بعضیها همیشه ناراضیاند؛ نه خودشان را دوست دارند و نه اطرافیانشان را. آنها حتی از طبیعتی که در آن زندگی میکنند هم بیزارند. بچهپنگوئنی را تصور کنید که از همه چیز حتی برف هم بیزار است. امکان دارد نظر او به خود و زندگی تغییر کند؟
کتاب «دردسرهای پنگوئنی» پنگوئن بیحالوحوصلهای را نشان میدهد که با چشمان همیشه نیمهباز یا بسته مدام در حال نق زدن است. چون ناراضی است، از گفتوگوی پنگوئنهای دیگر هم آزرده میشود و به آنها پرخاش میکند و از آنها فاصله میگیرد. او برف را دوست ندارد؛ عنصر مهم حیاتاش را. چون همهچیز و همهکس را بد میبیند، هم بیحوصله شده، هم پرخاشگر و هم طلبکار. در زمان گرسنگی به ماهیها دستور میدهد که نزدیکش بیایند تا بتواند بدون هیچگونه تلاشی بهراحتی آنها را بخورد. این تنبلی و منفیبافی موجب شده هر روز برایش کسالتبارتر شود. او یک روز فکر میکند که دیگر نمیتواند حتی روی آب شناور بماند و تصور میکند دارد مثل یک سنگ خنگ توی آب فرو میرود.
او همانطورکه دربارهی خود تصور میکند، در واقع، در آب فرو میرود. وقتی بدون تلاش به اعماق تیرهی آب فرو میرود و از تاریکی به وحشت میافتد، ناگهان با حملهی یک وال قاتل و یک فُک پلنگی و یک کوسه غافلگیر میشود. او مجبور میشود به خود بیاید و این بار با چشمان باز و تکاپوی فراوان جانش را نجات دهد. او پس از بیرون آمدن از اعماق تاریک اقیانوس و با پشت سرگذاشتن تهدیدهای آن تاریکی، وارد مرحلهی دیگری از زندگی میشود و این بار با چشمان باز، در پی پدر و مادر و دوست و کسانی میگردد که بتواند در کنار آنها بماند، ولی کسی را نمییابد. از این رو، با تمام وجود احساس تنهایی میکند. وقتی مشکلاتش را فریاد میزند، به ناگاه، یک فُک پیدا میشود که او را درمییابد...
در کتاب «دردسرهای پنگوئنی»، از دیدگاه فلسفی به زندگی نگریسته شده است. یکی از پنگوئنهای قطب جنوب در نقش موجودی افسرده و منفی به تصویر کشیده شده است. او کمکم به اعماق تاریک تصورات ذهنیاش فرومیرود و در آنجا بیکس و تنها مورد هجوم دشمنان ذهنیاش قرار میگیرد و میکوشد از اعماق تاریک ذهنش خارج شود. این همان ضربهای است که موجب میشود از حالت خمودگی خارج شود و در پی آشنا و دوست بگردد. اما به سبب منفیبافیهای گذشتهاش کسی با او دوستی نمیکند. در این بخش مهم داستان است که در اوج استیصال و درماندگی لب به شکایت میگشاید و به ناگاه موجودی پیدا میشود که با سخنانش افکار جدیدی به ذهن او وارد میکند. افکاری که زیباییهای بیهمتای زندگی پیرامون پنگوئن را به او میشناساند. او پس از گذراندن این مرحله، دیگر بدبین نیست و کوهها و برف و طلوع زیبای خورشید را میبیند و از دیدن و حسکردن آنها لذت میبرد.
در روزنامهی «آبزِرور» دربارهی این کتاب نوشته شده است: «یک راهنمای کوتاه فلسفی برای خوانندگانی با هر سنوسال... فوقالعاده اصیل» و در روزنامهی «ایونینگ استاندارد» نوشته شده است: «خیلی بامزه... برداشتی از کتاب سرود کریسمس با حالوهوای قطب جنوب.»
در پشت جلد کتاب نوشته شده است:
- یکی از بهترین کتابهای کودک سال آمازون
- یکی از بهترین کتابهای کودک سال آیریش تایمز
کتابهای جوری جان در میان پرفروشترینهای نیویورک تایمز قرار دارد و جایزههای بسیار نیز برنده شده است از جمله: جایزهی کتاب کودک کارولینای شمالی؛ جایزهی دوروتی کامفورت فیشر و نویسندهی برگزیدهی خوانندگان جوان لویزیانا.
لین اسمیت، تصویرگر این کتاب، نیز بهواسطهی تصویرگریهایش تاکنون چهار بار عنوان برندهی بهترین کتاب مصور سال «نیویورک تایمز» را از آن خود کرده است؛ همچنین اسمیت «جایزهی یک عمر دستاورد انجمن تصویرگران» را در سال ۲۰۱۴ دریافت کرد. موزهی اریک کارل او را به دلیل «نوآوری مادامالعمر در زمینهی کتابهای تصویری کودکان»، به عنوان هنرمند افتخاری برگزید. او کتابهای تصویری نویسندگان دیگر و همچنین نوشتن و تصویرگری کتابهای خود را برعهده داشته است.
کتاب «دردسرهای پنگوئنی» کتابی دوزبانه است: انگلیسی و فارسی.
درباره موزه اریک کارل بیشتر بدانید: