پایان رویاها، آغازی دوباره برای سینمای کودک

محمدعلی طالبی، یک کانونی قدیمی است که فعالیت هنری‌اش را در کتاب‌خانه‌های کانون تهران آغاز کرد، و دو دهه بعد، به عنوان یکی از برترین فیلم‌سازان حوزه‌ی کودک و نوجوان کشور و جهان مطرح شد. در کارنامه‌ی هنری‌اش ساخت آثاری مانند چکمه، تیک‌تاک، کیسه‌ی برنج، شهر موش‌ها ۱ و سریال تلویزیونی گل پامچال را ثبت کرده است.

حضور مجدد او در کانون در مقام کارگردان، با ساخت فیلم سینمایی «پایان رویاها» کلید خورده، فیلمی که به‌زودی رونمایی و اکران خواهد شد. در روزهای پایانی تدوین این اثر، سراغ طالبی رفتیم تا درباره‌ی این محصول جدید کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گپی بزنیم.

 از فیلم «پایان رویاها» چه‌خبر؟ فکر می‌کنم الان تدوینش هم روبه‌اتمام است.

 بله، روبه‌اتمام است و دو هفته‌ی دیگر (اواسط مردادماه) تمام می‌شود.

پس به‌زودی حاصل همراهی دوباره‌ی شما و کانون را خواهیم دید. از چه سالی همکاری‌تان را با کانون شروع کرده‌اید؟ اگر اشتباه نکنم شما از سال ۱۳۵۴ با تلویزیون وارد حوزه‌ی فیلم‌سازی شده‌اید؛ از چه زمانی وارد کانون شدید؟

حدوداً از سال‌های ۱۳۵۲ یا ۱۳۵۱ به‌عنوان هنرجو وارد کانون شدم و بعد تا سال ۱۳۵۷ کار فیلم‌سازی کوتاه انجام دادیم، فیلم‌های هشت‌میلی‌متری. بعد هم یک دوره‌ای مربی فیلم‌سازی کانون در شهرستان‌ها بودم. تقریباً سال ۱۳۵۷ بود، یعنی ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷، دو سال آخر حضورم در کانون. بعد از انقلاب دیگر ارتباط زیادی با کانون نداشتم، به تلویزیون رفتم و رشته‌ی سینما خواندم و کم‌تر فرصت شد که به کانون بروم. کانون هم آن‌موقع مثل همه‌ی مراکز دیگر خیلی ملتهب بود، ولی بعدها همین‌طور ارتباط دوستانه با کانون داشته‌ام، مثلاً در بعضی از مراسم‌های آن حضور داشته‌ام. بااین‌حال دیگر برای کانون فیلم نمی‌ساختم و برای تلویزیون کار می‌کردم تا این‌که بعد از سال‌ها این اواخر باب همکاری دوباره با «پایان رویاها» باز شد.

قبل از انقلاب عضو کدام مرکز بودید؟

من در کتاب‌خانه‌ی شماره‌ی چهار کانون تهران عضو بودم، در خیابان سلیمان‌خانی که نزدیک خیابان مولوی است.

در کانون آموزش فیلم‌سازی می‌دیدید؟ یا مثلاً هنرجوی رشتهی خاصی بودید؟

ببینید ما همزمان در همه‌ی رشته‌ها کار می‌کردیم؛ ادبیات، مجسمه‌سازی، نقاشی و موسیقی. مربی‌های خیلی خوبی هم داشتیم مثل حسین علیزاده، اردلان مفید و آقای نیک‌نژاد در قسمت تئاتر. در قسمت ادبیات هم نویسنده‌های خیلی سرشناسی مثل آقای تنکابنی، دولت‌آبادی و خیلی‌های دیگر که همیشه به کانون سر می‌زدند و حضور داشتند مربی ما بودند. منتقدین خیلی برجسته‌ای هم آن‌جا بودند که الان اسمشان فراموشم شده است. یک مربی فیلم‌سازی هم داشتیم که آقای فرهاد شیبانی بود. تمام آموزش‌ها را می‌دیدیم در عمل.

از همان وقتی که وارد کانون شدید دغدغه‌ی اصلی‌تان سینما و فیلم‌سازی بود؟

 تمام رشته‌ها را دوست داشتم، ولی از یک‌جایی به بعد به خاطر علاقه‌مندی بیش‌تر و جاذبه‌هایی که سینما داشت، سینما را انتخاب کردم. بااین‌حال در همه‌ی رشته‌ها فعال بودم، حتی با بچه‌های کانون کنسرت‌های خیلی مهمی در تالار رودکی اجرا کردیم. آثار کلاسیک ژرژ بیزه، شوپن و بتهوون را جلوی تعداد زیادی مخاطب که به تالار رودکی می‌آمدند با سازهای اُرف اجرا می‌کردیم.

