تأملاتی بر داستان شازده کوچولو

«از زمانی که شازده کوچولو را خوانده‌ام تا این لحظه، هرگز نتوانستم خود را از نفوذ این اثر خارج کنم.
در هر دوره‌ای از زندگی‌ام، شازده کوچولو یک‌بار خوانده و معنا شده است.
چون اثری چندلایه است و همیشه برای همه حرفی برای گفتن دارد.» [۱]

(ثریا قزل‌ایاغ) [۲]

۱. شازده کوچولو همچون کریستال

داستان «شازده کوچولو» (The Little Prince) شاهکار «آنتوان دو سنت اگزوپری» (Antoine de Saint-Exupér)، نخستین‌بار در سپتامبر سال ۱۹۴۳ (شهریور ۱۳۲۲ ش.) در نیویورک آمریکا منتشر شد، و تاکنون به بیش از سی‌صد زبان و گویش ترجمه شده است. این کتاب محبوب‌ترین کتاب قرن بیستم شمرده می‌شود و لقب «کتاب قرن» را به خود اختصاص داده است. این کتاب سومین کتاب پُرخواننده جهان است.

به‌رغم زبان ساده و روان داستان شازده کوچولو، این اثر ویژگی‌های غنایی، تعلیمی، فلسفی، عرفانی، اجتماعی و روان‌شناختی دارد.

گستردگی مفاهیم بلند و متنوع در داستان چنان است که به‌رغم خاستگاه غربی‌اش، ردپایی از عرفان شرقی نیز در آن مشهود است.

شخصیت‌پردازی شازده کوچولو، خط‌کش و معیاری می‌سازد برای نقد تمامی آن‌چه تحت عنوان «آدم بزرگ‌ها» از آن یاد می‌شود: از نقد اطاعت و فرمانبرداری محض گرفته تا نقد سودجویی آدمیان. از نقد خودخواهی تا نقد زندگی ماشینی و قس علی هذا.

اما شازده کوچولو داستانی است که تحلیلش به مراتب بیش از خواندن صِرف آن به‌صورت مستقل (بدون نقد و ارزیابی) اهمیّت دارد.

اگرچه خواننده از خواندن صِرف داستان بی‌بهره نخواهد ماند، ویژگی متن شازده کوچولو که بسان یک منشور و کریستال مُدوَر، در هر دَوَران و چرخش، برقی از معانی را متجلّی می‌کند، چنان که تحلیل و تأویل داستان به یک ضرورت تبدیل می‌شود.

متن شازده کوچولو یک ظاهر و یک باطن دارد. به عبارت دیگر، یک «روساخت» و یک «ژرف‌ساخت» دارد. به هر میزان که مخاطب از ظاهر و روساخت اثر به باطن و ژرف‌ساخت آن بتواند برسد، بهره‌اش افزون‌تر خواهد بود، و بسته به میزان فعّال بودن ذهن مخاطب، اندازه این بهره نیز متغیر خواهد بود. به همان مقدار که پیچیدگی‌های ذهنی و آگاهی مخاطب افزون باشد، به همان مقدار هم بهره‌اش از اثر فزونی خواهد گرفت.

متن کریستال‌گونه شازده کوچولو در هر خوانش و در هر تحلیل، بارقه‌ای نو در ذهن مخاطب می‌زند و افق نگاه او را می‌گستراند. رمز جاودانگی این اثر و آثاری از این دست در همین نکته نهفته است.

اگزوپری در مقام یک نویسنده که خالق اثری هنری است، با بهره‌گیری از عناصر زیبایی‌شناختی در هنر، مخاطب را از راه عاطفه و شهود، به همان مقصدی می‌رساند که یک فیلسوف با یک اثر فلسفی مملو از برهان، چنین می‌کند.

مخاطب با خواندن شازده کوچولو، در همان جایی نخواهد ایستاد که پیش از خواندن ایستاده بود. او قدم یا قدم‌هایی جلوتر خواهد آمد. کارِ هنر و ادبیات همین است.

۲. دربارهٔ سه نیّت

حدود و ثغور تأویل کجاست؟

شازده کوچولو زبانی «سمبلیک» دارد. این زبان در مقابل نوعی دیگر از زبان است که زبان «اخباری» خوانده می‌شود. اوّلی از «حقیقت ذهنی» سخن می‌گوید و دومی از «واقعیت عینی». از این‌رو متونی چون شازده کوچولو، نیاز به «تأویل» دارند. «نقد تأویلی» یا «نقد هرمنوتیک»[۳] از شیوه‌های معتبر و باقدمت در حوزهٔ نقد و تفسیر ادبی است.

تأویل در معنای «بازگرداندن به اوّل»، سُنتی شرقی و عرفانی شمرده می‌شود. امروزه در غرب، از تأویل با عنوان کلّی «هرمنوتیک» یا «فن فهم متون» یاد می‌شود. بخشی از نظریه‌پردازان هرمنوتیک با تأویل شرقی هم‌نظر هستند که مقصود از تأویل یک متن، بازگرداندن به اوّل و به عبارت دیگر، دست‌یافتن به مقصود و نظر مؤلف و نویسنده اثر است. («المعنا فی بطن الشاعر»). اما با رشد فلسفه و علومی چون روان‌کاوی، به‌تدریج تغییراتی در این نوع نگاه به‌وجود آمد.

دیدگاهی که تأویل را پی بردن به نیّت مؤلف می‌داند، شاید دچار این آفت شود که هر تأویل‌گر برداشت و فهم خود از متن را معادل حقیقت و کلام آخر معرفی کند. حال آن که انسان، چه در مقام مؤلف و چه در مقام خواننده، تخته‌بند «زمان» و «مکان» است و معرفت و شناختش متأثر از این دو است. علاوه بر این، «ناخودآگاه فردی و جمعی» نیز در زُمره عوامل ناشناخته‌ای هستند که هم بر خلق اثر نویسنده و هم بر فهم خواننده از اثر او، تأثیرگذار هستند.

از این‌رو در نزد دسته‌ای دیگر از نظریه‌پردازان هرمنوتیکی غرب، اساساً کشفِ نیت مؤلف، یا بسیار مشکل و یا ناممکن است. به‌طوری‌که این دسته، به نیّت خواننده و برداشت خواننده از اثر بها می‌دهند.

نظریه «مرگ مؤلف» از «رولان بارت»[۴] از این دست است. براساس این نظریه، مؤلف پس از خلق اثر خود، می‌میرد و از این پس، تنها فهم و برداشت خواننده از اثر اوست که اهمیّت دارد. این نظریه اگرچه به فهم‌های متنوع و متکثّر بها می‌دهد، به آفت «نسبیت‌گرایی» می‌انجامد و به این خروجی منتهی می‌شود که معرفت، دست نیافتنی و نسبی است. چندان که «فریدریش نیچه»[۵] بر این باور بود که:

«حقیقتی وجود ندارد، بلکه همیشه تأویلی از حقیقت وجود دارد.»

نیچه در کتاب «خواست قدرت / قطعه ۵۴۰» می‌نویسد:

«انواع زیادی چشم وجود دارد. حتی ابوالهول هم چشم دارد و از این‌رو انواع بسیار زیادی حقیقت وجود دارد، و از این‌رو حقیقتی وجود ندارد.»[۶]

مطابق این نظریه هیچ ملاکی برای سنجش و ارزیابی تأویل‌ها باقی نمی‌ماند.

اما در میان این دو نظریه که یکی از «نیّت مؤلف» سخن می‌گوید و دیگری از «نیّت خواننده»‌، دسته‌ای از نظریه‌پردازان از «نیّت متن» سخن می‌گویند. برای مثال، «امبرتو اِکو» [۷] می‌نویسد:

«میان نیّت مؤلف (که کشف آن بسیار دشوار است و اغلب ارتباطی با تأویل متن ندارد)، و نیّت خواننده (که شکل متن را به‌هم می‌ریزد تا آن را با مقصود و منظور خود همخوان کند)، امکان سومی هم موجود است، آن هم نیّت متن است.» [۸]

بر این اساس دربارهٔ تأویل داستان شازده کوچولو می‌توان گفت:

با توجه به قدمت نه‌چندان طولانی اثر و وجود بیوگرافی خالق اثر، پی بردن به نیّت مؤلف چندان دشوار نیست. و اگر چنان‌چه اموری چون ناخودآگاه فردی و جمعی مؤثر بر تأویل، برای‌مان ناشناخته باشند، همچنان وفاداری به خود متن شازده کوچولو، ملاک تأویل ما می‌تواند قرار بگیرد. وگرنه برداشت آزاد خواننده از اثر، فاقد ملاکی برای ارزیابی و نقد و سنجش خواهد بود. در این صورت، برداشت خواننده‌ای که شازده کوچولو را اثری در راستای انتقاد از ماشینیسم می‌داند، به‌همان اندازه معتبر است که خواننده‌ای دیگر آن را در دفاع از ماشینیسم ارزیابی کند. بنابراین، پرداختن به نیّت مؤلف و نیت متن، راهگشای ما در تأویل می‌تواند باشد، مشروط بر این که این تأویل را سخن آخر ندانیم و تأویل‌های دیگران را نیز به رسمیت بشناسیم.

۳. «زمین و زمانهٔ اگزوپری»

خلبانی که می‌نوشت

آنتوان اگزوپری فرزند سوم خانواده‌ای است که از حیث اصل و نسب، اشرافی، ولی به لحاظ موقعیّت اجتماعی، جزو طبقه متوسط است. او در سال ۱۹۰۰ م (۱۲۷۹ ش.) به‌دنیا آمد و چهل‌وچهار سال بعد، از دنیا رفت.

