با مجموعهای از سوالها و دغدغهها به سراغ علیاصغر سیدآبادی رفتیم. مدیرکل دفتر مطالعات برنامهریزی کتابخوانی معتقد است: هیچگاه بازار کتاب کودک و نوجوان بازار طبیعی نبوده است. حجم مداخلهی دولت و نهادهای عمومی باعث شده است که رابطهی مستقیم و مناسب بین کتاب کودک و مخاطبش شکل نگیرد.
در تمام این سالها نویسندگان از تیراژ پایین کتابها شکایت داشتهاند. از طرفی ناشران از نویسندگان محدودی استفاده کردهاند و بحران همیشگی نبودن نویسندگان خلاق و بهروز بوده است. با تمام اینها تصور میشود ریشهی تمام این مشکلات به نبود مخاطب بازمی گردد؛ در واقع کتابخوانهای حرفهای آنقدر محدود هستند که نیاز به تیراژ بیشتر یا تغییر شیوهی تالیف وجود ندارد. فکر میکنید این روند از ابتدا وجود داشته یا از جایی به بعد از حجم مخاطبان کتاب کودک و نوجوان کاسته شده است؟
ماجرای کتاب خوب و مخاطب هم شبیه ماجرای مرغ و تخم مرغ است. نباید بحث را از اینجا شروع کنیم که کدام مقدم با کدام است. آنچه اهمیت دارد، تاثیر این دو برهم است. هیچجا مخاطب یا کتابخوان حرفهای یا از منظر اقتصادی خریدار کتاب از پیش منتظر ننشسته است. مخاطب یا کتابخوان یا خریدار اگر نخواهیم بگوییم ساختنی است، میتوانیم بگوییم شکلدادنی است، اما برای شکلدادنش باید کتابی در کار باشد. بنابراین کتاب کودک و نوجوان مجموعهای به هم پیوسته است که عناصر مختلفش از هم تاثیر میگیرند.
با این مقدمه، دربارهی کمبود مخاطب کتاب کودک و نوجوان از دو منظر میتوان بحث کرد. از یک منظر معنایش این است که کودکانی کتابخوان بودهاند و دیگر کتابخوان نیستند. و از یک منظر معنایش این است که از تعداد کودکان و نوجوانانی که میتوانستند کتاب بخوانند کاسته شده است.
به نظرم منظر دوم درست است. به خاطر سیاستهای جمعیتی که از نیمهی دههی ٦٠ شروع شد، جمعیت کودکان و نوجوانان ایران کاهش پیدا کرد و به تبع آن جمعیت مخاطبان نیز کاهش پیدا کرد. با این حال این نباید به معنی کاهش خریداران کتاب باشد، زیرا جز یکی دو سال اخیر که به خاطر گرانی ارز و کاغذ ما با کاهش تعداد عناوین، شمارگان و حتی متوسط تعداد صفحه روبهرو بودیم، تقریبا هر سال با افزایش تعداد عناوین کتابها مواجه شدهایم. البته دربارهی کیفیت این کتابها حرف نمیزنیم و بحثش جداست.
آیا واقعا تیراژ پایین و عدم جذابیت آثار عوامل موثر در این مساله بودهاند؟
بازهم قضیهی مرغ و تخم مرغی است. میدانید که اگر فرض عدم جذابیت آثار را رویش متمرکز شویم، فرضی کاملا نادرست است. ما که فقط دربارهی تالیف حرف نمیزنیم که به فرض بگوییم کتابهای ایرانی جذابیت ندارد. ما دربارهی کتاب صحبت میکنیم و بخشی از کتاب، ترجمههای رنگارنگ خارجی است که برگزیدهای از بهترین کتابهای کل کشورها را شامل میشود و بخش زیادی از این کتابها امتحان خود را از نظر جذب مخاطب پس دادهاند.
