صد و هفتاد و ششمین شب بخارا به «جانی روداری»، نویسنده ایتالیایی اختصاص داشت که عصر پنجشنبه اول آبان ۱۳۹۳ با همکاری بنیاد فرهنگی ملت و سفارت ایتالیا در کانون زبان فارسی برگزار شد.
علی دهباشی در این مراسم پس از خیرمقدم به مهمانان این شب، نخست به این واقعیت اشاره کرد که جانی روداری نویسنده خوش شانسی در ایران بوده است زیرا مترجمینی پیدا شدند که آثار او را از زبان اصلی ترجمه کردند. و سپس افزود «از جمله کتاب آروارههای کوچک که آقای صادق خانجانی ترجمه کردهاند و قرار بود امشب در بین سخنرانان ما باشند ولی به دلیل تصادفی که کردند نتوانستند بیایند اما از من خواستند که از آقای غلامرضا امامی تشکر کنم که این کتاب را از روی میز ایشان که سال ها در آنجا خاک میخورد نجات دهند و کتاب منتشر شود.»
پس از آن دهباشی به شرحی مختصر از زندگی جانی روداری پرداخت: جوانی روداری که بیشتر او را با نام جانی روداری میشناسند شاعر، روزنامهنگار و یکی از بزرگترین نویسندگان کودکان و نوجوان ایتالیا است و کتابهایش به زبانهای بسیاری ترجمه شده است. ماجراهای پیازچه، کیک آسمانی، بنفشهای در قطب، دختری که نمیخواست بزرگ شود، از جمله آثار اوست.
جانی روداری در ۱۹۲۰ در دهکدهای در شمال ایتالیا به دنیا آمد و در همان اوان جوانی با ادبیات و دنیای قصه نویسی آشنا شد و در ۱۹۵۱ به انتشار دو کتاب با عنوانهای «ترانههای کودکانه» و «ماجراهای پیاز کوچولو» دست زد و یک سال بعد هم ازدواج کرد که ثمره این ازدواج تولد دخترش در ۱۹۵۷ بود که نامش را پائولا گذاشت. در همین سال بود که در آزمون روزنامهنگاری حرفهای پذیرفته شد؛ اما سرانجام تصمیمی گرفت که زندگیاش را به راهی دیگر کشاند. او کار کردن به عنوان نویسنده کودک را به حرفهٔ روزنامه نگاری ترجیح داد.
جانی روداری یگانه نویسنده ایتالیایی است که توانست در ۱۹۷۰ جایزه ”هانس کریستین آندرسن” را از آن خود کند.
روداری در ۱۵ آوریل ۱۹۸۰ درگذشت. بچههایی که او را از طریق آثارش میشناختند و بسیار دوستش داشتند. دور تابوتش حلقه زدند و تکه کاغذهایی را که در آنها جملاتی برای روداری نوشته بودند و یا نقاشیهایشان را روی تابوت روداری گذاشتند.»
پس از آن علی دهباشی از پروفسور کارلو چرتی برای سخنرانی دعوت کرد و دکتر چرتی در ابتدا به هفته زبان ایتالیایی اشاره داشت و چنین گفت:
«امشب برنامهای مهم در پیش داریم، نه به این دلیل که قرار است درباره برنامههای هفته زبان ایتالیایی حرف بزنیم، بلکه به این دلیل که امشب به یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر ایتالیا اختصاص یافته است، جانی روداری.
امسال هفته زبان ایتالیایی در شرایطی برگزار میشود که میتوانیم بگوییم ایتالیا در یک برهه تاریخی خاصی به سر میبرد، نه فقط برای این که ایتالیا با چالشی جدید روبروست و قصد دارد رنسانسی جدید را به وجود بیاورد، بلکه به این دلیل که ایتالیا در این روزها به ریاست دورهای اتحادیه اروپا رسیده است. و به همین دلیل تصمیم گرفتیم موضوعاتی را انتخاب کنیم که بیانگر یک جور تعامل فرهنگی باشد.
برنامههایی که ما برای این هفته در نظر گرفتیم، سعی کردیم به غیر از نمایش فیلمها، سه برنامه ویژه را هم تدارک ببینیم که به جز شب جانی روداری، نشستی داشتیم درباره امپراتور آگوستوس و یک شب دیگر را به جمهوری ونیز اختصاص دادیم.
دکتر چرتی در ادامه افزود: جانی روداری نمایانگر روشنفکری مبارز است که ما امروز هم با آن روبرو هستیم. روداری در دورانی زندگی میکرد که تنشهای فراوانی را در ایتالیا از سر میگذراند و روداری هم در همین دوران بالید.
به هر تقدیر، دوستان دیگری که در اینجا هستند بهتر از من میتوانند درباره جانی روداری حرف بزنند.»
حانیه اینانلو گفتههای پروفسور چرتی را به فارسی برگرداند.
سپس نوبت به دکتر اتوره برونی رسید تا از ردپای بزرگسال و کودک در آثار جانی روداری سخن بگوید:
«وقتی صحبت از جانی روداری میشود اولین موضوعی که به ذهن من خطور میکند نقش او به عنوان نویسنده کتاب کودک است اما با توجه داشت که این تمام موضوع نیست، او که وسواس زیادی در یادداشتبرداری از هر فکر و اندیشههای داشت. روداری به جز داستان برای کودکان، نوشتههای فراوانی از خود به جای گذشته است.
در تمامی آثار روداری همیشه ردپایی از روابط میان بزرگسال و کودک وجود دارد. او با نوشتن افسانههای مدرن، مجدداً این گونه داستانی را در قرن بیستم برای نوجوانان ارائه کرد و به اقتضای زمان خود لحنی نو به آنها بخشید. اینجا نیز همان هدف تربیتی دنبال میشود که به مدد افسانهها، حتی موضوعات جدی و عمیق که همراه با یک پیام اخلاقی پایانی هستند، میتوان به شیوهای سبک و مفرح به آن دست یافت. در حقیقت در پسِ سادگی ظاهری این نوشتهها، نویسندهای با تفکر عمیق وجود دارد که شایسته نیست تنها به مطالعه سریع و سطحی گلچینی از نوشتههایش بسنده کنیم بلکه باید آنها را مورد مطالعه جامعتری قرار دهیم. خود نویسنده نیز در این باب میگوید: «تخیل قسمتی از وجود ماست. به درون تخیل نگریستن نیز مانند هر شیوه دیگری نوعی نگاه کردن به درون خویشتن است.»
روداری که متولد سال ۱۹۲۰ است از ۱۹۵۰ شغل معلمی را در پایه ابتدایی برگزید. او در ابتدا به نوشتن افسانه برای کودکان روی آورد و بعد از چند سال موفق شد به آرزوی دیرینه خود جامه عمل بپوشاند. به این معنی که تونست در کنار نویسندگی برای کودکان به خبرنگاری سیاسی برای روزنامههای ایتالیایی مشغول شود.
افرادی که با وی آشنایی داشتند می گویند که او فردی شوخ طبع و با هوش بود و علیرغم شخصیت خجالتی و تودارش هر کس با روداری رو به رو میشد خیلی زود با او احساس راحتی میکرد. شخصیتش به گونهای نبود که به صورت خودجوش به دنبال ارتباط با کودکان باشد اما اگر در بینشان قرار میگرفت با کمال میل با آنها وقت میگذراند، بازی میکرد و برایشان داستان میگفت. اما در عین حال خیلی با بچهها حرف نمیزد چرا که معتقد بود این کار ممکن است باعث شود حوصلهشان سر برود. برای او مهم بود که با آنچه خودش از آن به عنوان” درسهای کوتاه” یاد میکرد، بچهها را سرگرم کند.
