می گفتند شب ها و هنگام تاریکی جن ها بیرون می آیند و به رقص و پایکوبی و ساز و آواز می پردازند، می گفتند جماعتی بی خیال و بی کاره اند که فقط هنگام تاریکی دیده می شوند و ... .
موسیقی در خانواده جی جی، پسر نوجوان ایرلندی، موروثی است. هر هفته، در خانه ی آن ها بنا به سنت دیرینه در خانواده ی هلن، مادر جی جی، موسیقی اجرا می شود و مردم از دور و نزدیک در آن شرکت می کنند.
از طرفی در گذشته همین موسیقی مخالفانی نیز داشته است، از جمله کشیشی که ناپدید و شایع شده است پدربزرگ جی جی او را کشته است؛ پس از مشاجره ی سخت بین آن دو بر سر اجرای موسیقی و وقتی فلوت مورد علاقه ی او را کشیش برمی دارد و می رود. اکنون نیز جی جی که اسم پدربزرگش را دارد، با نوازنده ها همراهی می کند، گرچه با مقررات حاکم بر جامعه گردهم آیی آن ها به مشکل برخورده است.
به تازگی نیز با مشکل جدیدی به نام کمبود وقت روبه رو شده اند، چنان که وقتی از مادر جی جی می پرسند چه هدیه ای برای تولدش بخرند، او وقت می خواهد و جی جی تصمیم می گیرد خواسته ی مادرش را برآورده کند. در دهکده ی آن ها اتفاق های عجیبی رخ می دهد؛ گاهی یکی گم می شود و چند وقت بعد سروکله اش پیدا می شود. پلیس جدیدی هم که به آنجا آمده، عجیب و غریب است و به جای اینکه مقررات را در نظر بگیرد، با نوازنده ها همراهی می کند.
آن کورف، یکی از ساکنان قدیمی دهکده و ناشر و مدافع محیط زیست، داوطلب کمک به جی جی برای تهیه ی هدیه ی او به مادرش می شود. او جی جی را به یکی از ساوترین ها، خانه های زیرزمینی در قلعه های اطراف، می برد. جی جی وارد مکانی شبیه دهکده خود ولی بسیار متفاوت می شود؛ جایی که زمان نمی گذرد، مردمانش گویی در گذشته ای دور زندگی می کنند، کسی کار نمی کند، همه مشغول ساز زدن و پایکوبی اند، کسی نگران وقت و گذشتن آن نیست، اینجا و آنجا جوراب های لنگه به لنگه افتاده است، حتی خورشید نیز در آسمان بسیار کند حرکت می کند و ... .
جی جی در دنیای آن ها هم ساز می زند. آهنگ ها و نت هایی را یاد می گیرد که در دهکده ی خودش کسی بلد نیست. او وقت را از دست می دهد، بی خبر از اینکه در دنیای خودش روزها از گم شدن او گذشته است. اما سرانجام موفق می شود فلوت بی نظیر پدربزرگش را پیدا کند که کشیش آن را در دیواره ی بین دو دنیای موازی فروکرده و باعث اختلال در زمان دو دنیا شده است. او سرانجام متوجه می شود پلیس جدیدی که به دهکده شان آمده کیست و چرا رفتارش عجیب است و ... .
آوای موسیقی ایرلندی در سراسر کتاب شنیده می شود. در انتهای بسیاری از فصل ها، نت مربوط به یکی از ترانه های قدیمی ایرلند آمده است که اسم آن ترانه ها با موضوع همان فصل کتاب ارتباط دارد.
فرهنگ، موسیقی و افسانه های ایرلندی در هم تنیده شده اند تا رمانی درخور توجه برای نوجوانان خلق شود. کتاب برنده ی جایزه های بسیاری از جمله وایت برد و گاردین فیکشن است.