آیا دورهای بوده است که تیراژ کتابها به دلیل تعداد مخاطبان واقعی افزایش پیدا کرده باشد؟ اگر بله، شرایط فرهنگی و اجتماعی آن دوره در این تغییرات تاثیری داشتهاند؟
به نظرم هیچگاه بازار کتاب کودک و نوجوان بازار طبیعی نبوده است. حجم مداخلهی دولت و نهادهای عمومی باعث شده است که رابطهی مستقیم و مناسب بین کتاب کودک و مخاطبش شکل نگیرد و مخاطب اصلی کتاب کودک دست کم در بخش بزرگی از موسسات انتشاراتی، کارشناسان دولتی و نهادهای عمومی باشند که به صورت خرید انبوه کتاب، برگزاری نمایشگاهها و... در بازار طبیعی کتاب دستکاری میکنند.
با این حال از اوایل و بهخصوص نیمهی دوم دههی هفتاد تا پایان نیمهی اول دههی هشتاد با گسترش کتابفروشیهای بزرگ مانند شهر کتابها تغییری در سیاستها به وجود آمد و باعث تقویت بازار نسبتا طبیعی کتابهای کودک و نوجوان شد که در سالهای بعد با حجم سرمایهگذاری دولتی از تاثیر آن کاسته شد.
یک دورهای تلاشهای فرهنگی صورت میگرفت تا بعضی از نوجوانهای علاقهمند به کتاب مطالعات هدفدار داشته باشند. به طور مثال جشن دوچرخهی طلایی، جلسات داستان سروش نوجوان و جلسات انتشارات افق برای نوجوانها. اما سالهاست اینگونه فعالیتها قطع و یا خیلی کم شدهاند. فکر میکنید چنین فعالیتهایی برای جذب مخاطبان موثر خواهد بود؟
حرکتهای گروهی ترویج کتاب در همهجای دنیا مرسوم است. الان هم اگر به آدمهای موفق رشتههای گوناگون علمی مراجعه کنید، میبینید بسیاری از آنان از بهرهمندان چنین تلاشهایی بودهاند. این فعالیتها قطعا موثر است و یکی از مشکلات ما کمبود این گروههاست.
فکر میکنید اصلا ضروری است با توجه به فراگیر شدن اینترنت، تلاشی برای احیای کتابخوانی صورت بگیرد؟ چون گمان میرود که آمار تیراژ کتاب نسبت به سالهای گذشته افتی نداشته است.
طبیعی است که مفهوم کتاب تغییر کرده است. شکلهای کتاب و کتابخوانی دچار تحول شده است و نباید کتاب و کتابخوانی را در یک صورت محدود کنیم. اگر با تعریفی موسع از کتاب بحث کنیم، میتوانیم بگوییم که هیچچیزی جای کتاب را پر نمیکند.
به نظر شما چند درصد از کتابهای تولیدی قابل دفاع هستند؟
عدد و رقم ندارم، اما به گواه داوری دوستانم در فهرست جایزهی لاکپشت پرنده که طیف متنوعی از نظر نسلی و دانشی را شامل میشوند، بخش بزرگی از کتابهای منتشر شده فاقد کیفیت لازم هستند.
نویسندگان ما تا چه حد در بهروز کردن خود میکوشند؟
به نظرم نمیشود دربارهی مفهومِ «نویسندگان ما» به راحتی بحث کرد. این مفهوم مصداقهای روشن و یکسانی ندارد. نویسندگان کودک و نوجوان شبیه به هم نیستند. در خیلی چیزها با هم متفاوت اند و از جمله در همین موضوع.