آنتوان در چهار سالگی پدرش را از دست داد و مادر جوانش بار زندگی را بر دوش کشید. او در کودکی شاهد آزمایشات «برادران رایت» ـ مخترعان هواپیما ـ بوده است. رخدادی که به نظر می‌رسد در شخصیت و آینده حرفه‌ای او، نقش داشته است. او در مدرسه لقب «کوچولوی خواب‌زده» داشت، زیرا تا حدودی حواس‌پرت و ناهنجار شمرده می‌شد، ولی علاقه‌مند ادبیات بود و حافظه‌ای قوی برای شعر داشت. او گوشه‌گیر بود، اما به ورزش مخصوصاً فوتبال و شمشیربازی علاقه‌مند بود.

اگزوپری در هفده سالگی‌اش (۱۹۱۷)، برادر بزرگش را از دست داد و مسئولیت خانواده بر دوش او قرار گرفت. تلاش او برای ورود به دانشکده نیروی دریایی نافرجام ماند و در نتیجه، راهیِ نیروی هوایی شد. در این‌جا بود که استعداد شگرفش برای پرواز را شکوفا کرد.

ابتدا به کار مکانیکی مشغول شد، اما در طول دو سال، فن خلبانی را برخلاف قوانین موجود و برخلاف میل مادر، آموخت، و یکی از زُبده‌ترین خلبانان ارتش فرانسه شد. پرواز با روحیه او سازگاری داشت.

«محمدهادی محمدی» در کتاب «روش‌شناسی نقد ادبیات کودکان» می‌نویسد:

«اگزوپری از آن دسته انسان‌های ماجراجویی بود که کارن هورنای، روان‌کاو آمریکایی، آن‌ها را تیپ برتری‌طلب می‌نامد. مردمی متکی به‌نفس که از تنش و ماجراجویی باکی ندارند و شخصیت‌شان در این مسیر شکل می‌گیرد. این انسان‌ها دائماً در تلاش هستند که مرزهای ناشناختگی را زیر پا بگذارند.»[۹]

«اگزوپری ماجراجو با زندگی خود بازی می‌کند، اما از آن‌ها نیست که زندگی دیگران را به بازی بگیرد. اگزوپری سیارهٔ صلح را دوست دارد. پرواز را دوست دارد و در یک کلام، زندگی را دوست دارد.» [۱۰]

با وجود چنین روحیه‌ای بود که دو کُنش «پرواز» و «نوشتن»، در وجود اگزوپری به‌هم تنیده شد. او پرواز می‌کرد تا بنویسد و می‌نوشت تا پرواز کند. چندان که سفرهای هوایی‌اش در دو مسیر آفریقا و آمریکای جنوبی، الهام‌بخش او در بسیاری از آثارش شدند.

در سال ۱۹۲۹، کتاب «پیک جنوب» که دربارهٔ زندگی اگزوپری در میان قبایل مراکش بود، انتشار یافت. در سال ۱۹۳۱، «پرواز شبانه» با مقدمه «آندره ژید»[۱۱] منتشر شد و سبب شهرت اگزوپری گشت. در سال ۱۹۳۸، «زمین انسان‌ها»، «جایزه آکادمی فرانسه» را دریافت کرد. هر دو اثر اخیر، یادگار سفر اگزوپری به آمریکای جنوبی بودند.

اگزوپری پس از تسلیم شدن فرانسه در برابر نازی‌ها در جنگ جهانی دوم، به آمریکا رفت و به نوشتن ادامه داد. «خلبان جنگی» کتابی بود که از وضعیت روحی - روانی یک خلبان در مواجهه با خطر و مرگ، سخن می‌گفت. «قلعه» مجموعه یادداشت‌هایی بود که اگزوپری از تجربه‌ها و اندیشه‌های زندگی‌اش نوشته بود. «نامه به یک گروگان» از وضعیّت غم‌زده و تاریک اروپا در آن برهه از زمان، پرده برمی‌داشت، و سرانجام، «شازده کوچولو» شاهکاری بود که به سال ۱۹۴۳ (۱۳۲۲ ش.)، در آمریکا منتشر شد.

آنتوان اگزوپری به لحاظ فکری، علاقه‌مند به آراء «کارل تئودور پاسپرس»[۱۲] و در نتیجه به لحاظ فلسفی، به «فلسفه قاره‌ای»[۱۳] متمایل بوده‌است. فلسفه‌ای که در آن ادبیات جایگاهی ویژه و ممتازی دارد.

اگزوپری دوران کودکی چندان آسوده‌ای نداشته است، ولی شواهد نشان می‌دهد که او همواره دل در گرو آن دوران داشته است. چندان که در نامه‌ای به همسرش در کتاب «پرواز شبانه» نوشت:

«مطمئن نیستم که بعد از آن روزهای پُر از شگفتی کودکی، احساس خوش‌بختی کرده‌باشم.»

و یا در جای دیگری نوشت:

«تنها یک چیز است که همیشه مرا اندوهگین می‌کند، و آن این است که می‌بینم بزرگ شده‌ام.»

شاید دلیل این موضوع این باشد که اگزوپری در عمر کوتاه خویش، دو جنگ جهانی را تجربه کرد. جنگ جهانی اول مصادف با نوجوانی او و جنگ جهانی دوم، مقارن با میان‌سالی او بود. شاید بتوان صلح‌دوستی او را نیز با همین امر تحلیل کرد. این تفکر و نگاه در شازده کوچولو به‌عیان مشهود است. ضمن آن که تم‌های غالب آثار اگزوپری عبارتند از: عشق، خدا، صلح، انسان، سفر و... .

اگزوپری در ژوئیه سال ۱۹۴۴ برای پرواز بر فراز فرانسه، از جزیره‌ای در مدیترانه با هواپیما از زمین برخاست و دیگر بازنگشت. در ابتدا گمان می‌رفت نازی‌ها باعث سقوط هواپیمای او شده‌اند، اما بعدها این تصور باطل شد.

۴. دشواری انتخاب

رمز لذّت بردن از یک متن، در فهم آن مطلب است. چنان که «آلبرتو مانگوئل»[۱۴] می‌نویسد:

«در لحظه‌های جادویی در اوان کودکی‌ات، برگی از کتاب، آن رشتهٔ سردرگم و آشفته، آن نشانه‌های رازآمیز را از هم گشود. در آن لحظه سراسر گیتی بر تو آشکار شد. از آن پس تو به سِلک خوانندگان درآمدی... .»[۱۵]

بنابراین تحلیل و تأویل یک متن، ابزاری است برای فهم آن. تحلیل و خاصه تأویلِ داستان شازده کوچولو، امری سهل و در عین حال دشوار است. سهل است، زیرا قدرت این اثر، دست هیچ مخاطب و خواننده‌ای را از سفره معنا خالی برنمی‌گرداند. دشوار است، از این‌رو هر تأویلی، تنها بر زوایایی از معنای نهفته در این اثر می‌تواند پرتو بیفکند. یعنی تأویل نهایی امری ممتنع است و کامل‌ترین تأویل‌ها، لزوماً آخرین آن‌ها نیست. با وجود این، گریز از تأویل هم ممکن نیست: ظهور شازده کوچولو در کنار خلبان، بنا بر برخی اقوال، رخدادی واقعی بوده‌است که برای اگزوپری در عالم واقع رخ داده و در نهایت منشأ الهام او برای آفرینش این اثر شده‌است.

در یک لایه از تحلیل، اثر را حاصل تخیل نویسنده از این رخداد واقعی می‌توان دانست. اما در سطح دیگری از تحلیل که پای «تأویل» به‌میان می‌آید، شازده کوچولو، همان انسان معناجو و آرمانی نویسنده است که به مدد شخصیت‌پردازی، به معیار و محکی برای نقد و سنجش «آدم بزرگ‌ها» (اسم مستعار بی‌معنایی) تبدیل شده‌است. در روساخت اثر، خلبان در زمین است و شازده کوچولو از سیاره‌ای دیگر بر زمین هبوط کرده است، ولی در ژرف‌ساخت اثر، این شازده کوچولو است که از زمین آمده. زمینی که حقیقتِ ذهنی و آرمانی نویسنده است، نه زمین واقعی با تنگناهای موجودش. زمینِ شازده‌کوچولو به‌ظاهر ساده و کوچک است، اما مملو از معناست. دامن شازده کوچولو از آلودگی‌های زمینی، تر نیست. او نه بَرده است و نه ارباب. نه در بند ستایش دیگران است و نه در بند کمیت و شمارش. پاره‌هایی از داستان بیانگر ظهور و عروج شازده کوچولو است. در میان این ظهور و عروج، او مرزهای «ندانستن» را درمی‌نوردد و به «دانستن» می‌رسد. این سِیر از خلال «سفر» رخ می‌دهد. [۱۶]

او سفری را در هفت مرحله و در قالب دیدار از سیاره‌های مختلف از سر می‌گذراند. ساکنان هر سیاره نماد و تمثیلی از یک تیپ و گروه انسانی هستند که در گوشه گوشهٔ زندگی روزمره شاهدشان می‌توان بود، و شاید خود را در میان آنان بتوان یافت.

شازده کوچولو در سیاره نخست، با پادشاهی روبه‌رو می‌شود که جز به قدرت نمی‌اندیشد. مباحثه او و پادشاه، به این نَقل از پادشاه منتهی می‌شود که:

«پس تو خودت را محاکمه خواهی کرد. این دشوارترین کار است. محاکمه خود از محاکمه دیگران مشکل‌تر است. تو اگر توانستی درباره خودت درست قضاوت کنی، قاضی واقعی هستی.»

