«از فیلسوفی چینی پرسیدند بزرگترین شادی او در زندگی چه بود، پاسخ گفت: کودکی که پس از پرسیدن راه از من، شادمانه آواز می خواند و در جاده پیش می رفت».[۲]
آن روزها، یعنی اندکی پیش از نیم قرن که از جعبه ی مسموم کننده ی تلویزیون که امروزها کودکان را از حرکت و پویایی باز می دارد و در برابر خود میخکوب می کند و بیش از آنکه به آنان چیزی بدهد، چیزها از آنان می گیرد؛ خبری نبود، در سرزمین ما کودک و کودکی معنایی دیگر داشت. آن روزها هنوز درباره ی کودک به شکل امروزی سخنی در میان نبود و به بهانه ی او سخنرانیها و سمینارها تشکیل نمی شد و در جای، جای شهر همچون امروز مهد کودک بیشتر در رقابت با هم و به بهانه ی کودک، به چشم نمی خورد.
آن روزها، از طریق رسانه ها مردم را به ساختن مدرسه برای زندانی کردن کودکان و گرفتن قابلیت های آن ها، دعوت نمی کردند. ساختن مدرسه هایی از بتون و سیمان، خاکستری خاکستری و بدون دار و درخت. آن روزها کودکان را از طبیعت که جزئی از آنند جدا نمی کردند و کسانی از ارگانها، شبانه، جنگل سیبهای وحشی را که سالهای سال با سخاوتی شگرف دور و برخود را معطر و هوا را تلطیف می کردند و برای تفریح و گذراندن اوقات فراغت کودکان آغوش گشوده بودند، نابود نمی کرد و نیز آدم هایی به خیانت و از سر طمع برای صید چند ماهی، میلیون ها ماهی رودخانه و دریاها را که هدیه ی الهی به مردم است، به ناگهان مسموم نمی کردند.
آن روزها آب حرمتی داشت و هر کس فاضلاب خانه و کارخانه و زباله اش را در آن نمی ریخت. آب و درخت نشان های بهشت بودند و ضروتی برای حیات انسان ها و نظافت و پاکیزگی نشانی از ایمان بود. آن روزها خیلی چیزها نبود و پدیده های صنعتی و تکنولوژیکی انسان ها را به روبوت های تسلیم و سر به زیر تبدیل نکرده بودند و بر آن ها حکومت نمی کردند و گل مصنوعی رونق بازار نداشت.
اما آن روزها حکیمانی بودند همچون آن فیلسوف چینی، که راه نشان می دادند. آن ها مسئله حل نمی کردند. ابزار کار این حکیمان صندوقچه ی سینه بود، صندوقچه ای پر از عاطفه و آواز و مهر و قصه صندوقچه ای جادویی، آن ها به افسون این گنجینه کودکان را بر اسب خیال می نشاندند و آن ها در سرزمین رویا می تاختند و تجربه ها می اندوختند؛ تجربه های ناب.
آن روزها نوای لالایی مادران در خانه می پیچید. نوایی که خاطر کودک را جمع می کرد و به او امنیت می بخشید:
لالالا، لالا گلم باشی
همیشه در برم باشی
لالا، لالا
و متل ها و بازی های کلامی بود که کوچک و بزرگ را سرگرم و غرق لذت می کرد و حضور جمع و مشارکت را در کنار تقویت واژگان کودک، محترم می شمرد و معنادار می کرد.
اَتَل، مَتَل ، توتوله
گاو حسن چه جوره
نه شیر داره، نه پستون
یک زن کُردی بستون
یا: ....
جُم جمک برگِ خزون
مادرم زینت خاتون
گیس داره قد کمون
ازکمون ....
و یا :
تپ، تپ خمیر
شیشه پر پنیر
دستِ کی...
و قصه ها بودند و قصه ها، یکی بود و یکی نبودها. خاله سوسکه. بز زنگوله پا، کدوی قلقله زن، قصه ی شاه پریون، ماه پیشونی و ...