جی جی لیدی پسر ۱۵ ساله ای که با مادر و پدر و خواهرش در روستای کینوارا زندگی می کند. او به نام خود که از مادرش گرفته است افتخار می کند. آنان همیشه از کمبود وقت شکایت دارند. جی جی تصمیم می گیرد برای تولد مادر وقت تهیه کند. او به کمک یکی از اهالی به قلب سرزمین جوانی ابدی راه پیدا می کند که شهر پریان است . ماجرا های زیادی برایش پیش می آید وبا افراد فراوانی روبرو می شود ازجمله یک نوازنده چیره دست که درپایان او متوجه می شود پلیس جدیدی که به شهر آمده همان نوازنده شهر پریان است . اثر نکات زیادی را بیان می کند: اهمیت وقت، ارزش موسیقی و احترام به باورهای مردم که در طی ماجرا های پرهیجانی روایت می شود. درپایان هر بخش نت موسیقی مربوط به متن آورده شده است.
وقتی سازها به صدا درمیآیند
جیجی نوازنده است. در خانوادهی لیدی ها نوازندگی موروثی است، برای همین، خانهشان همیشه محل مراسمی ازایندست بوده. اتفاق ناخوشایندی افتاده است؛ مشکل کمبود وقت. انگار زندگی روی دور تند میچرخد. خیلی چیزها فراموش شده است. فرصتها از دست میرود و...حالا جیجی پانزدهساله میخواهد برای تولد مادرش وقت بخرد به هر شکلی که میتواند.
برای اینکه بهوقت دست پیدا کند، مجبور است وارد دنیایی جدید شود. باید باورهایی داشته باشد و بر شک و تردیدهایش غلبه کند؛ تردید برای ماندن در دنیای ابدی یا برگشت به دنیای واقعی. نویسندهی ایرلندی، با استفاده از اسطورهها و افسانههای ایرلندی، جهانی باورپذیر و پر رمز و راز ساخته است. دیوار بین دو دنیا نشتی زمان پیداکرده و مردم دنیای ابدی درگیر زمان شدهاند و مفاهیمشان بههمریخته است؛ بردهی زمان شدن و با طمع زندگی کردن. طبیعی که در حال درگیر شدن با صنعت است و همین به مرگ محکومش کرده و حالا دنیای ما به ازایش در حال نابودی است.
در روند داستان، جیجی به باورهایی میرسد، چه در وجود خودش و چه در دو دنیایی که به آنها تعلق دارد و ندارد. حالا او باید تغییر ایجاد کند، جلوی این نفوذ را بگیرد و موفق میشود و همین باعث میشود مردم کابوسها را فراموش کنند و جور دیگر کردن را یاد بگیرند، حالا برای زندگی کردن وقت دارند.
جیجی باید همهی رمز و رازها را در دل پنهان کند. او سعی میکند دنیای ابدی را فراموش نکند. از شکاف بین دو دنیا، صدای مشابه ساز خودش را میشنود و با آن همنوا میشود.
نویسندهی داستان بهخوبی توانسته از پس تلفیق سنت و مدرنیته و درگیریهای ذهنی آدمها و باورهایشان بربیاد. مهمترین نکات داستان همین باورها و تسلط نویسنده بر ادبیات بومی و اسطورههای سرزمینش است. او با بهرهگیری از ربالنوعها و سایر موجودات و قلمرو اسرارآمیز آنها بهانهای برای روایت داستانش پیدا کرده است. علاقهی نویسنده به این موارد و آشنایی او با موسیقی سبب خلق اثری شده که مخاطب آشنا به موسیقی با اجرای نتهای انتهای داستان لذت بیشتری میبرد. این هنر ناشی از خلاقیت و نبوغ نویسنده برای همراه کردن مخاطب است.
این کتاب افزون بر مخاطب نوجوان به نویسندهها هم توصیه میشود تا شیوهی بهکارگیری اسطورهها، افسانه و فرهنگ بومی را در دنیای مدرن تجربه کنند و از آن لذت ببرند.