مکلاسکی در 15 سپتامبر 1914 در همیلتون، اوهایو به دنیا آمد. مکلاسکی در خانهای ساده زندگی و در مدارس دولتی همیلتون تحصیل میکرد. او دوران کودکیاش را در همیلتون در دهههای 1920 و 1930 گذراند.
منطقهی همیلتون تحت نفوذ ایالتهای غرب میانهی آمریکا بود و مکلاسکی در چندین کتاب خود این منطقه را از نو خلق کرد.
مکلاسکی علاقه فراوانی به هنر داشت. او درسهای پیانو را فرا گرفت، و در دوران دبیرستان، حکاکی روی صابون و ساخت مدل هواپیما آموزش میداد. او افزون بر پیانو، درامز، اُبوا و سازدهنی مینواخت. از پدرش علاقه به ماشینآلات و اختراع را به ارث برد و در طول زندگیاش همچنان از این علاقهها برخوردار بود.
با افزایش روحیه مکلاسکی به آفرینش از راه هنر، او آفرینش و نوآوریاش را به کمک طراحی، نقاشی و همچنین مجسمهسازی آغاز کرد. مکلاسکی در این باره میگوید: "من کارهای بزرگ و بزرگتری حکاکی کردم، از کار روی صابون تا تنهی درختان."
او در حالی که مشاور «کمپ کَمبل گارد»[1] بود، از پانصد پوند چوب سرو، یک ستون توتم[2] تراشید.
با موفقیت مکلاسکی در پروژهی حکاکی بر روی ستون توتم، به نخستین پروژه چشمگیر او در سال 1934 برای طراحی نقشبرجستهها و ریختهگری قطعههای تزئینی آلومینیومی ساختمان جدید شهرداری همیلتون انجامید. مکلاسکی فقط نوزده سال داشت، اما او پیشتر مهارت و توانایی کار در جنبههای هنری مختلف را از خود نشان داده بود.
او در دوران دبیرستان، روزشمار سالانهی دبیرستان همیلتون و سالنامهایی را که به مناسبت جشن دویست سالگی جورج واشنگتن از سوی باشگاه تاریخ آمریکا فراهم شده بود، تصویرگری کرد. به او بورسیه تحصیلی «مدرسه هنر وسپر جورج»[3] بوستون داده شد. مکلاسکی به نیویورک رفت و بهعنوان یک هنرمند حرفهای وارد «فرهنگستان ملی طراحی» شد.
او در نیویورک کارهایش را به نمایش گذاشت و جایزهی رئیس جمهور را دریافت کرد.
او همچنین در «بنیاد تیفانی» و «انجمن هنرمندان مستقل» در بوستون، نمایشگاههایی را برگزار کرد. با این همه، هنر مکلاسکی هرگز رونق کامل نگرفت.
او در سال 1935 به نیویورک رفت و با «مِی مَسی»[4] از انتشارات وایکینگ دیدار کرد. آنها دربارهی هنر مکلاسکی و زادگاهش گفتوگو کردند، اما مهمترین چیزی که در این دیدار بهدست آمد، برداشتی بود که «مَسی» از رابرت مکلاسکی جوان داشت. مکلاسکی پس از سه سال، دوباره با مَسی دیدار کرد، اما این بار او پیشنویس کتاب «دانهی عدس»[5] را با خود آورده بود. نخستین کتاب مکلاسکی به نام «دانهی عدس» در سال 1940 منتشر شد.
در همان سال، مکلاسکی با «مارگریت دیورند»[6]، كتابدار كودكان و دختر «روت سویر»[7]، نویسندهی برندهی «جایزه نیوبری»، ازدواج كرد. در این دوره بود که مکلاسکی کار بر روی کتاب دوم و شاید شناختهشدهترین کتابش را آغاز کرد، «برای جوجه مرغابیها راه را باز کنید»[8]. کتابی که در سال 1942 موفق به دریافت نشان معتبر «کالدکوت»[9] شد. در این داستان، یک مرغابی مادر، خیابانهای بوستون را برای یافتن مکانی امن برای بزرگ کردن جوجههایش جستوجو میکند. مکلاسكی برای به تصویر درآوردن حالتهای دقیق شخصیتهای داستان خود، دوازده مرغابی سر سبز جنوبی را از بازار شهر خریداری کرد. او هفتهها به این مرغابیها که در اطراف استودیواش پرسه میزدند نگاه میکرد و حالتهای آنها را نقاشی میکرد. او حتی مرغابیها را در وان حمام میگذاشت تا حرکات شنای آنها را بتواند ترسیم کند. مکلاسکی که از مرغابیها تصویرهایی با ریزهکاریهای کاملی طراحی کرده بود، به بوستون بازگشت تا طرح اولیهای برای پسزمینهی کتاب خود از پارکها، پلها، نردهها، خیابانها، مردم و خودروها نقاشی کند.
