این هم جور دیگر

کتاب «این هم جور دیگر» روایت دیگرگونه‌ی «رولد دال»، نویسنده‌ نام‌آشنای کودکان، از شش داستان است. داستان‌هایی که سال‌هاست در قصه‌ها،‌ کتاب‌ها،‌ فیلم‌ها و انیمیشن‌ها برای کودکان بازگو می‌شوند: سیندرلا، سفیدبرفی و هفت کوتوله، جک و لوبیای سحرآمیز، موطلا و سه‌ خرس، شنل قرمزی و گرگ و سه خوک کوچولو.

بیش‌تر کودکان و بزرگسالان با این شش داستان و ساختار روایی‌شان آشنا هستند. قهرمان‌هایی معصوم،‌ پاک و برحق که ضدقهرمانی شیطان‌صفت جایگاه و زندگی‌شان را به مخاطره می‌اندازد، گره‌ای که با ترکیبی از زیرکی و امدادهای فراطبیعی، که پاداش پاک‌دلی قهرمان است، گشوده می‌شود و پایانی خوش، همان‌گونه که مخاطب انتظار دارد: پیروزی قهرمانِ نیک‌سرشت!

«رولد دال» همه‌ این ساختارها را در هم می‌شکند. قهرمان‌های داستان آن‌قدرها هم که فکر می‌کنیم بی‌گناه و خوش‌قلب نیستند و حتا در مواردی شرور هستند. رخدادها هم در بعضی از داستان‌ها ترتیب دیگرگونه دارند و پایان همه‌ داستان‌ها متفاوت است. این تغییرات در قالب شعر و با طنازی  انجام شده‌اند و همین موضوع بر جذابیت آن افزوده است.

در داستان نخست، سیندرلا، دال به پیرنگ داستان وفادار مانده است. ماجرای مجلس رقص و پری مهربان و لنگه‌کفش همان‌ است که می‌دانیم. اما پایان داستان «جور دیگر» رقم می‌خورد؛ شاهزاده‌ سوار بر اسب آدم‌کش از آب در می‌آید و سیندرلا هم آرزو می‌کند همسری سربه‌راه و مهربان داشته باشد. از آن‌جا که در داستان «رولد دال» هنوز پریِ مهربانی هست که این آرزو را برآورده کند و سیندرلا با جوانی مرباپز زندگی شیرینی را آغاز می‌کند.

داستان سفیدبرفی و هفت کوتوله هم طبق انتظارمان آغاز می‌شود. آینه‌ سخن‌گو حقیقت را به نامادری سفیدبرفی می‌گوید و نامادری دستور سر به نیست کردن سفیدبرفی را به شکارچی می‌دهد. اما دل شکارچی به رحم می‌آید و از جان سفیدبرفی می‌گذرد. سفیدبرفی هم به خانه‌ هفت کوتوله پناه می‌برد. از این‌جا به بعد ماجرا متفاوت پیش می‌رود. کوتوله‌های مهربانِ داستان دال اهل شرط‌بندی و قمار هستند؛ قماربازهایی کم‌اقبال. سفیدبرفی هم نه سیب زهرآلودی را گاز می‌زند و نه به انتظار شاهزاده می‌ماند. در عوض فکری نه‌چندان اخلاقی به ذهن‌اش می‌رسد تا زندگی خودش و کوتوله‌ها را بهتر کند. به قصر برمی‌گردد و آینه‌ی سخن‌گو را می‌دزدد تا به کمک پیش‌گویی آینه کوتوله‌های قمارباز میلیونر شوند.

داستان جک و لوبیای سحرآمیز برخلاف سفیدبرفی با یک پند اخلاقی به پایان می‌رسد: «گر با ادب و تمیز باشی، نزد همه‌کس عزیز باشی». رخدادهایی که چنین پایانی را رقم می‌زنند، این‌گونه‌اند: جک دانه‌‌های لوبیا را کاشته است و درختی تنومند که برگ‌هایی از طلا دارد سبز شده است. او به قصد چیدن طلا از درخت بالا می‌رود که غول بوی او را حس و قصد خوردنش را می‌کند. جک فرار می‌کند و نزد مادرش می‌آید و مادر او را به خاطر حمام نرفتن سرزنش می‌کند. جک هم خیره‌سری می‌کند و به مادرش می‌گوید اگر خودش خیلی تمیز است، از درخت بالا برود و طلا را بیاورد. مادر هم چنین می‌کند و خوراک غول می‌شود. این طور می‌شود که جک به حمام می‌رود و بعد بی‌آن‌که غول متوجه‌ بویش شود طلاها را برمی‌دارد و میلیونر می‌شود.

داستان موطلا و سه خرس ساختاری متفاوت با دیگر قصه‌های این مجموعه دارد. داستان از آغاز تا پایان همان‌طور که می‌دانیم رخ می‌دهد: موطلا که گم شده‌است به خانه‌ی خرس‌ها می‌رود،‌ در نبود آن‌ها از غذایشان می‌خورد، (ناخواسته) به اثاث خانه آسیب می‌رساند و روی تخت‌‌شان می‌خوابد. در پایان هم از دست خرس‌ها می‌گریزد. رولد دال داستان را با انتقادهای پی‌درپی از رفتار و کردار موطلا و همدلی با خانواده‌ی خرس‌ها روایت و به پدر و مادرها توصیه می‌کند از خواندن این داستان برای فرزندانشان حذر کنند.