به همین ترتیب در سیاره‌های دوم تا ششم، مفاهیمی چون: «غرور»، «بی‌معنایی»، «سُوداِنگاری» و «فرمانبری محض» نقد می‌شود. اما در سیاره ششم، شازده کوچولو با جغرافی‌دانی مواجه می‌شود که بسان یک راهنمایِ سالک عمل می‌کند. او به هرآن‌چه فانی‌ست، بی‌توجه است. از پَس این رمز، شازده کوچولو در مرحله هفتم بر زمین هبوط می‌کند.

سفر، پیرنگی در داخل پیرنگ اصلی داستان است. در پیرنگ اصلی نیز تقریباً همین مضمون حاکم است. ولی این‌بار علاوه بر نقد (وجه سَلبی)، راه‌حل (وجه ایجابی) نیز ارائه می‌شود. راه‌حلی که هستهٔ مرکزی پیام داستان است و از زبان روباه ـ که در متون مسیحی نماد بصیرت و دانایی است ـ بیان می‌شود:

«اینک راز من بسیار ساده است. بدان که جز با چشم دل نمی‌توان خوب دید. آن‌چه اصل است از دیده پنهان است.»

اما رسیدن به این آگاهی مستلزم رنج است. «دانستن» بی‌هزینه نیست. در روساخت داستان، نیش مار دلیل مرگ است، اما در ژرف‌ساخت، اثر نیش مار، نماد یک زایش و پوست‌اندازی است:

«راه خیلی دور است. نمی‌توانم این جسم را با خود ببرم. خیلی سنگین است... گیرم عین پوست کهنه‌ای می‌شود که دُورش انداخته باشند. پوست کهنه که غصه ندارد.»

به تعبیر «احمد شاملو»، شازده کوچولو «به چرا مرگ خود آگاه است». او مسیح‌وار، صلیب رنج خویش را بر دوش می‌کِشد و از مرگ ظاهری‌اش خبر می‌دهد:

«گرچه حقیقت نیست اما ظاهر یک مُرده را پیدا می‌کنم.»

در پارهٔ انتهایی داستان، شازده کوچولو به سیاره خویش بازمی‌گردد. دلیل عروج او همچون دلیل هبوطش بر زمین عشقی است که به یگانه «گُل» خود دارد. پس از این عروج، خلبان امید به بازگشت او را زنده نگه می‌دارد و در پایان، مخاطب می‌ماند و یک دوراهی اگزیستانسیالیستی (وجودی):

«این طرف سنگینی بار جهان بی‌معنایی، آن طرف، سبکی جهان معنا. مرز این دو زهر نیش مار، و انتخاب با شما! [انسان]»[۱۷]

۵. معصومیت ثانویه

آنتوان اگزوپری در قسمت تقدیم‌نامه کتاب شازده کوچولو، که احمد شاملو آن را «اهدانامچه» ترجمه کرده، کتاب را به یکی از دوستانش که تحت پیگرد نازی‌ها بوده، تقدیم کرده‌است:

«از بچه‌ها عذر می‌خواهم که این کتاب را به یکی از بزرگ‌ترها هدیه کرده‌ام. برای این کار یک دلیل موجه دارم: این «بزرگ‌تر» بهترین دوست من تو همهٔ دنیا است. یک دلیل دیگرم هم آن‌که این «بزرگ‌تر» همه‌چیز را می‌تواند بفهمد، حتا کتاب‌هایی را که برای بچه‌ها نوشته باشند. [...] اگر همهٔ این عذرها کافی نباشد، اجازه می‌خواهم این کتاب را تقدیم آن بچه‌ای کنم که این آدم بزرگ یک روزی بوده. آخر هر آدم بزرگی هم روزی روزگاری بچه‌ای بوده (گیرم کم‌تر کسی از آن‌ها این را به‌یاد می‌آورد.) پس من هم اهدانامچه‌ام را به این شکل تصحیح می‌کنم: به لئون ورث موقعی که پسربچه بود.»[۱۸]

براساس این تقدیم، اگزوپری بین کودکی و بزرگ‌سالی تمایز قائل می‌شود و از طریق این تمایز، در ادامهٔ داستان «آدم بزرگ‌ها» را به نقد می‌کِشد.

تفاوت کودکی و بزرگ‌سالی را در دوگانه «معصومیت ـ تجربه» می‌توان صورت‌بندی کرد. کودک، معصوم، و بزرگ‌سال، باتجربه است. «معصومیت حالتی است که تخیل کودک مسیر رشد خود را می‌پیماید و تجربه زمانی رخ می‌دهد که این معصومیت با جهان قوانین، خواه علمی، خواه اجتماعی، اخلاقیات و واپس‌زدن‌ها مواجه می‌شود.» [۱۹]

پرسشی که اینک ذهن را می‌گزد، این است که آیا مقصود اگزوپری در شازده کوچولو، ذبح تجربه «آدم بزرگ‌ها» در معبد معصومیت کودکانه است؟ برخی به این پرسش پاسخ مثبت داده‌اند و از این زاویه نقدهایی را متوجه او و اثرش کرده‌اند. اما میان معصومیت و تجربه نسبت دیگری می‌توان برقرار کرد. نویسندهٔ کتاب «معصومیت و تجربه» با تبیین این نسبت، به دسته‌بندی ادبی، فلسفی و روان‌شناختی آراء در این باب پرداخته است: بر این اساس، گذر از کودکی به بزرگ‌سالی به معنای بازگشت به کودکی نیست، بلکه رسیدن به موقعیّت جدیدی است که نه این و نه آن و در عین حال، هم این و هم آن است. یعنی تردیدی وجود ندارد که معصومیت، زایایی، خلاقیت ناب کودکی باید جای خود را به تجربه، جامعه‌پذیری و عقل بزرگ‌سالی بدهد، ولی این به معنای ذبح یکی در پای دیگری نیست. براساس این رویکرد، میان معصومیت و تجربه رابطه‌ای دوسویه (دیالکتیکی) وجود دارد که منجر به حالتی می‌تواند شود که «جامع هر دو، اما برتر از هر دو است». یکی از نظریاتی که در کتاب معصومیت و تجربه مطرح شده‌است، نظریه «آبراهام مازلو»[۲۰] است: مازلو از عبارت «معصومیت ثانویه» استفاده می‌کند و آن را یکی از ویژگی‌های بزرگ‌سالانی می‌داند که به خودشکوفایی رسیده‌اند. او می‌گوید:

«شما بار دیگر نمی‌توانید به وطن برگردید. شما واقعاً نمی‌توانید پس‌رَوی کنید. بزرگ‌سال به هیچ‌وجه نمی‌تواند به یک کودک تبدیل شود. شما نمی‌توانید دانش را از صفحهٔ ذهن خود بزدایید. شما نمی‌توانید بار دیگر معصوم شوید. هنگامی که چیزی را دیدید، نمی‌توانید دیدن را بی‌اثر بسازید. دانش غیرقابل برگشت است [...] شما ختی با رها کردن سلامت روانی و قدرت‌تان نمی‌توانید مشتاق نوعی باغ عدن اسطوره‌ای باشید [...] تنها راه ممکن برای انسان این است که امکان پیش‌رَوی [...] به‌سمت معصومیت خردمندانه را درک کند.» [۲۱]

این که شخصیت «خلبان» در شازده‌کوچولو توانسته است به چنین معصومیتی دست یابد یا نه، بستگی به برداشت مخاطب و خواننده دارد. به این دلیل است که اگزوپری در این‌باره از جانب برخی تحلیل‌گران متهم و از جانب برخی دیگر، تبرئه شده.

۶. روایتی دیگر از اگزوپری و شازده کوچولو

«ماری لوئیز فون فرانتس»[۲۲] یکی از شاگردان «کارل گوستاو یونگ»[۲۳]،. در اواخر دهه ۱۹۵۰ (۱۳۳۰ ش.)، دوازده سخنرانی با موضوع «نوجوانی ابدی» انجام داد که بعدها در کتابی با نام «نوجوانی ابدی و نبوغ خلاقانه» منتشر شد. موضوع این کتاب نقد و تحلیل کتاب شازده کوچولو است. شاید برای بیش‌تر کسانی که شازده کوچولو را خوانده و پسندیده‌اند و بیش‌تر تحلیل‌هایی را که دربارهٔ این اثر پُرخواننده انجام گرفته، همدل و همسو با سلیقه خود یافته‌اند، مطالعه کتاب نوجوانی ابدی و نبوغ خلاقانه، نوعی خلاف عادت به‌شمار آید.

رویکرد نویسنده این کتاب در نقد داستان شازده کوچولو، علاوه بر نقد روان‌کاوانه فرویدی، بیش‌تر بر نقد «صورت ازلی» [۲۴] منبعث از آراء کارل یونگ در روان‌شناسی تحلیلی است. این نوع نقد ادبی که از اواخر دهه ۱۹۵۰ رشد یافت، بر مفهوم «کهن‌الگوها» یا «صورت‌های ازلی» مبتنی است. کهن‌الگوها در روان‌شناسی تحلیلی یونگ، میراث روانی نوع بشر به‌شمار می‌روند که از طریق ناخودآگاه جمعی، از نسل‌های پیشین تا به امروز منتقل شده و دوام یافته‌اند. برای مثال، ماری فرانتس نویسنده کتاب نوجوانی ابدی و نبوغ خلاقانه، با بهره‌گیری از مفهوم «سایه» در روان‌شناسی تحلیلی، شخصیت شازده کوچولو را نمایندهٔ «سایه خُردسالی» اگزوپری می‌داند.

