درباره محمدرضا یوسفی بیشتر بخوانید.
۱. آیا در کودکی و نوجوانیتان فکر میکردید که نویسنده شوید؟
هرگز، هرگز فکر نمیکردم نویسنده بشوم اما از زمانی که خودم را شناختم، یعنی از کلاس سوم دبستان، از نوشتن خوشم میآمد و لذت میبردم. نوشتن برایم خیلی زیبا بود.
۲. در دوره کودکی و نوجوانیتان کدام کتاب یا کتابها روی شما تأثیر گذاشتهاند؟ چهچیزی در این داستانها بود که شما را تحتتاثیر قرار میداد؟
داستان، خود داستانها، خود آدمها، اصلاً واژهها و کلمهها، طرح داستان و سیر ماجراها هم رویم تأثیر داشت و کتابی که خیلی برایم تأثیرگذار بود و آن را دوست داشتم، کتابی به اسم «دوزخنشینان» بود. اسم نویسندهاش یادم نیست، فکر کنم خانمی به اسم قدسی بود و کتابی درباره به قدرت رسیدن نازیها را خواندم. کتابهای صادق هدایت را میخواندم چون به فراوانی در دسترسم بود. این کتابها را دوست داشتم. کتابها، و بیشتر تصاویر و تخیلاتی که در داستانها بود، من را به وجد میآورد.
۳. چه شد که تصمیم گرفتید بنویسید و نویسنده شوید؟
تصمیم نبود، در زندگی من یک حادثه بود. یک اتفاق بود. یعنی قرار نبود نویسنده شوم. از دوره دبستان شعر میگفتم. بعد در دوره دبیرستان تئاتر بازی میکردم و نمایشنامه مینوشتم. در دانشگاه اتفاق جدی افتاد، با ادبیات آشنا شدم و با نوشتن آخت پیدا کردم. به نوشتن علاقه پیدا کردم و در دوره دانشجویی شروع کردم به نمایشنامهنویسی، کارهای تئاتر خیابانی میکردم، هم بازی، هم کارگردانی و هم نمایشنامهنویسی. بعد که جنگ پیش آمد، تئاتر خیابانی و عملاً اینجور کارها متوقف شد و من وارد داستاننویسی شدم.
۴. ایدههای داستانهایتان چطور و از کجا به ذهنتان میرسد؟
من زیاد به سفر میروم. ایدهها را از زندگی و از مردم میگیرم. من با مردم ارتباط خیلی تنگاتنگی دارم؛ با بچهها هم به همین ترتیب. گاه ایده داستان برایم مشخص است. میدانم احتمالاً درباره چه چیزی یا لااقل درباره چه شخصیتی میخواهم بنویسم. ولی امروز، چطور نوشتن برایم خیلی مهمتر است. از ایده و اینکه از کجا به ذهنم میرسد هم مهمتر است. یعنی امروز اینطوری نگاه میکنم که چطور میخواهم با این شخصیتها، این روایت را برای مخاطبم تعریف کنم. حتی ممکن است طرح داستان نداشته باشم و شروع کنم به نوشتن و پیش بروم.
۵. هنگامی که در نوشتن به مشکلی برمیخورید و نمیتوانید بنویسید و ایدهای پیدا نمیکنید و کارتان به گره میخورد، چه میکنید؟
من هنگامی که مشکلی در نوشتن برایم پیش میآید، اصل کار را موقتاً کنار میگذارم و بعد دوباره به آن مراجعه میکنم. در حالت عادی که ورزش میکنم، قدم میزنم، میروم بیرون مردم را میبینم، با مردم صحبت میکنم، معمولاً راه حل پیدا میشود، گاه هم نه! همسایههای خیلی خوبی دارم، صحبتی پیش میآید، به ذهنم استراحت میدهم یا اینکه ممکن است یک ماه، یک هفته، چند ماه، یا حتی چند سال یک داستان را از نصفه کنار بگذارم تا بعد دوباره به سراغش بروم. این نیست که من کاری برای نوشتن نداشته باشم، تا به امروز فراوانی سوژه دارم، اتفاقاً نمیرسم همه سوژههایم را بنویسم. در نتیجه بسیاری از سوژههای من نانوشته ماندهاند.
