گفت‌وگو با علی‌اکبر صادقی، تصویرگر و انیماتور

کانون، پر پرواز ایده‌های هنرمندان بود

درست روبه‌روی پارک قیطریه، ساختمانی است که پنجرهٔ شیشه‌ای آن، رو به قامت خیابان باز می‌شود. سرت را که بلند می‌کنی، چشمت به میز و صندلی چوبی پشت پنجره می‌خورد و پیرمردی را می‌بینی که زیر چتر آفتاب زمستانی زندگی را به نظاره نشسته است و شاید در پشت آبی آرام نگاهش نقش تابلوی دیگری را بر بوم ذهن خود طرح می‌زند. این نخستین تصویری است که تو را به میهمانی نقاش خیابان قیطریه و قاب‌های کوچک و بزرگش دعوت می‌کند. قاب‌هایی که در لابه‌لای بیش‌تر تصاویر آن نقش خطوط چهرهٔ نقاش را می‌توان جست‌وجو کرد.

 «علی‌اکبر صادقی» را با فضای ایرانی و شرقی نقاشی‌هایش می‌توان از سایر هنرمندان تفکیک کرد. مرد ۷۸ ساله‌ای است که در همسفری با روزگار، سیاهی موهایش را به سیاهی موهای قلم‌مویش گره زد تا به تابلوهایش جانی تازه ببخشد. نقاشی که در گذر ۸ دهه از زندگی حرفه‌ای خود، بارها و بارها افکارش را در چهارچوب بوم نقاشی به تصویر کشید و در این رهگذر چند صباحی نیز از دریچهٔ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با مخاطبان خردسال خود به گفت‌وگو نشست.

صادقی به عنوان نقاش و تذهیب‌گر، در آثار و نقاشی‌های خود برای کودکان و نوجوانان به سراغ ترسیم فضاهای شرقی و ایرانی رفت تا دریچهٔ تازه‌ای از دنیای رنگ و نقش را پیش روی آنان بگشاید. رد پای فضای ایرانی و شرقی زادهٔ ذهن این هنرمند را می‌توان در کتاب‌هایی که در آن سال‌ها به سفارش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تصویرسازی کرده بود جست‌وجو کرد.

علی‌اکبر صادقی، متولد سال ۱۳۱۶ هجری شمسی در تهران و دانش‌آموختهٔ دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. او که از خردسالی قلم‌مو به دست گرفته بود و راه زندگی خود را با رنگ‌های مختلف بر بوم زندگی نقاشی می‌کرد، در ۲۲ سالگی توانست سبک ویژه‌ای را در هنر ویترای یا هنر شیشه بند منقوش با حال و هوای سبک ایرانی ابداع و به این ترتیب فاصله‌ای چشم‌گیر را میان هنر خود با سایر هنرمندان معاصر ایجاد کند. ترکیب فضای سورئال و المان‌های شرقی و ایرانی نقاشی‌های صادقی باعث شد تا کارشناسان او را سالوادور دالی ایران بنامند؛ اما آن‌چه در بیش‌تر آثار اولیهٔ صادقی به چشم می‌خورد، یک یا چند سلحشور با پوشش جنگاوران ایران باستان است.

در پنجاهمین سالگرد تاسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به سراغ علی‌اکبر صادقی رفتیم تا علاوه بر مرور نقاشی‌هایش، داستان روزهای آغاز به کارش در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را از زبان تصویرگر و انیماتور ایرانی بشنویم.

اجازه دهید از اول ماجرا شروع کنیم، علی‌اکبر صادقی در چه خانواده‌ای به دنیا آمد و بزرگ شد که این‌چنین به سمت هنر نقاشی جذب شد و توانست راهش را ادامه دهد؟

- من، علی‌اکبر صادقی، در محلهٔ پامنار در تهران به دنیا آمدم. چهارساله بودم که به همراه خانواده به محلهٔ قلهک رفتیم و تا چهل‌سالگی در همان محله زندگی کردم. دوران دبستان و دبیرستان را نیز در مدرسهٔ جم پشت سر گذاشتم.

دربارهٔ این‌که چه‌طور وارد دنیای هنر نقاشی شدم باید بگویم که تقریبا ۵ یا ۶ساله بودم که جذب این هنر شدم و به قدری در آن غرق شدم که در کلاس هفتم رد شدم! اما این علاقهٔ زیاد به نقاشی باعث شد تا چند سال بعد در کنکور هنرهای زیبا، رتبهٔ نخست را از آن خود کنم.