و قصه گو بود، آن حکیم و نگاه گرمش بود و لحن پر مهرش و دستانی که گاه و بی گاه کودکان را می نوازید. و کودک بود که به مدد تخیل قصه و وقایع آن در واقعیت وجود خود تجربه می کرد و شگفت زده می شد و در زندگی گامی به جلو می گذاشت:
کفش پوست پسته خاله سوسکه و چادر پوست پیاز او همانقدر باور پذیر بود که انتخاب آقا موشه به همسری، پس از جواب کردن قصاب و نجار و غیره و سفر پیرزن در کدو، به همان اندازه باور پذیر که حضور حیوانات و پرندگان در خانه ی اندازه قوطی کبریت پیرزن تنها در میهمان های ناخوانده.
و نیز شعرها بودند و ترانه های کودکانه که از شناخت و پیوند با طبیعت و محیط می گفتند و چه لذتبخش:
گاو میگه اوو اوو و اووو
دو شاخ تیز به سر دارم
یک تن پر هنر دارم
علف ...
و یا
گنجشگک کوچولو
داده خدا پر ترا
این پرو بال قشنگ
مرا چو...
و در کنار همه ی اینها کاغذ و تابود، عروسک دوزی و قصه سازی برای آن ها و دیگر بازی ها: قایم باشک، اره کش نون برنجی، لِی لِی ، طناب بازی و ...
آن روزها گل یاس و محمدی، ابریشم و شاه پسند و بهار نارنج، درخت انار و خرمالو، بید مجنون و سرو و مو، حوض آب وغیره، همبازی کودک بودند و کوه و دشت و گندمزاران و چشمه ساران و حیوانات و پرندگان نیز منشاء تجربه و لذت او و الهام بخش.
کم کم بر اثر رونق چاپ حضور کتابها، از جمله اندک آثاری برای کودکان در بازار جدی شد. خاطره ی روزی را که پدرم گربه ی چکمه پوش[۳] را برایم آورد از یاد نمی برم.
اما امروزه رشد سریعت صنعت و تکنولوژی دگرگونی هایی در جامعه پدید آورد، این دگرگونی ها چیزهایی آورد و چیزهایی بود. از جمله اینکه خانواده ساختار گذشته ی خود را از دست داده و کوچک شد و محدود و مادر در تأمین معاش خانواده به شکلی متفات با پدر، سهیم شد و پدیده هایی از جمله تلویزیون جانشین مادر بزرگ قصه گو و پناه کودک شد. این پدیده همراه با دگرگونی هایی دز نظام آموزش رسمی و غیر رسمی و همگانی، روابط بین انسانی را مخدوش کرد و همراه آمدن ها و رفتن ها و نوشتن ها، سهم ادبیات عامیانه ی کودکان و بازی ها به دست فراموشی سپرده شد.
خلاء حاصل از این حادثه، بعدها و پس از مطالعه ی یافته های پژوهشگران و متخصصان علم روانشناسی و تعلیم و تربیت، گوشزد و بر ضرورت توجه مجدد به ادبیات عامیانه برای کودکان با توجه به ابعاد و کارکرد آن، تأکید شد.
سرخوملینسکی در طرح تجربیات خود در کتاب تعلیم و تربیت، علمی برای همگان می گوید: «در نگاه اول شاید تصور شود که قصه های پریان بر پایه ی اتفاقات ساده و روزمره ساخته شده اند، مثل قصه ی پیرمرد و پیر زنی که تربچه کاشتند و یا داستان پیرمردی که با ساختن مترسک یک گاو، سر گرگ کلاه گذاشت و ... با این حال هر واژه ی این قصه ها به منزله ی کشیدن خطی در یک نقاشی جاودانه ی دیواری و هر کلام و هر شخصیت بازتابنده ی روحیه ی آفرینشگر مردم است. قصه های پریان پاره ای از گنجینه ی فرهنگی مردم محسوب می شود. کودک به موازات آشنایی با افسانه ها نسبت به مردم خود، نوعی وقوف احساس می کند [۴]» و بعد در خصوص کارکرد زیبایی شناسی قصه های پریان اضافه می کند: «قصه پریان بدون زیبایی ممکن نیست... در پرتو این قصه هاست که بپه ها دنیا را نه تنها با فکر بلکه از راه دل خویش می شناسند، نه فقط کسب معلومات می کنند، بلکه نسبت به رخدادها و پدیده های دنیای پیرامون خود واکنش نشان