او با تحلیل سمبلیک و روان‌کاوانه و همچنین با تمرکز بر صوَر ازلی موجود در متن، بر این باور است که اگزوپری در دنیای تخیلی خود باقی مانده است. از نظر او شازده کوچولو، «سایه» اگزوپری است که نمی‌خواهد رشد کند و به تمامیت و خودشناسی برسد. سایه در روان‌شناسی تحلیلی یونگ، آن بخش از ساختار شخصیت است که فرد در خود نمی‌تواند بپذیرد و در مقابل آن، از «پرسونا» یا «ماسک» استفاده می‌کند تا تصویر دیگری از خود به جهان پیرامون عرضه کند. ماری فرانتس شش شخصیتی را که شازده کوچولو در داستان با آن‌ها ملاقات می‌کند، سایه‌ای ارزیابی می‌کند که حاصل تلاش اگزوپری برای انطباق با واقعیت زندگی‌اش است.

او علاقه نداشتن اگزوپری به دنیای «آدم بزرگ‌ترها» و دلتنگی او برای کودکی و زندگی هنرمندانه و تخیلی را، به‌واسطه نوع زندگی او در کودکی و رشد او در محیط اجتماعی، یأس‌آلود تحلیل می‌کند. ماری فرانتس این وضعیّت را با اختلال روانی «نوجوانی ابدی» توضیح می‌دهد. اختلالی که فرد نمی‌خواهد وارد دنیای بزرگ‌سالی شود. احساسِ کاذب مهم پنداشتن خود و این احساس که هنوز در شرایط واقعی زندگی قرار نگرفته است، نارضایتی دائمی از سرنوشت، علاقه به کارهای پُرخطر برای دور شدن از واقعیت‌های زندگی زمینی و عادی، از ویژگی‌های منفی اختلال نوجوانی ابدی است که با ویژگی‌های مثبتی چون جذابیت و نوعی معنویت همراه می‌شود.

مجموع این ویژگی‌ها را ماری فرانتس در نزد اگزوپری مشاهده می‌کند. او به رغم تحسین اثر اگزوپری از بابت نبوغ خلاقانه‌اش، آن را اثری می‌داند که در ورود به دنیای بزرگ‌سالی شکست خورده است. کتاب نوجوانی ابدی و نبوغ خلاقانه با عنوان فرعی نه‌چندان دقیق «تفسیر روان‌شناختی کتاب شازده کوچولو» با ترجمه روان و تحلیل‌های اضافه شده و لازم مترجم ‌» تورج‌رضا بنی‌صدر»[۲۵]، روایتی در میان انبوه روایت‌هایی است که از اگزوپری و اثر منحصر به‌فرد او می‌توان داشت. اگرچه روایت این کتاب با بیش‌تر روایت‌های دیگر همدل و همسو نیست.

پی‌نوشت‌ها:

۱. «دل سپرده به کودکان»، مصاحبه تاریخ شفاهی با ثریا قزل‌ایاغ، مصاحبه و تدوین پیمانه صالحی، تهران: سازمان اسناد کتابخانه ملی، ۱۳۹۶، ص ۳۲.
۲. ثریا قزل‌ایاغ (بهروزی)، (زاده ۵ دی‌ماه ۱۳۲۲ ش.)، نویسنده، مترجم، پژوهنده و استاد ادبیات کودک.
۳. Hermeneutics.
۴. (Roland Barthe، (۱۹۱۵ – ۱۹۸۰)، نویسنده، فیلسوف، نظریه‌پرداز ادبی و منتقد ادبی و فرهنگی فرانسوی.
۵. (Friedrich Wilhelm Nietzsche، (۱۸۴۴ – ۱۹۰۰)، فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی، جامعه‌شناس بزرگ آلمانی.
۶. نیچه؛ فریدریش ویلهلم، «اراده قدرت»، ترجمه م شریف، تهران: جامی، چاپ نخست ۱۳۸۶، ص ۴۲۷.
۷. (Umberto Eco، (۱۹۳۲ – ۲۰۱۶)، فیلسوف، منتقد ادبی و رمان‌نویس ایتالیایی.
۸. نیچه؛ فریدریش ویلهلم، «هرمنوتیک مدرن: گزینهٔ جستارها»، ترجمه بابک احمدی، مهران مهاجر، محمد نبوی، تهران: مرکز، چاپ نخست ۱۳۷۷، ص ۲۷۰.
۹ و ۱۰. محمدی، محمدهادی، «روش‌شناسی نقد ادبیات کودکان»، تهران: سروش، چاپ نخست ۱۳۷۸، ص ۲۷۶ و ص ۲۷۷.
۱۱. پل گیوم آندره ژید، (۱۸۶۹ –۱۹۵۱)، نویسنده فرانسوی.
۱۲. کارل پاسپرس (۱۸۸۳ – ۱۹۶۹)، روان‌پزشک و فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی.
۱۳. Continental philosophy این اصطلاح نخستین‌بار در نیمه دوم سده بیست میلادی به‌کار رفت. در کاربرد معاصر، به مجموعه‌ای از سُنت‌ها در فلسفهٔ سده‌های نوزده و بیست میلادی در قاره اروپا گفته می‌شود.
۱۴. Alberto Manguel، (زاده ۱۹۴۸)، نویسنده، مترجم و ویراستار کانادایی آرژانتینی.
۱۵. نورتون، دونا و ساندرا نورتون، «شناخت ادبیات کودکان: گونه‌ها و کاربردها؛ از روزن چشم کودک»، ترجمه منصوره راعی ... [و دیگران]، تهران: قلمرو، پاییز ۱۳۸۲، ص ۵.
۱۶. عباسی، علی، «تحلیل گفتمانی شازده کوچولو»، فصل‌نامه پژوهش‌های زبان و ادبیات تطبیقی، بهار ۱۳۸۹، شماره ۱، ص ۶۵ - ۸۴.۱۷. روش‌شناسی نقد ادبیات کودکان، ص ۳۰۱.
۱۸. اگزوپری؛ آنتوان دو سنت، «مسافر کوچولو»، ترجمه احمد شاملو، تهران: نگاه، چاپ اول ۱۳۷۶، ص ۳.
۱۹. خسرونژاد، مرتضی، «معصومیت و تجربه؛ درآمدی بر فلسفه ادبیات کودک»، تهران: مرکز، چاپ نخست ۱۳۸۲، ص چهل و هشت.
۲۰. (Abraham (Harold) Maslow، (۱۹۰۸ – ۱۹۷۰)، روان‌شناس انسانگرای آمریکایی. مازلو برای نظریه «سلسله مراتب نیازهای انسانی» (هرم مازلو)، شناخته شده‌است.
۲۱. معصومیت و تجربه، ص ۱۱۱ و ۱۱۲،‌ (به نقل از کتاب مازلو؛ آبراهام، «افق‌های والاتر فطرت انسان»، ترجمه احمد رضوانی، ص ۳۳۸.)
۲۲. (Marie-Louise von Franz، (۱۹۱۵ – ۱۹۹۸)، نویسنده و روان‌شناس سوئیسی.
۲۳. (Carl Gustav Jung، (۱۸۷۵ – ۱۹۶۱)، فیلسوف و روان‌پزشک اهل سوئیس، پدر روان‌شناسی تحلیلی.
۲۴.Archetypal criticim
۲۵. فرانتس، ماری لوئیز فون، «نوجوانی ابدی و نبوغ خلاقانه: تفسیر روان‌شناختی کتاب شازده کوچولو»، ترجمه و تحلیل تورج رضا بنی‌صدر، تهران: لیوسا، چاپ نخست ۱۳۹۲.

این کتاب با نام «تا ابد جوان؛ شازده کوچولو و آنتوان سنت اگزوپری: پژوهشی روان‌شناختی در کشمکش بزرگ‌سالان برای رهایی از بهشت کودکی»، ترجمه مهدی سررشته‌داری و انتشارات مهراندیش در سال ۱۳۹۸ ترجمه و منتشر شده است.

منابع:

  • اگزوپری؛ آنتوان دو سنت، «مسافر کوچولو»، ترجمه احمد شاملو، تهران: نگاه، چاپ اول ۱۳۷۶.
  • خسرونژاد، مرتضی، «معصومیت و تجربه؛ درآمدی بر فلسفه ادبیات کودک»، تهران: مرکز، چاپ نخست ۱۳۸۲.
  • عباسی، علی، «تحلیل گفتمانی شازده کوچولو»، فصل‌نامه پژوهش‌های زبان و ادبیات تطبیقی، بهار ۱۳۸۹، شماره ۱.
  • فرانتس، ماری لوئیز فون، «نوجوانی ابدی و نبوغ خلاقانه: تفسیر روان‌شناختی کتاب شازده کوچولو»، ترجمه و تحلیل تورج رضا بنی‌صدر، تهران: لیوسا، چاپ نخست ۱۳۹۲.
  • محمدی، محمدهادی، «روش‌شناسی نقد ادبیات کودکان»، تهران: سروش، چاپ نخست ۱۳۷۸.
  • نیچه؛ فریدریش ویلهلم، «اراده قدرت»، ترجمه م شریف، تهران: جامی، چاپ نخست ۱۳۸۶، ص ۴۲۷.
  • «هرمنوتیک مدرن: گزینهٔ جستارها»، ترجمه بابک احمدی، مهران مهاجر، محمد نبوی، تهران: مرکز، چاپ نخست ۱۳۷۷.
  • نورتون، دونا و ساندرا نورتون، «شناخت ادبیات کودکان: گونه‌ها و کاربردها؛ از روزن چشم کودک»، ترجمه منصوره راعی ... [و دیگران]، تهران: قلمرو، پاییز ۱۳۸۲.
نویسنده
یاشار هدایی
کلیدواژه:
Submitted by admin on

«از زمانی که شازده کوچولو را خوانده‌ام تا این لحظه، هرگز نتوانستم خود را از نفوذ این اثر خارج کنم.
در هر دوره‌ای از زندگی‌ام، شازده کوچولو یک‌بار خوانده و معنا شده است.
چون اثری چندلایه است و همیشه برای همه حرفی برای گفتن دارد.» [۱]

(ثریا قزل‌ایاغ) [۲]

۱. شازده کوچولو همچون کریستال

داستان «شازده کوچولو» (The Little Prince) شاهکار «آنتوان دو سنت اگزوپری» (Antoine de Saint-Exupér)، نخستین‌بار در سپتامبر سال ۱۹۴۳ (شهریور ۱۳۲۲ ش.) در نیویورک آمریکا منتشر شد، و تاکنون به بیش از سی‌صد زبان و گویش ترجمه شده است. این کتاب محبوب‌ترین کتاب قرن بیستم شمرده می‌شود و لقب «کتاب قرن» را به خود اختصاص داده است. این کتاب سومین کتاب پُرخواننده جهان است.

