شادباش به کودک و کودکانی که شهر دوست‌دار کودک ندارند!

روز ملی کودک و هفته‌ای که در ادامه آن کودکان ایرانی بزرگ داشته می‌شوند در پیش است. بزرگداشت این روز هم شده‌است، برنامه چند سازمان دولتی که جاهایی نشست و سخن‌رانی می‌گذارند و چند نمایش تکراری و البته هزینه‌کردن بودجه ناچیزی که شاید ته آن اضافه‌کاری برای برخی از کارمندان درگیر با این موضوع داشته‌باشد و شاید هم چیزی برای این کار نماند. بعد می‌رویم تا سال دیگر. امسال نمی‌خواستم یادداشتی برای بزرگذاشت این روز بنویسم.

نه این که احساس ناامیدی وجودم را سرشار کرده‌باشد که با خودم می‌گویم تا روزی که کودکان هستند ناامیدی ناچیزترین واژه‌ای است که باید به آن اندیشید. بلکه نمی‌خواستم بنویسم که از این نمایش تکراری جمع‌شدن چند مدیر دولتی در ساختمان کانون پرورش فکری و اراده فرمودن برای برگزاری روز و هفته کودک خسته‌ایم. همه ما کوشندگان کودکی که بیرون از این حوزه هستیم خسته‌ایم.

تا این که یادداشت خانم الهه خسروی یگانه را در سایت کانون پرورش خواندم که این گونه شروع می‌شود: «روزهای زیادی از تابستان فرزند من به بطالت گذشت نه به این خاطر که کتابی برای خواندن نداشت یا کلاس متفرقه‌ای برای رفتن، فقط به این دلیل که وقتی تصمیم می‌گرفتیم بیرون برویم هیچ گزینه‌ای که قانع‌مان کند گرما و ترافیک را به جان بخریم وجود نداشت.»

این یادداشت را می‌توانید بخوانید و ببینید جایگاه کودکان در جامعه ما کجاست؟ و بعد بسنجید با سازمان‌هایی مانند «موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان» که گنجینه بزرگ میراث کودکان ایرانی را با بیش از ده هزارشی و سند در اختیار دارند و می‌خواهند این فضا را دگرگون کنند و نمی‌توانند. در ابتدای دهه ۸۰ ما در برخی از مراکز فرهنگی مانند کاخ نیاوران نمایشگاه موزه کودکی را برگزار می‌کردیم که با استقبال فراوان خانواده‌ها و همگان روبه رو می‌شد.

همه آن‌ها باور داشتند که این گونه برنامه‌ها نیاز اصلی کودکان را پاسخ می‌دهد. سال‌ها از آن زمان می‌گذرد و ما در سال ۱۳۹۲ که در باغ نگارستان برای شش ماه نمایشگاه موزه کودکی آن هم در اندازه محدود داشتیم، پس از پایان این دوره، باز همه آن چه که داشته و آورده فرهنگی کودکان این سرزمین است، به انبارها منتقل کردیم.

در ۱۶ ماه گذشته هم با تغییر مدیریت شهرداری امیدوار شدیم که شاید کودکان این سرزمین بتوانند به موزه خود برسند. موزه‌ای که حق آن‌ها است و می‌توانند در آن ساعت‌هایی بلند سرگرم شوند. اما شاید ما کودکانه می‌اندیشیم و ساده‌دل‌ایم. اگر بگوییم پاشنه در شهرداری و شورای شهر تهران را درآوردیم به گزاف نگفته‌ایم.

به هر دو بخش پیش نهاد دادیم که برای سالی که در آن هستیم در یکی از سازه‌های شهرداری تنها برای یک سال موزه کودکی برپا شود تا همگان ارزش چنین کار و فعالیتی را شاهد باشند. دریغ از ارزنی همکاری. به هر دری زدیم نشد. پس مادر و مادران بزرگواری که از شورای شهر و مدیران شهری مانند تهران درخواست شهر دوستدار کودک داری، خود به کودک یا کودکان ات شادباش بگو تا شاید وقتی دیگر ...