می دهند و امکان می یابند تا نسبت به خیر و شر نظر خود را بیان کنند. در قصه های پریان است که بچه ها برای نخستین بار با مفاهیم عدالت و بی عدالتی آشنا می شوند. مرحله ی آغازین آموزش اندیشه ها برای بچه ها از رهگذر قصه های پریان انجام می شود. کودکان در این سن و سال تنها زمانی اندیشه ها را جذب می کنند که اندیشه ها در قالب تصویرهای جاندار ریخته شده باشند»[۵] و اما کارکرد قصه های پریان وقتی به نمایش گذاشته می شود که پس از شنیدن قصه، فرصت قصه سازی نیز، به کودکان داده شود تا دریافت ها در ذهن ته نشین و در رشد شخصیت کودک تأثیرگذار باشند. سوخوملینسکی در پی این هدف، اتاق قصه های پریان را در مدرسه ی شادی بنیان می گذارد و در گنجانیدن شخصیت ها و وسایل در اتاق پریان وسواسی خاص به خرج می دهد تا کودکان را به یاد قصه های پریانی بیندازد که شنیده اید . او می گوید: «تخیلات کودکان در اتاق قصه حد و مرز نمی شناسد، به محض این که چشم بچه به چیز تازه ای می فتد که برای او چیزی دیگر را به روشنی تداعی می کند، بی درنگ تصویری در ذهن او نقش می بندد، تخیل کودکانه اش به جنبش در می آید، اندیشه هایش از فرط هیجان به غلیان در می آیند، چشمانش برق می زند و کلمات آرام، آرام بر زبان او جاری می شوند. از این رو بود که می خواستم طیف گسترده ای از اشیاء در گوشه و کنار اتاق وجود داشته باشد تا بچه ها میان آنها نوعی ارتباط واقعی یا خیالی برقرار کنند، نهایت تلاش را به خرج می دادم تا نیروی تخیل و ابداع آن ها دور بردار و قصه های تازه ای بسازند»[۶]به عبارت دیگر در حاشیه ی قصه گویی، قصه سازی توسط خود کدوک تکمیل کننده ی این تجربه می شود و ارزش و کارکرد قصه نویسی را به نمایش می گذارد و میزان حساسیت و قابلیت نقادی در آنان را بیان می کند و ادبیات کودک محور را از منظر قصه های پریان و دیگر ابعاد ادبیات عامیانه مربوط به کودکان معنا می بخشد.
این روزها که به دلیل دگرگونی ها، مربیان در مهدهای کودک به گونه ای بعضی وظایف خانواده را عهده دار شده اند، از وظایف آن هاست که خلاء های ذهنی – عاطفی کودکان را از این بابت پر کنند. اگر مسئولان و مربیان مهدهای کودک با ویژگی رشد ذهنی – عاطفی و نیازهای کودک آشنا نباشد و در این راستا آمادگی لازم پیدا نکنند و از فعالیت های ضروری از جمله قصه گویی، قصه سازی، کتابخوانی و دیگر فعالیت های هنری از این دست، غافل بمانند، بیشترین لطمه را متوجه یادگیری غیر مستقیم کودک کرده اند، چرا که او در سنین ۳ تا ۶ سالگی بیشترین آمادگی را برای یادگیری نسبت به تمام عمر خود دارد، و همین دوره است که شکل تداوم زندگی و شخصیت او را به گونه ای رقم می زند.
کودک برای رشد ذهنی – عاطفی، بیشترین نیاز را به انواع هنر دارد و به تبع آن ادبیات کودک محور که شاخه ای است از هنر. بدیهی است که ادبیات کودک محور مجموعه ی ادبیات شفاهی و ادبیات مکتوب را شامل می شود. صفت مشخصه ی این هر دو زیبایی است: «زیبایی در ادبیات کودکان شکل تلطیف شده ای از زیبایی در ادبیات است، زیرا کودکان به عنوان موجوداتی با حس های لطیف به شکلی از زیبایی هنری نیاز دارند که به رشد روانی و ذهنی آن ها کمک کند. چنین هدفی چارچوب های زیبایی را در این حوزه مشخص می کند. در ادبیات بزرگسالان گاهی زیبایی، در بستری از بدبینی فلسفی، خشونت اجتماعی و پریشانی روانی ساخته می شود.