۶. برنامه کاری روزانهتان چطور است؟ چقدر کتاب میخوانید و چقدر درگیر نوشتن هستید؟ چه ساعتهایی مینویسید و روزتان را معمولاً چگونه میگذرانید؟
من هیچوقت کارمند نبودهام، به شکل حرفهای کار کردهام. برنامه کاری روزانه من به این شکل است که معمولاً صبح زود، البته همیشه منظم نیست، ولی صبح زود بیدار میشوم و تا ساعت ده کار میکنم حالا یا مینویسم یا میخوانم. بعد از آن استراحت میکنم و باز دوباره شروع میکنم تا ظهر، بعدازظهر باز استراحت میکنم، عصر حتماً ورزش میکنم بعد دوباره تلویزیون نگاه میکنم، اخبار و ورزش و... را نگاه میکنم و بعد دوباره مینویسم تا نیمههای شب که خوابم میگیرد و میخوابم و استراحت میکنم.
۷. آیا در دورهای از نوشتنتان، تحتتاثیر نویسنده خاصی بودهاید؟ چه کتابها و نویسندههایی شما را در دوران نوشتنتان شگفتزده کردهاند و روی شخصیت و دیدگاه ادبیتان تأثیر گذاشتهاند؟
بله، من در حوزه بزرگسال آثار صادق هدایت، غلامحسین ساعدی و محمود دولتآبادی را خیلی دوست داشتم. از دوره نوجوانی آثار این نویسندگان را میخواندم و لذت میبردم. در حوزه کودک، به شدت تحت تأثیر صمد بهرنگی بودم. من و نویسندههای نسل من با صمد بهرنگی ادبیات کودک را شناخت و میتوان گفت به گونهای تحت تأثیر او شروع کردیم به نوشتن.
نویسندهای که من را خیلی شگفتزده کرد، سنت اگزوپری بوده و بعد از آن رولد دال و شلسیلوراستاین بودهاند. بین نویسندههای ایرانی هم صمد بهرنگی من را خیلی تحت تأثیر قرار داده است. محمود دولتآبادی و غلامحسین ساعدی تأثیرات اساسی روی من داشتند.
دیدگاه ادبی من بیشتر متأثر از مردم و روزگار مردم است. چون به هرحال سعی میکنم هیچوقت در حوزه ادبیات به یک باور قطعی و تمام نرسم، اجازه میدهم ذهنم شناور باشد تا دریچههای گوناگون به روی آن باز باشد. به همین ترتیب است که هیچوقت تحت تأثیر هیچ شرایط و هیچگونه ادبی نبودهام.
۸. کدام داستان یا کتابتان را از بقیه بیشتر دوست دارید و به آن دلبستگی بیشتری دارید؟ متوجهام که هر نویسندهای همه داستانهایش را مثل بچههایش دوست دارد، ولی اگر بخواهید یکی از داستانهایتان را انتخاب کنید، کدام است و چرا؟
من همه داستانهایم را دوست دارم، یعنی داستانی را که دوست نداشته باشم، نمیتوانم بنویسم. آغاز نوشتن، لذت بردن و دوست داشتن خود موضوع داستان، خود شخصیت و خود روایت است. اینها برایم بسیار مهم هستند. اینکه کدامیک از داستانهایم را انتخاب کنم و چرا؟ بسیار سخت و پیچیده است اما خب هر نویسندهای یا لااقل من اینطوریام که تحت تأثیر بعضی از شخصیتها یا رمانها قرار دارم به دلیل اینکه انگار تمام نشدهاند انگار در ذهنم هنوز جریان دارند مثلاً «یک وجب از آسمان» و «گرگها گریه نمیکنند» یا «دختران خورشیدی». اینها رمانهایی هستند که داستانهایشان در ذهن من تمام نشدهاند و هنوز هستند. اینجور داستانها را معمولاً بیشتر دوست دارم شاید به دلیل غیرمتعارف بودنشان، شاید به این دلیل که دوست دارم آن زندگی، آن شخص و آن داستان را دوباره ادامه دهم. بدین شکل من بعضی از داستانهایم را بیشتر دوست دارم.