چه‌چیزی در این هنر بود که توانست شما را به طرف خودش بکشد؟

- من هر روز به محض دیدن نور صبح‌گاهی به نقاشی و ایده‌هایم فکر می‌کنم و روزانه حداقل ۷ ساعت از وقتم را نقاشی می‌کنم و به جرات می‌توانم بگویم نقاشی نفس من است؛ چراکه اگر نقاشی نبود، شاید چند سال پیش مرده بودم، اما انرژی مثبتی که از سوی هنرم دریافت می‌کنم باعث ایجاد انگیزهٔ مضاعف در من می‌شود. علاقهٔ من به نقاشی باعث شد تا در تمامی این سال‌ها به تمامی پیشنهادهای استخدام جواب رد بدهم. زیرا معتقدم استخدام شدن من باعث دور شدنم از هنر نقاشی می‌شود. اتفاقا در همان سال‌های قدیم، بارها از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دعوت به استخدام رسمی شدم که به این پییشنهاد نیز جواب منفی دادم.

تکنیک تخصصی شما در زمینهٔ نقاشی چیست؟

- دربارهٔ تکنیک خود باید به این نکته اشاره کنم که به طور معمول هر ۱۰ سال یک‌بار تکنیک کاری‌ام را تغییر می‌دهم، به عنوان نمونه درحال حاضر بیش‌تر نقاشی‌هایم با تکنیک هاشور و آبرنگ است.

چه‌طور شد که آبرنگ را به عنوان تکنیک تخصصی خود برگزیدید؟

- زمانی که دانش‌آموز کلاس نهم بودم، با تمام مخالفت‌های پدرم توانستم به برای یادگیری حرفه‌ای هنر نقاشی نزد آواک هایراپتیان بروم و در آن‌جا بود که کار با آبرنگ را به صورت حرفه‌ای آغاز کردم. در آن دوران تقریبا سالانه ۲۰۰ تا ۲۵۰ کارت پستال را با استفاده از تکنیک آبرنگ آماده می‌کردم و به ازای هر یک از کارت پستال‌ها ۵ ریال دریافت می‌کردم.

اگر بخواهید از یکی از نقاشان ایران یا جهان به عنوان الگوی خود نام ببرید، چه کسی را مد نظر قرار می‌دهید؟

- در این زمینه می‌توانم با اطمینان بگویم که تمامی آثار من تاکنون خلاقانه بوده و خود را مستقل از الگوبرداری از دیگران می‌دانم. هرچند ممکن است برخی از آثارم، ذهن مخاطب را به سوی نمونه‌هایی از کتاب‌های چاپ سنگی یا نقاشی‌های قاجاری سوق دهد، اما در نهایت تفاوت‌های زیادی میان تکنیک نقاشی من و سایر آثار هنرمندان وجود دارد.

بسیاری از کارشناسان آثار شما را با آثار سالوادور دالی، هنرمند اسپانیایی مقایسه می‌کنند؛ نظر شما دربارهٔ این مقایسه چیست؟

- به عقیده من سالوادور دالی یک هنرمند سورئالیست بود که با ایده‌های خاص خود کار می‌کرد، اما نمی‌توان گفت که چون من و سالوادور دالی هر دو در یک سبک کار می‌کنیم، پس آثار من شبیه سالوادور دالی است، چراکه سورئال من یک سورئال شرقی است، این درحالی‌است که سورئال دالی، اروپایی بود و این دو با هم تفاوت زیادی دارند.

آن‌چه بیش از همه در آثار شما خودنمایی می‌کند، فضای ایرانی و شرقی حاکم بر آن‌ها است، این علاقه از کجا نشأت می‌گیرد؟

- وقتی به آثار هنرمندان سراسر جهان و به‌ویژه هنرمندان ژاپنی، هندی یا چینی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که در تمامی این آثار تاثیرپذیری از تاریخ و فرهنگ بومی به وضوح ترسیم شده است. من نیز یک هنرمند ایرانی هستم و از سوی دیگر از کودکی به آثار فولکلور ایرانی علاقهٔ زیادی داشتم و بیش‌تر وقت خود را صرف خواندن کتاب‌های پهلوانانی مانند امیر ارسلان نامدار یا دیدن نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای می‌کردم. این موضوع به طور ناخودآگاه باعث جذب من به ویژگی‌های فرهنگ شرقی و ایرانی شده که بازخورد آن در آثارم مشخص است.

با «پهلوان پهلوانان» سر از کانون درآوردم

صادقی که به عنوان تصویرگر کتاب، پا به مجموعهٔ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گذاشته بود، در طول مدت همکاری ۸سالهٔ خود با این مجموعه، تصویرسازی بیش از ۱۵ کتاب از جمله «آتش باش تا برافروزی»، «عبدالرزاق پهلوان»، «گردآفرید»، «شطرنج بازی کنیم»، «مادر پیامبر»، «آنها زنده‌اند، زندگی‌نامهٔ حضرت زینب»، «با هم زندگی کنیم»، «گذری به چهارمحال و بختیاری»، «پیروزی»، «عبادتی چون تفکر نیست»، «پهلوان پهلوانان» و «سفرهای سندباد بحری» را بر عهده گرفت. آثاری که هنوز هم با استقبال جامعهٔ مخاطب مواجه اند و به‌طور مرتب تجدید چاپ می‌شوند. صادقی درباره کتاب‌های تصویرسازی خود معتقد است که این آثار جزو تاریخ تصویرسازی ایران به شمار می‌آیند و مسوولان امر باید با دقت نظر بیش‌تری به چاپ آنان بپردازند. در میان این آثار، کتاب‌هایی از جمله «عبادتی چون تفکر نیست»، «پهلوان پهلوانان» و «سفرهای سندباد بحری» تاکنون توانسته‌اند ۴ جایزهٔ بین‌المللی را ازآن خود سازند.

