یک سفر شگفت در کتاب «ماجراهای رری دایناسور» رُری، دایناسور کوچک سبز رنگی است که با پدرش در یک جزیره و روی یک خانه درختی زندگی میکنند. رُری پرجنب و جوش و عاشق بازی است. پدر ُرری هم بیشتر وقتها همراه رُری است و با او ماهیگیری میکند، صدف جمع میکند و این دو با هم بازی میکند. پدر همیشه کنار رُری است مگر وقتی بخواهد در سکوت کتاب بخواند. یک روز ُرری حوصلهاش سر میرود و هوای ماجراجویی به سرش میزند. پس برای اینکه مزاحم پدرش نشود تصمیم میگیرد تنهایی بیرون برود. او کیسهی سفرش را جمع میکند و راه میافتد. بین راه به رودخانهای میرسد اما رُری هیچ وقت بدون پدرش از رودخانه رد نشده و اجازه ندارد شنا کند. رُری باید چکار کند؟ ناگهان چند تختهسنگ بزرگ و سبز، روی رودخانه ظاهر میشود. رُری بقیه خطرات ماجراجویی را هم همینطوری عجیب از سر میگذراند. رُری خیال میکند خودش به تنهایی موفق شده جایی زیر باران پیدا کند، گراز را بترساند، آب نارگیل پیدا کند و از رودخانه رد شود. اما ما میدانیم چی شده!
کتاب «ماجراهای رُری دایناسور» یک کتاب تصویری شگفت است! وقتی ماجراجویی رُری آغاز میشود، واژهها به ما نمیگویند که رُری چگونه همهی خطرها را پشت سر میگذارد! پدر در همهی این سفر همراه رُری است و تصویرها پدر را به ما نشان میدهند. توی آب میرود تا رُری از رویاش رد شود و به آن سوی رودخانه برسد. رُری از روی تخته سنگهایی رد میشود که همان پشت پدرش است. یک گراز وحشی به رُری حمله میکند و غرش پدر، گراز را دور میکند اما رُری فکر میکند غرش خودش گراز را ترسانده و پدرش را پشت سرش نمیبیند. وقتی رُری هوس نارگیل میکند، پدرش درخت را تکان میدهد و یکی برایاش میاندازد حتی پدر بین دو درخت خودش را آویزان میکند تا باران روی رُری نبارد. وقتی رُری به خانه بازمیگردد و از همهی ماجراهای سفرش میگوید ما پدر رری را میبینیم که گِلی و خسته نشسته و به او گوش میدهد. پدر میگذارد رُری تنهایی به ماجراجویی برود اما در همهی این سفر بدون اینکه رُری بفهمد همراهاش هست. رُری خطر میکند، تجربه بهدست میآورد، لذت میبرد و شجاعتاش را در رویارویی با خطرها امتحان میکند و در پایان با شادی به خانه بازمیگردد.
اگر بهجای اینکه پدر از دور مراقب رُری بود همراهاش میرفت، طعم این سفر برای رُری چگونه میشد؟