۹. چرا تصمیم گرفتید نویسنده کودک و نوجوان شوید؟ چه چیزی شما را به انتخاب این مخاطب برای داستانهایتان علاقهمند کرد؟ نوشتن برای کودکان و نوجوان چه جذابیتها و چه سختیهایی دارد؟
به صورت اتفاقی بود که من نویسنده کودک و نوجوان شدم. شاید واقعاً تأثیر شگفتانگیز بهرنگی، شاید تأثیر دوستان دوره دانشجویی، ولی به باور خودم از همه مهمتر به خاطر دوران کودکی خودم بوده است. من از کودکی زندگی سختی داشتم. دوستان پیرامونم روزگار بسیار سخت و دردناکی داشتند. از کودکی دلم میخواست میتوانستم برای تغییر زندگی آنها کاری انجام دهم. بعدها که بزرگ شدم و نویسنده شدم، فکر کردم تنها کاری که میتوانم بکنم این است که زندگی بعضی از آنها را بنویسم. یعنی در کل زندگی من، دوستان دوران کودکیام، نسبت به دوستان دوران جوانیام، نقش خیلی تأثیرگذارتری داشتهاند. انگار مدیون آنها هستم. نمیتوانم فراموششان کنم. کودکی من، کودکیِ بسیار عجیب و غریبی بود و شاید آن کودکی، یا شاید قصههای مادرم بوده که از کودکی همراه من بوده و همه زندگیام با آن قصهها زندگی کردهام و نفس کشیدهام. شاید به این دلایل نویسنده کودک و نوجوان شدهام.
۱۰. نوشتن برای کودکان و نوجوانان چه تفاوتی با نویسندگی برای بزرگسالان دارد؟
همانطور که گفتم، مخاطب کودک برای من یک اتفاق بود. یعنی من عمداً به سمت ادبیات کودک نیامدهام. مادرم، محیط و دوران کودکی از عوامل خیلی تأثیرگذار در این انتخاب بودهاند. نوشتن برای کودکان و نوجوانان آنقدر برای من لذتبخش است که طرحهای بسیاری در حوزه بزرگسال دارم ولی این طرحهای کودک و نوجوان اصلاً نمیگذارند به آن سمت بروم. یعنی با وضعیت بحرانی و بغرنجی که ادبیات کودک امروز دارد، هنوز که هنوز است، دوست دارم برای بچهها بنویسم.
به باور من نوشتن برای کودکان و نوجوانان با نوشتن برای بزرگسالان تفاوت بنیادی ندارد. تفاوت در این است که برای من، برای من نویسنده، برای من یوسفی، نوشتن برای بچهها لذتبخشتر است. یعنی من وقتی میتوانم یک سوژه را، یک موضوع را، در جهان واژهها برای بچهها روایت کنم، خیلی برایم لذت دارد چون پیدا کردن روایت برای کودکان نسبت به هر داستانی کار سختی است. به هرحال این سختی نوشتن برای کودک و نوجوان برای من سرشار از لذت است و کیف میکنم. شاید دلیلش این باشد، اما در شمای کلی، نوشتن برای بزرگسال و کودک تفاوت آنچنانی با هم ندارند فقط مخاطب متفاوت است. برای هر نویسندهای، مخاطب است که نویسنده را به آن سمت میکشاند. حالا آن مخاطب مردم عامه میتواند باشد، خواص میتواند باشد، طیف خاصی میتواند باشد، طبقه خاصی میتواند باشد. نویسنده به هرحال سمت و سویی به یک طرفی دارد که برای من این طرف فعلاً کودک و نوجوان در وجه بارز است.
۱۱. به چه موضوعاتی علاقهمندید و چه موضوعاتی ذهن شما را درگیر میکند و وسوسهتان میکند که دربارهاش بنویسید؟
موضوعاتی که از کودکی علاقه داشتم، یکی ادبیات رئالیستی بود. بعد که با خود ادبیات آرام آرام آشنا شدم، جهان فانتزی، سمبلیسم و سورئالیسم را شناختم. میتوان گفت شناخت این جهانها برای من مهمتر از موضوعات بود. یعنی وقتی من یک داستان را به شکل فانتزی یا سورئال یا حتی رئال روایت میکنم، این گونه روایت خیلی برایم جذابتر از موضوعی است که میخواهم درباره آن بنویسم. البته موضوع هم برایم صد در صد مهم است ولی بیشتر، آن ساختار برای من نشاطآور است.
