«موج بزرگ: زندگی قویتر از مرگ است» برخلاف اغلب آثار ادبی، که به نکوهش مرگ پرداخته و زندگی را در هر شرایطی ستودهاند، داستانی در ستایش مرگ و زندگی است، تا مخاطب داستان به تعریفی درست از هر دو دست یابد و به پشتوانهی همین تعریف، ارزش هر دو را در گسترهی وجود دریابد. خلاف آنچه در ادبیات داستانی با آن مواجه بودهایم، پرل باک، خالق «موج بزرگ: زندگی قویتر از مرگ است»، برای زیبا جلوه دادن زندگی، نهتنها به ارائهی تصویری ترسناک و دهشتناک از مرگ نپرداخته، بلکه به دور از کلیشههای غالب، تصویری زیبا از مرگ و زندگی خلق کرده و پیش روی مخاطب خود گذاشته است. در جهانبینی او که در سراسر داستان موج میزند، وجود به ترازویی شباهت دارد که مرگ و زندگی کفههای آن هستند و تعادل فقط در حضور یکسان هر دوی آنها برقرار خواهد شد.
از زاویهای دیگر، «موج بزرگ: زندگی قویتر از مرگ است» روایت همنشینی کوه و دریاست. درهمآمیزی قدرت و مهربانی، هماوردی تعقل و عاطفه و دیدار ذهن و قلب است تا به کمک یکدیگر خوشبختی را بیافرینند.
کینو پسرک داستان در مزرعهای زندگی میکند که در دامنهی کوهی در کشور ژاپن واقع شده است و جییا پسرک دیگر داستان در آخرین خانهی ردیف کنار دریا زندگی میکند. ص ۹
یک اتفاق، که مرکزثقل تمامی رویدادهای داستان است، آن دو را با هم مواجه میکند و همنشینی آنها داستان را شکل میدهد. جغرافیای محیط زندگی باعث شده تا در شخصیت هرکدام از آنها به فراخور شرایط زندگیشان، ویژگیهای متفاوتی رشد کند، اما این تفاوتها نهتنها سبب دوری و جدایی آنها از یکدیگر نمیشود، بلکه آنها را به هم نزدیک کرده، در نتیجهی همین همنشینی تکامل پیدا میکنند. چنین رویکرد جامعهشناختی باعث میشود که قهرمانان داستان، به تفاوتهای یکدیگر احترام بگذارند و بهجای تلاش برای حذف این تفاوتها، در گفتمانی دمکراتیک، چنین تفاوتهایی را بپذیرند.
جییا و خانوادهاش همواره از خشم دریا در فضایی اضطرابآور زندگی میکنند، اما کینو و خانوادهی او همیشه در مزرعهشان در آرامش به سر میبرند. تقابل اضطراب وجودی در مفهومی اگزیستانسیال و آرامش در مفهومی خلسهوار، نوع دیگری از زندگی و مرگ را میآفریند که در قالب گفتوگویی شاعرانه میان کینو و پدرش بیان شده است.
کینو رو به پدر کرد و پرسید: پدر، چرا جییا از اقیانوس میترسد؟
پدر پاسخ داد: اقیانوس خیلی بزرگ و بیانتهاست.
کینو گفت: حتا پدر جییا هم از آن میترسد.
پدر گفت: اقیانوس برای ما ناشناخته است.
کینو گفت: خوشحالم که ما روی زمین زندگی میکنیم و در مزرعه چیزی نیست که بتواند باعث وحشت ما بشود. ص ۱۶
لذت بردن از زندگی از مفاهیم روانشناختی دیگری است که داستان همهجا به آن پرداخته است. در هر زمان و هر مکان از زندگی لذت ببر، اندیشهی بنیادینی است که از زبان پدر کینو برای او بازگو میشود.
پدر گفت اقیانوس و آتشفشان هر دو وجود دارند. این حقیقت دارد که هر آن ممکن است اقیانوس طوفانی و آتشفشان شعلهور شود. ما باید این واقعیت را بپذیریم، اما بدون وحشت باید به خود بگوییم: روزی خواهم مرد. آیا مهم است که سبب مرگ من اقیانوس باشد یا آتشفشان یا ضعف پیری؟
کینو گفت: من به این چیزها فکر نمیکنم.
