بیش از یک دهه از فعالیت گروه «بررسی آثار بازنویسی و بازآفرینی شده از ادبیات کهن برای کودکان و نوجوانان» شورای کتاب کودک می گذرد. کتابک گفت وگویی را با فروغ الزمان جمالی، از اعضای قدیمی شورای کتاب کودک و کسی که به پیشنهاد او این گروه ۱۲ سال پیش تشکیل شد، انجام داده است. جمالی یکی از نخستین کسانی که به همراه جعفر پایور اهمیت این مسئله را دریافت و از آن زمان تاکنون برای بالا بردن کیفیت این آثار فعالیت می کند. او در سال ۱۳۸۷ جایزه جعفر پایور را برای تشویق افراد یا نهادهای فعال در حوزه بازنویسی از ادبیات کهن فارسی برای کودکان بنیان گزاری کرد.
در زیر گفت و گوی کتابک با او را می خوانید:
- کتابهای بازنویسی و بازآفرینیشده همراه با دیگر آثار داستانی در گروه داستان تألیف شورای کتاب کودک بررسی میشد. چه ضرورتی سبب شد گروهی مستقل برای بررسی و ارزیابی این آثار تشکیل شود؟
علت آن افزایش تعداد کتابهای بازنویسی و بازآفرینی شدهی منتشر شده برای کودکان بود. به نظر من آمد که باید تخصصیتر روی این آثار کار کرد. از طرفی این آثار معیارهای ارزیابی خاصی هم داشت که با معیارهای ارزیابی تألیف متفاوت بود؛ یعنی علاوه بر افزایش تعداد کتابها، ما برای بحث روی این کتابها به زمان بیشتری هم نیاز داشتیم و داشتن این زمان در گروه داستان تألیف ممکن نبود.
- در این دوازده سال که از فعالیت گروه بررسی آثار بازنویسی و بازآفرینیشده برای کودکان و نوجوانان شورای کتاب کودک میگذرد، چه اتفاقهای تأثیرگذاری در این حوزه رخ داده است؟
من ترجیح میدهم بررسی کنیم در این مدت روند فعالیت این حوزه چگونه بوده است. تا نگاه ما تاریخی باشد و بنابراین رویدادها را صرفاً حادثهای تأثیرگذار نمیبینیم، بلکه آنها را ادامهی رویدادها و جریانهای قبل خواهیم دید. چون واقعیت این است که من رویداد آن چنان برجستهای ندیدم که تمام این حوزه را تحت تأثیر قرار دهد. هر آنچه میبینم ادامهی جریانهای قبلی است. بنابراین، پیشنهاد من این است که موقعیت فعلی این حوزه را بررسی کنیم. برای این کار، باید فرضی را قبول کنیم که هم در مجموعهی تاریخ ادبیات کودکان آمده است و هم در فرهنگنامهی کودک و نوجوان و آن عبارت است از چهار مرحلهای بودن روند تاریخی ادبیات کودکان در اغلب جوامع: تولید، گردآوری ادبیات شفاهی، بازنویسی و تألیف خلاق. در این بین نقش ادبیات کهن این است که واسطه میشود برای تألیف خلاق و آمدن نویسندههای حرفه ای کودکان. اگر این فرض را قبول کنیم، براساس آنچه که در مجموعهی تاریخ ادبیات کودکان نوشته شده است، در طول تاریخ ایران تولید خود به خود انجام شده و پس از مشروطه سه مرحلهی دیگر را طی کردهایم. بنابراین، موقعیتی که اکنون ادبیات کهن دارد ادامهی همان روند است، ولی باید در نظر داشته باشیم که این مراحل همه به موازات هم جریان داشتهاند و دارند به طوری که هنوز هم برای گردآوری ادبیات شفاهی تلاش میشود زیرا ما در گروه بررسی هر ساله یک یا دو عنوان مجموعهی گردآوری داریم.
