آی قصه قصه قصه
نون و پنیر و پسته
مادربزرگ خوبم
پهلوی من نشسته
موی سرش مثل برف
سفید و نقره رنگه
لپهای مادربزرگ
گل گلی و قشنگه
عینک او همیشه
سواره روی بینی
شیشه عینکش هست
بزرگ و ذره بینی
وقتی که مادربزرگ
قصه برام می خونه
خانه کوچک ما
مثل بهشت می مونه
آی قصه قصه قصه
نان و پنیر و پسته
مادربزرگ برایم یه قصه خوب بگو
اسدالله شعبانی
افزودن دیدگاه جدید