شنل‌قرمزیِ داستان دال هم آن دخترکی نیست که انتظار داریم گول تغییر چهره‌ی گرگ را بخورد و بعد به کمک هیزم‌شکنی نجات پیدا کند. هم ما و هم گرگ داستان انتظار داریم او خوراک چرب و نرمی برای گرگ باشد. اما شنل قرمزی نه کوچک و ساده است و نه بی‌دست‌وپا. او یک شکارچی گرگ است و در پایان داستان یک پالتو از پوست گرگ برای خوش دست‌وپا کرده است.

در داستان سه خوک کوچک، گرگ به سرعت خانه‌های کاهی و چوبی دو خوک اول را نابود می‌کند. سومین خانه آجری محکم است و گرگ تصمیم می‌گیرد که همان عصر با دینامیت برگردد. خوک سوم اما نقشه‌های دیگری دارد. او از شنل قرمزی، شکارچی گرگ، کمک می‌خواهد. شنل قرمزی هم به کمک او می‌آید و دومین کت پوست گرگ و البته چمدان پوست خوک‌اش را به دست می‌آورد.

بعضی از دوست‌داران ادبیات ممکن است چنین شوخی‌هایی را با آثار قدیمی نپسندند. دست‌بردن در داستان‌های قدیمی آن‌ هم با تغییراتی چنین جسورانه و خارج از عرف می‌تواند مناقشه‌برانگیز باشد. بسیاری از بزرگ‌ترها نیز، چه پدر و مادر باشند چه آموزگار یا کتابدار، برای تهیه و خواندن این کتاب که شخصیت‌های بی‌ادب و گستاخ دارد، دچار تردید می‌شوند.

تغییر در داستان‌های کهن به معنی بی‌توجهی و کم‌رنگ کردن آن‌ها نیست. بلکه فرصت مناسبی برای یادآوری و بازخواندن‌شان است. آن‌چه در تغییرات این‌چنینی اهمیت دارد شک کردن در بدیهیات است. روایت‌ها هرقدر هم که کهن باشند و دهان‌به‌دهان و کتاب به‌کتاب چرخیده باشند، بدیهی و طبیعی نیستند. واقعیت چهر‌ه‌ ثابتی ندارد و می‌توان به نیک و بد کردارها و رخدادها اندیشید و شک کرد. آرزوهای به ارث رسیده از این داستان‌ها نیز بهترین آرزوهای ممکن نیستند. دخترکان بسیاری باید به این بیاندیشند که سیندرلا بودن چه پیامد‌های خوب و بدی برای‌شان به همراه دارد. پرداختن به چنین موضوعاتی و گفت‌وگو پیرامون آن‌ها در سنین آغازین نوجوانی (احتمالاً‌ بیش‌تر مخاطب‌های این کتاب همین گروه هستند) افزون بر جذابیت، مجالی است برای اندیشیدن. نوجوانی سن پرسش‌گری و شک است. می‌توان این‌گونه تفسیر کرد که اقبال چنین کتاب‌هایی نزد نوجوانان به سبب پرداختن و به رسمیت شناختن این پرسش‌گری است. پایان‌های غیر منتظره و شخصیت‌های بی‌اخلاق و بی‌ادب هم در بافت طنزآمیز و پرتردید کتاب، ‌تلاشی برای نزدیک‌کردن داستان‌های قدیمی به زندگی واقعی است. در کنار همه‌ این‌ها نباید از یاد ببریم که لذت یکی از نخستین دستاوردهای ادبیات برای انسان است.

«رولددال» نویسنده و فیلمنامه‌نویس بریتانیایی نروژی تبار، در دهه‌ی ۴۰ میلادی متولد شد. «چارلی و کارخانه شکلات سازی»، «جیمز و هلو‌ی غول پیکر»، «ماتیلدا»، «جادوگران»، «غول بزرگ مهربان» از آثار پرطرفدار او هستند. فیلم‌ها و انیمیشن‌های ساخته شده از داستان‌های او با استقبال کودکان در سراسر دنیا روبه‌رو شده است.

مترجم کتاب «رضی هیرمندی» مترجم پرکار و نامدار ادبیات کودک و نوجوان، است. او که متولد ۱۳۲۶ در سیستان است، ‌تاکنون بیش از ۸۰ اثر ترجمه و تالیف در کارنامه‌اش دارد. در ترجمه‌ این کتاب که نخستین بار در سال ۱۳۸۰ منتشر شده‌است،‌ هیرمندی موفق شده‌است زبان شعر و طنز رولد دال را به خوبی به فارسی برگرداند.


مقالات مرتبط با رولددال:

رولد دال در ایران (بخش نخست)
رولد دال در ایران (بخش دوم)
نگاهی به فانتزی رولد دال
میراث رولد دال
ده ناگفته از زندگی رولد دال
موزه و مرکز قصه رولد دال

عنوان لاتین
Revolting Rhymes
گزیده‌هایی از کتاب

لابد خیال کرده‌اید از سرگذشت سیندرلا آگاهید

نه جانم، از این بابت خیلی در اشتباهید.

داستان واقعی سیندرلا پر از خون و خون‌ریزی است

اما قصه‌ای که برای شما گفته‌اند مایه‌ی آبروریزی است.

آن قصه را سر هم کرده‌اند تا شما را سرحال‌تان بکنند

یعنی آخر داستان با دوز و کلک خوشحال‌تان بکنند.

از حق نگذریم اولش را درست گفته‌اند، اما

بیایید اصل ماجرا را بشموید از ما.

برگردان
ضی هیرمندی
تصویرگر
Quentin Blake, کوئنتین بلیک
سال نشر
1399
ناشر
نویسنده
Roald Dahl, رولد دال
نگارنده معرفی کتاب
Submitted by skyfa on