هوشنگ مرادی کرمانی
در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با هوشنگ مرادی کرمانی را مشاهده کنید.
هیچوقت کسی فکر میکرد پرندهای کوچکتر از گنجشک و کمی بزرگتر از ملخ بشود قهرمان یک داستان پرمخاطب؟ ماجرای داستان «نه تر و نه خشک» از آنجا شروع شد که یک روز عاشقی دلخسته با پر و بال خاکستری از روی بام پرید. بال زد و بال زد و بال زد... از کنار دودکشها رد شد. زنی را دید که کنار رودخانه داشت با آب یخ صورت بچهاش را میشست. صدای گریهی بچه را شنید و گذشت... زنی دیگبهسر را دید که توی دیگش خالی خالی بود. دل کوچکش گرفت، اما به بال زدن ادامه داد. از کویر گذشت و رسید به کوههایی که نوکشان را برف گرفته بود، اما از آنها هم گذشت تا رسید به شهر. در شهر احساس تنهایی پرنده بیشتر شد. دلش بیشتر گرفت. تا اینکه چشمش افتاد به پنجرهی باز قصر پادشاه که پشت آن دختری مثل پنجهی آفتاب نشسته بود و این شد شروع داستان دلدادگی پرنده و دخترک... اما شاید نه... شاید پیش از اینها، در روزگاری دیگر، پرنده پسرکی بود که دل به دختر پادشاه داده بود و پادشاه برای اینکه او را از سرش باز کند، فرستاده بودش دنبال چوبی که نه تر باشد و نه خشک، نه راست باشد و نه کج! اصلاً چه فرقی دارد که او پسر چوپان باشد یا پرندهای کوچک، مهم دلدادگی، دوست داشتن و پافشاری او در این راه است که حتی پادشاه را به زانو درآورد!
سه شنبه, ۷ تیر
پرداختن به داستانهایی با موضوعهای اجتماعی همیشه یکی از دغدغههای بعضی از نویسندگان کودک و نوجوان بوده است. یکی از این نویسندگان هوشنگ مرادی کرمانی است که داستانهایش را به زبان طنز مینویسد. داستان ته خیار یکی از این داستان هاست .
کتاب «ته خیار» مجموعه داستان کوتاه با درونمایه اجتماعی است که به نظر میرسد برای مخاطب نوجوان است اما کودکان سالهای آخر دبستان و بزرگسالان هم میتوانند بخوانند و ضمن لذت بردن با یک اثر «طنز» خوب آشنا شوند.
سه شنبه, ۱۱ دی
آیا نام مجید برای شما آشنا است؟ فکر می کنم خیلی از شما مجید را می شناسید! او شخصیت اصلی قصه های مجید است که در ۵ جلد توسط هوشنگ مرادی کرمانی نوشته شده است. مجید نوجوانی اهل کرمان است، او پدر و مادر خود را از دست داده و با بی بی، مادر بزرگش زندگی می کند.
چهارشنبه, ۲۰ مرداد
حتماً ضرب المثل حق به حق دار می رسد را شنیده اید؟
مادر، لیلا را راضی می کند که به جای عروسک برایش چکمه بخرد.
سه شنبه, ۶ بهمن
چند بار برای شما پیش آمده که نتوانسته اید در یک ظرف مربا، آبلیمو یا روغن و . . . را باز کنید ؟ آنوقت چه می کردید؟ جلال هم موفق نمی شود در شیشه مربا را باز کند. حتی مادر ، آقای زینلی ، همسایه ی آنها ، همکلاسی ها ، معلم و پلیس و بقیه هم نمی توانند در آن را باز کنند.
چهارشنبه, ۹ دی