به گفته یک نویسنده، افزایش کتابهای ترجمه ای در بازار ادبیات کودک و نوجوان به علت نپیوستن ایران به قانون کپی رایت است و ناشران بدون دردسر و با سود بالا اقدام به ترجمه و چاپ کتابهای کودک میکنند.
ادبیاتی ویژه است که برحسب مخاطب تفکیک شده است و نویسنده برای برقراری ارتباط با کودکان و نوجوانان باید واژهها را در سطح فهم و ادراک آنان بنویسند تا ارزشها و مفاهیم زندگی در عین پیچیدگی به سادگی و به درستی انتقال یابند.
علاوه بر نقش نویسنده در خلق ادبیات، ناشران نیز در سوی دیگر نقش مهمی ایفا میکنند. ناشران با انتخاب و خرید آثار خارجی و یا خرید آثار تألیفی، میتوانند ذائقه مخاطبان خود را شکل دهند و به نیازهای بازار کتاب کودک و نوجوان پاسخ دهند.
در این بین با جستجو در بازار کتاب کودک میتوان متوجه افزایش کتابهای ترجمه ای شد. کتابهایی که از زبانهای دیگر به فارسی ترجمه شده است و معمولاً تصاویر جذابی دارد که مخاطب را به خود جذب میکند. تعدادی از والدین نیز از خرید چنین کتابهایی بخاطر تفاوت فرهنگی این کتابها با زندگیشان صرف نظر میکنند و از اینکه کتابی مناسب برای فرزندشان در بازار موجود نیست گلایه دارند.
برای بررسی بازار ادبیات کودک و نوجوان پژوهشگر ایرنا با «سید نوید سید علی اکبر » گفت و گوی کرده است. از او به عنوان یکی از صداهای مدرن ادبیات کودکان ایران نام برده میشود.
علی اکبر متولد دهه شصت است و تاکنون بیش از سی جلد برای کودکان و نوجوانان نوشته و تعدادی از آثار وی در فهرست بهترین کتابهای کودکان و نوجوانان بوده است که در سالهای متفاوت برنده یا برگزیده شدهاند. همچنین گروه بررسی نشریات شورای کتاب کودک در سال ۱۳۹۵ از وی تقدیر کرده است.
آیا ادبیات کودک درخور فرهنگ ما در بازار موجود است؟
من با واژه درخور فرهنگ ما مشکل دارم، چون فرهنگ ما را ورای فرهنگهای دیگر نشان میدهد. انگار میگوید فرهنگ ما خیلی پاک و منزه یا بسیار بهتر یا متفاوت از دیگر فرهنگهاست که باید آن را استریل نگه داشت. هر فرهنگی ویژگی خودش را دارد. فرهنگها با هم در تعاملاند و هیچ ضدیتی با یکدیگر ندارند و قرار هم نیست همدیگر را نابود کنند.
فرهنگ ما سالیان سال است که باقی مانده و در تعامل با دیگر فرهنگها بوده است. من تا به حال نخواندهام که نویسندهها، شاعرها و متفکران قدیم نوشته باشند که کتابی که از یونان باستان به فارسی ترجمه شده، فرهنگ ما را نابود میکند. آنها کتاب را میخواندند و یاد میگرفتند و فرهنگ ما را غنی میکردند. این ماجرای دوره جدید است و شاید با کتاب غربزدگی جلال آل احمد قدرتمند شده و گفتمان روشنی پیدا کرده است. اینکه باید فرهنگ و اصالتمان را با چنگ و دندان حفظ کنیم و فرهنگ غربی کمر به نابودی ما بسته است. این مدل تفکر خطرناک است و باعث پوسیدگی فرهنگ میشود.