اما کودکان چون به دنیایی سرشار از شادی و صلح و خوشبختی و امنیت نیاز دارند، نمی توان برای آن ها زیبایی را در قلمروهایی تیره و جهنمی آفرید.
در ادبیات، زیبایی، در کلام و زبان آفریده می شود. هنر شاعر و نویسنده در این است که از واژه های سرد بی روح، ترکیبی زیبا بیافریند که روح و جان کودک را به ارتعاش در بیاورد».[۷]
در اینجا می باید زیبایی در تصویر را نیز به زیبایی در کلام و زبان و شگفتی آفرینی آن در کودک افزود و در مجموع به این نتیجه رسید که: «زیبایی گونه ای احساس و عاطفه و شکل خاصی از ارزش است. زیبایی، صفت ممیزه ی هر اثر ادبی است. ادبیات کودکان به عنوان زیر مجموعه ای از خانواده ی هنر درگیر مفهوم زیبایی است. واقعیت وجودی ادبیات کودکان از نقطه ای شروع می شود که این ارزش در اثری پدیدار می شود. زیبایی پیوند دهنده ی تمام آثار هنری است».
در حوزه ی ادبیات کودکان هر اثری با این ویژگی ادبیات کودک محور است. ادبیات کودک محور مجموعه آثاری است برگرفته از ادبیات شفاهی، ادبیات کهن و ادبیات نو.
ادبیات نو حاصل ذهن خلاق و تجربه ی ناب درونی شده ی آفریننده ی مشخص آن است. شعر، داستان و گونه های مختلف آن مثل فانتزی، افسانه نو، و نیز کتابهای اطلاعاتی دینی، علمی ، اجتماعی و بازی و سرگرمی و مرجع، با ویژگیهای یاد شده از جمله ی آن است.
گونه ای از ادبیات کودک محور، کتاب های تصویری است در هر یک از گونه ها و انواع یاد شده در این کتاب ها تصویر جانشین متن است. یعنی تصویر به تنهایی بیانگر محتوای داستان است. از این روست که از نظر ارزش زیبایی شناختی معادل زیبایی در کلام و زبان است. به عبارتی در اینجا زبان تصویر مطرح است . حضور اثاری ارزشمند از این قبیل برای مطالعه ی مستقل کدوکان زیر دبستانی که خواندن نمی دانند، ضرورتی است تا به مدد تخیل، توان کشف و دریافت ارزش های هنری و ناب اثر را بارها و بارها تجربه کنند. باید اشاره کرد که ادبیات کودک محور با کتاب های کودک بهانه، تفاوت بسیار دارد، ادبیات کودک بهانه آن دسته از آثاری هستند که پدید آورندگان آن، بدون آگاهی از ویژگیها و نیازهای کودک، بیشتر در پی نام و نان به تولید آن دست زده اند. مثلاً در اثری با عنوان ماجرای خنده دار مهسا، مهیار و چاله[۸].
کسانی که رولد دال را می شناسند و با آثار او آشنا هستند، کوانتین بلیک تصویرگر آثار او را نیز می شناسند و با سبک و سیاق کارهای او آشنا هستند و لذا با دیدن اثر یاد شده بی درنگ تصویرگر آن یعنی بلیک را به خاطر می آورند. اما در بررسی اثر می بینیم نه تنها از بلیک نامی به میان نیامده که از نام نویسنده نیز خبری نیست و اما به عوض آن کتاب مترجم دارد، شاعر دارد و مصحح و ویراستار . نیز ظاهراً این سه تن دست به دست هم داده اند و کودک را بهانه و خود را مطرح کرده اند و اثری بی هویت و مخدوش به بازار کتاب عرضه کرده اند.
«مهیار شیطون بلا
زرنگ و ناقلا
خیلی علاقه داره
تا که چاله بکنه»[۹]
کتاب به همین روال پیش می رود تا خاتمه ی ماجرا:
«بچه ها بیرون از چاله
با خوشحالی و خنده
خوردند و نوشیدند
پفک را با نوشابه»[۱۰]
و از همه ی این ها مضحک تر صفحه ی نتیجه است با این مضمون:
«بچه های بزرگتر باید در هر شرایطی ملاحظه ی کوچکترها را بکنند و سعی کنند که بازی با شادی و سلامتی تمام شود.