اما در بخش بازنویسی ادبیات کهن برای کودکان خوب است که دههی ۳۰ را، که مهدی آذریزدی، احسان یارشاطر، زهرا خانلری، فریده فرجام، منوچهر انور، و بسیاری دیگر کار بازنویسی برای کودکان را شروع کردند، مبدأ قرار دهیم تا در بخشهای مختلف بتوانیم موقعیت کنونی بازنویسی ادبیات کهن را نسبت به آن دهه بررسی کنیم. در دههی ۳۰ مسئلهی مهم کمبود کتاب تألیفی بود. در نمایشگاهی که خانم توران میرهادی در آن سال های برگزار کرد، تنها ۶ کتاب تألیفی وجود داشت. به همین دلیل هم بود که شورای کتاب کودک تأسیس شد.
در نوشتهای از آقای محمدهادی محمدی خواندم که گویا در سال های اخیر در سال بالای ۲۲ هزار عنوان کتاب برای کودکان منتشر میشود. تقریباً هزار عنوان از این کتابها در شورای کتاب کودک بررسی میشود که اگر فرض کنیم که یک سوم از این هزار عنوان کتابهای مناسبی باشد یعنی هر سال ۳۰۰ عنوان کتاب مناسب منتشر میشود. در حوزهی ادبیات کهن هم از ۴ -۵ سال گذشته هر سال بین ۷۰ تا ۱۰۰ عنوان کتاب به دست گروه بررسی آثار بازنویسی ادبیات کهن میرسد که تقریباً یک سوم آنها مناسبند. بنابراین نتیجه میگیریم که مسئله کمبود کتاب تا حدی برطرف شده است و از نظر کیفی هم کتابها نسبتاً مقبولند. پس به نظر میرسد که ادبیات کهن فارسی نقش واسطهای خود را در به وجود آمدن کتابهای تألیفی برای کودکان انجام داده است. به این ترتیب، از یک سو بسیاری از نویسندگان شناختهشدهی کنونی با بازنویسی ادبیات کهن تمرین نویسندگی کردهاند و از سوی دیگر انواع بازنویسی به وجود آمده است و اگر از استثناها بگذریم کار از بازنویسی ساده شروع شد و به بازنویسی خلاق و بازآفرینی رسید. به این ترتیب ادبیات کهن روند تاریخی خود را طی کرده است. در واقع هنگامی که بازنویسی شروع شد مهدی آذریزدی و بقیه میخواستند به دو دلیل از ادبیات کهن برای کودکان کتاب تألیف کنند؛ یکی این که معتقد بودند کتابهای خودمان بسیار جذابند و از نظر اخلاقی هم مناسب کودکانند (به همین سبب هم آذریزدی اصطلاح «کتابهای خوب» را به کار برد). دیگر این که در این مقطع نویسندگان میخواستند آثاری که میراث ادبی ما هستند به کودکان منتقل شود. آنها تلاش میکردند بسیار امانتدار باشند و تأکید میکردند که محتوای اثر انتخابشده خوب است و تنها باید روی زبان آنها کار کنیم و زبان را امروزی میکنیم.
پس از این که نویسندگان شروع به شناخت دنیای کودک و تکنیکهای نویسندگی کردند، به خود اجازه دادند با حفظ موضوع و محتوای آثار اصلی در عناصر ساختاری این داستانها هم تغییراتی ایجاد کنند و خلاقیت نشان دهند و به این ترتیب بازنویسی خلاق به وجود آمد که نمونهی آن رستم و سهراب مهرداد بهار است که هم زبان امروزی و هم ساختار امروزی دارد.
در بازآفرینی علاوه بر زبان و ساختار امروزی موضوعهای امروزی هم وارد آثار میشود. برای همین است که سیدآبادی در قصهی خاله سوسکه به موضوع برابری زنان و مردان میپردازد. و در بزبزقندی و ماجراهای جدید شکوه قاسمنیا، بزبزقندی به مثابه زن و مادری قدرتمند چنان حاضر میشود که آقا گرگه حالت تدافعی میگیرد و صیاد بودنش بسیار کمرنگ میشود.
