«اژدها کجاست؟» کتابی است تصویری و روایتگر اصلی داستانْ تصویر است.
در داستان «اژدها کجاست؟»، پادشاه از ترسِ اژدها خوابش نمیبرد و برای از بین بردن ترسهایاش به سه شوالیهی خود دستور میدهد به شب تاریک بروند تا قلمرو او و، مهمتر از آن، خود پادشاه را نجات دهند. شوالیهها با زرههایشان، با بینیهای بزرگشان ـ که از کلاههای پردار بیرون زده است ـ و چند سلاح فلزی خطرناک و یک شمع ـ که راهشان را روشن میکند ـ به جستوجوی اژدها به راه میافتند و راه خود را از میان تاریکی عمیق صفحات میگذرانند. آنها زمانی به واقعیت پی میبرند که شمعشان آنقدر نزدیک شده است که سایهها را از بین ببرد. شوالیهها هرگز اژدها را ندیدهاند و پادشاه فقط چند ایدهی مبهم در مورد ظاهر این موجود ترسناک به آنها داده است. شوالیهها به نوبت توصیفهای پادشاه را بازگو و در دل شب، در بین سایهها، اژدها را جستوجو میکنند. کوچکترین و شجاعترین شوالیه با یک شمعدان در جلو پیش میرود و هر صفحه را روشن و خاموش میکند، از نور به سایه و از سایه به نور.
در مسیر جستوجو، تمام شکلهای سایهدار با توصیفهای پادشاه مطابقت دارد و خواننده در هر صفحه اژدهایی را در سایه میبیند. اما وقتی سایهها روشن میشوند، انبوهی از خرگوشهای خوابیده، گیاهان بزرگ با پرندگانی روی آنها یا جانورانی خوابیده را میبیند.
گفتوگو پیرامون موضوع کتاب از اینجا شکل میگیرد که آیا ترس شوالیهها واقعی است؟ آیا آنچه در تاریکی دندانهای اژدها به نظر میرسد در عالم واقع چیزی جز منقار پرندگانِ خوابیده در سایه است؟ آیا میتوان ترسهای موهوم را شناخت، ترس از هیچ، ترسهایی غیرواقعی که از خود اژدها ترسناکتر و خطرناکترند؟
«اژدها کجاست؟» معمایی زیبا و پیچیده دربارهی ترس، نمود آن و تلاش برای غلبه بر چیزی است که هرگز قصد آسیب زدن به ما را ندارد. اما هراس از آن زندگی را به تنگنایی هولناک تبدیل میکند.
حس طنز حاکم بر داستان «اژدها کجاست؟» شگفتانگیز است. تقابل متن و تصویر، فضای طنزآمیزی ایجاد میکند و با هوشمندی نشان داده میشود که سایهها چیزی نیستند جز تصوراتی موهوم. گفتوگوی بین شوالیهها نیز خالی از طنز نیست. آنها درحالیکه دربارهی خطر اژدها، نفس آتشیناش، دم تیز و دندانهای نیشاش حرف میزنند که وانمود میکنند ترسی از اژدها ندارند.
«اژدها کجاست؟» مناسب بلندخوانی است و گمانهزنی در حین ورق زدن این کتاب، برای کودکان سرگرمکننده و لذتبخش است.