چه‌قدر به نیاز فرهنگی بچه‌ها توجه داریم؟

 

نویسنده
محمدهادی محمدی
Submitted by editor on

روز ملی کودک و هفته‌ای که در ادامه آن کودکان ایرانی بزرگ داشته می‌شوند در پیش است. بزرگداشت این روز هم شده‌است، برنامه چند سازمان دولتی که جاهایی نشست و سخن‌رانی می‌گذارند و چند نمایش تکراری و البته هزینه‌کردن بودجه ناچیزی که شاید ته آن اضافه‌کاری برای برخی از کارمندان درگیر با این موضوع داشته‌باشد و شاید هم چیزی برای این کار نماند. بعد می‌رویم تا سال دیگر. امسال نمی‌خواستم یادداشتی برای بزرگذاشت این روز بنویسم.

نه این که احساس ناامیدی وجودم را سرشار کرده‌باشد که با خودم می‌گویم تا روزی که کودکان هستند ناامیدی ناچیزترین واژه‌ای است که باید به آن اندیشید. بلکه نمی‌خواستم بنویسم که از این نمایش تکراری جمع‌شدن چند مدیر دولتی در ساختمان کانون پرورش فکری و اراده فرمودن برای برگزاری روز و هفته کودک خسته‌ایم. همه ما کوشندگان کودکی که بیرون از این حوزه هستیم خسته‌ایم.

تا این که یادداشت خانم الهه خسروی یگانه را در سایت کانون پرورش خواندم که این گونه شروع می‌شود: «روزهای زیادی از تابستان فرزند من به بطالت گذشت نه به این خاطر که کتابی برای خواندن نداشت یا کلاس متفرقه‌ای برای رفتن، فقط به این دلیل که وقتی تصمیم می‌گرفتیم بیرون برویم هیچ گزینه‌ای که قانع‌مان کند گرما و ترافیک را به جان بخریم وجود نداشت.»

این یادداشت را می‌توانید بخوانید و ببینید جایگاه کودکان در جامعه ما کجاست؟ و بعد بسنجید با سازمان‌هایی مانند «موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان» که گنجینه بزرگ میراث کودکان ایرانی را با بیش از ده هزارشی و سند در اختیار دارند و می‌خواهند این فضا را دگرگون کنند و نمی‌توانند. در ابتدای دهه ۸۰ ما در برخی از مراکز فرهنگی مانند کاخ نیاوران نمایشگاه موزه کودکی را برگزار می‌کردیم که با استقبال فراوان خانواده‌ها و همگان روبه رو می‌شد.

همه آن‌ها باور داشتند که این گونه برنامه‌ها نیاز اصلی کودکان را پاسخ می‌دهد. سال‌ها از آن زمان می‌گذرد و ما در سال ۱۳۹۲ که در باغ نگارستان برای شش ماه نمایشگاه موزه کودکی آن هم در اندازه محدود داشتیم، پس از پایان این دوره، باز همه آن چه که داشته و آورده فرهنگی کودکان این سرزمین است، به انبارها منتقل کردیم.

در ۱۶ ماه گذشته هم با تغییر مدیریت شهرداری امیدوار شدیم که شاید کودکان این سرزمین بتوانند به موزه خود برسند. موزه‌ای که حق آن‌ها است و می‌توانند در آن ساعت‌هایی بلند سرگرم شوند. اما شاید ما کودکانه می‌اندیشیم و ساده‌دل‌ایم. اگر بگوییم پاشنه در شهرداری و شورای شهر تهران را درآوردیم به گزاف نگفته‌ایم.

به هر دو بخش پیش نهاد دادیم که برای سالی که در آن هستیم در یکی از سازه‌های شهرداری تنها برای یک سال موزه کودکی برپا شود تا همگان ارزش چنین کار و فعالیتی را شاهد باشند. دریغ از ارزنی همکاری. به هر دری زدیم نشد. پس مادر و مادران بزرگواری که از شورای شهر و مدیران شهری مانند تهران درخواست شهر دوستدار کودک داری، خود به کودک یا کودکان ات شادباش بگو تا شاید وقتی دیگر ...

چه‌قدر به نیاز فرهنگی بچه‌ها توجه داریم؟

 

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نوع محتوا
خبر