به امید آنکه همیشه سلامت و خندان باشید».[۱۱]
توجه کنیم که کودک چه اندازه دست کم گرفته شده و به حقوقش تجاوز شده است. نکته ی شگفت این است که اثر، ناشر مشخص و اجازه ی وزارت ارشاد اسلامی را هم یدک می کشد.
سراغ نمونه ی دیگر می رویم: اردک کوچولو[۱۲]ماجرای جوجه اردکی است از مرحله ی بیرون آمدن از تخم تا کامل شدن اثر علمی اطلاعاتی است و کودک را با محیط و طبیعت و رشد به شیوه ی داستانی اشنا می کند. عکسهایی هنرمندانه و جذاب تکمیل کننده و همراه متن هستند که زیبای آنها تأثیرگذار و شوق برانگیز است. اما اتفاق وحشتناکی در راستای ترجمه و نشر اثر برای کودکان ایرانی می افتد و آن همراه کردن متن انگلیسی با ترجمه ی فارسی است، که نه تنها کودک بلکه آدم بزرگ را نیز گیج می کند. همه می دانیم زبان انگلیسی مثل دیگر زبان های لاتین از سمت چپ نوشته می شود و از سمت چپ کتاب آغاز می شود، بر خلاف زبان فارسی. پس اثری به این شکل و شمایل به کارکردی برای کودک زیر دبستان دارد و نه کارکردی برای زبان آموز که حتماً باید مخاطب زیر دبستان باشد. تلاشی عبث به بهانه ی کودک.
آثار دیگری نیز مثل مجموعه ی بابالوها[۱۳] با نگاه طنز آمیز و تصاویر در خور، کودک را به شناخت و کارکرد اشیاء و وسایل اطرافش دعوت می کند و در این جهت حس کنجکاوی او را نیز بر می انگیزد و توان مشاهده گری را در او تقویت می کند. متأسفانه در ترجمه می بینیم نه تنها، به واژگان مربوط به این گروه سنی توجه نشده ، بلکه در بعضی موارد از واژه های مهجور و اصطلاحات به دور از پذیرش ذهنی کودک زیر دبستان نیز استفاده شده است. مثل واژه «دوشیزه» در دوشیزه مسواک، دوشیزه قاشق کوچک، دوشیزه چنگال و یا اصطلاحی مثل «از دنده ی چپ بلند شدن»[۱۴].
ادبیات کودک محور، با شناخت از کودک امروز، ویژگیها و نیازهای او به شیوه ای شکل می گیرد که مخاطب را شگفت زده و بالنده می کند: «کرین از پنجره به بیرون نگاه کرد. خیلی خسته و کسل بود. به طرف پدرش رفت و گفت: لطفاً برای من یک قصه بگویید. پدر گفت: من وقت ندارم. کرین رو به مادرش کرد و از او خواست که برایش یک قصه بگوید؛ اما او جواب داد که: من الان وقت ندارم برایت قصه بگویم کرین از مادرش پرسید: مادر، چرا مردم وقت ندارند؟ مادر جواب داد: زیرا وقت مثل هیولایی، همیشه در حال حرکت است کرین فکر کرد. لباسش را پوشید و از خانه خارج شود، با خودش گفت: می روم تا وقت را پیدا کنم»[۱۵]
کودک در برخورد با ادبیات ویژه خود، علاوه بر تجربه ی امنیت، تفاهم، دوستی، بازی و لذت نیاز دارد با تفاوت ها آشنا شود، تفاوت در رنگ ، در فرهنگ، در زبان. در خوب و بد. چه بهتر که به چنین نیازی با شگفت انگیزترین شیوه از نظر زبان تصویر و زبان متن پاسخ داده شود:
«مادر، تو مرا دوست داری؟
آره عزیز دلم،
دوستت دارم.
مادر جان، چقدر دوستم داری؟»
و ضمن اینکه کودک را غرق لذت می کنند لایه های ذهنی او و جسارتش را در آزمون بزرگترها برای رسیدن به امنیت خاطر به نمایش می گذارند.