روداری تا حدی مانند جیوانی پاسکولی برای مدت زمان زیادی جایگاه مهمی به عنوان نویسنده کودک داشت. به این معنی که گاهی به اشتباه از او به عنوان نویسندهای ساده و سطحی با نثری روان یاد میکنند که به روایت افسانههای عجیب و غریب میپردازد یا داستانهای خندهدار مینویسد که میتوان از آنها نمایش ساخت تا بخندانند و سرگرم کنند.
البته اینکه او نثری ساده داشت قطعاٌ درست است، نثری که برای همه نیز قابل فهم بود، سب روداری هم در ذهن کودکان راه خود را باز میکرد و هم در ذهن بزرگسالان، اما قطعاٌ به شیوهای متفاوت. او میخواست به بچهها درایت، مردم سالار بودن، برابری اجتماعی و گشاده رویی را بیاموزد بی آنکه مستقیماً از منطق یادگیری استفاده کنند. در عین حال به بچهها آموزش میداد چگونه با رعایت درست قوائد دستوری حرف خود را بیان کنند چرا که به خاطر سپردن یک قاعده زبانی در پیوند با یک افسانه مفرح خیلی از یادگیری آن به شیوهای خشک و سختگیرانه در مدرسه راحتتر است.
تعالیم جانی روداری برای بزرگسالان، درسهای روشنفکری است که در اندیشه او تاریخ با تاریخچه سیاست ایتالیای دموکراتیک، با ادبیات، با تاریخ علوم تربیتی و با تاریخ روزنامه نگاری تلاقی میکند.
در واقع رابطهٔ بزرگسال و خردسال در آثار او مضمونی همیشگی است که البته نباید از آن به یک اطلاع رسانی مثبت یا هشدار تهدیدآمیز تعبیر کرد. روداری میداند که برای
رسیدن به بچهها قبل از هر چیز باید با والدین گفتگو کند، والدینی که دغدغههای اصلیشان، روزمرگیهایی مانند پرداخت مالیات، اخراج از کار، درآمد کم و نظیر اینهاست و ممکن است نقش منفی در روند پیشرفت فرزندانشان ایفا کنند. او با نوشتههای طنزآمیزش، با هجو اجتماعی و سیاسیاش با والدین گفتگو میکند. روداری همیشه طرفدار شکست خوردگان، اقشار ضعیف و محروم جامعه است.
بهترین حسن ختام برای این شرح مختصر از احوالات روداری، خواندن قسمت کوچکی از سخنرانی او در روز اول ژوئن ۱۹۷۱ است که به مناسبت بزرگداشت روز جهانی کودک در جمع خردسالان ایراد کرد. حرفهای روداری نشان میدهد که تا چه حد او میکوشید تا بیانگر فرهنگی باشد که نه تحت استیلا بلکه ساده و در عین حال عمیق است.
خانمها و آقایان
هنوز دولتی که به مذاق من خوش بیاید روی کار نیامده است.
اگر من میتوانستم دولت تعیین کنم آن دولت چنین شکلی داشت:
یک وزیر شیر قهوه، برای این که همه روزشان را به خوبی شروع کنند
با معاون وزیر در امور بیسکویت
یک وزیر دیگر برای مربا
اما اگر احیاناٌ روزی حتی تنها یک شهروند هم بدون صبحانه بمان، آن وقت دیگر هیچ! وزیر فوراٌ به زندان خواهد افتاد.
خب واضح است که یک وزیر اسباب بازی و یک وزیر نیم چاشت هم انتخاب میکنم و به جای وزیر جنگ، وزیر صلح میگذارم.
حالا اگر از سخنرانی من خوشتان میآید برایم دست بزنید.»
سخنان دکتر برونی را حانیه اینانلو به فارسی برگرداند.
سخنران بعدی این نشست شهرام اقبال زاده بود که درباره ترجمه و چاپ آثار این نویسنده در ایران چنین گفت:
«سلام و درود به یکایک دوستان عزیزی که در این شب شکوهمند شرکت کردهاند، مایلم از مجله بخارا و کلیهٔ همکاران محترم صمیمانه تشکر کنم. در عین حال پایمردی دوستان گرانقدرم جناب آقای غلامرضا امامی مترجم و نویسندهٔ پیشکسوت و فرهیخته و سر ویراستار مجموعه که با تلاش ایشان این مجموعه فراهم شد و همت والای جناب آقای علی دهباشی دوست دیرینم کنشگر فرهنگی جریان ساز و مترجمهای ارجمند که قلم و قدمشان زمینه ساز نشر این مجموعهٔ ارزنده شده است سپاسگزاری کنم. خوشبختانه سفارت ایتالیا یکی از فعالترین سفارتهای حاضر درایران در قلمرو داد و ستد فرهنگی است و دوسال پیش نیز زمینهٔ نمایش مجموعهای از انیمیشنهای دوست هنرمند ارجمندمان جناب آقای دکتر زرین کلک را فراهم کردند که وی نیز همچون جناب امامی نازنین از پیشکسوتان ادبیات کودک بوده و هست.
خرسندم که به همت مترجمهای گرانقدر و سر ویراستار فرهنگ ورز این محموعه در نشر قطره منتشر شد و گذشته از استقبال خوانندگان، این اقبال را یافت که جایزهٔ لاک پشت پرنده را از آن خود کند.
بگذارید سخنم را با ذکر خاطرهای از آشنایی خود با آثار جانی روداری و شوق خواندن آثارش، ادامه دهم. همکاران ادبیات کودکی نیک میدانند که آثار جانی روداری جسته و گریخته توسط مترجمان مختلف پیش از این منتشر شده بودند و من هم با خواندن آین آثار دریافتم که با نویسندهای متفاوت و توانا و نوآور و اندیشه ورز با تجربهای پربار و ذهنی خلاق روبرو هستم. دوسنان میدانند که من در بسیاری از جشنوارهها و جوایز ادبی داور و چه بسا دبیر هییت داوران بودهام. چند سال پیش در جایزه کتاب سال کشور چند رمان به مرحلهٔ نهایی رسیدند که برخی از آنها نویسندگان نام آور و برندهٔ جایزه اندرسن نیز بودند، اما در جلسهٔ نهایی پس از بحث طولانی داستان "ماجراهای پیازچه" گوی سبقت از بقیه ربود و جایزهٔ کتاب سال کشور را از آن خود کرد بی آن که مترجم گمنام را بشناسیم. دو سال پیش نیز که داور جشنوارهٔ دوسلانهٔ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودمٍ بار دیگر این جانی روداری بود که با کتاب "جادوگر بیکار" جایزه را از آن خود کرد که باز هم مترجم را نمیشناختم و بعد دریافتم که مترجم محترم استاد بازنشته دانشگاه در رشتهٔ ادبیات روسیه هستند و کتاب را از زبانی میانجی بر گرداندهاند. اما این بار همت مترجمان ارجمند آقایان دکتر ابوالحسن حاتمی و دکتر چنگیز داور پناه و … از زبان اصلی یعنی ایتالیای برگردانده شده و در نشر قطره منتشر شدهاند.