پدر گفت: پسرم کار درستی میکنی که به این چیزها فکر نمیکنی. پس وحشت هم نداشته باش. از زندگی لذت ببر و از مرگ نترس. ص ۱٨
این گفتوگوی فلسفی ریشه در جهانبینی فیلسوفان و روانشناسان هستیگرا دارد و حاوی پیام روشنی است؛ گویی گفتار مشهور نیچه – «هرکس چرایی زندگی را دریابد با هر چگونگیای خواهد ساخت» - را در قالب یک دیالوگ داستانی به تصویر کشیده است. چنین تصویری از مرگ و زندگی مخاطب را با این پرسش اساسی روبهرو خواهد کرد که: آیا زندگی من ارزش زیستن دارد؟ پاسخ به این پرسش و پرسشهای بیشمار دیگر در اوج داستان اتفاق میافتد.
اوج داستان جایی است که جییا ناگهان در رخدادی غیرمنتظره، خانه و خانوادهاش را به یکباره از دست میدهد و ادامهی داستان با نوع برخورد او و اطرافیانش با این اتفاق شکل میگیرد. موج بزرگی میآید و هستی خانوادهاش را به نیستی تبدیل میکند و جییا پس از این رخداد ناگوار، در مرز میان مرگ و زندگی، هستی و نیستی قرار میگیرد و جز انتخاب یکی از آنها، چارهی دیگری در داستان برایش تعریف نشده است؛ زیرا در جهانبینی نویسنده، انسان تنها موجودی است که باید آزادانه انتخاب کند و مسئولیت انتخابش را پذیرا باشد.
در ساحل، جایی که پیش از آن دهکده قرار داشت، نه خانهای باقی ماند، نه تختهپاره یا سنگ فروغلتیدهای، نه آن خیابان پر از مغازه، نه بارانداز و نه حتا یک قایق. ساحل چنان از خاک پاک شده بود که گویی هیچوقت، هیچکس در آنجا زندگی نکرده است. از هرآنچه پیش از آن در آنجا بود دیگر اثری نمانده بود.
جییا فریادی کشید و خود را به زمین انداخت و بیهوش شد. آنچه دیده بود فراتر از توان او بود. آنچه بر او گذشته بود بیش از تحمل او بود. خانه و خانوادهاش از میان رفته بود. ص ۲۹
این جهانبینی بهویژه در زمانی شکل واقعی به خود میگیرد که جییا باید میان ماندن و رفتن یکی را انتخاب کند.
کینو به پدر گفت: اگر جییا برود من دیگر برادری نخواهم داشت. پدر کینو به او گفت: تو نباید اینقدر خودخواه باشی. باید بگذاری جییا خودش در این باره تصمیم بگیرد. ص 40
آمادگی برای زندگی و توان مبارزه با دشواریها از مفاهیم دیگری است که داستان سعی میکند آن را به مخاطبش معرفی کند. گفتوگوی کوتاهی که میان کینو و پدرش رخ میدهد بر این انگاره تأکید میکند که انسان وجودش را از خدا به عاریت میگیرد، اما در نهایت این خود اوست که با تکیه بر آزادی، انتخاب و مسئولیت، ماهیت خود را خلق میکند. داستان در این گفتوگو و اغلبِ گفتوگوهای دیگری که میان شخصیتها رخ میدهد به مانیفستی فلسفی ـ روانشناختی پهلو میزند. در حقیقت، همانطور که پیشتر هم به آن اشاره شد، بر رویکرد فلسفی اگزیستانسیالیسم و نظریهی روانشناسی وجودی تأکید میکند. این انگاره سبب میشود تا هم شخصیتهای داستان و هم مخاطبان آن مدام از خود بپرسند که با وجود چنین شرایطی من میتوانم چگونه انسانی باشم؟
کینو پرسید: چرا دریا این رنگی است؟
پدر پاسخ داد: دریا آیینهی آسمان است. اگر دریا، زمین و آسمان با انسان مبارزه کنند، برای ما خطرناک خواهد بود.