«اگر از خانه دور شوم،
بروم درغار بخوابم،
پیش گرگ ها بمانم و با آن ها (آواز بخوانم)،
باز هم دوستم داری؟
عزیز دلم ، اگر این کار را بکنی،
خیلی غمگین می شوم
ولی باز هم دوستت دارم»
ادبیات کودک محور ضمن پاسخگویی به کنجکاوی کودک و نیاز او به شناخت از خود و طبیعت، با بال و پر دادن به تخیل او قابلیت خلاقیتش را افزون می کند و آن را شکوفا می کند.
«کسی یک کرگدن ارزون نمی خواد؟
یک دونه فروشی اش را می شناسم،
با گوش های آویزان و پاهای محکم.
و یک دُم با نمک و خوشگل
خیلی کُپل و بامزه است و جون می ده برای بغل کردن.
مثل موشی بی سر و صدا است.
و خیلی از کارهای خونه تون را انجام می ده».
مثلاً.... [۱۶]
او به پرواز تخیل به غایت راه می دهد و مخاطب را در تجربه های نابی سهیم می کند که در ذهن او ماندگار می شود:
«اگر یک زرافه داشته باشی
و به اندازه نصف خودش کش بیاد
اونوقت یک و نصفی زرافه داری.
واگر آقا زرافه کلاهی سرش بذاره.
که توش یه موش زندگی می کنه
اونوقت یکی و نصفی زرافه داری
که توی کلاهش...» [۱۷]
متأسفانه بسیاری از آثاری که برای کودکان ترجمه می شود، از نظر نثر ترجمه دچار اشکال است و دلالت بر ناآگاهی مترجم از واژگان و فراتر از آن عرف و قوانین ترجمه برای کودکان و نوجوانان دارد. از جمله اینکه ما مجاز نیستیم زبان محاوره در نوشتن به کار ببریم؛ ولی برای کودک زیر دبستان که خواندن نمی داند، می توانیم با زبان محاوره نقل کنیم. این که چرا این گونه اثر در اینجا ارائه می شود، جاذبه تصویری زیاد آن است که سبب می شود کودک خود ماجرا را کشف کند و غرق در شادی و لذت شود.
ادبیات کودک محور، همچنان که در مقوله ادبیات شفاهی اشاره شد، می تواند تجربه های مختلف زندگی از قبیل دوستی ، مشارکت ، لذت، شجاعت، ترس، مرگ و نظایر آن را با لطافت و ظرافت و حکیمانه بیان کند به طوری که نه تنها صدمه ای متوجه کودک نشود، بلکه او را در لذت و شگفتی غرق کند. مثلاً در کتاب «کی از کی می ترسد» شیر ببر را می ترساند و ببر ناراحت است. پسرک، فیل، موش، ببر، میمون، و بقیه ی حیوانات راه می افتند و می روند سراغ شیر: «به شیر که می رسند فیل می پرسد : جناب آقای شیر، چرا رفتی بالای درخت!
شیر می گوید: از آن موش می ترسم»[۱۸]
و نیز می تواند هشدار دهنده باشد و حساسیتها را نسبت به شناخت دشمن و مقابله با خطر، جهت درست ببخشد مثل سرگذشت پر سفید[۱۹].
در آثاری مثل «ماه از آن بالا چه دید»[۲۰] نه تنها کودک نسبت به محیط و طبیعت با آفرینشی شگرفت آگاهی پیدا می کند، اندازه ها را با تأثیر عاطفی عمیق می شناسد و توان مقایسه در او بالا می رود و در حالی که با گونه ای از خصلتهای زشت انسانی مثل خودپسندی آشنا و زشتی آن را درک می کند بدون اینکه وارد مقوله آموزش بشود.
کتابی چون «هر پرنده قصه ای است قصه ای شنیدنی»[۲۱] نیز در عین دادن شناخت از انواع پرندگان و طبیعت آنها، با تصاویری زیبا امکان پرواز تخیل کودک را به گونه ای متفاوت و زیبا فراهم می آورد و نه تنها حس زیبایی شناسی را در کودک تقویت می کند، بلکه او را به جستجو و مقایسه و طبقه بندی در طبیعت نیز تشویق می نماید.
