بشناسانند. نویسندگانی چون ژول ورن، دیکنز، جک لندن، استیونسون ، هانس کریتسین آندرسن، دفو و شکسپیر کار ارائه میدهند.
همین طور که گفتم از سال ۴۲ خدمت ایشان ارادت داشتم، تا زمان بیماری ، تا زمانی که در بستر بودند. کنارشان نشستم و ایشان گفتند که آرزو دارم نوههایم فارسی یاد بگیرند و به خود ببالند. حتی سبک حرف زدن ایشان هم داستان وار بود. کیهان بچهها باعث شد که نویسندگان، مترجمان و تصویرگران بسیاری رشد کنند."
و سپس انصاری به جوایزی اشاره کرد که در شورای کودک در نظر گرفته شده است. و زمانی که در سال ۱۳۹۰ مهندس هومن یمینی شریف به شورا آمدند و پیشنهاد دادند که جایزهای از سوی شورا به نام عباس یمینی شریف داده بشود، طبعاٌ استقبال کردیم . نشان خاص و تندیس خاصی تهیه شد که بسیار زیبا بود و این جایزه به شعر اختصاص داده شد و اتفاق خوشی بود که باعث شد که شعر کودک رشد کند و شاعران خوبی در این زمینه داشته باشیم. "
در پایان نوش آفرین انصاری یادی کرد از دکتر محمود افشار، ایرج افشار و همسر ایشان.
سپس فریده فرجام طی سخنانی کوتاه از شیوه قصه نویسی خود سخن گفت.
پس از آن نوبت هومن یمینی شریف بود تا از خاطرات خود با پدر روایت کند و وی اشاره داشت به فیلم مستند نغمهسرای کودکان که یکی از خاطرات خوب او محسوب میشود. هومن یمینی شریف از دوران کودکی پدرش، از سختیهای زندگی که متحمل شده بود و از موفقیتهای او سخن گفت.
پس از آن نوبت به هومن ظریف رسید تا پیش از پخش بخشی از فیلم نغمهسرای کودکان طی سخنانی کوتاه چنین بگوید: " سال ۱۳۸۵ بود گمانم که شورای کتاب کودک مراسم بزرگداشتی برای زنده یاد عباس یمینی شریف برگزار کرد.اوایل همکاری من با روزنامه اطلاعات بود و جناب آقای دعایی صاحب امتیاز روزنامه ،یک روز من را صدا کرد که فلانی ،گویا بزرگداشتی برای یمینی شریف در حال برگزاری است،این برنامه را پوشش خبری بده.
با سرکار خانم انصاری تماس گرفتم و سپس متوجه حضور هومن یمینی شریف، فرزند جناب یمینی شریف در این برنامه شدم.
همیشه روزنامه نگاران به دنبال زاویه دید جدیدی در مواجهه با یک سوژه خبری هستند. سعی کردم در مصاحبهای که قرار بود انجام شود به پازل تاریخ شفاهی فرهنگی ایران نکاتی اضافه شود.مصاحبه انجام شد و در هنگام بازخورد چاپ این مجله، متوجه شدم که بسیاری از مطالب، مجالی خالی از یک گفتگو مطبوعاتی برای عرض اندام می خواهند. سال های بعد، پس از چند دوره مطالعه و سبک سنگین کردن خود سوژه دل به دریا زدم و با پیشنهاد تدوین و نگارش تک نگاری درباره عباس یمینی شریف خدمت جناب هومن یمینی شریف رفتم. به دلایلی نگارش کتاب منتفی شد.
سال ۱۳۸۷ شد. سرود ای ایران را بیشتر از پیش در دل و جانم طنین انداز یافتم. با سرکار خانم دکتر هما گل گلاب مصاحبه ای مطبوعاتی انجام دادم و آن آغازه خار خار رسیدن به گلستان فیلم مرز پرگهر درباره دکتر حسین گل گلاب شد.۱۳۸۹ فیلم مرز پرگهر به انجام رسید. باران بود طبع سرود ای ایران را باور کردم. اینکه متعلق به همه ایرانیان بود.باران بودن طبع سرود ای ایران، من را متوجه باران بودن طبع یمینی شریف کرد. نکته دیگر مشابهات، فرزندان این دو عزیز بود. دکتر داریوش گل گلاب، اگر چه بنا بر نسبی فرزند دکتر گلاب گلاب بود اما به عنوان فرزند معنوی حسین گل گلاب را در سال های آخر عمر پای دوربین فیلمبرداری قرار داد و یادگاری ارزنده برای تاریخ شفاهی فرهنگ و موسیقی ایران بر جای گذاشت که کمک حال من شد. این بار نیز هومن، با خوش منشی، پدر خویش را نه به خاطر فقط پدر نسبی، بلکه به عنوان پدر معنوی و سببی، جلوی دوربین گذاشته بود و اتوبیوگرافی تصویری آن را به صورت منشن در آورده بود و این منشن، منش یمینی شریف را به خوبی در قاب تصویر نشان می داد، هم مستند مرزپرگهر و هم مستند نغمه سرای کودکان، از نظر به مفهوم بامسمایی در کنه و ذات خود مستند هستند.
این دو مستند، استناد به احوالات و اسناد می کنند. در برابر ذوق و تخییل کارگردان، مقاومت کرده اند تا مستند باقی بمانند. به نظر من مستند فرهنگی درباره شخصیت های معنوی باید به ذوق به دیده آفت بنگرند. تعریف من از ذوق سرچشمه بالنده آن در زیباشناسی درونی حاصل از منیت کارگردان است بیان خود شخصیت فرهنگی در مستند پرتره است به استیفا از مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید. بنابراین "من" تبدیل به "فرامن" شد تا هومن و هما راحت تر اسناد پدر را معرفی کنند.
در مستند یمینی شریف، استاد جلال رفیع نویسنده، شاعر و طنزپرداز عزیز فرخی یزدی را در ملاقات با یمینی شریف کودک نقش آفرینی کرده است.
آه، ایران عزیز
سرزمین زرخیز
زده بر سینه خود خاک قشنگت گل سرخ
گل سرخی که به رویش خندد، صبح و هنگام غروب، قرص سرخ خورشید.
برهمه پیکر پاکت گلریز
سرزمین یزدان مرز یاران اهورا مزدا جاودان خاک خدا خاک پاک یزدان.
که همه چشم طمع دوخته اند از درون و برون.
این بخشی از شعر ایران عزیز بود که مایلم با توجه به سند موافقت زنده یاد یمینی شریف با دکتر گل گلاب و دکتر مفخم پایان این شعر را متاثر از ای ایران ای مرز پر گهر بدانم.
و قدمت دارد. شالوده و اساس شعر کودک در کشورما، اگر بپذیریم که چاپ مجله کودکان در اواخر دهه سی خورشیدی به همت ابراهیم بنی احمد و عباس یمینی شریف، آغاز آن است. درود بیکران برشما گرامیان، درود بر شما که دغدغه شمایان پاک، درهمهمه این پایتخت فعال، فرزندان ایران را دلگرم می سازد."
پخش قسمتی از فیلم نغمه سرای کودکان پایان بخش این مراسم بود.
افزودن دیدگاه جدید