اولین کاری که در کانون ساختید چه بود؟ منظورم در حوزه‌ی سینماست.

کاری بود به اسم «دلی دارم و حسرت درناها» که بر اساس یک بند از شعر شاملو بود. بعد یک‌سری فیلم هشت‌میلی‌متری دیگر هم ساختم، یکی از آن‌ها فیلمی بود به اسم «من حرفی دارم که فقط بچه‌ها باور می‌کنند». این فیلم بر اساس اسم کتاب احمدرضا احمدی بود، البته فقط اسم بود و نه داستانش، داستان را خودم نوشتم و فقط اسم را از آن کتاب گرفتم، چون به موضوع فیلمم ربط داشت. این فیلم را زمانی که چهارده‌سالم بود ساختم، که در جشنواره‌ای در کشور فرانسه هم برنده شد.

جشنواره‌ی فیلم کودکان برای کودکان؟

بله، فستیوالی در فرانسه بود. اغلب فیلم‌هایی که کار می‌کردیم به خیلی از فستیوال‌های خارج از کشور می‌رفت. فیلم‌های هشت (میلی‌متری) هم بود و چون از این فیلم‌ها فقط یک کپی بود، خیلی از فیلم‌هامان رفتند و در آن کشورها ماندند، از جمله همین فیلم «من حرفی دارم...» که هرگز به ایران برنگشت.

این موضوع که خودش ایده‌ی ساخت یک فیلم است.

بله، زمانی می‌خواستم این کار را بکنم، ولی دنبالش نکردم.

بعد هم که انقلاب شد و شما کم‌کم به تلویزیون آمدید.

بله، در دانشگاه هنرهای دراماتیک درس می‌خواندم.

عنوان فیلم‌ساز کودک‌ونوجوان، کمی آدم را محدود می‌کند، ولی همه محمدعلی طالبی را فیلم‌سازی می‌شناسند که دغدغه‌هایش مسائل مربوط به کودکان‌ونوجوانان است. فکر می‌کنم در سی سال گذشته کسی این‌قدر جدی به این حوزه نپرداخته باشد. ممارست در این حوزه، انتخاب خود شما بوده است، یا چون در کانون بوده‌اید شرایط این‌طور رقم خورد؟ چون خیلی‌ها در کانون بوده‌اند، اما بعداً به حوزه‌های دیگری رفته‌اند، ولی شما در این سال‌ها خیلی ثابت‌قدم بوده‌اید و در اکثر کارهایتان مسائل نوجوانان مطرح است.

 خب طبیعتاً فضای کانون خیلی تأثیر داشته است، چون می‌شود گفت من از ده سالگی در کانون بوده‌ام. این‌جا خیلی روی فکر من تأثیر گذاشت و همین‌طور فیلم‌هایی که دیده‌ام. من در کانون خیلی فیلم می‌دیدم، کارهایی که اغلب برای کودکان بود. این‌ها به‌نوعی ساختار ذهن من را به‌طرف فیلم‌های کودک برد. خب طبیعتاً فیلم‌های کوتاهی که همان موقع می‌ساختم هم برای بچه‌ها بود و این کارها هم برایم فضای خیلی جذابی داشت. بعد از انقلاب هم به خاطر شرایط زمان، سینمای کودک خیلی پیش‌گام و مطرح بود، ما هم خیلی علاقه‌مند بودیم در کنار یک‌سری فیلم‌ساز دیگر که اغلب‌شان اول فیلم کودک ساخته‌اند و ورودشان به سینما با فیلم‌های کودک بوده است در این رشته کار کنیم.

من در عین حال به سینمای بزرگ‌سال هم علاقه‌مندم. سینمای کودک هیچ فرقی هم با سینمای بزرگ‌سال نمی‌کند، فقط می‌شود گفت خیلی سخت‌تر است. ساختن فیلم کودک کار خیلی دشواری است، کسی که بتواند یک فیلم کودک خوب بسازد به‌راحتی می‌تواند فیلم‌های بزرگ‌سال هم بسازد. آدم تقریباً بیش‌تر با نابازیگر کار می‌کند، اتفاقاتی که در صحنه می‌افتد قابل پیش‌بینی نیست و همه‌ی این‌ها کار را خیلی دشوار می‌کند.

