«کبوتری نشسته روی شانهات» مجموعه شعری برای نوجوانان است. شعرهایی که با زبانی ساده به ژرفای ذهن پل میزنند و از احساسات آشنا، آرزوهای کوچک و افکاری عمیق میگویند.
شعر نوجوان در ادبیات فارسی مغفول مانده است؛ درهای عمیق میان نوجوانِ فارسیزبان و شعر فاصله انداخته است. یک سوی دره شعرهای کودکانه، که با تأکید بر ضربآهنگ و قافیه، بهدور از انتزاع، به موضوعهای روزمره میپردازند و سوی دیگر اشعار شاعران نامدار ایرانی، با پیچیدگیهای بسیار در شکل و معنا. نوجوان خود را در شعر کودک نمییابد و شعر بزرگسال نیز برایاش فهمناشدنی جلوه میکند.
سرودن برای نوجوان آسان نیست. شعر نوجوان بدون پاسخ، یا دستکم اندیشیدن، به دو پرسشِ «نوجوان به چه فکر میکند؟» و «نوجوان چگونه فکر میکند؟» نمیتواند از درهی دههها غفلت راهی به بیرون بجوید. بیتردید «صفورا نیری»، شاعر نامآشنای کودکان و نوجوانان، در طول سالها فعالیتاش به این موضوع اندیشیده است و از همین روست که در اشعارش، بهویژه در کتاب «کبوتری نشسته روی شانهات»، بیان ساده، اما متفاوت، با مفاهیمی آشنا و عمیق پیوند میخورند و به جهان در حال تکوین نوجوان وارد میشوند.
شعرهای این مجموعه از دوستداشتن، دلتنگی، امید، تنهایی و ارتباطهای انسانی میگویند. اشعاری با مضامینی اینچنین بسیارند اما استفاده از عناصری که در زندگی روزمره و طبیعت پیرامونمان وجود دارند این کتاب را متفاوت میکند. عشق موضوع غریبی نیست. دور نیست. برای بیان دوستداشتن نباید دست به دامن عبارتهای عجیب شد. ساده است و سرشار از شگفتی؛ درست همانطور که نوجوان تجربهاش میکند.
یخ کرده زبانام
از طعم آبنبات نعنایی
باید تورا صدا بزنم
تا زبانام گرم و شیرین شود
مثل لحظهی مکیدن دانهی انگور یاقوتی.
طبیعت در شعرهای نیری جایگاه ویژهای دارد. در دو کتاب دیگرش «با هم بزرگ شدیم درختها و من» و «منِ آبی منِ سبز» طبیعت موضوع و بستر شعرهاست. او طبیعت را درون شعرش میآورد تا به یاریاش از پیچیدهترین موضوعات بشر بگوید. همچنین طبیعت در شعر او همچون دوستِ خوبی است که آغوشِ آرامشبخش خود را رو به انسان میگشاید. برای نوجوانی که در دوران اندیشه و کشف و درد، درکی متفاوت از خود، دیگری و تنهایی پیدا میکند، و سخن گفتن دربارهی این موضوعها را اضطرابآور و دشوار مییابد، سرودن از طبیعت راهگشا و امیدبخش است.
وقتی هیچکس نبود برای شنیدن حرفهایت
یادت باشد که درختها و درختچهها و بوتهها هستند.
گوشهای سبزشان را به تو میسپارند
نه سرزنشات میکنند
که میان حرفات میدوند
شاید حتی هدیهای هم به تو بدهند:
یک برگ تازه
یک گلبرگ مخملی
یک پروانهی زرد و نارنجی
شعرهای مجموعهی «کبوتری نشسته روی شانهات» به آینده چشم دارند، از شعر نوجوان جز این نمیتوان انتظار داشت. تنهایی و دلتنگی نیز چنان لطیف و زیبا بیان میشوند که بر شانههای نوجوان سنگینی نمیکنند. گذر زمان هم با زبان طبیعت توصیف میشود و تلخ و پراضطراب جلوه نمیکند. شعرهایی برای نوجوان، همتراز و خورَند میل و اندیشهاش.