از نظر روند تاریخی، نکتهی قابل توجه دیگر این است که در گذر زمان نگاه نویسندگان به کودک متفاوتتر میشود و علاوه بر بازنویسی از ادبیات تعلیمی انواع دیگر نیز مورد توجه قرار میگیرد و اکنون نویسندگان کودک سعی میکنند علایق و دنیای کودک و نوجوان را در بازنویسیها و بازآفرینیها را بیشتر در نظر بگیرد و تنوع آثار هم بیشتر شده است. هم از لحاظ موضوع و هم از لحاظ تکنیکهای ادبی و ژانرها و چه از نظر منابع کهن و تعداد نویسندگان بازنویس هم بیشتر شده است. در سال ۱۳۹۲ آمار ما در گروه بررسی بازنویسی تعداد نویسندگان ۳۱ نفر بودند؛ ۱۹ نفر حرفهای و نامآشنا و ۱۲ نفر جدید. ولی متأسفانه نامهای جدید اغلب خارج از فهرست قرار میگیرد زیرا یا دارند تجربه کسب میکنند یا خواستهاند از این طریق شروع کنند. در مقابل آنها حرفهایها هستند که کاملاً مشخص است در ادبیات کهن، چه در بخش شفاهی و چه در بخش آثار مکتوب، مطالعات خوبی دارند. این خیلی ارزشمند است، زیرا علاوه بر این که بازنویسیها و بازآفرینیهای خوب پدید میآورند در تألیف خلاقهشان نیز عناصر ملی و بن مایههای ادبیات کهنمان وارد میشود و امید است ادبیات خلاقه کودکان را به سمت ادبیات کودک ملی ببرند که از این بابت بسیار ارزشمند است بنابراین ادبیات کهن در گذر تاریخ در پرورش نویسندهی حرفهای کودک کار خود را کرده است البته نمیخواهم بگویم که همهی نویسندگان کودک ما از پل ادبیات کهن گذشتهاند. برای نمونه مرادی کرمانی این طور شروع نکرده است و همچنین خیلیهای دیگر هم. به هر حال به زعم من تعدادی از نویسندگان کودکمداریشان بیشتر شده است و این امر در بازنویسیها منعکس شده است.
همچنین در روند تاریخی باید سهم ناشران را هم در نظر گرفت؛ ناشران زیادی در این بخش فعالیت میکنند. هر سال ۲۵ تا ۳۰ ناشر در این حوزه فعالیت میکنند. الان ما ناشرانی حرفهای داریم که در کار بازنویسی و بازآفرینی هدفمند کار میکنند؛ مانند پیدایش، کانون پرورش فکری، قدیانی، مدرسه. انتشارات پیدایش اغلب آثار مکتوب و معروف و حتی منابع بسیار ناشناخته را هم بازنویسی کرده است. هر چند که کیفیت آنها جای صحبت دارد. افق هدفمند کار میکند؛ مثلاً مجموعهی شاهنامه آتوسا صالحی یا مجموعهی سیدآبادی نشاندهندهی هدفمند بودن افق است. انتشارات افق معمولاً کارهای نو ارائه میدهد. اکنون در حوزهی عاشقانههای ایرانی مجموعهای بیرون داده است و که گروهی از نویسندگان جوان نوشتهاند. کانون هم مجموعههای گزیدهای مناسب دارد برای نوجوانان یا مجموعههای عامیانه دو زبانه دارد. برای این ناشران مسئلهی تصویرگری، ویراستاری و مشاور هنری مهم است. کتابها، مقالات، نقدها و نشریاتی وجود دارد که در این حوزه منتشر شده است. این کتابها در مورد تعاریف، انواع بازنویسی و ضوابط و معیارهای بررسی آثار کهن برای کودکان است و حاصل کار و تلاش نهادهایی مانند شورای کتاب کودک و کانون پرورش فکری کودکان و افرادی است که به ضرورت پیگیر این حوزه بوده و هستند. من در مقدمهی کتاب «بازنویسی و بازآفرینی در ادبیات» از جعفر پایوربه این نهادها و افراد اشاره کردهام و البته بعد از این نوشته باز هم در این زمینه کتابها و مقالههایی منتشر شده است. در واقع میتوان گفت نوشتههای مزبور در بخش نظریههای ادبی قرار میگیرند و در مورد رابطهی دو متن به بحث میپردازند.