چه‌طور سر از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان درآوردید؟

- ماجرای ورود من به کانون به دوران سربازی‌ام بازمی‌گردد؛ در آن دوران من افسر وظیفهٔ نیروی هوایی بودم که به سفارش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تصویرسازی کتاب «پهلوان پهلوانان» را انجام دادم که با استقبال خوبی از سوی مسوولان این سازمان مواجه شد. در آن زمان به دلیل سبک خاص نقاشی‌هایم در میان جامعهٔ هنری آن زمان و مردم شناخته‌شده بودم. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان نیز بیش‌تر سعی داشت تا به دنبال هنرمندان خاص رفته و با جذب آنان به مجموعه، باعث شده بود تا در این حوزه شناخته‌شده باشم. پس از آن بود که به دعوت مسوولان و به‌ویژه فیروز شیروانلو به کانون رفتم و به عنوان تصویرساز کتاب در این مجموعه به همکاری پرداختم.

من در طول مدت زمان همکاری با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، تصویرسازی حدود ۱۶ یا ۱۷ کتاب با موضوعات مذهبی و ایرانی را بر عهده گرفتم که همگی در ردهٔ کتاب‌های موفق و پر مخاطب کودکان و نوجوانان قرار گرفته و هنوز هم برخی از آن آثار تجدید چاپ می‌شود. این موفقیت تا آن‌جا پیش رفت که سال ۱۳۵۷ هجری شمسی نیز توانستم جایزهٔ تصویرگران آسیا را از آن خود کنم. از همان سال‌ها بود که کم‌کم کار تصویرسازی کتاب را کنار گذاشتم و به نقاشی روی آوردم. هرچند که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تصویرسازی دو کتاب دیگر را انجام دادم، یکی از این کتاب‌ها «هفت‌خوان رستم» نام داشت که خیلی دوست داشتم، شامل مجموعه‌نقاشی‌های بسیار خوبی بود، اما هنوز هم از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اقدامی برای چاپ آن صورت نگرفته است.

حضور شما در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مصادف با سال‌های نخست تاسیس این سازمان بود. با توجه به این‌که نخستین گروه هنری فعال در این مجموعه به شمار می‌آمدید، فضای آن روزها را چه‌طور توصیف می‌کنید؟

- در آن‌سال‌های نخست کار، فضای صمیمانه‌ای بر محیط کانون و هنرمندان حاضر در آن حاکم بود. فضای کاری به گونه‌ای بود که تمام هنرمندان در ابراز عقیده و طرح دیدگاه خود آزاد بودند و تقریبا هر سناریویی از سوی هنرمندان مطرح می‌شد با استقبال و حمایت مسوولان سازمان روبه‌رو می‌شد.

دربارهٔ تصویرسازی کتاب‌هایتان برایمان بگویید، چه‌طور پیام خود را در قالب تصویر به گوش مخاطبان که بیش‌تر گروه سنی کودک و نوجوان بودند، می‌رساندید؟

- آدم‌ها همیشه دوست دارند به موضوعاتی مانند عشق و دوستی بپردازند. من نیز بر همین اساس سعی داشتم تا با استفاده از موضوعاتی مانند عشق و دوستی و صلح، درسی را به کودکان که نسل بعدی جامعهٔ ما هستند، برسانم.

رابطه با مخاطب خردسال به دلیل شرایط سنی این گروه کمی دشوارتر از سایر گروه مخاطبان است؛ چه‌طور توانستید این خلا را پرکنید و ارتباط موثری را با مخاطبان خود برقرار کنید؟

- هرچند که ارتباط با بچه‌ها تا حدودی مشکل است، اما پس از حضور در مجموعهٔ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان و شروع تصویرسازی کتاب‌های این گروه سنی، با هیچ‌کس مشورت نکردم و تنها به احساس و دیدگاه خودم تکیه کردم. البته در روند تصویرسازی کتاب گاهی با هنرمندان و نویسندگان ارتباط می‌گرفتیم، اما با این حال نویسنده در این زمینه نظر نمی‌داد و دست من به عنوان تصویرگر کاملا باز بود.

