قصه، بازی و خنده در کتابخانه کودکان!

 در یکی از جلسات کتابخوانی که برای کودکان گذاشته بودم تعداد کمی از کودکان حضور یافته بودند.

من هم یکی از کتابهای بخش کودکان که خودم خوانده بودم و به نظرم جالب بود را برداشتم تا برایشان بخوانم. هدفم از انتخاب این کتاب جذب کودکان به خواندن و استفاده از کتابهای این بخش بود چون کتاب انتخابی من اگر با لحنی درست و مناسب خوانده می شد بسیار جذاب و خنده دار بود( کتاب مورچه خاک به سر). در حین خواندن آن وقتی که کودکان شروع به خنده و شادی می کردند، کودکان دیگر که صدای آنها را می شنیدند به سوی بخش کودکان جذب می شدند.

کم کم جمعیت بچه ها به ۲۰ یا ۳۰ نفر رسید. ولی چند تا پسربچه بازیگوش سعی داشتند که با سرو صدا کردن مانع کتابخوانی شوند. آنها هر جای قصه را که می خواندم ادای شخصیت داستان را در می آوردند تا جلسه قصه گویی را بر هم بزنند و سر به سر بقیه می گذاشتند.

اما من که در طی یکسال تجربه خود با روحیه کودکان آشنا شده یودم، راهی به نظرم رسید؛ بجای اینکه با آنها برخوردی داشته باشم که دست از این کار و خراب کردن جلسه قصه گویی بردارند با رفتار و لحن خواندنم آنها را تشویق کردم که به این کار خود ادامه دهند و جلسه فقط قصه گویی تبدیل شد به جلسه قصه گویی و نمایش پانتومیم. دیگر کودکان هم که می دیدند این چند پسر بازیگوش و خرابکار با نمایش خود قصه را جالب تر کرده اند، دیگر دست از اعتراض برداشتند و همه شروع به گوش دادن قصه و خنده و شادی کردند و آن روز یکی از به یادماندنی ترین جلسات قصه گویی و کتابخوانی در کتابخانه من بود.

 این تجربه را سیده انسیه سیدی، کتابدار کتابخانه عمومی ولیعصر شهر داورزن شهرستان سبزوار، با خوانندگان کتابک سهیم شده است. 

نویسنده
سیده انسیه سیدی
Submitted by admin on

 در یکی از جلسات کتابخوانی که برای کودکان گذاشته بودم تعداد کمی از کودکان حضور یافته بودند.

من هم یکی از کتابهای بخش کودکان که خودم خوانده بودم و به نظرم جالب بود را برداشتم تا برایشان بخوانم. هدفم از انتخاب این کتاب جذب کودکان به خواندن و استفاده از کتابهای این بخش بود چون کتاب انتخابی من اگر با لحنی درست و مناسب خوانده می شد بسیار جذاب و خنده دار بود( کتاب مورچه خاک به سر). در حین خواندن آن وقتی که کودکان شروع به خنده و شادی می کردند، کودکان دیگر که صدای آنها را می شنیدند به سوی بخش کودکان جذب می شدند.

کم کم جمعیت بچه ها به ۲۰ یا ۳۰ نفر رسید. ولی چند تا پسربچه بازیگوش سعی داشتند که با سرو صدا کردن مانع کتابخوانی شوند. آنها هر جای قصه را که می خواندم ادای شخصیت داستان را در می آوردند تا جلسه قصه گویی را بر هم بزنند و سر به سر بقیه می گذاشتند.

اما من که در طی یکسال تجربه خود با روحیه کودکان آشنا شده یودم، راهی به نظرم رسید؛ بجای اینکه با آنها برخوردی داشته باشم که دست از این کار و خراب کردن جلسه قصه گویی بردارند با رفتار و لحن خواندنم آنها را تشویق کردم که به این کار خود ادامه دهند و جلسه فقط قصه گویی تبدیل شد به جلسه قصه گویی و نمایش پانتومیم. دیگر کودکان هم که می دیدند این چند پسر بازیگوش و خرابکار با نمایش خود قصه را جالب تر کرده اند، دیگر دست از اعتراض برداشتند و همه شروع به گوش دادن قصه و خنده و شادی کردند و آن روز یکی از به یادماندنی ترین جلسات قصه گویی و کتابخوانی در کتابخانه من بود.

 این تجربه را سیده انسیه سیدی، کتابدار کتابخانه عمومی ولیعصر شهر داورزن شهرستان سبزوار، با خوانندگان کتابک سهیم شده است. 

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نوع محتوا
خبر