علت افزایش کتابهای ترجمه ای در ادبیات کودک و پیامد مثبت و منفی آن چیست؟
افزایش آثار ترجمه ای دو علت دارد. وقتی ناشران ما به قانون جهانی کپی رایت نپیوستند، آنان راحت به کتابفروشی ای در دبی میروند و تعداد زیادی کتاب میخرند. این ناشران درصدهای کمی به مترجم میدهند، تصاویر کتاب را هم اسکن میکنند و در نهایت کتاب ترجمه شده را به بازار میدهند. چاپ کتاب ترجمه برای ناشران راحت است، چون سود بیشتر و هزینه کمتری دارد. زمان کمتری هم تا به نتیجه رسیدنش میبرد. اینکه کتابهای ترجمه خیلی اوج گرفته بخاطر همین ماجراست.
موضوع دیگر این است که چرا کتابهای ترجمه در ایران خوانده میشود، به این دلیل که کیفیت این کتابها خوب است، نه اینکه ما کتابهای تألیفی خوبی نداشته باشیم. ولی اگر هم باشند تعدادشان کم و در یک سال نشری، انگشت شمار است. شکی نیست که کیفیت ادبی کتابهای کشورهای پیشرفته بالاتر است. این یک حقیقت است و باید بپذیریم. بچهها این کتابها را دوست دارند و میخوانند. ما چون به قانون کپی رایت نپیوستیم، به نویسندههای خودمان آسیب میزنیم. وقتی ناشر بهترین کتابهای دنیا را که جایزه دریافت کردهاند، با هزینه کم و بدون دردسر چاپ میکند، پس چرا روی ادبیات تألیفی سرمایه گذاری کند و برای چه روی تصویرسازی سرمایه گذاری کند؟ این چرخ و دوری باطل است که ادبیات تألیف از ادبیات ترجمه ای عقب بماند.
وقتی روی نویسنده سرمایه گذاری نمیشود و برای ادبیات تألیفی تبلیغ نمیشود. به نویسنده و تصویرسازی کتاب اهمیت کمی داده میشود و پولی خرج نمیشود. ناشر کتاب را در بی کیفیتترین حالت خودش چاپ میکند، پس چرا از مخاطب انتظار داشته باشیم که این کتاب را بخواند و چرا باید از نویسنده انتظار داشت که سطح اثرش را به کتابهای ترجمه ای برساند. نویسنده متوجه بی اهمیتی ناشر در کیفیت نازل کتاب و تیراژ کم است که اثرش هیچ ارج و قربی ندارد. در نتیجه نویسنده دلسرد میشود. در این صورت، نویسنده نوشتن و ادبیات را کنار میزند یا نوشته ای را تحویل میدهد که چندان روی آن کار نکرده است.
پیامد منفی آثار ترجمه این است که به کتابهای تألیفی و نویسندهها آسیب میزنند. پیامدهای مثبت آثار ترجمه هم این است که درهای فرهنگ خودمان را روی داستانها، نوشتهها، ادبیات کشورهای مختلف دنیا میگشاییم و باعث رشد ادبیات مان و رشد مخاطب مان میشویم. مخاطب خبر خواهد داشت که کجای دنیا چه طور زندگی میکنند و چه طور فکر میکنند.
آیا متولی و نظارتی مجزا بر روی آثار ادبیات کودک هست؟
ذات ادبیات در دموکراسی معنی پیدا میکند یعنی صدای آدمهای مختلف شنیده و خوانده شود. صداها، نگاهها و جهان بینیهای متفاوتی در دنیا در کنارهم وجود دارد. لذت ادبیات در این است که تو میتوانی انتخاب کنی کدامش را بخوانی و کدامش را دوست داشته باشی. اگر کتاب کودک متولی داشته باشد باعث حذف نگاههای مختلف میشود و من مخالف نظارت هستم. به اندازه کافی وزارت ارشاد بر روی کتابها نظارت میکند. دیگر ادبیات به متولی، صاحب و ارباب احتیاجی ندارد. اگر اربابی هم باشد، خود ادبیات است. دموکراسی ادبی امکان ظهور نگاهها و دیدگاهها و شکلهای متفاوت و حتی متضاد ادبی را فراهم میکند. این ناشر به معنای سرمایه گذار است که کتابی را چاپ کند و یا نکند. و از سوی دیگر این خوانندهها یا خانوادهها هستند که کتابی را دوست داشته باشند و بخرند یا نخرند.