 اولین انیمیشن و ۱۵ جایزهٔ بین‌المللی

صادقی پس از پایان تحصیل از دانشکدهٔ هنرهای زیبا به پیشنهاد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دست به ساخت چند فیلم انیمیشن زد و توانست در سال ۱۳۵۰ نخستین فیلم انیمیشن خود را با نام «هفت شهر» بسازد. ۶ سال بعد، فیلم‌سازی را کنار گذاشت و دوباره به دنیای نقاشی بازگشت. با این‌حال، وی توانست در دورهٔ همکاری‌اش با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، چند فیلم انیمیشن از جمله «رخ»، «ملک خورشید»، «هفت شهر»، «گلباران»، «من آنم که» و «زال و سیمرغ» را تولید کند. آثاری که در مجموع ۱۵ جایزهٔ بین‌المللی را نیز از آن خود کردند.

از چه زمانی به ساخت فیلم انیمیشن علاقه‌مند شدید و به صورت جدی به فیلم‌سازی در این عرصه پرداختید؟

- من در طول سال‌های فعالیت و همکاری با مجموعه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، در مجموع ۷ فیلم انیمیشن را به سفارش این مجموعه تولید کردم که در طول ۴دههٔ گذشته هریک از آن‌ها در جشنواره‌های متعددی نیز شرکت داده شده و جوایز بسیاری را نیز از آن خود ساخته‌اند. اما دربارهٔ نحوه ورودم به عرصهٔ ساخت فیلم انیمیشن، باید به روزهای نخست همکاری با این مجموعه بازگردیم. پس از ورود به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، شیروانلو متن قصه‌ای را در اختیار من قرار داد و گفت: «می‌خواهیم براساس این قصه، یک قصهٔ انیمیشن را به سبک ایرانی بسازیم و می‌خواهیم ساخت این فیلم را شما بر عهده بگیرید.»

در آن دوران من هیچ اطلاعی دربارهٔ سبک‌های فیلم‌سازی و مسایل مرتبط با آن نداشتم و حتی دوربین انیمیشن را تا پیش از آن ندیده بودم. از سوی دیگر تمامی نقاشی‌ها هم به صورت دستی و روی طلق انجام می‌شد. به هرحال با همهٔ مشکلات و به هر جان‌کندنی که بود توانستم قصهٔ «هفت شهر» را به فیلم انیمیشن تبدیل کنم. این فیلم انیمیشن از نظر نقاشی و فرم، فیلم موفقی به شمار می‌آید، اما با توجه به این‌که نخستین تجربهٔ انیمیشن من بود، از نظر تکنیک‌های سینمایی هنوز جای کار داشت. پس از آن به طور جدی مطالعات زیادی را در زمینهٔ سینما و فیلم انیمشین انجام دادم و یک سال بعد ساخت فیلم انیمیشن «گلباران» را شروع کردم. این فیلم آن‌چنان قوی از آب درآمد که هنوز هم برای کسانی که تازه وارد حرفهٔ انیمیشن‌سازی شده‌اند، نوعی منبع درسی به شمار می‌آید.

از نقاشی تا تصویرسازی و فراتر از آن، ساخت فیلم انیمیشن فاصلهٔ زیادی است؛ چه چیزی باعث شد تا با این جدیت به سراغ خلق آثار انیمیشن بروید؟

- در آن دوره افرادی مانند فرشید مثقالی، به عنوان مدیر واحد گرافیک و آراپیک باغداساریان، هرکدام یک فیلم کوتاه سه یا چهار دقیقه‌ای را برای کانون ساخته بودند، اما در مجموع بیش‌تر فیلم‌های انیمیشن از سوی فیلم‌سازان خارجی ساخته و در فستیوال شرکت می‌کرد، به همین دلیل کانون به طور جدی‌تری مسالهٔ ساخت فیلم انیمیشن را دنبال می‌کرد. شاید بتوانم بگویم من نخستین فردی بودم که توانستم سبک خاصی را در صنعت انیمیشن ایجاد کنم، به طوری که در کتاب «تاریخ هنر انیمیشن» که در لندن چاپ و منتشر شده نیز به این موضوع اشاره کرده‌اند.

بعد از کانون و دنیای کتاب و انیمیشن، به چه کاری مشغول شدید؟

- حوالی سال ۱۳۵۷ همکاری من با مجموعهٔ کانون به پایان رسید؛ پس از جدایی از کانون با جدیت بیش‌تری به نقاشی ادامه دادم و در تمام این سال‌ها نقاشی کار کردم، اما در بیانی جزئی‌تر باید به این نکته اشاره کنم که از سال ۱۳۶۸ تا حول و حوش ۱۰ سال پیش به طور جدی به نقاشی با آبرنگ پرداختم، البته نقاشی با آبرنگ را از ۳۰ سال قبل‌تر، یعنی ۱۳۳۸ هجری شمسی آغاز کرده بودم که حاصل این تلاش مجموعه‌ای ۳۰۰ تایی از نقاشی با آبرنگ بود که به صورت دو کتاب منتشر شد و از این تعداد نیز حداقل ۲۰۰ نقاشی به طور جداگانه و به صورت کارت پستال درآمد.