به‌رغم زبان ساده و روان داستان شازده کوچولو، این اثر ویژگی‌های غنایی، تعلیمی، فلسفی، عرفانی، اجتماعی و روان‌شناختی دارد.

گستردگی مفاهیم بلند و متنوع در داستان چنان است که به‌رغم خاستگاه غربی‌اش، ردپایی از عرفان شرقی نیز در آن مشهود است.

شخصیت‌پردازی شازده کوچولو، خط‌کش و معیاری می‌سازد برای نقد تمامی آن‌چه تحت عنوان «آدم بزرگ‌ها» از آن یاد می‌شود: از نقد اطاعت و فرمانبرداری محض گرفته تا نقد سودجویی آدمیان. از نقد خودخواهی تا نقد زندگی ماشینی و قس علی هذا.

اما شازده کوچولو داستانی است که تحلیلش به مراتب بیش از خواندن صِرف آن به‌صورت مستقل (بدون نقد و ارزیابی) اهمیّت دارد.

اگرچه خواننده از خواندن صِرف داستان بی‌بهره نخواهد ماند، ویژگی متن شازده کوچولو که بسان یک منشور و کریستال مُدوَر، در هر دَوَران و چرخش، برقی از معانی را متجلّی می‌کند، چنان که تحلیل و تأویل داستان به یک ضرورت تبدیل می‌شود.

متن شازده کوچولو یک ظاهر و یک باطن دارد. به عبارت دیگر، یک «روساخت» و یک «ژرف‌ساخت» دارد. به هر میزان که مخاطب از ظاهر و روساخت اثر به باطن و ژرف‌ساخت آن بتواند برسد، بهره‌اش افزون‌تر خواهد بود، و بسته به میزان فعّال بودن ذهن مخاطب، اندازه این بهره نیز متغیر خواهد بود. به همان مقدار که پیچیدگی‌های ذهنی و آگاهی مخاطب افزون باشد، به همان مقدار هم بهره‌اش از اثر فزونی خواهد گرفت.

متن کریستال‌گونه شازده کوچولو در هر خوانش و در هر تحلیل، بارقه‌ای نو در ذهن مخاطب می‌زند و افق نگاه او را می‌گستراند. رمز جاودانگی این اثر و آثاری از این دست در همین نکته نهفته است.

اگزوپری در مقام یک نویسنده که خالق اثری هنری است، با بهره‌گیری از عناصر زیبایی‌شناختی در هنر، مخاطب را از راه عاطفه و شهود، به همان مقصدی می‌رساند که یک فیلسوف با یک اثر فلسفی مملو از برهان، چنین می‌کند.

مخاطب با خواندن شازده کوچولو، در همان جایی نخواهد ایستاد که پیش از خواندن ایستاده بود. او قدم یا قدم‌هایی جلوتر خواهد آمد. کارِ هنر و ادبیات همین است.

۲. دربارهٔ سه نیّت

حدود و ثغور تأویل کجاست؟

شازده کوچولو زبانی «سمبلیک» دارد. این زبان در مقابل نوعی دیگر از زبان است که زبان «اخباری» خوانده می‌شود. اوّلی از «حقیقت ذهنی» سخن می‌گوید و دومی از «واقعیت عینی». از این‌رو متونی چون شازده کوچولو، نیاز به «تأویل» دارند. «نقد تأویلی» یا «نقد هرمنوتیک»[۳] از شیوه‌های معتبر و باقدمت در حوزهٔ نقد و تفسیر ادبی است.

تأویل در معنای «بازگرداندن به اوّل»، سُنتی شرقی و عرفانی شمرده می‌شود. امروزه در غرب، از تأویل با عنوان کلّی «هرمنوتیک» یا «فن فهم متون» یاد می‌شود. بخشی از نظریه‌پردازان هرمنوتیک با تأویل شرقی هم‌نظر هستند که مقصود از تأویل یک متن، بازگرداندن به اوّل و به عبارت دیگر، دست‌یافتن به مقصود و نظر مؤلف و نویسنده اثر است. («المعنا فی بطن الشاعر»). اما با رشد فلسفه و علومی چون روان‌کاوی، به‌تدریج تغییراتی در این نوع نگاه به‌وجود آمد.

دیدگاهی که تأویل را پی بردن به نیّت مؤلف می‌داند، شاید دچار این آفت شود که هر تأویل‌گر برداشت و فهم خود از متن را معادل حقیقت و کلام آخر معرفی کند. حال آن که انسان، چه در مقام مؤلف و چه در مقام خواننده، تخته‌بند «زمان» و «مکان» است و معرفت و شناختش متأثر از این دو است. علاوه بر این، «ناخودآگاه فردی و جمعی» نیز در زُمره عوامل ناشناخته‌ای هستند که هم بر خلق اثر نویسنده و هم بر فهم خواننده از اثر او، تأثیرگذار هستند.

از این‌رو در نزد دسته‌ای دیگر از نظریه‌پردازان هرمنوتیکی غرب، اساساً کشفِ نیت مؤلف، یا بسیار مشکل و یا ناممکن است. به‌طوری‌که این دسته، به نیّت خواننده و برداشت خواننده از اثر بها می‌دهند.

نظریه «مرگ مؤلف» از «رولان بارت»[۴] از این دست است. براساس این نظریه، مؤلف پس از خلق اثر خود، می‌میرد و از این پس، تنها فهم و برداشت خواننده از اثر اوست که اهمیّت دارد. این نظریه اگرچه به فهم‌های متنوع و متکثّر بها می‌دهد، به آفت «نسبیت‌گرایی» می‌انجامد و به این خروجی منتهی می‌شود که معرفت، دست نیافتنی و نسبی است. چندان که «فریدریش نیچه»[۵] بر این باور بود که:

«حقیقتی وجود ندارد، بلکه همیشه تأویلی از حقیقت وجود دارد.»

نیچه در کتاب «خواست قدرت / قطعه ۵۴۰» می‌نویسد:

«انواع زیادی چشم وجود دارد. حتی ابوالهول هم چشم دارد و از این‌رو انواع بسیار زیادی حقیقت وجود دارد، و از این‌رو حقیقتی وجود ندارد.»[۶]

مطابق این نظریه هیچ ملاکی برای سنجش و ارزیابی تأویل‌ها باقی نمی‌ماند.

اما در میان این دو نظریه که یکی از «نیّت مؤلف» سخن می‌گوید و دیگری از «نیّت خواننده»‌، دسته‌ای از نظریه‌پردازان از «نیّت متن» سخن می‌گویند. برای مثال، «امبرتو اِکو» [۷] می‌نویسد:

«میان نیّت مؤلف (که کشف آن بسیار دشوار است و اغلب ارتباطی با تأویل متن ندارد)، و نیّت خواننده (که شکل متن را به‌هم می‌ریزد تا آن را با مقصود و منظور خود همخوان کند)، امکان سومی هم موجود است، آن هم نیّت متن است.» [۸]

بر این اساس دربارهٔ تأویل داستان شازده کوچولو می‌توان گفت:

با توجه به قدمت نه‌چندان طولانی اثر و وجود بیوگرافی خالق اثر، پی بردن به نیّت مؤلف چندان دشوار نیست. و اگر چنان‌چه اموری چون ناخودآگاه فردی و جمعی مؤثر بر تأویل، برای‌مان ناشناخته باشند، همچنان وفاداری به خود متن شازده کوچولو، ملاک تأویل ما می‌تواند قرار بگیرد. وگرنه برداشت آزاد خواننده از اثر، فاقد ملاکی برای ارزیابی و نقد و سنجش خواهد بود. در این صورت، برداشت خواننده‌ای که شازده کوچولو را اثری در راستای انتقاد از ماشینیسم می‌داند، به‌همان اندازه معتبر است که خواننده‌ای دیگر آن را در دفاع از ماشینیسم ارزیابی کند. بنابراین، پرداختن به نیّت مؤلف و نیت متن، راهگشای ما در تأویل می‌تواند باشد، مشروط بر این که این تأویل را سخن آخر ندانیم و تأویل‌های دیگران را نیز به رسمیت بشناسیم.

۳. «زمین و زمانهٔ اگزوپری»

خلبانی که می‌نوشت

آنتوان اگزوپری فرزند سوم خانواده‌ای است که از حیث اصل و نسب، اشرافی، ولی به لحاظ موقعیّت اجتماعی، جزو طبقه متوسط است. او در سال ۱۹۰۰ م (۱۲۷۹ ش.) به‌دنیا آمد و چهل‌وچهار سال بعد، از دنیا رفت.