خوب است به تصویرگران این حوزه هم اشاره شود. تصویرگران بسیاری در این حوزه فعالیت میکنند. در گزارش سال ۹۲-۹۳ تعداد ۳۷ تصویرگر در این حوزه کار کرده بودند. تصویرگری در این حوزه با تصویرگری معمولی فرق میکند، زیرا این تصویرگر علاوه بر شناخت کودک و ادبیات کودک باید با تاریخ ایران و تاریخ تصویرگری و ادبیات کهن آشنا باشد که امیدواریم که چنین تصویرگرانی تعدادشان بیشتر شود، زیرا آسیبهای تصویرگری کهن زیاد است.
مورد دیگر در بررسی موقعیت بازنویسی و بازآفرینی تنوع در انتخاب منابع است. نویسندگان و ناشران چه در بخش مکتوب و چه شفاهی روی بسیاری از انواع کار کردهاند؛ مثل ضربالمثلها، چیستانها، لالاییها، و انواع افسانهها. روی همهی آنها کار شده است حتی در گردآوریها و بازنویسیهای مخصوص کودک مثل قصههای کچلها، قصههای روباهها، قصههای تنبلها در واقع موضوعی کار کردهاند. همچنین بازنویسی روی افسانهها به شکلهای مختلف کار شده است؛ مثلاً مجموعهای از افسانهها منتشر شده است که برای مناسبسازی آن خشونتزدایی شده است و نیز مجموعههایی با نامهای قصههای شب و قصههای شب چله و غیره.
امیدوارم توانسته باشم به خوبی توضیح دهم که به گمان من حوزهی بازنویسی ادبیات کهن روند تاریخی خود را طی کرده است و تحت تأثیر حادثهی ویژهای نبوده است.
- هنگامی که آذریزدی کتاب تولید کرد هدفش فراهم کردن موادخواندنی برای کودکان بود. فکر میکنید اکنون نویسندگان باید چه هدفی را دنبال کنند؟
هدف آذریزدی تنها تولید مواد خواندنی برای کودکان نبود، هدفش تولید کتاب خوب هم بود. به همین دلیل هم نام آثارش را گذاشت قصههای خوب برای بچههای خوب. علت هم این بود که تهاجم ترجمههای نامناسب از ادبیات غرب اغلب اهالی ادب و فرهنگ را نگران کرده بود. به همین خاطر اگر مقدمهها و مصاحبههای مهدی آذریزدی را بخوانید میبینید همواره گفته است که ترجمهها خیلی بد است من نگران بچهها هستم بنابراین باید قصههای خوب برای بچهها فراهم کرد و ادبیات خودمان خیلی خوب است و حتی قصههایش بسیار جذابتر از قصههای غربی است. پس هدفش ادبیات خوب هم بود؛ هدفش فقط کمی نبود کیفی هم بود. در واقع نگران هویت بود. به عبارتی هویت ایرانی، فرهنگ ایرانی مورد تهاجم قرار گرفته بود. بازتاب این نگرانی را در مقدمهی داستانهای ایران باستان یارشاطر و همچنین مقدمهی کتاب داستانهای دل انگیز ادبیات فارسی از زهرا خانلری میبینید. شورا و کانون هم به همین دلیل تأسیس شدند و امروز هم هنوز این امر مسئلهی ماست. منظورم تهاجم فرهنگی کلیشهای که همه میدانیم نیست. امروزه از هویت جهانی صحبت میشود، ولی در کنار این هویت جهانی هویت ملی هم بسیار اهمیت دارد. در کنارش تکثر هم مطرح میشود که به موضوع پذیرش تفاوتها میرسد. مهدی آذریزدی در یکی از صحبت هایش اهمیت هویت ملی را به خوبی مطرح میکند که اگر ما در مقابل غرور دیگران هشیار نباشیم به ما فخرفروشی میکنند؛ اگر در برابر فخرفروشی کشورهای قدرتمند نایستیم، بلعیده خواهیم شد. در واقع او مسئلهی هویت را به زبان ساده مطرح میکند ، چیزی که