مایه مباهات است که آثار این نویسندهٔ توانا و برجسته و اندیشمند که در عین حال استاد مخاطب شناسی نیز هست و آثارش در عین گیرایی و زیبایی و دلنشینی و ایجاد لذت و سرگرم کردن مخاطب با پایان بندیهای گشودهٔ تفکر برانگیز چندگزینهای است که پیام آور دوستی و مهربانی و مروج آزادی و دموکراسی و صلح و عدالت برای کل بشریت فارغ از مرزهای ملی و سنی است و به گمان من میتوان آن را در گروه ادبیات "همه سالان" جای داد. به راستی وی را میتوان سفیر صلح و دوستی بین ملتها و از پیشگامان گفت و گوی فرهنگها در سراسر جهان شمرد. در پایان از حضور و حوصلهٔ یکایک شما عزیزان و بزرگواران سپاسگزارم.»
غلامرضا امامی سخنران بعدی این نشست بود که از جانی روداری و جهانی بیجنگ حکایت کرد:
جانی رُداری به سال ۱۹۲۰ (۱۲۹۹ شمسی) در امهنیا، روستایی نزدیک شهر نوارا، در شمال ایتالیا زاده شد. در سال ۱۹۳۸ (۱۳۱۷ شمسی) از دانشگاه تربیت معلم فارغالتحصیل شد. چند سالی به تدریس در مدارس ابتدایی، پرداخت. پس از آزادی ایتالیا در سال ۱۹۴۵ (۱۳۲۴ شمسی) همزمان با روزنامهنگاری، به نوشتن داستانهایی در زمینه ادبیات کودکان و نوجوانان پرداخت.
نخست در شهر میلان در روزنامه «اتحاد» مقاله مینوشت و بعد در رم به ترتیب مدیر روزنامههای «پیشگام» و «پیشرو» شد. سپس کار نویسندگی را در روزنامه «عصر کشور» ادامه داد. در سال ۱۹۶۰ (۱۳۳۹) به جنبش «همکاری در تعلیم و تربیت» پیوست. چند سالی هم روزنامه «والدین» را اداره میکرد. او داستانهایی برای روزنامه «اخبار بچهها» نوشت. گه گاه نیز در تهیه برنامههای کودکان با رادیو و تلویزیون ایتالیا همکاری داشت.
رُداری در ابتدای جوانی پس از شناخت آثار داستایوسکی و نویسندگان و فیلسوفان آلمانی زبان، کتابی به نام «دفتر فانتزیها» درباره هنر داستاننویسی نوشت. در سال ۱۹۵۱ (۱۳۲۰ شمسی) کتابهای «ترانههای کودکانه» و «ماجرای پیازچه» را نشر داد. این کتابها بلافاصله در چند کشور دیگر اروپایی ترجمه و منتشر شدند. از آنجا که او برای کار در زمینه ادبیات کودکان و نوجوانان به صورت علمی، اشتیاق فراوان داشت. به مطالعات عمیق در زمینه تعلیم و تربیت و مسائل آموزشی کودکان و نوجوانان پرداخت. به مدارس ابتدایی میرفت و داستانهایش را برای بچهها میخواند تا نظرات آنها را بشنود. توصیههای بچهها را یادداشت میکرد تا در دوباره نویسی داستان، پیشنهادات کودکان را به کار گیرد. بارها اتفاق میافتاد که بعد از شنیدن نظرات بچهها، داستان را کاملاً تغییر میداد.
در سال ۱۹۵۹ (۱۳۳۸ شمسی) یکی از اعضای هیئت تحریریه روزنامه «عصر کشور» شد. در همین دوران کتابهای «یاسمن در سرزمین دروغگو»، «ترانههای کودکانه در زمین و آسمان»، «قصههایی پای تلفن» و «سیاره درختهای شب کریسمس» را منتشر کرد. در سال ۱۹۶۴ (۱۳۴۳ شمسی) کتاب «کیک در آسمان»، «امور تجارتی آقای گربه»، «کاخ بستنی»، «سفرهای جوانینوی وقت تلفکن» و «داستانهای ماشین تحریر» را انتشار داد. در سال ۱۹۷۳ (۱۳۵۲ شمسی) کتاب «دستور زبان فانتزی» را منتشر کرد. در این کتاب هنر داستان کودکان را تشریح کرد و از همین رو نشر این کتاب شهرت بسیاری برای نویسنده به عنوان آموزگاری بزرگ، به ارمغان آورد.
رداری معتقد بود که:
قصه را نباید به عنوان چیزی شگفتانگیز و صرفاً فانتزی تلقی کرد. بلکه باید آینه تصور و خیال باشد. تصور یکی از ابزار اصلی هوش و ذکاوت است، چون تصور تمرینی است برای نگاه کردن از زاویههای گوناگون به چیزها و رویدادها. بدینگونه قصه میتواند جایگاه تمام آن چیزهایی باشد که اتفاق افتادنش امکانپذیر است و در ضمن باید ذهن را در تمام جهات باز نگه دارد.
رداری در مصاحبهای با اشاره به برخورد کودکان، به قصه، چنین گفت:
من معتقدم که وقتی کودکی به قصهای گوش میدهد، به ذهنش رو میآورد و از یک لحاظ ساختار تصورش را مورد بررسی قرار میدهد. برای خود ابزاری در تصویر میسازد که برای شناخت دنیا اجتنابناپذیر است. این ابزار یاریش میدهد تا بتواند در برابر دنیا و مسائلش رفتاری خلاق داشته باشد. پس قصه، یک نقش آموزشی غیرقابل جایگزین دارد، حتی نقشی در شکلگیری طرز تفکری منطقی و علمی.
رداری، نویسندهای هوشمند و شاعری توانا بود. او را هم کودکان و هم بزرگسالان دوست داشتند. او رویای «مدرسهای بزرگ به اندازه تمام دنیا» را میدید. بارها تکرار میکرد که:
اگر همانند منطق (به عنوان علم)، شناخت فانتزی هم داشته باشیم، آن وقت میتوانیم هنر ابداع را کشف کنیم.
ایتالو کالوینو نویسنده شهره ایتالیایی درباره او گفته است:
رداری چنان قدرتی در به کار بردن ابزار بیان و استفاده از آن برای کار آموزش در رابطه با تصور و خیال دارد که هیچ نویسنده دیگری به توان او نمیرسد.
درباره کتاب معروفش «دستور زبان فانتزی» رداری عقیده دارد:
آنچه که من دارم انجام میدهم، جستوجویی است برای یافتن قواعد عملکردی فانتزی، به عبارتی دیگر پی بردن به ژرفای قوانینی برای ابداع، تا استفاده از آن برای همه امکانپذیر باشد. بر این سخن اصرار میورزم که: روند خلاقیت در طبیعت انسان نهفته است و بدین ترتیب، احساس شادی از توانایی بیان و بازی با تصورات در دسترس همگان قرار دارد.
«روداری» با کتاب «دستور زبان فانتزی»، پیشنهاد مشخصی را مطرح میکند: اینکه هر فرد، فضایی برای «تصور» در زندگی خود اختصاص میدهد. او میگوید:
این کتاب وسیلهای است در دست هر کسی که به لزوم دادن جایی برای «تصور» در مسائل آموزشی اعتقاد دارد. کسانی که به خلاقیت کودکانه اعتماد دارند و کسانی که میدانند «استفاده از کلام» چه نقشی در آزادی ذهنها دارد.
