ترس، یواش یواش سرک میکشد به اتاق اِفی. پشت همهی درها و دیوارها و پنجرههاست. مادر بیرون رفته و اِفی الان لقمهی خوبی برای ترس است! ترس دو گوش بلند و چهرهای دودی و سیاه و محو دارد با چشمانی که دو لکهی زرد خالی هستند. ترس، ترسناک است! و اِفی از ترسِ ترس، به زیر میز میرود. اما او تنها هم نیست و یک کتاب با اوست. کتابی که یک دوست خیلی خوب دروناش است، خرسی بهنام هولپل تولپل. او پرزورترین خرس دنیا است.
افی انگشت میگذارد روی تصویر هولپل تولپل و میگوید میآیی بیرون دوست من بشوی؟ فکر میکنید پاسخ خرس چه باشد؟ بوم! هولپل تولپل کش و قوسی به خودش میدهد و از جای تنگاش توی کتاب میگوید و دست به دست افی از کتاب بیرون میآید. او بهانهای برای بیرون آمدن از کتاب دارد. جایاش در کتاب خوب نیست! آن دو به هم دو قول میدهند. افی به هولپل قول میدهد که دنیای بیرون را نشاناش دهد و هولپل هم به افی قول میدهد که همیشه پیشاش بماند و سفر شگفت این دو آغاز میشود. هولپل کمی شبیه ترس است، اما از ترس بزرگتر و قویتر است و برای همین میتواند دوست خوبی برای دختر ترسیدهی داستان باشد.
افی با هولپل به همه جا میرود. سراغ خانم گرانتل که همیشه به افی میگوید توی راهپله سروصدا نکند. افی الان دوستی دارد که خانم گرانتل را میترساند و او دیگر نمیتواند سر افی داد و بیداد کند. هولپل درست میگوید. خانم گرانتل باید مهربان باشد چون بدون کودکان، آدمها دیگر وجود ندارند و خرسها هم همینطور!
افی بر دوش خرساش از خیابان عبور میکند. به فروشگاهی میرود که مادرش برای خرید به آنجا رفته. سری به محل کار پدر میزند. در پارک بازی میکنند و دعوایاش را با پسری که همیشه اذیتاش میکرده، حل میکند. حالا هولپل تولپل پیش اوست و هیچکس جرئت آزار رساندن به افی را ندارد.
وقتی به خانه برمیگردند و افی میخواهد خرساش را به مادرش نشان بدهد، هولپل دارد به کتاباش برمیگردد. هولپل تولپل خوشحال است که یک دوست پیدا کرده تا افی هر وقت به او نیاز داشت پیشاش برگردد.
یک کتاب تصویری شگفت برای رویارویی با ترس! ترسهایی که نهتنها سراغ کودکان میآید بلکه در تنهاییها، گاهی بر ما هم چیره میشود. کتاب یک روش ساده و کاربردی و زیبا را انتخاب میکند. ترس از همهی گوشه و کنار خانه سرک میکشد اما کتاب میتواند دری را برایتان باز کند که از هجوم ترس در امان باشید. خرس گندهی پشمالوی پرزور کتاب، سدی میشود برای مقابله با ترسِ درون دختر داستان. همراهی با او دختر را آرام میکند و او را از همهی ترسهای بیرون و درون میرهاند. رنگها در تصویرهای کتاب نقش مهمی دارند. بازی رنگها، همان نبرد ترس و شجاعت است. سفر افی با هولپل، همراه با تجربهاش، او را به شناخت از خود و دیگران و محیط و جامعه اطرافاش میرساند. حضور هولپل در کنارش، سبب میشود که او دید روشنتری نسبت به همه چیز پیدا کند، بدون ترس به دیدن دنیا برود حتی اگر این سفر یک سفر خیالی باشد و ترس جایی نرفته باشد و پشت همان در و دیوار و پنجره منتظر او باشد. مهم این است افی دوستی دارد که میتواند با او ترس را نادیده بگیرد!