امروز هم مطرح است. امروز من در دنیایی زندگی میکنم که هویت جهانی دارم و چه بخواهم چه نخواهم در این موقعیت قرار دارم ولی از طرف دیگر ایرانی هم هستم و باز هم از طرف دیگر قومیت خودم را دارم؛ مثلاً آذربایجانیام یا ترکمن یا بلوچم. زیبایی مسئله هم در همین است. به لحاظ روان شناختی من اگر هویت خودم را داشته باشم بسیار آرامش میگیرم تا این که احساس حقارت کنم. این مسئله در زندگی کودکان ایرانی که با خانوادههایشان به غرب مهاجرت میکنند مشکل بزرگی است و در موقعیت آنها نداشتن هویت ملی به شکل رنجآوری دیده میشود. در هر حال بخشی از حل مسئله و مشکل هویت ملی به کمک بازنویسی و بازآفرینی از ادبیات کهن برای کودکان انجام میگیرد. اهمیت این حوزه در همینجاست و هدف هم بیشتر این است تا تعداد کتاب.
در رسیدن به این هدف از سه نوع بازنویسی یعنی بازنوسی ساده، بازنویسی خلاق، و بازآفرینی، اولی بیشترین کمک را میکند. انتخاب داستانهایی مناسب امروز و بازنویسی سادهی آنها با حفظ امانت در زبان و با بیان روان و ادبی مورد نیاز امروز کودکان است و بهترین تأثیرش در سنین پایین است یعنی در مهد کودک و سالهای دبستان. در این سالهاست که کودکان باید با میراث ادبیشان آشنا شوند. در ادبیات کهن برای همهی ردههای سنی داستان داریم؛ از نوزادی تا نوجوانی. علت اینکه میگویم بازنویسی ساده بیشترین کمک را میکند این است که کودکان اول باید با اصل آشنا شوند. بعد داستانهای تغییریافته با روش بازنویسی خلاق و بازآفرینی را بخوانند. به علاوه این روشها هر کدام کارکرد خود را دارند. کارکرد بازنویسی ساده ارائهی آثار امانتدارانه است به زبان امروز. کارکرد بازنویسی خلاق ارائهی داستانهای کهن است با ساختاری امروزی. بازآفرینی کارش ارائهی داستانهای کهن است با موضوعهای امروزی و ساختارهای امروزی و به عبارتی کارش الهام از داستانهای کهن است و به علت کارکردهای متفاوت هر یک اهمیت ویژهی خود را دارند.
- آیا بازنویسی و بازآفرینیهای موجود در بازار پاسخگوی نیاز کودکان امروز است یا خیر؟
اخیراً دوستانی که در روستاها و شهرستانهای دور از مرکز و در مرزها کتابخانه تأسیس میکنند و کتابدار تربیت میکنند و به این طریق ترویج کتابخوانی میکنند از من کتابهای مناسب کودکان مرزنشین و روستاها را میخواستند. آنها گفتند اغلب این کودکان کتابهای راهیافته به فهرست یا جایزهبرده را نمیخوانند. آنها حتی به سراغ کتابهای کودکان سالهای پایین تر میروند، در حالی که مخاطبان شهرنشین همین کتابها را میخوانند و توقعشان بالاتر هم هست. پس در این جا مسئلهی مخاطب شناسی مطرح میشود که ما مخاطبان گوناگون داریم و بنابراین بخشی از بازنویسیهای ساده و از نظر کیفیت ادبی متوسط نیاز برخی از مخاطبهای روستا را برآورده میکند، در حالی که فانتزیهای مثلاً آرمان آرین که دارای طرح های پیچیده است مورد استقبال کودکان شهر نشین قرار میگیرد و به چاپهای متعدد میرسد. چنانچه هری پاتر هم مورد استقبال فراوان قرار گرفت. بنابراین از طرفی مسئله نسبی است و بستگی به مخاطبان دارد.