جانی روداری در سال ۱۹۷۰ (۱۳۴۹ شمسی) جایزه هانس کریستین آندرسن (بزرگترین جایزه جهانی همپایه نوبل در زمینه ادبیات کودکان همسان نوبل) را به دست آورد. او یک بیننده دقیق واقعیتها و قصههای مربوط به آنان بود. به نظر او، قصههای ترانههای بچگانه و داستانهای کودکان همه بازگوی واقعیتهای کوچک و بزرگ روزانهای است در جامعه فانتزی عرضه میشود.
روداری به فضایی ویژه برای کودکان اعتقاد دارد و کودکی را فصلی از فصلهای زندگی به شمار میآورد و میگوید:
کودکی یک رهآورد اجتماعی است نه یک نیاز زیستی… چیزی شبیه یادگیری زبان، برای فراگیری زبان، برای فراگیری باید زبان داشت و زبان را به کار گرفت ولی اگر جامعه مشوق و تغذیهکننده نباشد این امر عملی نخواهد شد. باید کودکی را به عنوان دورانی از زندگی با مکان ویژهای پذیرفت و به این دوران اهمیت فراوانی داد.
روداری در جایی دیگر چنین مینویسد:
یک قصه و یا یک داستان کوتاه، معمولاً فضایی دارند که در آن همه چیز امکانپذیر است. مانند یک کشوری آزاد… قصه میتواند از برخورد تصادفی واژهها نیز پدید آید که این واژهها در کنار هم تصویری میسازند و آن را به حرکت درمیآورند. همچنین قصه از کشف مفاهیم تازه در واژههای معمولی به وجود میآید، از یک اتفاق ساده، از یک چیز دیده شده یا شنیده شده… بچهها قصههای سنتی را دوست دارند… زیرا به شخصیت نهفته در درون آنها خطاب میشود. تضادهایی به صحنه گذاشته میشود که آنها خود در زندگی تجربه کرده و یا میکنند، ترسهای آنها و امیدهایشان… در یک روز از زندگی کودک جای کافی برای کنجکاویها، علاقههای گوناگون، هیجانها و کشفهای مختلف وجود دارد. کودکان توانایی آن ندارند که تمام آن چیزهایی را که به آن احتیاج دارند به ما بگویند… اگر ساختن شهری رؤیایی و ایدهآل و کامل برای کودکان را در ذهنمان تصور کنیم، باید در آن، ساختن مدارس، زمینبازی، وسایل ورزشی، سینماها، تئاترها، آزمایشگاهها و کارگاههایی از هر نوع را در نظر بگیریم. باید تمام ابزار، و دستگاههای علمی و فنی را در آنجا فراهم آوریم… و نیز کتابخانهها و کتابهای قصه برای خواندن و کاغذ زیادی برای نوشتن و چاپ کردن قصهها.
روداری سخنانش را در این زمینه چنین ادامه میدهد:
فانتزی… وسیلهای است اجتنابناپذیر برای شناخت واقعیت و تغییر آن با طرحهای انسان. فانتزی به همه کس تعلق دارد نه فقط به آنهایی که از آن حرفهای برای خود میسازند.
روداری معتقد بود که:
قصه به درد ریاضیات میخورد، همانطوری که ریاضیات هم به درد قصه میخورد… قصه برای شعر، موسیقی، خیالپردازی… و در یک کلام برای تمام انسانیت لازم است، نه فقط برای آنهایی که خیالپردازان حرفهای هستند…
قصه برای یک انسان کامل، لازم است. اگر جامعهای بر پایه تولید هر چه بیشتر فقط به یک انسان نیمه کامل نیاز دارد، این به معنای آن است که جامعه بدی است و باید تغییرش داد. برای تغییر آن، نیاز به انسانهای خلاقی است که توان استفاده از تصوراتشان داشته باشند.
توللیو ده مائورو درباره روداری به عنوان نویسنده کودکان، روزنامهنگار، متخصص امور تربیتی و استاد مشاجرات طنزآلود، گفته است:
روش مخصوص او در بازی با کلمات، روش ویژه او در فرو ریختن و پایهگذاری مجدد زبان قراردادی، اهمیت بسزایی دارد، او گفت:
تثبیت آن چیزهایی که در زبان قراردادی نمیتوان گفت، غیرممکن است و همچنین امکانپذیر نیست معین بکنیم که کدام مفاهیم قابل گفتن نیستند، یک اصل تئوریکی ناب و برخلاف جریانی را تثبیت کرد که نزد زبانشناسان مدرن مورد توجه خاص قرار گرفت… دعوت به فانتزی از طرف روداری به معنای تکان دادن عادات روزمره و تکراری است که میتواند اندیشه را نابود سازد. دعوتی است برای به وجود آوردن روش زندگی بهتر و نه برای از بین بردن آن… دعوت به طنز چیز مهمی است، چون امروزه نمیتوان بدون طنز زندگی کرد.
روداری میگفت:
اگر سنگی به میان مردابی پرتاب کنیم، امواج دایره شکلی به وجود میآید که در سطح مرداب رفته رفته گسترده میشود… بدین گونه اگر «کلامی» را به ذهنی بیافکنیم، امواجی در سطح و در عمق پدید میآورد که مجموعهای از عکسالعملهای زنجیرهای را به دنبال خواهد داشت.
تجربه روداری همین بود، انداختن سنگی در مردابی.
«روداری» به عنوان معلم، همیشه جانب کودکان را میگرفت، جانب کودکان را در مقابل آنهایی که با روش خستهکنندهشان فکر میکنند که فقط باید تدریس کنند. شاگردان «روداری» توانایی یاد گرفتن دارند، توانایی خواندن و دوست داشتن، توانایی تحصیل دارند و معلم خود را نیز دوست دارند. کودکان او میدانند که باید رشد کنند، ولی کسی نگفته است که برای رشد کردن باید رویای «دنیای اسباببازیها» را از سر به در کرد.
به نظر «روداری» اینکه کودکان فرا بگیرند که از خود در مقابل روباهها و مکاران، تبهکاران و زورگویان، دفاع کنند بدین معنی نیست که آنها امید به آینده را از دست بدهند، بلکه باید امید را پایهریزی کنند و بگذارند که مانند یک درخت به هر سو ریشه بدواند.
آثار «روداری»- که باید آن را به سادگی فهمید- اثرش را در تمامی جهان نمایاند. روداری خود را در خدمت مردم قرار داد، برای مردمی که دوستشان داشت به آرامی، به روشنی، به سادگی و با صدایی دلنشین سخن میگفت و همیشه میکوشید تا کسی را نرنجاند.
«روداری» معتقد بود که فانتزی یک کودک نباید به عنوان نماینده یک دنیای غیرواقعی تلقی شود و یا اینکه تصوراتی به شمار آیند که در عمل وجود ندارند و یا در آینده نیز وجود نخواهند داشت… بلکه باید به عنوان نشانهای از امکانات نهفته از یک خلاقیت نو و واقعیتی که باید به وجودش آورد- واقعیتی دقیقاً انسانی- پذیرفته شود.