۱۲. دیدگاهتان به ادبیات چگونه است؟ در نوشتن به دنبال چه چیزی میگردید و اگر بخواهید جهانبینیتان را در کل مجموعه آثارتان بازگو کنید، چه خواهید گفت؟
دیدگاه من به ادبیات این است که نویسنده باید نگاهش را به روی هیچ گونه ادبی نبندد و تابع مد روز نباشد. آن چیزی را که حس میکند و دوست دارد، باید بنویسد نه مکاتب و سبکهای رایج که حالا بازار هم دارند. بایستی ما به توانمندیها و استعدادهای طبیعی خودمان فکر کنیم. نویسندگی ارادی نیست، نویسندگی یک پدیده ناخودآگاه است، یعنی اثر خلاق اینگونه به وجود میآید. من به این باورم که هر نویسندهای آن کاری را باید انجام دهد که بلد است. چون نویسنده به شکل خلاق باید بتواند با ناخودآگاهش تماس بگیرد، با ناخودآگاهش حرف بزند، جهان ناخودآگاهش را بشناسد تا بتواند یک اثر خلاق را بنویسد. جهانبینی من در کل آثارم درباره بچههاست، درباره مسائل و مشکلاتی که بچهها دارند. البته لزوماً جهانبینی من در آثارم منعکس نیست، چون من به جهانبینی شخصیت، بیشتر اهمیت میدهم تا جهانبینی خودم. من معتقدم شخصیت را باید آنجور که هست معرفی کرد، حتی اگر جهانبینیاش را قبول نداشته و دوست نداشته باشم. این یک مبحث است، ولی جهانبینیای که من در رابطه با بچهها دارم، حفظ حقوق اجتماعیشان و تربیت آنها با اندیشه دموکراتیک است. اینها به لحاظ فردی برای من مهم هستند ولی در آثارم بیشتر تابع شخصیتها هستم.
۱۳. هر نویسنده از برخورد با مخاطبانش خاطرههایی دارد. کدام سؤال یا گفتگو یا برخورد با مخاطب کودک و نوجوان برای شما شگفتانگیز بوده است و شما را به فکر فرو برده و ذهنتان را مشغول کرده است؟
بچهها پرسشهای گاه خیلی عمیقی دارند و آدم را به فکر فرو میبرند. گاه پیش آمده که آنچه بچهها از داستانم برداشت کردهاند، عکس آن چیزی بوده که خواستهام از آن حرف بزنم و روایت کنم. آنها با پرسشهایشان همیشه من را متعجب کردهاند و به من یاد دادهاند، جهان آنجوری که من میبینم نیست، یک جهان رنگارنگ است و سعی میکنم با نگاه بچهها به این جهان رنگارنگ نزدیک شوم. اما سؤالات بچههای خارج از کشور کاملاً غیرمنتظره بوده. سؤالات آنها با جهان فرهنگیشان مرتبط بوده. این بچهها که از نژادها، گونهها و طبقات مختلف بودهاند، سوالاتشان بیشتر در مورد کشور من، نوشتن من و درباره داستانی بوده که از من برای آنها ترجمه کردهاند. سؤالات عجیب غریبی، گاه من نمیدانستم چگونه باید به آنها جواب دهم. پرسشی که همیشه از بچهها در حافظه من مانده و من خودم را موظف میدانم به آن جواب دهم، درباره زندگیشان است. به تکرار پیش آمده که بچهها خاطرات زندگیشان را برایم تعریف کردهاند، به این دلیل که دوست داشتهاند نوشته شود. آنقدر آن زندگی برایشان عجیب و غریب و زیبا و شگفتانگیز بوده که میخواستند من آن را بنویسم، این اتفاق هم برایم افتاده است.