نویسنده
سارا رشادی‌زاده
منبع
ماهنامهٔ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۳۰ دی ۱۳۹۴
Submitted by editor on

کانون، پر پرواز ایده‌های هنرمندان بود

درست روبه‌روی پارک قیطریه، ساختمانی است که پنجرهٔ شیشه‌ای آن، رو به قامت خیابان باز می‌شود. سرت را که بلند می‌کنی، چشمت به میز و صندلی چوبی پشت پنجره می‌خورد و پیرمردی را می‌بینی که زیر چتر آفتاب زمستانی زندگی را به نظاره نشسته است و شاید در پشت آبی آرام نگاهش نقش تابلوی دیگری را بر بوم ذهن خود طرح می‌زند. این نخستین تصویری است که تو را به میهمانی نقاش خیابان قیطریه و قاب‌های کوچک و بزرگش دعوت می‌کند. قاب‌هایی که در لابه‌لای بیش‌تر تصاویر آن نقش خطوط چهرهٔ نقاش را می‌توان جست‌وجو کرد.

 «علی‌اکبر صادقی» را با فضای ایرانی و شرقی نقاشی‌هایش می‌توان از سایر هنرمندان تفکیک کرد. مرد ۷۸ ساله‌ای است که در همسفری با روزگار، سیاهی موهایش را به سیاهی موهای قلم‌مویش گره زد تا به تابلوهایش جانی تازه ببخشد. نقاشی که در گذر ۸ دهه از زندگی حرفه‌ای خود، بارها و بارها افکارش را در چهارچوب بوم نقاشی به تصویر کشید و در این رهگذر چند صباحی نیز از دریچهٔ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با مخاطبان خردسال خود به گفت‌وگو نشست.

صادقی به عنوان نقاش و تذهیب‌گر، در آثار و نقاشی‌های خود برای کودکان و نوجوانان به سراغ ترسیم فضاهای شرقی و ایرانی رفت تا دریچهٔ تازه‌ای از دنیای رنگ و نقش را پیش روی آنان بگشاید. رد پای فضای ایرانی و شرقی زادهٔ ذهن این هنرمند را می‌توان در کتاب‌هایی که در آن سال‌ها به سفارش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تصویرسازی کرده بود جست‌وجو کرد.

علی‌اکبر صادقی، متولد سال ۱۳۱۶ هجری شمسی در تهران و دانش‌آموختهٔ دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. او که از خردسالی قلم‌مو به دست گرفته بود و راه زندگی خود را با رنگ‌های مختلف بر بوم زندگی نقاشی می‌کرد، در ۲۲ سالگی توانست سبک ویژه‌ای را در هنر ویترای یا هنر شیشه بند منقوش با حال و هوای سبک ایرانی ابداع و به این ترتیب فاصله‌ای چشم‌گیر را میان هنر خود با سایر هنرمندان معاصر ایجاد کند. ترکیب فضای سورئال و المان‌های شرقی و ایرانی نقاشی‌های صادقی باعث شد تا کارشناسان او را سالوادور دالی ایران بنامند؛ اما آن‌چه در بیش‌تر آثار اولیهٔ صادقی به چشم می‌خورد، یک یا چند سلحشور با پوشش جنگاوران ایران باستان است.

در پنجاهمین سالگرد تاسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به سراغ علی‌اکبر صادقی رفتیم تا علاوه بر مرور نقاشی‌هایش، داستان روزهای آغاز به کارش در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را از زبان تصویرگر و انیماتور ایرانی بشنویم.

اجازه دهید از اول ماجرا شروع کنیم، علی‌اکبر صادقی در چه خانواده‌ای به دنیا آمد و بزرگ شد که این‌چنین به سمت هنر نقاشی جذب شد و توانست راهش را ادامه دهد؟

- من، علی‌اکبر صادقی، در محلهٔ پامنار در تهران به دنیا آمدم. چهارساله بودم که به همراه خانواده به محلهٔ قلهک رفتیم و تا چهل‌سالگی در همان محله زندگی کردم. دوران دبستان و دبیرستان را نیز در مدرسهٔ جم پشت سر گذاشتم.

دربارهٔ این‌که چه‌طور وارد دنیای هنر نقاشی شدم باید بگویم که تقریبا ۵ یا ۶ساله بودم که جذب این هنر شدم و به قدری در آن غرق شدم که در کلاس هفتم رد شدم! اما این علاقهٔ زیاد به نقاشی باعث شد تا چند سال بعد در کنکور هنرهای زیبا، رتبهٔ نخست را از آن خود کنم.