در یک کلام «روداری» موفق میشود که از تمام آدمها، زندگی آنها و مسائلشان سخن به میان آورد. موفق میشود از تمام آن چیزهایی که هر روز دور و بر ماست و ما را به فکر میاندازند، سخن بگوید. او از نقش ما به عنوان آموزگار، پدر و مادر، صحبت میکند، ولی موضوع اصلی او «کودکان» هستند: محور تمامی تجربهها، دانش و فرهنگ روداری در خدمت کودکان قرار میگیرد.
توجه «روداری» به این است که چگونه میتوان علاقهها و تصورهای کودکان را تشویق کرد؟ رابطهای که پدر و مادرها باید بکوشند با فرزندانشان به وجود آورند، آنها را در آشنایی با کتاب و نشریه و تصویر روی پرده تلویزیون، همراهی کنند، از طریق حرف زدن و تبادلنظر، نه اینکه همه چیز را به دوش مدرسه واگذارند. باید در نظر داشت که گمراه نشدن فرزندانمان به ما و توجه ما بستگی دارد.
او فقط به ترسیم راههای جدید اکتفا نمیکند، بلکه روشهای غلطی را که به صورت روزمره و معمولی در رویارویی با مسائل از آنها استفاده میشود، مورد بررسی قرار میدهد. مثلاً او از روش پیشنهاد خواندن کتاب به جای تماشای تلویزیون یا داستانهای نقاشی شده به گونهای تحمیلی انتقاد میکرد. گفتن اینکه: بچههای قدیمی خیلی بیشتر از بچههای امروزی کتاب میخواندند (به صورت سرزنش) و مجبور کردن آنها به خواندن کتاب را نمیپذیرد.
داستانهای گردآوری شده در این کتاب (داستانهایی برای سرگرمی) نمایانگر داستانپردازی است. روداری داستانی را شروع میکند مثلاً: طبلزن جادوگری که همه را به شادی وا میدارد و یا «پینوکیو» که به عمد دروغ میگوید تا دماغ چوبیاش دراز شود و بعد تبدیل میشود به یک صاحب کارخانه چوببری و یا سگی که پارس کردن بلد نیست. او بدون آنکه داستان را به پایان معیّنی برساند، سه نوع «پایان داستان» گوناگون پیشنهاد میکند: خواننده میتواند آنچه را که میپسندد برگزیند و اگر از هر سه «پایان داستان» خوشش نیامد، خود «پایان داستانی» پدید آورد.
نخست این داستانها در مجله «اخبار بچهها» به چاپ رسید و در سال ۱۹۷۱ (۱۳۵۰ شمسی) توسط «ناشرین متحده» به صورت کتاب نشر یافت.
۱۵ آوریل ۱۹۸۰ روداری درگذشت.
بچههای فراوانی برای آخرین دیدار با او گرد آمدند. بچههایی که «روداری» سراسر زندگیش را وقف آنها کرده بود و او را از طریق آثارش شناخته و عمیقاً دوستش داشتند. بچهها گرد تابوت او حلقه زدند و تکه کاغذهایی را که در آنها جملاتی برای روداری نوشته و نقاشی کرده بودند روی تابوتش گذاشتند. در یکی از این تکه کاغذها نوشته شده بود:
تو همیشه به یاد خواهم داشت.
روی کاغذ دیگری چنین آمده بود:
برای آخرین دیدار با تو آمدم، بسیار غمگینم.
و در دیگری:
عکس تو را در روزنامهها دیدم، آمدم تو را از نزدیک هم ببینم، تو را دوست دارم فابیو.
خیلی متاسفم، چون دیگر نمیتوانی برایمان داستان بنویسی.
تیتا
آثار روداری چون گرانسنگی، موجی بلند از صلح و صفا و مهر و دوستی در دریای خیال و اندیشه انسانی پدید آورد. قصههای او برای تمامی کودکان و نوجوانان جهان جاودانه است.
جهانی بیجنگ
کارهایی هست برای روز
همچون شستن دستها، درس خواندن، بازی کردن.
میز ناهار را چیدن.
کارهایی هست برای شب
همچون چشم بستن و خوابیدن، رویاهایی شیرین داشتن
گوشهایی برای نشنیدن.
کارهایی هست برای هیچگاه، هیچوقت
نه روز، نه شب
نه در دریا، نه در خشکی
مثلاً بر پا کردن جنگ!!
جانی روداری
جانی روداری، نویسندهای است آزاده، شاعری شهره و قصهنویسی توانا.
ایتالو کالوینو درباره داستانهای جانی روداری چنین میگوید: روداری چنان قدرتی در به کار بردن ابزار بیان و استفاده از آن برای کار آموزش در رابطه با تصور و خیال دارد که هیچ نویسنده دیگری به پای او و توان او نمیرسد.
داستانهای روداری، خواننده را با دنیایی شاد، آباد و آزاد آشنا میکند.
به زبانی طنزآمیز، چیرگی دنیای صنعتی را به سخره میگیرد. بیعدالتی را برنمیتابد و ستایشگر صلح و عشق، زیبایی، مهربانی و دوستی است. از اینرو به سال ۱۹۷۰، مجموعه آثارش برنده جایزه جهانی «هانس کریستین آندرسن» میشود.
با جنگ و ستم سرخوشی ندارد و در پی آزادی به جان میکوشد. در جنگ جهانی دوم، دو دوست و یار یگانهاش کشته شدند، برادرش به اسارت درآمد، رنجها، ترسها و بیمهای جنگ را از نزدیک دید و نیز انبوه آوارگان جنگی را که به جستوجوی لقمه نانی از خانه و خاک خویش رانده و آواره شدند.
در میهن ما نیز جنگ دوم جهانی آثار شومی برجا نهاد.
شاعر شهیر زندهیاد «بهار» چنین سرود:
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابد
گسسته و شکسته پر و پای او
در سالهای اخیر جنگ تحمیلی بیش از هر کس بر کودکان اثر نهاد.
فضایی غمناک پدید آورد. شاعر شهره شادروان قیصر امینپور در شعری چنین میگوید:
من از درون سینه خبر دارم
از خانههای خونین
از قصه عروسک خونآلود
از انفجار مغز سری کوچک
بر بالشی که مملو رویاهاست
رویای کودکانه شیرین
از آن شب سیاه
آن شب که در غبار
مردی به روی جوی خیابان
خم بود
با چشمهای سرخ و هراسان
دنبال دست دیگر خود میگشت
باور کنید
من با دو چشم مات خودم دیدم
که کودکی ز ترس خطر تند میدوید
اما سری نداشت
لختی دگر به روی زمین غلتید
و ساعتی دگر
مردی خمیده پشت و شتابان
سر را به ترک بند دوچرخه
سوی مزار کودک خود میبرد
چیزی درون سینه او کم بود…
در میان آوارگان جنگی، چهره کودکان نمایانتر است، جنگ آنان را از دو هدیه بزرگ، شادی و بازی، بازمیدارد.
جانی روداری درباره این کتاب «آوارههای کوچک» چنین مینویسد:
تفاوت بین این داستان و یک داستان پر ماجرا در این است که در این داستان همه چیز از سطر اول تا سطر آخر واقعی است.
آنا، فرانچسکو، دومینیکو، سه کودک آورده هستند- آنها توسط خانوادههایشان از سر فقر و نداری به اندک بهایی فروخته میشوند.
این سه کودک همانند بسیاری کودکان دیگر مجبورند در سراسر ایتالیا گدایی کنند، بگردند و بچرخند تا پول و سرمایهای برای اربابانشان فراهم آورند. آنها واقعاً وجود داشتند.