او ترسیم تصویرها را به پایان رساند، اما نوشتن داستان دشوارتر بود. مکلاسکی متن داستان خود را بارها و بارها نوشت. داستان نهایی یک موفقیت بزرگ بود.
کتاب برای جوجه مرغابیها راه را باز کنید، بیش از دو میلیون نسخه فروش داشته است.
مکلاسکی بین سالهای 1943 و 1945، در ارتش آمریکا خدمت کرد. از استعدادهای هنری مکلاسکی برای تصویر کتابچههای راهنمای آموزش ارتش استفاده شد. در میانه جنگ، مکلاسکی سومین کتاب خود را به نام «هومر پرایس»[10] که دربارهی یک مخترع جوان است، منتشر کرد. این کتاب آنقدر محبوب شد که مکلاسکی چندین سال بعد، دنبالهی آن را با نام «قصههای سنتربورگ»[11] (1951) نوشت. در سال 1945، «سالی»، نخستین فرزند مکلاسکیها به دنیا آمد و مکلاسکی خانوادهاش را به جزیرهای در ساحل شمالی ماین منتقل کرد. «جین»، دومین فرزند آنان در سال 1948 زاده شد.
بسیاری از کتابهای آینده مکلاسکی نشان دهندهی عشق او به اقیانوس و خانوادهاش است. کتاب «تمشکی برای سام»[12] که در سال 1948 منتشر شد، به افتخار دختر بزرگترش سالی، نامگذاری شد. این داستان جالب دربارهی مادر و دختری است که در جنگلهای تمشک ماین در حال گردش هستند. در جای دیگری از جنگل، یک خرس مادر و تولهاش پرسه میزنند. لحظهی رویارویی این دو مادر و فرزند موقعیتهای طنزآمیزی را پدید میآورد.
«یک صبح در ماین»[13]، داستان جین، دختر کوچک مکلاسکی است که در سال 1952 نوشته شد. این داستان، یک داستان خانوادگیست که در آن درس زندگی به روشی محبتآمیز گفته شده. این کتاب به سبب تصویرپردازیهایش تحسین شده است.
هفتمین کتاب مکلاسکی، «زمان شگفتی»[14] برندهی نشان کالدکوت در سال 1958 شد. از این رو مکلاسکی نخستین نویسندهای شد که دو جایزه را از آن خود کرد. مکلاسکی برای نویسندگی جایزههای فراوانی بهدست آورد، همچون دکترای افتخاری از دانشگاه میامی در آکسفورد، اوهایو و «کالج مونت هولیوک»[15] ماساچوست.
مکلاسکی آخرین کتابش را در سال 1963 با نام «برت داو، مردی در اعماق آب»[16] منتشر کرد. کتاب سبک مکلاسکی را حفظ کرده و با به تصویر کشیدن شخصیتی معمولی اما شوخطبع، درگیر جنبههای آشنای زندگی با کودکان است.
رابرت مکلاسکی در 30 ژوئن 2003 در جزیرهی دیر[17]، ماین درگذشت.
کتابهای رابرت مکلاسکی همچنان از سوی هزاران پدر و مادر و کودک خوانده میشود. اگرچه مکلاسکی کارش را بهعنوان نوازنده و مخترع آغاز کرد و سپس به یک هنرمند تبدیل شد، اما او دلبستگی ویژهای به نوشتن پیدا کرد.
تنها کتاب به فارسی برگردانده شدهی مکلاسکی، «تمشکی برای سام» است.
[1] YMCA Camp Campbell Gard
[2] Totem pole
توتم پُل – تیرک خویشاوندی: از حکاکیهای باستانی است. تیرکها، ستونها یا پایهها با نمادها یا شکلهایی حک شده که این کندهکاریها نماد یا بزرگداشت نیاکان، باورهای فرهنگیست و تبار قبیلهای یا رویدادهای چشمگیری را بازگو میکند.
[3] Vesper George Art School
[4] May Massee
[5] Lentil
[6] Margaret Durand
[7] Ruth Sawyer
[8] Make Way for Ducklings
[9] Caldecott
[10] Homer Price
[11] Centerburg Tales
[12] Blueberries for Sal
[13] One Morning in Maine
[14] Time of Wonder
[15] Mount Holyoke College
[16] Burt Dow, Deep-Water Man
[17] Deer Isle