چه‌چیزی در این هنر بود که توانست شما را به طرف خودش بکشد؟

- من هر روز به محض دیدن نور صبح‌گاهی به نقاشی و ایده‌هایم فکر می‌کنم و روزانه حداقل ۷ ساعت از وقتم را نقاشی می‌کنم و به جرات می‌توانم بگویم نقاشی نفس من است؛ چراکه اگر نقاشی نبود، شاید چند سال پیش مرده بودم، اما انرژی مثبتی که از سوی هنرم دریافت می‌کنم باعث ایجاد انگیزهٔ مضاعف در من می‌شود. علاقهٔ من به نقاشی باعث شد تا در تمامی این سال‌ها به تمامی پیشنهادهای استخدام جواب رد بدهم. زیرا معتقدم استخدام شدن من باعث دور شدنم از هنر نقاشی می‌شود. اتفاقا در همان سال‌های قدیم، بارها از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دعوت به استخدام رسمی شدم که به این پییشنهاد نیز جواب منفی دادم.

تکنیک تخصصی شما در زمینهٔ نقاشی چیست؟

- دربارهٔ تکنیک خود باید به این نکته اشاره کنم که به طور معمول هر ۱۰ سال یک‌بار تکنیک کاری‌ام را تغییر می‌دهم، به عنوان نمونه درحال حاضر بیش‌تر نقاشی‌هایم با تکنیک هاشور و آبرنگ است.

چه‌طور شد که آبرنگ را به عنوان تکنیک تخصصی خود برگزیدید؟

- زمانی که دانش‌آموز کلاس نهم بودم، با تمام مخالفت‌های پدرم توانستم به برای یادگیری حرفه‌ای هنر نقاشی نزد آواک هایراپتیان بروم و در آن‌جا بود که کار با آبرنگ را به صورت حرفه‌ای آغاز کردم. در آن دوران تقریبا سالانه ۲۰۰ تا ۲۵۰ کارت پستال را با استفاده از تکنیک آبرنگ آماده می‌کردم و به ازای هر یک از کارت پستال‌ها ۵ ریال دریافت می‌کردم.

اگر بخواهید از یکی از نقاشان ایران یا جهان به عنوان الگوی خود نام ببرید، چه کسی را مد نظر قرار می‌دهید؟

- در این زمینه می‌توانم با اطمینان بگویم که تمامی آثار من تاکنون خلاقانه بوده و خود را مستقل از الگوبرداری از دیگران می‌دانم. هرچند ممکن است برخی از آثارم، ذهن مخاطب را به سوی نمونه‌هایی از کتاب‌های چاپ سنگی یا نقاشی‌های قاجاری سوق دهد، اما در نهایت تفاوت‌های زیادی میان تکنیک نقاشی من و سایر آثار هنرمندان وجود دارد.

بسیاری از کارشناسان آثار شما را با آثار سالوادور دالی، هنرمند اسپانیایی مقایسه می‌کنند؛ نظر شما دربارهٔ این مقایسه چیست؟

- به عقیده من سالوادور دالی یک هنرمند سورئالیست بود که با ایده‌های خاص خود کار می‌کرد، اما نمی‌توان گفت که چون من و سالوادور دالی هر دو در یک سبک کار می‌کنیم، پس آثار من شبیه سالوادور دالی است، چراکه سورئال من یک سورئال شرقی است، این درحالی‌است که سورئال دالی، اروپایی بود و این دو با هم تفاوت زیادی دارند.

آن‌چه بیش از همه در آثار شما خودنمایی می‌کند، فضای ایرانی و شرقی حاکم بر آن‌ها است، این علاقه از کجا نشأت می‌گیرد؟

- وقتی به آثار هنرمندان سراسر جهان و به‌ویژه هنرمندان ژاپنی، هندی یا چینی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که در تمامی این آثار تاثیرپذیری از تاریخ و فرهنگ بومی به وضوح ترسیم شده است. من نیز یک هنرمند ایرانی هستم و از سوی دیگر از کودکی به آثار فولکلور ایرانی علاقهٔ زیادی داشتم و بیش‌تر وقت خود را صرف خواندن کتاب‌های پهلوانانی مانند امیر ارسلان نامدار یا دیدن نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای می‌کردم. این موضوع به طور ناخودآگاه باعث جذب من به ویژگی‌های فرهنگ شرقی و ایرانی شده که بازخورد آن در آثارم مشخص است.

با «پهلوان پهلوانان» سر از کانون درآوردم

صادقی که به عنوان تصویرگر کتاب، پا به مجموعهٔ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گذاشته بود، در طول مدت همکاری ۸سالهٔ خود با این مجموعه، تصویرسازی بیش از ۱۵ کتاب از جمله «آتش باش تا برافروزی»، «عبدالرزاق پهلوان»، «گردآفرید»، «شطرنج بازی کنیم»، «مادر پیامبر»، «آنها زنده‌اند، زندگی‌نامهٔ حضرت زینب»، «با هم زندگی کنیم»، «گذری به چهارمحال و بختیاری»، «پیروزی»، «عبادتی چون تفکر نیست»، «پهلوان پهلوانان» و «سفرهای سندباد بحری» را بر عهده گرفت. آثاری که هنوز هم با استقبال جامعهٔ مخاطب مواجه اند و به‌طور مرتب تجدید چاپ می‌شوند. صادقی درباره کتاب‌های تصویرسازی خود معتقد است که این آثار جزو تاریخ تصویرسازی ایران به شمار می‌آیند و مسوولان امر باید با دقت نظر بیش‌تری به چاپ آنان بپردازند. در میان این آثار، کتاب‌هایی از جمله «عبادتی چون تفکر نیست»، «پهلوان پهلوانان» و «سفرهای سندباد بحری» تاکنون توانسته‌اند ۴ جایزهٔ بین‌المللی را ازآن خود سازند.