هنوز هم خانوادههایی هستند که نمیتوانند نیازهای اولیه فرزندانشان همچون خوراک، خانه، کار و تحصیل را برآورند.
هنوز هم کودکانی هستند که تنها مدرسه آنها، خیابانها و جادههاست… مدرسهای دشوار و پر بیم و هراس.
داستانهای «آوارههای کوچک» داستان تلاش سه کودک برای رهایی است.
این سه کودک در بین گروه کودکان، ستم را برنمیتابند، با همه سختیها و بدرفتاریها، زنده میمانند. هر سه به یاری هم میشتابند. نور امید، دوستی و محبت و همبستگی در دلهایشان فروزان میشود، آنان از کاروان گدایان و اسیران میگریزند و سرنوشتی خوش برایشان رقم زده میشود.
در همسایگی ما، افغانستان و عراق، هر روز بسیاری به خون و خاک میغلطتند، مردمان بیگناه چشم فرو میبندند. و سربازانی جوان کشته میشوند و به قول شاعر افغانی «عبدالسمیع حامد»:
دو رهبر خفته بر روی دو بستر
دو عسکر خسته در بین دو لشکر
دو رهبر پشت میز خندان
دو بیرق بر سر گور دو عسکر
اگر نشر این داستانها بتواند لبخند امیدی بر لبی بنشاند، شعله شادی در اندیشهای بیفروزد، نغمه زیبایی در دلی بنوازد، کار خویش کردهام و بهره خود بردهام.
آرزو کنیم که کبوتر صلح بر جهان سایه گسترد و جغد جنگ فغان سر ندهد. آرزو کنیم و همراه قیصر امینپور بخوانیم:
شهیدی که بر خاک میخفت
سرانگشت در خون خود میزد و نوشت
به امید پیروزی واقعی
نه در جنگ
که بر جنگ.
سپس نوبت به دکتر ابوالحسن حاتمی رسید تا او هم درباره این نویسنده ایتالیایی چنین بگوید:
«با سلام و خیر مقدم خدمت دوستان و حضار محترم، با سپاس و قدردانی از برگزارکنندگان این شب که بنام جانی روداری، نویسنده شهیر ایتالیایی اختصاص داده شده. همانطور که اطلاع دارید این هفته در ایتالیا به آموزش این زبان در سطح جهان اختصاص داده شده. بویژه مایلم از جناب علی دهباشی تشکر کنم که بی شک برگزاری این چنین برنامههایی بدون کوشش و خلاقیت او امکان پذیر نیست. باید همینطور به سهم خود از ناشرین و مترجمینی که با زحمت و کوشش شبانه روزی ما را با ادبیات و فرهنگ و هنر دیگر ملل بطور عام و با فرهنگ ایتالیا بگونهای ویژه آشنا میکنند قدردانی کنم
این همه به آن معنا نیست که خود را شایسته سخنرانی دراین شب و در باره شخصی چون جانی روداری بدانم، از یکطرف بدلیل مقام والایی که او در ادبیات کودکان و جوانان دارد و از طرف دیگر به این جهت که من کاری جز ترجمه دو مجموعه داستان او نکردهام و بعد از آنچه درباره او خواهم گفت متوجه میشوید که گفتههایم از روی شکسته نفسی نیست.
جوانی فرانچسکو روداری، معروف به جانی روداری در طول زندگی نسبتاً کوتاهش چند ده کتاب داستانهای بلند و کوتاه، شعرهای بحرطویلی برای کودکان، مقالات و گزارشهای بسیار برایمان به ارث گذاشته. مقداری از نوشتههایش نیز بعداز فوت او چاپ شده. تا بحال کتابهای او به بیش از شصت زبان ترجمه شده و در سطح وسیع توزیع گشته. بیش از بیست کتاب بیوگرافی و مطالعاتی درباره او و نوشتههایش در لیست کتابفروشی های ایتالیا موجود است. از ۱۹۸۰، سال وفات او در ایتالیا صدها پارک، باشگاه ادبی، کتابخانه، خیابان، مدرسه و کودکستان به اسم او نامگذاری شده. در سال ۲۰۱۰ مصادف با نودمین سالگرد تولد، چهلمین سال دریافت جایزه آندرسن و سی امین سال فوتش در سراسر ایتالیا برنامههای مختلف برگزار شد و کتابهایش تجدید چاپ شدند. او در دوران زندگی پرثمرش، از همان اوان کودکی، بانی و مدیر چندین روزنامه و مجله بوده و یکی از پر بارترین نویسندگان ایتالیایی است.
با آنچه گفتم متوجه میشوید که صحبت در باره او کار آسانی نیست. من در اینجا سعی خواهم نمود در باره چند نکته ازبسیار نکاتی که میتوان در باره او و کارهایش گفت اشاره کنم که لاجرم بر اساس اهمیت آنها نیست.
اولین نکته که در باره او میتوانم بگویم اینست که در تمام نوشتههایش جنبه آموزشی غالب است و این شاید به خاطر شغل آموزگاری و رشته تحصیلاتش باشد. کوشش او در بیان ساده مطالب و قابل درک کردن مسائل مشکل از طریق داستانهای کوتاه و بلند باعث میشود که همه کس بتواند به راحتی با اندیشههای پیشروی او آشنا شود و آنرا بپذیرد. بگمانم تنها کسانی که کاملاً بر مطلبی هر چند مشکل مسلطند، قادرند آنرا با زبانی ساده برای دیگران توضیح دهند.
نکته دومی که مایلم به آن اشاره کنم عمق مخالف او با خشونت در روابط بین انسانها و ملل است که در نوشتههایش بازتاب یافته. این اعتقاد در او با وقوع جنگ جهانی دوم وسیعتر ریشه میدواند. وی که در ابتدا به خاطر ضعف بنیه از خدمت نظام معاف شده بود با گسترش و شدت جنگ به خدمت احضار میشود و در بیمارستانی در میلان انجام وظیفه میکند. با از دست دادن دو دوست خویش در جبهه روسیه و فرستاده شدن برادر بزرگش به اردوگاههای نازیسم، به جبهه مقاومت میپیوندد و از این راه نفرت خود را به رژیم ابراز میکند. او در نوشتهای لیستی از کارهایی را که میتوان و یا باید کرد را بر میشمرد و در آخر میگوید هرگز، هرگز نباید به جنگ دست زد. البته ازآنجا که او معلم است به این مطلب پی برده که پایه خشونت از خانواده شروع میشود و به همین جهت باید با آن از روابط درونی آن شروع کرد. در یکی از داستانهایش تحت عنوان “عروسک ترانزیستوری” ریشه این رابطه غلط را نشان میدهد. خلاصه داستان از اینقرار است که پدر و مادری برای جشن سال نو به دخترشان یک عروسک ترانزیستوری هدیه میدهند. به خاطر دستکاری دایی در ترانزیستورهای عروسک، اسباب بازی به فرمانها ی دختر بچه رفتار نمیکند و مورد شتم او قرار میگیرد. عروسک، بنوبه خود عکس العمل نشان میدهد و موهای دختر بچه را میکشد. دخترک که از این عمل عروسک جا خورده از او میپرسد چگونه به خودش اجازه میدهد موهای اورا بکشد؟ عروسک در جوابش میگوید من کتک زدن را بلد نبودم و تو با زدن من یادم دادی. دخترک میگوید آخر مادرم وقتی کار بدی میکنم مرا اینگونه تربیت میکند ۰ بگمانم این پیام او هر روز بیشتر صحت خود را ثابت میکند.