نگارنده اولین معرفی کتاب کبوتری نشسته روی شانهات: شیدا اکبری
صفورا نیری شاعر طبیعت و زندگی است. او در مجموعه اشعارش همواره با استفاده از عناصر ساده و موجود در طبیعت بهواسطهی نگاه متفاوتاش شعرهایی شگرف میسازد. نیری هم برای نوجوانان شعر میسراید و هم بزرگسالان. اما در میان شاعران نوجوان، جایگاه ویژهای دارد؛ زیرا بهخوبی مخاطب نوجوان، دغدغهها، لطافت و ظرافت افکارش را میشناسد. او بهخوبی ناآرامیها، بیقراریها و بالا و پایین شدنهای توفان نوجوانی و سردرگمیهایش را میشناسد و از همین رو شعرهایش در جان و دل مخاطب ریشه میدواند. گاهی امتحانهای مدرسه موضوع شعر میشوند و گاهی مادرانگی اقیانوس برای رودها و گربه برای نوزادش. گاهی مخاطب را به ماسوله میبرد و گاهی به بلندترین شاخههای بید و سپیدار. او بهار را به زمستان پیوند میزند و دلها را به گفتوگویی فرا میخواند که در آن همهی حرفها گفته میشود، درحالیکه هیچکس رمز آن زبان عجیب را نمیفهمد. رمز آن زبانی که فقط دلهای بههمپیوسته میدانند.
کتاب «کبوتری نشسته روی شانهات» سومین مجموعهی شعر این شاعر است که مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان آن را به تازگی منتشر کرده است. کتاب با شعر «آسمان، برف، برگ» اینگونه آغاز میشود:
صدایت میزنم
از لابهلای برگها
از لابهلای دانههای برف.
نام تو را مینویسم
میان دایرهای که کشیدهام
روی آسمان
…
شاعر با پیوند عناصری چون برگ، برف و آسمان و همراهیشان با صدا زدن، خیالی عاشقانه میسازد.
یکی از دغدغههای این گروه سنی نگرانی برای آینده است و نیری در اشعارش به این موضوع توجه فراوان کرده و درحالیکه جهانی مبهم را تصویر میکند، همزمان مخاطب نوجوان را به حضور در لحظهی حال دعوت میکند. امید به آیندهی روشن هم نکتهای است که هیچگاه در آثار او کمرنگ نمیشود. او در پایان این شعر، نوجوان را به عملگرایی و نگاه پرامید به فردا فرا میخواند.
هیچچیز نمیدانیم از روزهایی که خواهند آمد
از روزی که فرداست
یا روزی که هزار روز دیگر است.
فقط میدانیم
که روزی در آینده
غنچهی گل سرخ
باید گلی بشود شکفته میان عطر و آفتاب،
دانهی زیر خاک
باید ساقهای برویاند بلند،
زمستان سرد، باید دستاش را برساند
به دست فروردین، خواهر اردیبهشت بهاری.
پنجرهای پیدا کن
ببین پشت دیوار خانهات
چه خورشیدی
میسوزد در اشتیاق دیدن تو
که کبوتری به نام «فردا» نشسته روی شانهات!
انتخاب واژگان روزمره، زبانی ساده و شفاف، حضور پررنگ امید و علاقهی بسیار به طبیعت را میتوان ویژگی مشترک در مجموعه شعرهای نوجوان صفورا نیری دانست.
از دیگر ویژگیهای این مجموعه، استفاده از عناصر توصیفی بصری در کنار عناصر شعری است. شاعر بارها در اشعار این مجموعه از عناصر بصری کمک میگیرد تا توصیف و تخیل را به کمال برساند.
«رودها را دوست دارم
خانهی رودها را
با معماری سادهاش
که فقط منحنی دارد و خط راست
دوست دارم.»
یا باز در همین شعر میگوید:
«رودها را دوست دارم
این نوارهای باریک را….»
یا در جایی دیگر
«به خورشید نگاه میکند گل آفتابگردان
با گلبرگهای فراوان و دایرهای از
چشمهای به هم فشرده.»
و در جایی دیگر می خوانیم:
«نام تو را مینویسم
میان دایرهای که کشیدهام روی آسمان.»
تصویرگری برای شعر نوجوان نیز مختصات ویژهای دارد. تصویرگری این مجموعه شعر را سلیمه باباخان انجام داده است. او با استفاده از عنصر بصری خط و انتخاب تنها دو رنگ زرد و سیاه با کنتراستی دلپذیر و پرکنش، بر تخیل و زیبایی شعر افزوده است.
«با هم بزرگ شدیم، درختها و من» و «منِ آبی منِ سبز» عنوان دو مجموعه شعر پیشین نیری است که کتاب تاک آنها را منتشر کرده است.
نگارنده دومین معرفی کتاب کبوتری نشسته روی شانهات: سلیمه باباخان