۱۴. از میان نویسندگان ایرانی ادبیات کودک به آثار کدام نویسنده یا نویسندگان علاقهمند هستید و چه کتابهای ایرانی را دوست دارید و خواندنش را به دیگران توصیه میکنید؟
من از کودکی ابتدا مجلهها را میخواندم. در دوران کودکی ما مجله کیهان بچهها و مجله دختران و پسران بود که این مجلات را میخواندم. اما کتاب نظم خاصی نداشت. چون کتاب زیاد در اختیار من نبود، هرکتابی که دستم میآمد، میخواندم. مثلاً دانشآموز کلاس هشتم یا نهم بودم، ناسخالتواریخ میخواندم چون آن کتاب در دسترسم بود. من ولع زیادی به خواندن داشتم. هرچی به دستم میرسید، تاریخی، رمان، علمی، همه را میخواندم. همینطور تشنه فراگرفتن بودم. در حوزه داستان در همان کودکی با آثار هدایت آشنا شدم، بعدها با آثار بهرنگی آشنا شدم و بعد از آن با آثار نویسندههای خارجی و ترجمهها آشنا شدم. هدایت و بهرنگی از دوگونه با ادبیات بزرگسال و کودک، خیلی روی من تأثیر داشتند. توصیه میکنم در بین کتابهای ایرانی، کتابهایی که حداقل توانستهاند در سطح جهانی و داخلی امتیازی بگیرند را حتماً بچهها بخوانند و در بین کتابهای خارجی هم همینطور. من آثار رولد دال، جانی روداری و اگزوپری را اساساً دوست دارم و توصیه میکنم به بچهها که این کارها را بخوانند.
۱۵. کدام شخصیت داستانی را در داستانهای کودکان بیشتر از همه دوست دارید و چرا؟
من شخصیتهایی را در ادبیات فولکلور دوست دارم مثلاً حسن کچل، شخصیتهایی را در اسطوره دوست دارم مثل سیاوش مثل رستم، یا در داستانهای رئالیستی شخصیتی که دوست دارم شخصیت قصه محبت بهرنگی در حافظهام مانده، در حوزه ادبیات بزرگسال من کلیدر را دوست دارم، شخصیت شازده احتجاب را دوست دارم شخصیت بوفکور را دوست دارم. این شخصیتها را دوست دارم و در حافظهام هستند و با آنها زندگی میکنم.
۱۶. آخرین کتاب کودک و نوجوانی که خواندید و خیلی دوستش داشتید چه بود، و چرا از این کتاب خوشتان آمد؟
آخرین کتابی که خواندم در حوزه کودک و نوجوان و خیلی دوستش دارم یک کتاب بود به اسم «سؤال بزرگ». اسم نویسندهاش یادم نیست ولی داستانی فانتزی-سمبلیک و بسیار زیبا بود. درباره رابطه یک شیر و یک فیل بود و داستان فوقالعاده زیبایی بود. البته امروز بیشتر کتابهای نظری میخوانم. چون شاهنامه را رمان کردهام و سرگرم رمان کردن تاریخ ایران در ادامهٔ شاهنامه و با شخصیتهای شاهنامه هستم. به همین دلیل بیشتر کتابهای تاریخی و تئوریک میخوانم. کار جدیدی هم که خواندم و لذت بردم، یک کتاب از دکتر علی حصوری بود. یک سری کتاب هم در زمینه شاهنامهشناسی انتشارات علمی فرهنگی چاپ کرده است، مخصوصاً کارهای تألیفی که درباره سیاوش و شاهنامه است هم از جمله کتابهایی است که از خواندن آنها لذت بردهام.
۱۷. برای نوجوانان و نویسندههای جوانی که به نوشتن علاقه دارند، چه پیشنهادها و راهنماییهایی دارید؟
بیشتر باید بخوانند، نوجوانان و جوانان تا میتوانند باید بخوانند. این سن، سنی است که باید حافظه را پر از داستان کرد، پر از روایتهای متفاوت، از فولکلور، از حماسه، از رئالیسم، از ناتورالیسم، از سورئالیسم. نوجوانان و جوانان باید این گونههای متفاوت ادبی را بخوانند، نویسنده نیاز دارد. یکی از مشکلات و بحرانهای امروز نویسندههای ما این است که یک جایی قلمشان میایستد، حافظشان ته میکشد، برای اینکه کم مطالعه میکنند. به نظر من نویسنده نسل بعدی باید باید باید حتماً و حتماً مطالعه اساسی بکند.
سپاسگزارم موفق باشید.
افزودن دیدگاه جدید