کینو پرسید: در چنین زمانی خداوند کجاست آیا هیچ به ما فکر میکند؟
پدر پاسخ داد: زمانی میرسد که خداوند انسان را به خود وامیگذارد تا خود از جانش مراقبت کند. ص ۲۴
پدر گفت: ... زندگی همیشه از مرگ قویتر است. وقتی جییا به هوش بیاید احساس میکند که دیگر هرگز روی شادی را نخواهد دید. مدتی گریه خواهد کرد و تا مدتی ساکت و غمگین خواهد نشست، اما روزی دوباره خون در رگهایش به جریان میافتد و رشد او دوباره حالت عادی مییابد و اندیشهاش دوباره به کار میافتد و دوباره به زندگی بازخواهد گشت. ص ۳۱
چنین باوری که از زبان یکی از شخصیتهای داستان بیان میشود، در تمام زوایای داستان گسترش یافته است، به صورتی که همواره در تقابل میان غم و شادی، در رویارویی میان سکون و تحرک و در مبارزهی میان مرگ و زندگی، در نهایت شادی، تحرک و زندگی پیروز خواهد شد. این پیروزی سرچشمهی جوشان امیدی است که شخصیتهای داستان نه به مثابهی سنگی بیتحرک، که همواره در هیئت کوهی استوار ظاهر شوند و چنان دریایی پرتلاطم، سر به صخرهی سنگ تقدیر بسایند، جابهجایش کنند و راه رفتنشان را به سمتوسوی رهایی هموار کنند. زندگی پرمخاطره در موج بزرگ ارزشش بیشتر از زندگی در ساحل امن آرامش است؛ زیرا باعث میشود انسان به ارزش زندگی پی ببرد و برای حفظ آن مبارزه کند. اگر این گفتار سقراط را باور داشته باشیم که «زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد»، در موج بزرگ آنچه به زندگی ارزش خواهد داد آزمون و امتحانی است که به قول پدر کینو خدا از انسان میگیرد تا معلوم شود چه کسانی از این آزمون سربلند بیرون خواهند آمد.
در سایت کتابک بخوانید: معرفی ثریا قزلایاغ
پدر گفت: در میان خطر زندگی کردن این فایده را دارد که میفهمیم زندگی چهقدر باارزش است.
کینو با نگرانی پرسید: ولی اگر در میان خطر جان خود را از دست بدهیم؟
پدر گفت: زندگی در دامن مرگ ما را شجاع بار میآورد. برای همین است که مردم ما از مرگ نمیترسند. ص ۳۶
مرگ از کلیدیترین موتیفهای مقیدی است که در سراسر داستان موج میزند و با حذف آن از ساختار داستان شیرازهی آن از هم میپاشد. در حقیقت موضعی که شخصیتهای موج بزرگ در برابر آن انتخاب میکنند دیدگاه حقیقی آنها را دربارهی زندگی برملا میکند. اگرچه پدر کینو مدام به ستایش زندگی میپردازد، اما همواره تأکید میکند که بدون فهم مرگ نمیتوان به درک درستی از زندگی رسید.
کینو پرسید: مرگ چیست؟
پدر گفت: مرگ دروازهای بزرگ است.
کینو پرسید: دروازهی کجاست؟ ص ۳۶
پدر در خلال گفتوگو کینو را متقاعد میکند که مرگ، دروازهی زندگی است. طی همین گفتوگو است که کینو به درک متفاوتی از مفهوم مرگ میرسد و تعریف دیگری از زندگی را خلق میکند.
داستان با ورود ارباب پیر ادامه پیدا میکند. او برخلاف خانوادهی کینو که در فقر زندگی میکنند، مرد ثروتمندی است که قصر بزرگی دارد و کودکان زیادی را به فرزندی گرفته است. ارباب پیر، از پدر کینو میخواهد تا جییا را به او بسپارند. اما او انتخاب را به خود جییا میسپارد تا از میان این دو زندگی یکی را انتخاب کند. جییا بعد از دیدار ارباب پیر در قصر باشکوهش، زندگی با خانوادهی کینو را انتخاب میکند.