چه‌طور سر از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان درآوردید؟

- ماجرای ورود من به کانون به دوران سربازی‌ام بازمی‌گردد؛ در آن دوران من افسر وظیفهٔ نیروی هوایی بودم که به سفارش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تصویرسازی کتاب «پهلوان پهلوانان» را انجام دادم که با استقبال خوبی از سوی مسوولان این سازمان مواجه شد. در آن زمان به دلیل سبک خاص نقاشی‌هایم در میان جامعهٔ هنری آن زمان و مردم شناخته‌شده بودم. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان نیز بیش‌تر سعی داشت تا به دنبال هنرمندان خاص رفته و با جذب آنان به مجموعه، باعث شده بود تا در این حوزه شناخته‌شده باشم. پس از آن بود که به دعوت مسوولان و به‌ویژه فیروز شیروانلو به کانون رفتم و به عنوان تصویرساز کتاب در این مجموعه به همکاری پرداختم.

من در طول مدت زمان همکاری با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، تصویرسازی حدود ۱۶ یا ۱۷ کتاب با موضوعات مذهبی و ایرانی را بر عهده گرفتم که همگی در ردهٔ کتاب‌های موفق و پر مخاطب کودکان و نوجوانان قرار گرفته و هنوز هم برخی از آن آثار تجدید چاپ می‌شود. این موفقیت تا آن‌جا پیش رفت که سال ۱۳۵۷ هجری شمسی نیز توانستم جایزهٔ تصویرگران آسیا را از آن خود کنم. از همان سال‌ها بود که کم‌کم کار تصویرسازی کتاب را کنار گذاشتم و به نقاشی روی آوردم. هرچند که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تصویرسازی دو کتاب دیگر را انجام دادم، یکی از این کتاب‌ها «هفت‌خوان رستم» نام داشت که خیلی دوست داشتم، شامل مجموعه‌نقاشی‌های بسیار خوبی بود، اما هنوز هم از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اقدامی برای چاپ آن صورت نگرفته است.

حضور شما در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مصادف با سال‌های نخست تاسیس این سازمان بود. با توجه به این‌که نخستین گروه هنری فعال در این مجموعه به شمار می‌آمدید، فضای آن روزها را چه‌طور توصیف می‌کنید؟

- در آن‌سال‌های نخست کار، فضای صمیمانه‌ای بر محیط کانون و هنرمندان حاضر در آن حاکم بود. فضای کاری به گونه‌ای بود که تمام هنرمندان در ابراز عقیده و طرح دیدگاه خود آزاد بودند و تقریبا هر سناریویی از سوی هنرمندان مطرح می‌شد با استقبال و حمایت مسوولان سازمان روبه‌رو می‌شد.

دربارهٔ تصویرسازی کتاب‌هایتان برایمان بگویید، چه‌طور پیام خود را در قالب تصویر به گوش مخاطبان که بیش‌تر گروه سنی کودک و نوجوان بودند، می‌رساندید؟

- آدم‌ها همیشه دوست دارند به موضوعاتی مانند عشق و دوستی بپردازند. من نیز بر همین اساس سعی داشتم تا با استفاده از موضوعاتی مانند عشق و دوستی و صلح، درسی را به کودکان که نسل بعدی جامعهٔ ما هستند، برسانم.

رابطه با مخاطب خردسال به دلیل شرایط سنی این گروه کمی دشوارتر از سایر گروه مخاطبان است؛ چه‌طور توانستید این خلا را پرکنید و ارتباط موثری را با مخاطبان خود برقرار کنید؟

- هرچند که ارتباط با بچه‌ها تا حدودی مشکل است، اما پس از حضور در مجموعهٔ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان و شروع تصویرسازی کتاب‌های این گروه سنی، با هیچ‌کس مشورت نکردم و تنها به احساس و دیدگاه خودم تکیه کردم. البته در روند تصویرسازی کتاب گاهی با هنرمندان و نویسندگان ارتباط می‌گرفتیم، اما با این حال نویسنده در این زمینه نظر نمی‌داد و دست من به عنوان تصویرگر کاملا باز بود.