سومین نکتهای که باید در زیرش خط بکشم اینست که او شدیداً با هر گونه تنبیه در آموزش مخالف است. بر اساس بینش او هیچ پدرومادری فرزند کوچکش را در زمان باز کردن زبان به خاطر ادای اشتباه کلمات سرزنش نمیکند و یا در زمان برداشتن اولین قدمها اورا به خاطر زمین خوردن به باد سزا نمیگیرد یا نمره بد نمیدهد. آنها تمام هم خود را مصروف تشویق او میکنند و کمکش میکنند تا در آن زمینه پیشرفت کنند و بر مشکلات غلبه یابند. او این اصل را به تمام زمینههای آموزشی تعمیم میدهد.
چهارمین مقوله مخالفت وی با هر نوع نظم تحمیلی است. او که در کودکی پدر خویش را از دست میدهد توسط مادر به مدرسه شبانه روزی کشیشها سپرده میشود، ولی بعد از یکسال آنرا رها میکند چون قادر به تحمل امر ونهی های پدران روحانی نیست. این را در آینده اینگونه توضیح میدهد که هرنوع نظم تحمیلی خلاقیت را در فرد از بین میبرد و از او عنصری مؤثر نمیسازد. باید به کودکان کمک کرد که آزادانه تخیلاتشان را به پرواز در آورند و با فکر آزاد به آنچه علاقه دارند بپردازند، چراکه این چنین هر کس میتواند به بهترین وجه آنچه در توان دارد را به جامعه ارائه دهد و فرد مؤثر برای آن باشد. طبیعتاً تمام کوشش او در اینست که به طرق مختلف، از جمله نوشتن داستانها با چند پایان مختلف برای آنها، در اختیار گذاشتن سه شئی و یا سه کلمه مختلف به هر کودک و خواست ساخت داستانی که آن سه را به هم ربط دهند و دهها نوع پیشنهاد دیگر، شاگردان و مخاطبین خود را تشویق به تفکر آزاد کند.
از اینکه تقبل کردید و به عرایضم گوش فرا دادید از همه شما سپاسگزارم.»
دکتر حاتمی در ادامه پیام ماریا روداری، همسر جانی روداری را به مناسبت همین مراسم برای حاضران خواند:
متن پیام ماریا فرتی روداری به شب جانی روداری
حضار محترم
میخواهم از همه شما تشکر کنم
همه آنهایی که برای انتشار کتابهای جانی روداری زحمت کشیدهاند و بخصوص مجله «بخارا»، مترجم دکتر ابوالحسن حاتمی و پروفسور کارلو چرتی در سفارت ایتالیا در تهران.
با آرزوی بهترینها برای جلسه پرثمرتان، سلامهای گرم مرا بپذیرید. موفق باشید.
ماریا فرتی روداری
رم ـ چهارم اکتبر۲۰۱۴
آخرین سخنران این مراسم محبوبه خدایی بود که نگاهی داشت به یکی از آثار روداری با نام « جلسومینو در سرزمین دروغگوها»
پاییز
[فصلِ] درُویِ علوفهها،
شلیکِ شکارچیهاست.
پاییز [اینچنین] آغاز میشود
که جیرجیرکی
در سنگِ قبری،
در میان چمزار،
خانه میسازد.
جانی رُوداری
معمولاً متنی که ترجمه میشود باید به صورت مستقیم از زبان اصلی ترجمه شود، ولی همواره دیده میشود که آثار یک نویسنده بزرگ، به دلیل شهرتش از زبانهای دیگر هم ترجمه شده است. چه بسا آثار «جانی روداری» هم از این امر مستثنی نیست، مانند: کتاب «ماجراهای چیپولینو» که توسط آبتین گُلکار از متن روسی ترجمه شده و خوشبختانه مرضیه شجاعی دیندارلو این کتاب را به نام «ماجراهای پیازچه» دوباره از ایتالیایی به فارسی ترجمه و چاپ کرده است.
اثر دیگری از «جانی روداری» که توسط آندرانیک خچومیان به نام «جلسومینو در سرزمین دروغگوها» از روی متن ارمنی به فارسی برگردانده شده است که بنا به دلایلی که در ادامه این مقاله ذکر میشود، صاحب این قلم در حال ترجمه این کتاب از متن اصلی ایتالیایی به فارسی است.
جانی رُوداری، نام اصلی این کتاب را از روی نام شخصیت اصلی داستان گرفته است، به ایتالیایی این اسم «جلسومینو» تلفظ میشود و مترجم از روی متن ارمنی نام را به همان صورت «جلسومینو» باقی گذاشته است بدون اینکه توجه کند که نویسنده بسیار تیزهوشانه اسامی را برای قهرمانهای آثارش انتخاب کرده است. در حقیقت «جلسومینو» به حرف صدادار «آُ» ختم شده که نماد مذکر بودن این شخص است و در زبان فارسی این واژه به معنای «یاسَمَن، یاسَمین» میباشد. ولی از آنجایی که این نام در زبان فارسی برای خانمها به کار میرود و شخصیت در این داستان مرد است تصمیم گرفته شد تا در ترجمه فارسی نام «یاس» برای او انتخاب شود که نامی مشترک برای خانمها و آقایان است. در واقع «رُوداری» نام «یاس» را برگزیده است زیرا نماد پاکی، صداقت و عطر دل انگیز است و کاملاً متضاد با افرادی که در سرزمین دروغگوها مجاب شدهاند تا وارونه صحبت کنند. پس باید نام این کتاب به صورت «یاس در سرزمین دروغگوها» ترجمه شود.
نکته دیگر ترجمه تیترهای فرعی داخل متن است که اصلاً شباهتی به ترجمه ایتالیای اش ندارد. این اثر دارای بیست و یک فصل است و اغلب تیترها با سلیقه مترجم ترجمه شده است. برای مثال؛ تیتر فرعی در اولین فصلِ کتاب به «جلسومینو دهان بگشاید، توپ از دروازه بگذرد» از ارمنی ترجمه شده است، در صورتی که این تیتر در متن ایتالیایی سه بخش دارد و هر سه بخش مربوط به محتوی فصل اول است؛ «یاس به حضور و غیاب پاسخ میدهد؛ گل می زند و از آن لذت میبرد». و یا تیتر فصلِ دوم از ارمنی «بخت، یار جلسومینو نشد، همه روستا علیه او» اینگونه است، و در ایتالیایی «همسایهها نباید آگاه بشوند که صدای تو باعث پخته شدنِ گلابیها شد» به این صورت آمده است. اینها تنها نمونه کوچکی است برای کل هر بیست و یک تیتر فرعی ترجمه شده از متن ارمنی وجود دارد.
این ابتکاری است که مترجم، نه تنها در تیتر اصلی و تیترهای فرعی بلکه در کل متن به کار برده است. نکته بسیار مهم دیگر اینکه حدود چهل تا پنجاه صفحه در انتهای داستانِ «یاس» در متن اصلی به زبان ایتالیایی وجود دارد که در ترجمه از متن ارمنی به فارسی حذف شده است.