خلاصه آن که ادبیات کودک محور با طبیعت، زیبایی ها و تقدس آن و به طور کلی زندگی پیوندی ناگسستنی دارد. ذهنف عواطف و اندیشه ی کودک را بارور می کند و او را به خویشتن خویش می شناساند و به کشف ستاره ی منحصر به فرد درون خود راهنمایی می کند. ادبیات کودک محور مسئله حل نمی کند، بلکه راه نشان می دهد، در ادبیات کودک محور، تخیل حقیقت است و حقیقت عین تخیل:
«من در آنچه می بنیم، هستم
و هر آنچه می بینیم در من هست
من دست هایم هستم
من پاهایم هستم
حتی حیوان کوچولوی آن سوی خیابانم
من ماهم
من ستارگانم
خورشید گفت: من و تو یکی هستیم.
من تو هستم و تو هم منی.
تو دوستم داری و من هم دوستت دارم».[۲۲]
منابع و توضیحات
[۱] - این مقاله همراه با نمایش کتاب های ذکر شده توسط پروژکتور اپک، در سیمنار آموزشی کودک محوری (گردهمایی انجمنهای منطقه ای آموزش کودکان خردسال) در شهریور ماه ۱۳۷۹ در همدان ارائه شد.
[۲] - Katherine Paterson, Missing Persons. Writer and Illustrator 18, no.1:30
[۳] - از قصه های عامیانه که شارل پرو گردآوری کرد.
[۴] - سرخوملینسکی، تعلیم و تربیت علمی برای همگان ، ترجمۀ رضی هیرمندی (خدادادی)، (تهران : آروین، ۱۳۷۲) . ۱۳۳
[۵] - همان، ص ۱۷۲
[۶] - همان، ص ۱۷۵
[۷] - محمد هادی محمدی. روش شناسی نقد ادبیات کودکان (تهران: سروش، ۱۳۷۸)، ص ۲۶.
[۸] - ماجرای خنده دار مهسا و مهیا و چاله. ترجمۀ پروین اسدی، برگردان به شعر م. هوشمندی. (تهران، فرهمند ، ۱۳۷۸)
[۹] - همان، ص ۴.
[۱۰] - همان، ص ۱۹.
[۱۱] - همان، ص ۲۰
[۱۲] -جودی دان، اردک کوچولو، عکاسی از قبه دان. ترجمۀ امیر علی محسنینان، (تهران، سینانگار، ۱۳۷۵)
[۱۳] - ژان لوک مورل، مجموعۀ بابالوها (۱۲ جلد) تصویرگر دانیل ورزوال. ترجمۀ شادی جمشیدی. (تهران: صدا، ۷۸-۱۳۷۷)
[۱۴] - همان، دوشیزه قاشق کوچولو ، ص ۲
[۱۵] - ولادیمیر اسکوتینا، به دنبال وقت. نقاضش ماری ژوزه ساکره، ترجمۀ آذر رضایی (تهران: سروش، ۱۳۷۷) ص ۴ و ۶
[۱۶] - شل سیلوراستاین، کسی یک کرگدن ارزون نمی خواد. ترجمه ساغر پژمان (تهران: کتاب مهناز، ۱۳۷۸)، ص ۱
[۱۷] - شل سیلوراستاین، یه زارفه و نصفی. ترجمۀ طوبی یکتایی. (تهران: کتابسرای تندیس، ۷۸)؛ ص ۱-۱۳۷
[۱۸] - اولف لوفگرن. کی از کی می ترسد. ترجمۀ سیروس طاهباز (تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۷۷) ، ص ۱۷، ۱۹.
[۱۹] - بئاتریس پاتر. سرگذشت پر سفید. ترجمۀ پدرام مقیم اسلام. (تهران: هرم، ۱۳۷۶)
[۲۰] - برایان ویلدا اسمیت، ماه از آن بالا چه دید. ترجمۀ آذین بهزادی. (تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان،۱۳۷۷).
[۲۱] - هر پرنده قصه ای است. قصه ای شنیدنی . تصویرگر بارباراید. شعر مصطفی رحماندوست. (تهران: خانۀ آفتاب، ۱۳۶۹).
[۲۲] - چارام کرتیس. من در آنچه می بینیم، هستم. تصویر گر سینتیا آلدریج، ترجمۀ گیتی خوشدل. (تهران: نشر گفتار، ۱۳۷۵) . ص ۱-۶، ۱۲، ۳۴
افزودن دیدگاه جدید