 اولین انیمیشن و ۱۵ جایزهٔ بین‌المللی

صادقی پس از پایان تحصیل از دانشکدهٔ هنرهای زیبا به پیشنهاد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دست به ساخت چند فیلم انیمیشن زد و توانست در سال ۱۳۵۰ نخستین فیلم انیمیشن خود را با نام «هفت شهر» بسازد. ۶ سال بعد، فیلم‌سازی را کنار گذاشت و دوباره به دنیای نقاشی بازگشت. با این‌حال، وی توانست در دورهٔ همکاری‌اش با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، چند فیلم انیمیشن از جمله «رخ»، «ملک خورشید»، «هفت شهر»، «گلباران»، «من آنم که» و «زال و سیمرغ» را تولید کند. آثاری که در مجموع ۱۵ جایزهٔ بین‌المللی را نیز از آن خود کردند.

از چه زمانی به ساخت فیلم انیمیشن علاقه‌مند شدید و به صورت جدی به فیلم‌سازی در این عرصه پرداختید؟

- من در طول سال‌های فعالیت و همکاری با مجموعه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، در مجموع ۷ فیلم انیمیشن را به سفارش این مجموعه تولید کردم که در طول ۴دههٔ گذشته هریک از آن‌ها در جشنواره‌های متعددی نیز شرکت داده شده و جوایز بسیاری را نیز از آن خود ساخته‌اند. اما دربارهٔ نحوه ورودم به عرصهٔ ساخت فیلم انیمیشن، باید به روزهای نخست همکاری با این مجموعه بازگردیم. پس از ورود به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، شیروانلو متن قصه‌ای را در اختیار من قرار داد و گفت: «می‌خواهیم براساس این قصه، یک قصهٔ انیمیشن را به سبک ایرانی بسازیم و می‌خواهیم ساخت این فیلم را شما بر عهده بگیرید.»

در آن دوران من هیچ اطلاعی دربارهٔ سبک‌های فیلم‌سازی و مسایل مرتبط با آن نداشتم و حتی دوربین انیمیشن را تا پیش از آن ندیده بودم. از سوی دیگر تمامی نقاشی‌ها هم به صورت دستی و روی طلق انجام می‌شد. به هرحال با همهٔ مشکلات و به هر جان‌کندنی که بود توانستم قصهٔ «هفت شهر» را به فیلم انیمیشن تبدیل کنم. این فیلم انیمیشن از نظر نقاشی و فرم، فیلم موفقی به شمار می‌آید، اما با توجه به این‌که نخستین تجربهٔ انیمیشن من بود، از نظر تکنیک‌های سینمایی هنوز جای کار داشت. پس از آن به طور جدی مطالعات زیادی را در زمینهٔ سینما و فیلم انیمشین انجام دادم و یک سال بعد ساخت فیلم انیمیشن «گلباران» را شروع کردم. این فیلم آن‌چنان قوی از آب درآمد که هنوز هم برای کسانی که تازه وارد حرفهٔ انیمیشن‌سازی شده‌اند، نوعی منبع درسی به شمار می‌آید.

از نقاشی تا تصویرسازی و فراتر از آن، ساخت فیلم انیمیشن فاصلهٔ زیادی است؛ چه چیزی باعث شد تا با این جدیت به سراغ خلق آثار انیمیشن بروید؟

- در آن دوره افرادی مانند فرشید مثقالی، به عنوان مدیر واحد گرافیک و آراپیک باغداساریان، هرکدام یک فیلم کوتاه سه یا چهار دقیقه‌ای را برای کانون ساخته بودند، اما در مجموع بیش‌تر فیلم‌های انیمیشن از سوی فیلم‌سازان خارجی ساخته و در فستیوال شرکت می‌کرد، به همین دلیل کانون به طور جدی‌تری مسالهٔ ساخت فیلم انیمیشن را دنبال می‌کرد. شاید بتوانم بگویم من نخستین فردی بودم که توانستم سبک خاصی را در صنعت انیمیشن ایجاد کنم، به طوری که در کتاب «تاریخ هنر انیمیشن» که در لندن چاپ و منتشر شده نیز به این موضوع اشاره کرده‌اند.

بعد از کانون و دنیای کتاب و انیمیشن، به چه کاری مشغول شدید؟

- حوالی سال ۱۳۵۷ همکاری من با مجموعهٔ کانون به پایان رسید؛ پس از جدایی از کانون با جدیت بیش‌تری به نقاشی ادامه دادم و در تمام این سال‌ها نقاشی کار کردم، اما در بیانی جزئی‌تر باید به این نکته اشاره کنم که از سال ۱۳۶۸ تا حول و حوش ۱۰ سال پیش به طور جدی به نقاشی با آبرنگ پرداختم، البته نقاشی با آبرنگ را از ۳۰ سال قبل‌تر، یعنی ۱۳۳۸ هجری شمسی آغاز کرده بودم که حاصل این تلاش مجموعه‌ای ۳۰۰ تایی از نقاشی با آبرنگ بود که به صورت دو کتاب منتشر شد و از این تعداد نیز حداقل ۲۰۰ نقاشی به طور جداگانه و به صورت کارت پستال درآمد.

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نوع محتوا
مصاحبه