ترجمه این کتاب از روی متن ارمنی به فارسی اصلاً دارای پانوشت نیست، اسامی خاص حتی به ارمنی در پانوشت آورده نشده است. در هر ترجمه لازم است که مترجم اسامی یا واژههایی که درک آنها کمی دشوار هستند، توضیحاتی در مورد آنها در پانوشت بدهد، به ویژه این آثار که برای کودکان و نوجوانان نوشته شده است. برای مثال؛ واژه «تِنُور» که باید در پانوشت توضیحی شبیه به این داشته باشد: «تِنور به زیرترین نوع صدای مردان گفته میشود، دامنه آن بر اساس کلید «سُل» از نُت «دُو» زیر خط اول و نُت «لا» بالای خط پنجم است. این نوع تُن صدا در آواز مردان بسیار با اهمیت است.» تا ترجمه برای رده سنی کودکان و نوجوانان روان باشد و جای ابهامی برای واژههای جدید وجود نداشته باشد.
ترجمه این کتاب هم مانند همه آثاری که از زبان اصلی ترجمه نمیشود دارای اشکالات بسیاری است که باعث شد تا صاحب این قلم، این کتاب را دوباره از نو از متن ایتالیایی ترجمه کند.
مترجمین باید همواره به یاد داشته باشند که حق ندارد در جملات یک نویسنده دخل و تصرف کنند، آنها باید به متن نویسنده و افکارش وفادار باشند و ترجمهٔ روان و ساختار شیوه ادبی زبان فارسی را فراموش نکنند تا اختلالی در ترجمه به وجود نیاید. تمامی لغات حتی اسامی خاص تا جایی که امکان دارد باید ترجمه شوند. در قسمت زیر خلاصهای از داستان آورده شده تا مشخص شود که حتی ترجمه اسامی خاص تا چه اندازه در آثار «جانی رُوداری» مهم است.
داستان بر پایه ماجراهایی است که برای فردی به نام «یاس» اتفاق افتاده است. این شخصیت صدای رسا و بمی دارد که مشکلاتی را برای او ایجاد میکند. او مجبور به سفر اجباری میشود و به سرزمینی میرسد که پادشاهِ آنجا همه را وادار کرده تا وارونه صحبت کنند. حتی موجودات هم باور کردهاند که باید وارونه باشند برای مثال گربهها واق واق میکنند و سگها میومیو. در این سرزمین «یاس» با گربهای آشنا میشود که دختری با گچ قرمز او را بر روی دیوار نقاشی کرده است. گربه توسط صدای «یاس» از حصار دیوار آزاد میشود. از آنجایی که تنها سه پنجه دارد و یکی از پنجههایش کم است نامش «گربه لَنگ» است. او برخلاف بقیه گربههای این سرزمین که همگی واق واق میکنند او میومیو میکند. ماجراهای داستان حول محور «یاس» و «گربه لنگ» میچرخد. جانی رُوداری در زندگی خصوصیاش علاقهای ویژه به آواز و موسیقی دارد، حتی برای سه سال به یادگیری ویلون پرداخت و این علاقه بازتابی در داستانهایش به ویژه داستان «یاس» ایجاد کرده است. قهرمان داستان سرانجام به خوانندهای بزرگ بدل میشود. از طرف دیگر حمایت از حیوانات خانگی به ویژه گربهها در این داستان دیده میشود. «گربه لنگ» در این داستان زبان انسانها را میفهمد. او به راحتی با «یاس» درد و دل میکند. این امر باعث میشود تا ذهن کودکان و نوجوانان به دنیا تخیلات و رؤیا سفر کند.
تا کنون از «جانی رُوداری» آثار بسیاری به فارسی ترجمه و چاپ شده است، اسامی این آثار به صورت جدولی در قسمت زیر آورده شده است:
آثار ترجمه شده از جانی روداری در ایران | ||||
شماره | نام کتاب | مترجم | انتشارات | توضیحات |
۱ | کیک آسمانی | پیروز ملکی | امیرکبیر | چاپ این کتاب تمام شده است |
۲ | داستان های تلفنی | مسعود جواهری | آهنگی دیگر | - |
۳ | بنفشه ای در قطب | فرشته ساری | چشمه | چاپ دوم ۱۳۸۴ |
۴ | دختری که نمی خواست بزرگ شود | مهناز صدری | زمان | - |
۵ | همه چیز با یک تمساح شروع شد | منوچهر صادق خانجانی | سروش | چاپ اول ۱۳۸۶از متن فرانسه |
۶ | ماجراهای چیپولینو | آبتین گلکار | چشمه | چاپ اول ۱۳۸۹از متن روسی |
۷ | ماجراهای پیازچه | مرضیه شجاعی دیندارلو | نشر شهر | از متن ایتالیایی |
۸ | جیب در تلویزیون و داستان های کرات دیگر | مسعود جواهر چینی جان | نقد افکار | - |
۹ | جلسومینو در سرزمین دروغگوها | آندرانیک خچومیان | افراز | چاپ اول ۱۳۹۲از متن ارمنی |
۱۰ | قصه هایی برای یک لبخند | مرضیه شجاعی دیندارلو | سروش | چاپ اول ۱۳۹۲ |
۱۱ | قصه ها و افسانه ها | مرضیه شجاعی دیندارلو | سروش | چاپ اول ۱۳۹۲ |
۱۲ | داستانک های آلیس | منوچهر صادق خانجانی | سروش | چاپ اول ۱۳۸۸ |
هفت اثر از «جانی رُوداری» به سرپرستی غلامرضا امامی | ||||
۱ | داستانهای ماشین تحریر | ابواحسن حاتمی | قطره | چاپ شده |
۲ | مارکو و میکرو | ابواحسن حاتمی | قطره | چاپ شده |
۳ | آواره های کوچک | منوچهر صادق خانجانی | قطره | چاپ شده |
۴ | داستانهایی برای سرگرمی | چنگیز داور پناه | قطره | چاپ شده |
۵ | بارُون لامبرتو، دو چهره داشت | غلامرضا امامی | قطره | در دست چاپ |
۶ | یاس در سرزمین دروغگوها | محبوبه خدایی | قطره | در دست چاپ |
۷ | زوبین لاجوردی | محبوبه خدایی | قطره | در دست ترجمه |
جانی روداری اغلب آثارش نیمی از کتاب را به دخترش «پائولا» و نیمی دیگر را به تمام بچههای دنیا تقدیم می کند.
پخش قسمتهایی از فیلم مستندی که درباره جانی روداری ساخته شده است در فاصله سخنرانیها از دیگر بخشهای شب جانی روداری بود.
در پایان علی دهباشی از کودکان و نوجوانانی که در این نشست شرکت داشتند: پرنیان زمانی، آذین پوررضا، مریم شاهسواری، فرشاد فتاح و لوییز چرتی دعوت کرد تا نسخه هایی از کتاب های روداری را از دست مترجمان و سخنرانان دریافت کنند.
در کتابک بخوانید:
فهرست کتابک به مناسبت زادروز جانی روداری، ۱ آبان
روداری نویسندهی معاصر و پیشگام در حوزهی کودکان، بخش نخست
سخنرانی جانی روداری نویسنده ایتالیایی برنده جایزه هانس کرستین آندرسن، بخش دوم
نگاه نوین جانی روداری به ادبیات کودک، بخش سوم
آثار کودک و نوجوان جانی روداری در ایران، بخش چهارم
آثار کودک و نوجوان جانی روداری در ایران، بخش پنجم و پایانی
افزودن دیدگاه جدید