آنتوان در چهار سالگی پدرش را از دست داد و مادر جوانش بار زندگی را بر دوش کشید. او در کودکی شاهد آزمایشات «برادران رایت» ـ مخترعان هواپیما ـ بوده است. رخدادی که به نظر می‌رسد در شخصیت و آینده حرفه‌ای او، نقش داشته است. او در مدرسه لقب «کوچولوی خواب‌زده» داشت، زیرا تا حدودی حواس‌پرت و ناهنجار شمرده می‌شد، ولی علاقه‌مند ادبیات بود و حافظه‌ای قوی برای شعر داشت. او گوشه‌گیر بود، اما به ورزش مخصوصاً فوتبال و شمشیربازی علاقه‌مند بود.

اگزوپری در هفده سالگی‌اش (۱۹۱۷)، برادر بزرگش را از دست داد و مسئولیت خانواده بر دوش او قرار گرفت. تلاش او برای ورود به دانشکده نیروی دریایی نافرجام ماند و در نتیجه، راهیِ نیروی هوایی شد. در این‌جا بود که استعداد شگرفش برای پرواز را شکوفا کرد.

ابتدا به کار مکانیکی مشغول شد، اما در طول دو سال، فن خلبانی را برخلاف قوانین موجود و برخلاف میل مادر، آموخت، و یکی از زُبده‌ترین خلبانان ارتش فرانسه شد. پرواز با روحیه او سازگاری داشت.

«محمدهادی محمدی» در کتاب «روش‌شناسی نقد ادبیات کودکان» می‌نویسد:

«اگزوپری از آن دسته انسان‌های ماجراجویی بود که کارن هورنای، روان‌کاو آمریکایی، آن‌ها را تیپ برتری‌طلب می‌نامد. مردمی متکی به‌نفس که از تنش و ماجراجویی باکی ندارند و شخصیت‌شان در این مسیر شکل می‌گیرد. این انسان‌ها دائماً در تلاش هستند که مرزهای ناشناختگی را زیر پا بگذارند.»[۹]

«اگزوپری ماجراجو با زندگی خود بازی می‌کند، اما از آن‌ها نیست که زندگی دیگران را به بازی بگیرد. اگزوپری سیارهٔ صلح را دوست دارد. پرواز را دوست دارد و در یک کلام، زندگی را دوست دارد.» [۱۰]

با وجود چنین روحیه‌ای بود که دو کُنش «پرواز» و «نوشتن»، در وجود اگزوپری به‌هم تنیده شد. او پرواز می‌کرد تا بنویسد و می‌نوشت تا پرواز کند. چندان که سفرهای هوایی‌اش در دو مسیر آفریقا و آمریکای جنوبی، الهام‌بخش او در بسیاری از آثارش شدند.

در سال ۱۹۲۹، کتاب «پیک جنوب» که دربارهٔ زندگی اگزوپری در میان قبایل مراکش بود، انتشار یافت. در سال ۱۹۳۱، «پرواز شبانه» با مقدمه «آندره ژید»[۱۱] منتشر شد و سبب شهرت اگزوپری گشت. در سال ۱۹۳۸، «زمین انسان‌ها»، «جایزه آکادمی فرانسه» را دریافت کرد. هر دو اثر اخیر، یادگار سفر اگزوپری به آمریکای جنوبی بودند.

اگزوپری پس از تسلیم شدن فرانسه در برابر نازی‌ها در جنگ جهانی دوم، به آمریکا رفت و به نوشتن ادامه داد. «خلبان جنگی» کتابی بود که از وضعیت روحی - روانی یک خلبان در مواجهه با خطر و مرگ، سخن می‌گفت. «قلعه» مجموعه یادداشت‌هایی بود که اگزوپری از تجربه‌ها و اندیشه‌های زندگی‌اش نوشته بود. «نامه به یک گروگان» از وضعیّت غم‌زده و تاریک اروپا در آن برهه از زمان، پرده برمی‌داشت، و سرانجام، «شازده کوچولو» شاهکاری بود که به سال ۱۹۴۳ (۱۳۲۲ ش.)، در آمریکا منتشر شد.

آنتوان اگزوپری به لحاظ فکری، علاقه‌مند به آراء «کارل تئودور پاسپرس»[۱۲] و در نتیجه به لحاظ فلسفی، به «فلسفه قاره‌ای»[۱۳] متمایل بوده‌است. فلسفه‌ای که در آن ادبیات جایگاهی ویژه و ممتازی دارد.

اگزوپری دوران کودکی چندان آسوده‌ای نداشته است، ولی شواهد نشان می‌دهد که او همواره دل در گرو آن دوران داشته است. چندان که در نامه‌ای به همسرش در کتاب «پرواز شبانه» نوشت:

«مطمئن نیستم که بعد از آن روزهای پُر از شگفتی کودکی، احساس خوش‌بختی کرده‌باشم.»

و یا در جای دیگری نوشت:

«تنها یک چیز است که همیشه مرا اندوهگین می‌کند، و آن این است که می‌بینم بزرگ شده‌ام.»

شاید دلیل این موضوع این باشد که اگزوپری در عمر کوتاه خویش، دو جنگ جهانی را تجربه کرد. جنگ جهانی اول مصادف با نوجوانی او و جنگ جهانی دوم، مقارن با میان‌سالی او بود. شاید بتوان صلح‌دوستی او را نیز با همین امر تحلیل کرد. این تفکر و نگاه در شازده کوچولو به‌عیان مشهود است. ضمن آن که تم‌های غالب آثار اگزوپری عبارتند از: عشق، خدا، صلح، انسان، سفر و... .

اگزوپری در ژوئیه سال ۱۹۴۴ برای پرواز بر فراز فرانسه، از جزیره‌ای در مدیترانه با هواپیما از زمین برخاست و دیگر بازنگشت. در ابتدا گمان می‌رفت نازی‌ها باعث سقوط هواپیمای او شده‌اند، اما بعدها این تصور باطل شد.

۴. دشواری انتخاب

رمز لذّت بردن از یک متن، در فهم آن مطلب است. چنان که «آلبرتو مانگوئل»[۱۴] می‌نویسد:

«در لحظه‌های جادویی در اوان کودکی‌ات، برگی از کتاب، آن رشتهٔ سردرگم و آشفته، آن نشانه‌های رازآمیز را از هم گشود. در آن لحظه سراسر گیتی بر تو آشکار شد. از آن پس تو به سِلک خوانندگان درآمدی... .»[۱۵]

بنابراین تحلیل و تأویل یک متن، ابزاری است برای فهم آن. تحلیل و خاصه تأویلِ داستان شازده کوچولو، امری سهل و در عین حال دشوار است. سهل است، زیرا قدرت این اثر، دست هیچ مخاطب و خواننده‌ای را از سفره معنا خالی برنمی‌گرداند. دشوار است، از این‌رو هر تأویلی، تنها بر زوایایی از معنای نهفته در این اثر می‌تواند پرتو بیفکند. یعنی تأویل نهایی امری ممتنع است و کامل‌ترین تأویل‌ها، لزوماً آخرین آن‌ها نیست. با وجود این، گریز از تأویل هم ممکن نیست: ظهور شازده کوچولو در کنار خلبان، بنا بر برخی اقوال، رخدادی واقعی بوده‌است که برای اگزوپری در عالم واقع رخ داده و در نهایت منشأ الهام او برای آفرینش این اثر شده‌است.

در یک لایه از تحلیل، اثر را حاصل تخیل نویسنده از این رخداد واقعی می‌توان دانست. اما در سطح دیگری از تحلیل که پای «تأویل» به‌میان می‌آید، شازده کوچولو، همان انسان معناجو و آرمانی نویسنده است که به مدد شخصیت‌پردازی، به معیار و محکی برای نقد و سنجش «آدم بزرگ‌ها» (اسم مستعار بی‌معنایی) تبدیل شده‌است. در روساخت اثر، خلبان در زمین است و شازده کوچولو از سیاره‌ای دیگر بر زمین هبوط کرده است، ولی در ژرف‌ساخت اثر، این شازده کوچولو است که از زمین آمده. زمینی که حقیقتِ ذهنی و آرمانی نویسنده است، نه زمین واقعی با تنگناهای موجودش. زمینِ شازده‌کوچولو به‌ظاهر ساده و کوچک است، اما مملو از معناست. دامن شازده کوچولو از آلودگی‌های زمینی، تر نیست. او نه بَرده است و نه ارباب. نه در بند ستایش دیگران است و نه در بند کمیت و شمارش. پاره‌هایی از داستان بیانگر ظهور و عروج شازده کوچولو است. در میان این ظهور و عروج، او مرزهای «ندانستن» را درمی‌نوردد و به «دانستن» می‌رسد. این سِیر از خلال «سفر» رخ می‌دهد. [۱۶]

او سفری را در هفت مرحله و در قالب دیدار از سیاره‌های مختلف از سر می‌گذراند. ساکنان هر سیاره نماد و تمثیلی از یک تیپ و گروه انسانی هستند که در گوشه گوشهٔ زندگی روزمره شاهدشان می‌توان بود، و شاید خود را در میان آنان بتوان یافت.

شازده کوچولو در سیاره نخست، با پادشاهی روبه‌رو می‌شود که جز به قدرت نمی‌اندیشد. مباحثه او و پادشاه، به این نَقل از پادشاه منتهی می‌شود که:

«پس تو خودت را محاکمه خواهی کرد. این دشوارترین کار است. محاکمه خود از محاکمه دیگران مشکل‌تر است. تو اگر توانستی درباره خودت درست قضاوت کنی، قاضی واقعی هستی.»