به عنوان کسی که خودش سالهاست برای بچهها مینویسد، فکر میکنید چرا اغلب زمانی که صحبت از کتاب کودک و نوجوان میشود نویسنده به کسی گفته میشود که در حیطهی ادبیات فعالیت میکند؟
همیشه اینگونه نیست، اما یکی از دلایلش گستردگی قصه و شعر است. تعریفها در مورد نویسنده هم بسته به ضرورت و نیاز تعریفکنندگان از هم متمایز هستند. خودِ تعریفکنندگان ضرورت تعریفشان را درک و بیان میکنند. من به عنوان نویسنده، چنین نیازی را نمیبینم. فکر میکنم با تعریف یا بیتعریف کارم یکی است. اما ممکن است از منظر صنفی، چنین نیازی وجود داشته باشد. مثلا انجمن نویسندگان کودک و نوجوان نیاز به یک تعریف حداقلی دارد برای این که بتواند قضاوت کند چه کسی نویسندهی کودک و نوجوان هست و چه کسی نیست؟
چند سال است که برخی انتشارات به چاپ دایرهالمعارفها و انتشار کتابهای نجوم و علمی دست میزنند و فروش خوبی هم داشتهاند. احتمالا این اتفاق با الگوبرداری از نیازهای خارجی رخ داده است. آیا در ایران سیستمی به عنوان نیازسنجی وجود دارد؟
بازار طبیعی خود مهمترین و بهترین نیازسنجی است، اما علاوه بر این موسسات نشر میتوانند این نیازها را دستکاری کنند. میتوانند با تبلیغات نیازی را دامن بزنند یا نیازی نو بسازند. به نظرم نیازسنجی از مخاطبان کودک در ایران هم از طریق بازار نشر صورت میگیرد. در کشورهای دیگر نیز هم بازار طبیعی نشر و هم پژوهشهای مرتبط با این موضوعها کار این نیازسنجی را انجام میدهند.
اینروزها تولید آثار دنبالهدار با مضمونهای وحشت، علمیتخیلی و فانتزی رونق گرفته و این اتفاق در پی استقبال نوجوانها از کتابهای ترجمه در این زمینه رخ داده است؛ شما فکر میکنید نیاز مخاطب ما همین است؟
من مرجعیت تشخیص نیاز مخاطبان ایرانی را ندارم، اما مطمئن هستم که بخشی از این پدیده به خاطر خواست مخاطب، بخشی دیگر به خاطر جذابیت و کیفیت داستاننویسی این کتابها و بخشی دیگر به خاطر تبلیغاتی است که پشت برخی از این مجموعههاست.
آیا موافق این نوع الگوبرداریها که اغلب هم نمیتوانند به قوت نمونهی خارجی باشند هستید؟
اگر بناست ما الگوبرداری از کارهای خارجی کنیم و کپی دست چندم این کارها را تولید کنیم، چرا نباید به نوجوانان حق بدهیم که اصل جنس را جستوجو کنند؟ ما میتوانیم از تجربههای دیگران استفاده کنیم اما باید کار خودمان را بکنیم.
فکر میکنید مولف داخلی چهطور میتواند به مولف خارجی تسلط پیدا کند؟ آیا اصلا چنین چیزی امکان یا ضرورت دارد؟
ما البته عادت داریم همه تقصیرها را کردن مولف داخلی بیندازیم، اما مولف داخلی مظلوم است. ادیتوری در موسسات نشر معتبر مشاور و راهنما و همراه نویسنده است. بسیاری از آثار خوب خارجی پس از طی روند ادیتوری تبدیل به آثار با کیفیت شدهاند، اما مولف ایرانی باید دست تنها به رقابت به آثاری بپردازد که چنین روندی را طی کردهاند.
در نهایت گمان میکنید مخاطب از یک کتاب چه توقعی دارد تا آن را انتخاب و جایگزین دیگر سرگرمیها کند؟
خیلی قطعی نمیتوانم جواب بدهم، اما فکر میکنم توقع اساسی هر مخاطبی لذت بردن است. مخاطب انتظار دارد از خواندن کتاب لذت ببرد. پژوهشهای جهانی ثابت کرده که خواندن به قصد لذت، تاثیر آموزشی زیادی دارد. اما متاسفانه ما در آموزش و پرورش و خانواده کاری با کتاب میکنیم که حتی رمان و داستان هم برای کودکان تبدیل به کتابهای زجرآور درسی شوند و به جای این که کتابهای درسی جذابیت و بازیگوشی کتابهای داستان و رمان را پیدا کنند، از بس بارهای اضافی به کتاب تحمیل میکنیم از جذابیت کتاب میکاهیم.
افزودن دیدگاه جدید