از طرف دیگر تجدید چاپها تا حدودی میتواند نشان دهد کتابهایی که نیاز مخاطبان را برآورده میکند بسیار کم است. اما مسئلهی امروز ما تنها مسئلهی کتاب مناسب نیست بلکه ترویج کتابخوانی و معرفی کتابها به مخاطب هم است. اگر کتابهای مناسب فعلی به درستی معرفی و ترویج شود همینها تاحدی نیاز جمعیت شهری را برآورده میکند. البته وجود مروجان و کتابداران آگاه و علاقمند و کارآشنا و شکلهای گوناگون ارائه هم مطرح است. بچههای امروز چه بخواهیم چه نخواهیم بازیهای کامپیوتری میکنند. انیمیشن و فیلم کارتون تماشا میکنند. ما چارهای نداریم جز این که برویم سراغ تولید محصولات این چنینی زیرا، شکل مکتوب و کتاب به جای خود، یک کارتون خوب و مناسب یا یک بازی خوب و مناسب یا یک اثر الکترونیکی مناسب از داستان رستم و سهراب یا هفتخوان رستم میتواند کارکرد ترویجی داشته باشد.
- مشکل اصلی بازنویسی و بازآفرینی کودکان و و نوجوانان چیست؟
من اصلاً به مشکل بازنویسی و بازآفرینی نمیپردازم. چنانچه گفته شد اگر از همین مقداری که در اختیار داریم استفاده کنیم خیلی خوب است، گرچه البته مطلوب نیست. در حوزهی بازنویسی و بازآفرینی به نظر من مشکل اصلی بیبرنامگی است. بیبرنامگی هم برمیگردد به مسئولان فرهنگی.
آثار پدید آمده در این حوزه نشان میدهد اهالی ادبیات کودک دو گونه سراغ ادبیات کهن برای کودکان میروند؛ گروهی این آثار را برای کودکان گردآوری، گزیده و بازنویسی ساده میکنند. گروهی هم به ذوقآزمایی و الهام از این آثار میپردازند و آفرینش خلاق میکنند. چنانچه گفته شد هر دو روش هم در انتقال میراث ادبی کارکرد باارزشی دارند با این تفاوت که در روش اول به خوبی میشود برنامهریزی کرد، هم در پدید آوردن آثار و هم در ترویج آنها. برای نمونه استاد بزرگ ادبیات کودک خانم ثریا قزل ایاغ در سال ۱۳۸۵ گردآوری ای دارند به نام ادبیات کودک: تولد تا سه سالگی که در آن به کاربرد لالاییها و ترانه و متلهای نوزادان و خرسالان پرداختهاند.