به همین ترتیب در سیاره‌های دوم تا ششم، مفاهیمی چون: «غرور»، «بی‌معنایی»، «سُوداِنگاری» و «فرمانبری محض» نقد می‌شود. اما در سیاره ششم، شازده کوچولو با جغرافی‌دانی مواجه می‌شود که بسان یک راهنمایِ سالک عمل می‌کند. او به هرآن‌چه فانی‌ست، بی‌توجه است. از پَس این رمز، شازده کوچولو در مرحله هفتم بر زمین هبوط می‌کند.

سفر، پیرنگی در داخل پیرنگ اصلی داستان است. در پیرنگ اصلی نیز تقریباً همین مضمون حاکم است. ولی این‌بار علاوه بر نقد (وجه سَلبی)، راه‌حل (وجه ایجابی) نیز ارائه می‌شود. راه‌حلی که هستهٔ مرکزی پیام داستان است و از زبان روباه ـ که در متون مسیحی نماد بصیرت و دانایی است ـ بیان می‌شود:

«اینک راز من بسیار ساده است. بدان که جز با چشم دل نمی‌توان خوب دید. آن‌چه اصل است از دیده پنهان است.»

اما رسیدن به این آگاهی مستلزم رنج است. «دانستن» بی‌هزینه نیست. در روساخت داستان، نیش مار دلیل مرگ است، اما در ژرف‌ساخت، اثر نیش مار، نماد یک زایش و پوست‌اندازی است:

«راه خیلی دور است. نمی‌توانم این جسم را با خود ببرم. خیلی سنگین است... گیرم عین پوست کهنه‌ای می‌شود که دُورش انداخته باشند. پوست کهنه که غصه ندارد.»

به تعبیر «احمد شاملو»، شازده کوچولو «به چرا مرگ خود آگاه است». او مسیح‌وار، صلیب رنج خویش را بر دوش می‌کِشد و از مرگ ظاهری‌اش خبر می‌دهد:

«گرچه حقیقت نیست اما ظاهر یک مُرده را پیدا می‌کنم.»

در پارهٔ انتهایی داستان، شازده کوچولو به سیاره خویش بازمی‌گردد. دلیل عروج او همچون دلیل هبوطش بر زمین عشقی است که به یگانه «گُل» خود دارد. پس از این عروج، خلبان امید به بازگشت او را زنده نگه می‌دارد و در پایان، مخاطب می‌ماند و یک دوراهی اگزیستانسیالیستی (وجودی):

«این طرف سنگینی بار جهان بی‌معنایی، آن طرف، سبکی جهان معنا. مرز این دو زهر نیش مار، و انتخاب با شما! [انسان]»[۱۷]

۵. معصومیت ثانویه

آنتوان اگزوپری در قسمت تقدیم‌نامه کتاب شازده کوچولو، که احمد شاملو آن را «اهدانامچه» ترجمه کرده، کتاب را به یکی از دوستانش که تحت پیگرد نازی‌ها بوده، تقدیم کرده‌است:

«از بچه‌ها عذر می‌خواهم که این کتاب را به یکی از بزرگ‌ترها هدیه کرده‌ام. برای این کار یک دلیل موجه دارم: این «بزرگ‌تر» بهترین دوست من تو همهٔ دنیا است. یک دلیل دیگرم هم آن‌که این «بزرگ‌تر» همه‌چیز را می‌تواند بفهمد، حتا کتاب‌هایی را که برای بچه‌ها نوشته باشند. [...] اگر همهٔ این عذرها کافی نباشد، اجازه می‌خواهم این کتاب را تقدیم آن بچه‌ای کنم که این آدم بزرگ یک روزی بوده. آخر هر آدم بزرگی هم روزی روزگاری بچه‌ای بوده (گیرم کم‌تر کسی از آن‌ها این را به‌یاد می‌آورد.) پس من هم اهدانامچه‌ام را به این شکل تصحیح می‌کنم: به لئون ورث موقعی که پسربچه بود.»[۱۸]

براساس این تقدیم، اگزوپری بین کودکی و بزرگ‌سالی تمایز قائل می‌شود و از طریق این تمایز، در ادامهٔ داستان «آدم بزرگ‌ها» را به نقد می‌کِشد.

تفاوت کودکی و بزرگ‌سالی را در دوگانه «معصومیت ـ تجربه» می‌توان صورت‌بندی کرد. کودک، معصوم، و بزرگ‌سال، باتجربه است. «معصومیت حالتی است که تخیل کودک مسیر رشد خود را می‌پیماید و تجربه زمانی رخ می‌دهد که این معصومیت با جهان قوانین، خواه علمی، خواه اجتماعی، اخلاقیات و واپس‌زدن‌ها مواجه می‌شود.» [۱۹]

پرسشی که اینک ذهن را می‌گزد، این است که آیا مقصود اگزوپری در شازده کوچولو، ذبح تجربه «آدم بزرگ‌ها» در معبد معصومیت کودکانه است؟ برخی به این پرسش پاسخ مثبت داده‌اند و از این زاویه نقدهایی را متوجه او و اثرش کرده‌اند. اما میان معصومیت و تجربه نسبت دیگری می‌توان برقرار کرد. نویسندهٔ کتاب «معصومیت و تجربه» با تبیین این نسبت، به دسته‌بندی ادبی، فلسفی و روان‌شناختی آراء در این باب پرداخته است: بر این اساس، گذر از کودکی به بزرگ‌سالی به معنای بازگشت به کودکی نیست، بلکه رسیدن به موقعیّت جدیدی است که نه این و نه آن و در عین حال، هم این و هم آن است. یعنی تردیدی وجود ندارد که معصومیت، زایایی، خلاقیت ناب کودکی باید جای خود را به تجربه، جامعه‌پذیری و عقل بزرگ‌سالی بدهد، ولی این به معنای ذبح یکی در پای دیگری نیست. براساس این رویکرد، میان معصومیت و تجربه رابطه‌ای دوسویه (دیالکتیکی) وجود دارد که منجر به حالتی می‌تواند شود که «جامع هر دو، اما برتر از هر دو است». یکی از نظریاتی که در کتاب معصومیت و تجربه مطرح شده‌است، نظریه «آبراهام مازلو»[۲۰] است: مازلو از عبارت «معصومیت ثانویه» استفاده می‌کند و آن را یکی از ویژگی‌های بزرگ‌سالانی می‌داند که به خودشکوفایی رسیده‌اند. او می‌گوید:

«شما بار دیگر نمی‌توانید به وطن برگردید. شما واقعاً نمی‌توانید پس‌رَوی کنید. بزرگ‌سال به هیچ‌وجه نمی‌تواند به یک کودک تبدیل شود. شما نمی‌توانید دانش را از صفحهٔ ذهن خود بزدایید. شما نمی‌توانید بار دیگر معصوم شوید. هنگامی که چیزی را دیدید، نمی‌توانید دیدن را بی‌اثر بسازید. دانش غیرقابل برگشت است [...] شما ختی با رها کردن سلامت روانی و قدرت‌تان نمی‌توانید مشتاق نوعی باغ عدن اسطوره‌ای باشید [...] تنها راه ممکن برای انسان این است که امکان پیش‌رَوی [...] به‌سمت معصومیت خردمندانه را درک کند.» [۲۱]

این که شخصیت «خلبان» در شازده‌کوچولو توانسته است به چنین معصومیتی دست یابد یا نه، بستگی به برداشت مخاطب و خواننده دارد. به این دلیل است که اگزوپری در این‌باره از جانب برخی تحلیل‌گران متهم و از جانب برخی دیگر، تبرئه شده.

۶. روایتی دیگر از اگزوپری و شازده کوچولو

«ماری لوئیز فون فرانتس»[۲۲] یکی از شاگردان «کارل گوستاو یونگ»[۲۳]،. در اواخر دهه ۱۹۵۰ (۱۳۳۰ ش.)، دوازده سخنرانی با موضوع «نوجوانی ابدی» انجام داد که بعدها در کتابی با نام «نوجوانی ابدی و نبوغ خلاقانه» منتشر شد. موضوع این کتاب نقد و تحلیل کتاب شازده کوچولو است. شاید برای بیش‌تر کسانی که شازده کوچولو را خوانده و پسندیده‌اند و بیش‌تر تحلیل‌هایی را که دربارهٔ این اثر پُرخواننده انجام گرفته، همدل و همسو با سلیقه خود یافته‌اند، مطالعه کتاب نوجوانی ابدی و نبوغ خلاقانه، نوعی خلاف عادت به‌شمار آید.

رویکرد نویسنده این کتاب در نقد داستان شازده کوچولو، علاوه بر نقد روان‌کاوانه فرویدی، بیش‌تر بر نقد «صورت ازلی» [۲۴] منبعث از آراء کارل یونگ در روان‌شناسی تحلیلی است. این نوع نقد ادبی که از اواخر دهه ۱۹۵۰ رشد یافت، بر مفهوم «کهن‌الگوها» یا «صورت‌های ازلی» مبتنی است. کهن‌الگوها در روان‌شناسی تحلیلی یونگ، میراث روانی نوع بشر به‌شمار می‌روند که از طریق ناخودآگاه جمعی، از نسل‌های پیشین تا به امروز منتقل شده و دوام یافته‌اند. برای مثال، ماری فرانتس نویسنده کتاب نوجوانی ابدی و نبوغ خلاقانه، با بهره‌گیری از مفهوم «سایه» در روان‌شناسی تحلیلی، شخصیت شازده کوچولو را نمایندهٔ «سایه خُردسالی» اگزوپری می‌داند.