وضعیت بازار کتابهای تألیفی از منظر تعداد کتابهای موجود، تیراژ و فروش و مخاطب به چه صورتی است؟
در بازار کتابهای تألیفی، تعداد کتابها به نسبت تعداد نویسندههایی که داریم زیادتر هم است. یعنی تولید ادبیات تألیفی نسبت به ظرفیت و توان نویسندگان بالاتر است. همین هم باعث میشود که برخی از نویسندگان بیشتر از توانایی ذهنیشان کتاب بنویسند و تند و تند کتاب چاپ کنند. یکی دیگر از دلایل بالاتر رفتن تعداد کتابهای تألیفی و تن دادن نویسنده به پرکاری مخرب هم این است که ناشر برای کتابهایش تبلیغ و توزیع مناسبی نمیکند و تیراژهای کتاب وحشتناک پایین است.
رابطه نویسندهها با ادبیات مخدوش شده و باعث شده خیلی نویسندهها به کیفیت کتاب اهمیت ندهند. آنقدر از نظر کیفی کار بد به بازار دادهایم، مخاطب به ادبیات ترجمه روی آورده است. کتاب تألیفی میخواند خوشش نمیآید و ولی از ترجمه خوشش میآید و کتاب ترجمه میخرد.
به نظرتان میتوان بین نویسندگان قدیمی و جدید بر مبنای محتوای کتابها و جذابیت برای بچهها تفکیکی قائل شد؟
نمیتوان بین دو نسل نویسنده تفکیکی قائل بود. این بستگی دارد که نویسنده ای که از نسلی قدیمی تر است، توانسته باشد خودش را به روز کند و به مخاطب امروزی نزدیک شود یا نه؟ اگر توانسته باشد، همچنان آثارش برای مخاطب جذاب خواهد بود. نویسندگان جدید هم هر چه قدر بتوانند ادبیات درست و با کیفیتی بنویسند و ادبیات محکمی را خلق کنند، چون از نسل جدیدترند و مشکل نگاه به امروز را ندارند، میتوانند آثاری بنویسند که برای مخاطب جذابیت دارد.
آیا امکان تقویت ادبیات تألیفی در شرایط که انیمیشن پرطرفدار است وجود دارد؟
علی اکبر: امروز ادبیات تألیفی از ترجمه هم عقب افتاده است. پس بدیهی است که سینما و انیمیشن بسیار جلوتر از ادبیات باشند. در این فضاها سرمایه گذاری بیشتری صورت میگیرد. برای همین توانستهاند تبلیغ بیشتری بکنند و خودشان را نشان دهند. بدین صورت توانستهاند، نویسندههای خوبی را به سمت خودشان بکشانند و پیشرفت کنند. جذابیت تصویر همیشه وجود داشته ولی به این معنی نیست که جذابیت ادبیات در حال نابود شدن است. ادبیات همیشه هسته مرکزی سینما و انیمیشن بوده و بسیاری از فیلمهای حسابی و خوب هسته اصلیشان ادبیات و داستان است. نویسنده ای داستان را مینویسد و بعد تصویرش را میسازند. اتفاقاً سینما و انیمیشن توانستهاند در فروش ادبیات کمک کند و الان ناشران برای تبلیغ کتابها از کلیپها و تصویرهای سینمایی و انیمیشنی استفاده میکنند و یا فیلمهای کوتاه میسازند. در واقع ادبیات و سینما همدیگر را کامل کردهاند و نمیتوان گفت که به هم آسیب زدهاند.
افزودن دیدگاه جدید