لیلا و لئون توی یک غلاف نخود نشستن و روی آبگیر شناور شدن. اونها که دو تا کفشدوزک بودن، گرمای خورشید رو روی بالهای قرمز خالخالیشون احساس میکردن.
دو تا اردک شناکنان گذشتن. لیلا و لئون برای اونها دست تکون دادن. اردکها هم براشون «کواک» کردن و رد شدن.
قورباغهای از یک طرف آبگیر به طرف دیگه پرید. لیلا و لئون براش دست تکون دادن. قورباغه هم «غورغور» کرد و پرید لای بوتهها.
سه ماهی قهوهای که بالههاشون به این طرف و اون طرف تکون میخورد، شناکنان گذشتن. لیلا و لئون براشون دست تکون دادن. ماهیها هم چند تا حباب برای اونها بیرون دادن و به زیر آب شیرجه رفتن.
لیلا و لئون یک سنجاقک، یک مار، و یک روباه رو که داشتن از آبگیر آب میخوردن رو هم دیدن. برای همهٔ اونها هم دست تکون دادن و توی قایق غلاف نخودی، به راهشون ادامه دادن.
بادی که در آبگیر وزید، اونها رو به یک تختهسنگ کوبید. غلاف نخود چپ شد و دو تا کفشدوزک، توی آب افتادن. ماهیها، اردکها، قورباغه، سنجاقک، مار و روباه، همگی به طرف اونها اومدن تا به لیلا و لئون کمک کنن از آب بیرون بیان.
لیلا و لئون خیلی خوشحال بودن که برای همهی اونها دست تکون دادهان و با اونها دوست شدهاند.
افزودن دیدگاه جدید