او با تحلیل سمبلیک و روان‌کاوانه و همچنین با تمرکز بر صوَر ازلی موجود در متن، بر این باور است که اگزوپری در دنیای تخیلی خود باقی مانده است. از نظر او شازده کوچولو، «سایه» اگزوپری است که نمی‌خواهد رشد کند و به تمامیت و خودشناسی برسد. سایه در روان‌شناسی تحلیلی یونگ، آن بخش از ساختار شخصیت است که فرد در خود نمی‌تواند بپذیرد و در مقابل آن، از «پرسونا» یا «ماسک» استفاده می‌کند تا تصویر دیگری از خود به جهان پیرامون عرضه کند. ماری فرانتس شش شخصیتی را که شازده کوچولو در داستان با آن‌ها ملاقات می‌کند، سایه‌ای ارزیابی می‌کند که حاصل تلاش اگزوپری برای انطباق با واقعیت زندگی‌اش است.

او علاقه نداشتن اگزوپری به دنیای «آدم بزرگ‌ترها» و دلتنگی او برای کودکی و زندگی هنرمندانه و تخیلی را، به‌واسطه نوع زندگی او در کودکی و رشد او در محیط اجتماعی، یأس‌آلود تحلیل می‌کند. ماری فرانتس این وضعیّت را با اختلال روانی «نوجوانی ابدی» توضیح می‌دهد. اختلالی که فرد نمی‌خواهد وارد دنیای بزرگ‌سالی شود. احساسِ کاذب مهم پنداشتن خود و این احساس که هنوز در شرایط واقعی زندگی قرار نگرفته است، نارضایتی دائمی از سرنوشت، علاقه به کارهای پُرخطر برای دور شدن از واقعیت‌های زندگی زمینی و عادی، از ویژگی‌های منفی اختلال نوجوانی ابدی است که با ویژگی‌های مثبتی چون جذابیت و نوعی معنویت همراه می‌شود.

مجموع این ویژگی‌ها را ماری فرانتس در نزد اگزوپری مشاهده می‌کند. او به رغم تحسین اثر اگزوپری از بابت نبوغ خلاقانه‌اش، آن را اثری می‌داند که در ورود به دنیای بزرگ‌سالی شکست خورده است. کتاب نوجوانی ابدی و نبوغ خلاقانه با عنوان فرعی نه‌چندان دقیق «تفسیر روان‌شناختی کتاب شازده کوچولو» با ترجمه روان و تحلیل‌های اضافه شده و لازم مترجم ‌» تورج‌رضا بنی‌صدر»[۲۵]، روایتی در میان انبوه روایت‌هایی است که از اگزوپری و اثر منحصر به‌فرد او می‌توان داشت. اگرچه روایت این کتاب با بیش‌تر روایت‌های دیگر همدل و همسو نیست.

پی‌نوشت‌ها:

۱. «دل سپرده به کودکان»، مصاحبه تاریخ شفاهی با ثریا قزل‌ایاغ، مصاحبه و تدوین پیمانه صالحی، تهران: سازمان اسناد کتابخانه ملی، ۱۳۹۶، ص ۳۲.
۲. ثریا قزل‌ایاغ (بهروزی)، (زاده ۵ دی‌ماه ۱۳۲۲ ش.)، نویسنده، مترجم، پژوهنده و استاد ادبیات کودک.
۳. Hermeneutics.
۴. (Roland Barthe، (۱۹۱۵ – ۱۹۸۰)، نویسنده، فیلسوف، نظریه‌پرداز ادبی و منتقد ادبی و فرهنگی فرانسوی.
۵. (Friedrich Wilhelm Nietzsche، (۱۸۴۴ – ۱۹۰۰)، فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی، جامعه‌شناس بزرگ آلمانی.
۶. نیچه؛ فریدریش ویلهلم، «اراده قدرت»، ترجمه م شریف، تهران: جامی، چاپ نخست ۱۳۸۶، ص ۴۲۷.
۷. (Umberto Eco، (۱۹۳۲ – ۲۰۱۶)، فیلسوف، منتقد ادبی و رمان‌نویس ایتالیایی.
۸. نیچه؛ فریدریش ویلهلم، «هرمنوتیک مدرن: گزینهٔ جستارها»، ترجمه بابک احمدی، مهران مهاجر، محمد نبوی، تهران: مرکز، چاپ نخست ۱۳۷۷، ص ۲۷۰.
۹ و ۱۰. محمدی، محمدهادی، «روش‌شناسی نقد ادبیات کودکان»، تهران: سروش، چاپ نخست ۱۳۷۸، ص ۲۷۶ و ص ۲۷۷.
۱۱. پل گیوم آندره ژید، (۱۸۶۹ –۱۹۵۱)، نویسنده فرانسوی.
۱۲. کارل پاسپرس (۱۸۸۳ – ۱۹۶۹)، روان‌پزشک و فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی.
۱۳. Continental philosophy این اصطلاح نخستین‌بار در نیمه دوم سده بیست میلادی به‌کار رفت. در کاربرد معاصر، به مجموعه‌ای از سُنت‌ها در فلسفهٔ سده‌های نوزده و بیست میلادی در قاره اروپا گفته می‌شود.
۱۴. Alberto Manguel، (زاده ۱۹۴۸)، نویسنده، مترجم و ویراستار کانادایی آرژانتینی.
۱۵. نورتون، دونا و ساندرا نورتون، «شناخت ادبیات کودکان: گونه‌ها و کاربردها؛ از روزن چشم کودک»، ترجمه منصوره راعی ... [و دیگران]، تهران: قلمرو، پاییز ۱۳۸۲، ص ۵.
۱۶. عباسی، علی، «تحلیل گفتمانی شازده کوچولو»، فصل‌نامه پژوهش‌های زبان و ادبیات تطبیقی، بهار ۱۳۸۹، شماره ۱، ص ۶۵ - ۸۴.۱۷. روش‌شناسی نقد ادبیات کودکان، ص ۳۰۱.
۱۸. اگزوپری؛ آنتوان دو سنت، «مسافر کوچولو»، ترجمه احمد شاملو، تهران: نگاه، چاپ اول ۱۳۷۶، ص ۳.
۱۹. خسرونژاد، مرتضی، «معصومیت و تجربه؛ درآمدی بر فلسفه ادبیات کودک»، تهران: مرکز، چاپ نخست ۱۳۸۲، ص چهل و هشت.
۲۰. (Abraham (Harold) Maslow، (۱۹۰۸ – ۱۹۷۰)، روان‌شناس انسانگرای آمریکایی. مازلو برای نظریه «سلسله مراتب نیازهای انسانی» (هرم مازلو)، شناخته شده‌است.
۲۱. معصومیت و تجربه، ص ۱۱۱ و ۱۱۲،‌ (به نقل از کتاب مازلو؛ آبراهام، «افق‌های والاتر فطرت انسان»، ترجمه احمد رضوانی، ص ۳۳۸.)
۲۲. (Marie-Louise von Franz، (۱۹۱۵ – ۱۹۹۸)، نویسنده و روان‌شناس سوئیسی.
۲۳. (Carl Gustav Jung، (۱۸۷۵ – ۱۹۶۱)، فیلسوف و روان‌پزشک اهل سوئیس، پدر روان‌شناسی تحلیلی.
۲۴.Archetypal criticim
۲۵. فرانتس، ماری لوئیز فون، «نوجوانی ابدی و نبوغ خلاقانه: تفسیر روان‌شناختی کتاب شازده کوچولو»، ترجمه و تحلیل تورج رضا بنی‌صدر، تهران: لیوسا، چاپ نخست ۱۳۹۲.

این کتاب با نام «تا ابد جوان؛ شازده کوچولو و آنتوان سنت اگزوپری: پژوهشی روان‌شناختی در کشمکش بزرگ‌سالان برای رهایی از بهشت کودکی»، ترجمه مهدی سررشته‌داری و انتشارات مهراندیش در سال ۱۳۹۸ ترجمه و منتشر شده است.

منابع:

  • اگزوپری؛ آنتوان دو سنت، «مسافر کوچولو»، ترجمه احمد شاملو، تهران: نگاه، چاپ اول ۱۳۷۶.
  • خسرونژاد، مرتضی، «معصومیت و تجربه؛ درآمدی بر فلسفه ادبیات کودک»، تهران: مرکز، چاپ نخست ۱۳۸۲.
  • عباسی، علی، «تحلیل گفتمانی شازده کوچولو»، فصل‌نامه پژوهش‌های زبان و ادبیات تطبیقی، بهار ۱۳۸۹، شماره ۱.
  • فرانتس، ماری لوئیز فون، «نوجوانی ابدی و نبوغ خلاقانه: تفسیر روان‌شناختی کتاب شازده کوچولو»، ترجمه و تحلیل تورج رضا بنی‌صدر، تهران: لیوسا، چاپ نخست ۱۳۹۲.
  • محمدی، محمدهادی، «روش‌شناسی نقد ادبیات کودکان»، تهران: سروش، چاپ نخست ۱۳۷۸.
  • نیچه؛ فریدریش ویلهلم، «اراده قدرت»، ترجمه م شریف، تهران: جامی، چاپ نخست ۱۳۸۶، ص ۴۲۷.
  • «هرمنوتیک مدرن: گزینهٔ جستارها»، ترجمه بابک احمدی، مهران مهاجر، محمد نبوی، تهران: مرکز، چاپ نخست ۱۳۷۷.
  • نورتون، دونا و ساندرا نورتون، «شناخت ادبیات کودکان: گونه‌ها و کاربردها؛ از روزن چشم کودک»، ترجمه منصوره راعی ... [و دیگران]، تهران: قلمرو، پاییز ۱۳۸۲.

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نوع محتوا
مقاله