ارباب پیر با نشان دادن شعری به جییا تلاش میکند به او القا کند که انتخابش اشتباه است. اما جییا برای ماندن در خانهی کینو دلایل محکمتری دارد.
آفریدگان خداوند خیلی عزیزند
ولی موجودهای بسیار عجیبی هستند
بسیار دلپذیرند، ولی بسیار کوتهفکر ص ۴۶
داستان با یک برش زمانی ادامه پیدا میکند و با روایت دوران جوانی جییا پیش میرود. جییا حالا هر روز چشم به ساحل دوخته است، بلکه اتفاقی که مدتها منتظرش بوده است، رخ دهد و زندگیاش شکل دیگری به خود بگیرد. انتظار او بالاخره نتیجه میدهد.
عاقبت روزی چیزی یافت. آن روز کینو کنار در بود و داشت کفشهایش را میپوشید. ناگهان فریاد جییا را شنید. کینو به طرف او رفت. جییا در پایین تپه به نقطهای اشاره کرد و گفت: «نگاه کن! کسی دارد کنار ساحل خانه میسازد.» ص ۵۲
دیدن این منظره باعث میشود آتش خاموش درون جییا دوباره زبانه بکشد. او تصمیم میگیرد با وجود تمام مخاطراتی که ممکن است مثل سابق زندگیاش را به خطر بیندازد، دل به طوفان حوادث بسپارد و پدر کینو را از قصد و تصمیمش آگاه کند.
یک روز که در مزرعه مشغول کار بودند، جییا به پدر کینو گفت: «من یک قایق میخواهم. خیال دارم دوباره به کار ماهیگیری بپردازم.»
پدر به آرامی گفت: «زندگی از مرگ قویتر است.» ص ۵۵
اینجاست که زندگی جدید جییا بر مرگ خانوادهاش پیروز میشود و جییا در نهایت جرئتمندی و شهامت دل به دریای حوادث میسپارد تا دوباره خود را برای رویارویی با موج بزرگ آماده کند.
عشق به ستسو خواهر کینو، بخش دیگری از داستان است که در پیشبُرد آن نقش اساسی دارد. جییا به شکلی غیرمستقیم عشقش به ستسو را نزد کینو بیان میکند. بیان این عشق برای مخاطب همانقدر غافلگیرکننده است که برای کینو. او چیزی از این عشق نمیفهمد و به صراحت بیان میکند که از آن سر در نمیآورد. نویسنده تمهید خاصی را در طول داستان برای بیان این عشق به کار نگرفته و ممکن است با این شگرد بر غیرمنتظره بودن عشق به عنوان مهمترین اتفاق زندگی تأکید کرده باشد.
در برابر چشمان حیرتزدهی کینو سرخ شد و پرسید: «تو فکر میکنی که ستسو از زندگی کردن در ساحل وحشت داشته باشد؟»
کینو تعجب کرد و پرسید: «چرا ستسو باید در ساحل زندگی کند؟»
جییا سرختر شد ولی سر خود را بالا نگاه داشت و گفت: «برای اینکه تنها جایی است که میخواهم خانه بسازم و دلم میخواهد ستسو همسر من باشد.» ص ۵۷
آیا جییا موفق میشود در ساحل خانهاش را بسازد؟
آیا ستسو با او ازدواج میکند؟
اگر جییا با قایقش به دریا برود، برای او چه اتفاقی خواهد افتاد؟
زندگی جییا، ستسو و کینو چگونه پایان مییابد؟
پاسخ تمام این پرسشها در «موج بزرگ: زندگی قویتر از مرگ است» نهفته است. اگر میخواهی به پاسخ این پرسشها برسی، ترست را کنار بگذار، قایقت را بساز و با آن به قلب دریا بزن و با موج بزرگ دیدار کن.
کتاب «موج بزرگ: زندگی قویتر از مرگ است» جوایز برجستهای را در سطح جهانی از آن خود کرده است:
- جایزهی نوبل ادبیاتِ سال 1938
- جایزهی Josette Frank Award سال 1948