اگر برنامهریزی صحیحی باشد که این اثر را به صورت کتاب یا سیدی صوتی یا تصویری و... برای مادران ترویج کنند، یا متن آنها را جمعآوری و در مهدکودکها برای مربیان ترویج شود، یا بازنویسیهای سادهی مناسب از ادبیات شفاهی و مکتوب در دبستانها و کتابخانهها و رسانهها به درستی ترویج شود، انتقال میراث ادبی به خوبی و هدفمند انجام میگیرد. در این صورت کودکانی که با منابع اصلی آشنا هستند بازنویسیهای خلاق و بازآفرینیها برایشان معنیدارتر میشود. در واقع میخواهم بگویم ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در تمدنی زندگی میکنیم که هرکس هم هویت ملی دارد و هم هویت جهانی و اگر هویت ملییمان را تقویت نکنیم بلعیده خواهیم شد. تقویت هویت ملی سیاستگذاری درست میخواهد و در این سیاستگذاری برنامهریزی برای انتقال میراث فرهنگی و ادبی جایگاه مهمی دارد و باید به روشهای مختلف و با رسانههای مختلف، اعم از کتاب و اشکال الکترونیک و رسانههای دیگر، تولید و تبلیغ و ترویج شود. در یکی از کشورها شاهد بودم که در هر منطقه از شهرداری بستههایی را به مادران باردار میدادند. در کتابخانهها نیز برای والدین ــ پدرها و مادرها یا مراقبان دیگر مانند پدربزرگ و مادربزرگ و حتی پرستاران ــ یک صبح در هفته برنامه داشتند و بسیاری از مدرسهها برای سالهای اول دبستان زنگ اول قصهگویی و کتابخوانی داشتند. به ویژه ترانه های فولکلوریک را دستهجمعی میخواندند یا مثلها را نمایش میدادند و... . در هر حال برمیگردم به سؤالی که مطرح کردید: بازنویسی و بازآفرینیهای تولیدشده جز در موارد استثنایی مطلوب نیستند، اما مشکل تنها مربوط به پدیدآورندگان و به ویژه نویسندگان هم نیست. در حفظ میراث فرهنگی اگر آسیبی متوجه یک بنای تاریخی معروف باشد بسیار سروصدا میشود، ولی وقتی مجموعهای از شاهنامه یا شاهکارهای دیگر بازنویسیهای تخریبکننده منتشر میشود آب از آب تکان نمیخورد.
- مروجان در انتخاب بازنویسی شده باید چه معیارهایی را در نظر بگیرند؟
اگر کار ترویجشان بدون برنامهریزی باشد میتوانند به فهرستهای شورای کتاب کودک مراجعه کنند. اما به نظر من یکی از اهداف ترویج کتابخوانی باید ترویج ادبیات کهن باشد که با برنامهریزی پیش میرود؛ مثلاً آشنایی با شاهنامه. در شاهنامه آشنایی با چند داستان مشخص و بازنویسی های آن. این در مورد سایر منابع مکتوب مثل کلیله و دمنه، مرزبان نامه و ... انجامپذیر است و در مورد ادبیات شفاهی هم همینطور؛ مثلاً قصهی خاله سوسکه و بازنویسیهای آن قصه ی بزبزقندی و انواع جدید آن و ....
اما برای برنامهریزی لازم است مروجان اهمیت ادبیات کهن و ترویج آن را بدانند و با انواع ادبیات کهن آشنا باشند، زیرا کاربرد انواع با هم فرق میکند و این از نظر مخاطبشناسی اهمیت دارد. این که متل، قصههای زنجیرهای یا قصههای پریانی در چه زمان و برای چه مخاطبی مناسب است و بازنویسیهای آنها چه تغییراتی در آنها ایجاد کرده و آنها را مناسب چه مخاطبی کرده است مهم است. مثلا خاله سوسکه اصلی برای پیشدبستانی است ولی بازنویسی آن در خاله سوسکه سیدآبادی برای سالهای دبستان است. یا بازنویسی ساده ضحاک را میتوان برای دبستانیها گفت اما ضحاک آتوسا صالحی برای نوجوانان است.
در واقع مروج بهتر است تفاوت گزیده و گردآوری و بازنویسی ساده و خلاق و بازآفرینی را هم بداند چون اینها نیز هر یک کاربرد خود را دارند. بازنویسی ساده برای آشنایی با اصل مناسبسازی میشود. اما بازنویسی خلاق برای خوانشهای دیگر و گفتوگو با مخاطب و تنوع ادبی و لذت از این تنوع و ... . مروج میتواند هر کدام را با بازنویسیهای مناسب در برنامه بگذارد و به تناسب کار کند.
بالاخره این که این سؤال پایانی بسیار مناسب بود؛ زیرا چنانچه عرض کردم در حال حاضر بیش از هر چیز به ترویج کتابخوانی نیاز است و ترویج فقط با کتابهای متعارف نیست. برای ترویج ادبیات کهن باید از همهی اشکال الکترونیکی امروزی مثل بازیها و فیلم و انیمیشن و ... بهره برد.
افزودن دیدگاه جدید