سینمای شما سینمای موسوم به جشنواره‌ای یا اگر بخواهم راحت‌تر بگویم حوصله‌سربر نیست، قصه دارد و مخاطب لذت می‌برد. اوضاع سینمای کودک در یک بخش‌هایی این‌طوری است که کارها خیلی خشک و تیره است و خود بچه‌ها به‌عنوان مخاطب اصلی سخت با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کنند. قصه در کار شما زیاد است، چه آن‌ها که فیلم‌نامه‌ی اقتباسی دارند و چه آن‌ها که غیراقتباسی‌اند. این فضا از کجا می‌آید؟ دیدم که در مصاحبه‌تان برای همین فیلم پایان رویاها هم تاکید کرده بودید دوست دارید کاری بسازید که بچه‌ها از تماشای آن لذت ببرند. این نگاه از کجا می‌آید. به نظر شما سینمای کودک چه‌قدر باید برای مخاطبش در اولویت باشد، چون الان این اتفاق نمی‌افتد.

 کارهایی که من کرده‌ام بیش‌تر حالت غریزی دارد، یعنی زیاد با محاسبات فیلم نساخته‌ام. این‌طور نبوده که فیلمی بسازم که فلان جشنواره یا جریان خوشش بیاید، یا حتماً تلاش کنم فیلمی بسازم که بازار خوبی داشته باشد یا حتی بچه‌ها بیایند ببینند. خیلی شخصی بوده است، یعنی خودم علاقه داشته‌ام که این‌طوری فیلم بسازم. این به خاطر دنیایی است که در آن زندگی می‌کردم، همین فضای جنوب شهر و قصه‌ها و روابطی که آن‌جا بود، خیلی از داستان‌های آن فیلم‌ها دوروبر زندگی خودم بوده و خب آن زندگی‌ها هم خیلی قصه و ماجرا دارند. اگر هم قصه‌ای انتخاب می‌کردم از نویسنده‌ای مثل آقای مرادی کرمانی به دلیل همین نزدیکی به دنیایی است که من در آن زندگی کرده‌ام. بنابراین خیلی حساب‌شده دنبال این نوع سینما نیامده‌ام.

البته در همین حوزه‌ی فیلم کودک همه‌نوع فیلمی هم ساخته‌ام. بعضی فیلم‌ها می‌تواند برای بچه‌ها جذاب باشد، مثل فیلم «شهر موش‌ها» که اولین فیلم بلند من بود که در سال ۱۳۶۴ کار کرده‌ام. یا مثلاً کارهای تلویزیونی انجام داده‌ام که سریال یا برنامه‌های طولانی بود، مثل برنامه‌ی «مردمک» که آن را سال‌ها می‌ساختیم؛ این یک کار آموزشی برای بچه‌ها بود که در عین حال خیلی جذاب بود. یا سریال «گل پامچال» که هم راجع به جنگ بود و هم مخاطب خانواده را دربر می‌گرفت.

من طیف وسیعی را دنبال می‌کنم، مثلاً خانواده‌ها هم بیننده‌ی گل پامچال بودند و تا ۹۸ درصد بیننده داشت. یا تقریباً می‌شود گفت هم بچه و هم بزرگ‌سال از فیلم «چکمه» خوشش می‌آید. یا فرض کنید فیلم «تیک‌تاک». اتفاقاً بعضی از این فیلم‌ها کم‌تر نشان داده شد،‌ ولی واقعاً فیلمی برای بچه‌ها هستند. یا «کیسه‌ی برنج» تا حدودی همین‌طور است. فیلم‌های دیگری هم که کار کرده‌ام، بعضی‌ها اجتماعی یا تلخ بوده مثل فیلم «تو آزادی». تقریباً همه‌جور فیلمی کار کرده‌ام. این اواخر هم، برای فیلمی که کانون از من خواست، یعنی پایان رویاها، تلاش کردم فیلمی باشد که بچه‌ها دوست داشته باشند. فکر می‌کنم فیلمی است که هم می‌تواند خانواده‌ها را جذب کند و هم بچه‌ها.

«پایان رویاها» از کجا شروع شد؟ شما ساخت آن را پیشنهاد دادید یا کانون؟

 یک فیلم‌نامه‌ای بود که من سه سال قبل نوشته بودم، حتی به تلویزیون هم دادم، ولی زیاد جدی نگرفتند و نساختند، مثل خیلی از کارهایی که ارائه داده‌ام. چون سه‌چهار کار برای ساخت به کانون داده بودم، آقای ارگانی از بین آن‌ها این را انتخاب کرد. فکر می‌کنم انتخابش هم درست بود، چون این کار به بچه‌ها خیلی ربط داشت و به زندگی آن‌ها نزدیک‌تر بود. این شد که این فیلم را ساختیم. ایده‌ی فیلم هم خیلی جذاب است، در عین این‌که جنبه‌های آموزشی دارد فضاهایش جذاب است، در طبیعت است، یک‌جورهایی فیلم محیط‌زیستی هم هست و بچه‌ها را تشویق می‌کند که با حیوانات و طبیعت اطراف‌شان رفتار خوبی داشته باشند.

در عین حال نکاتی اخلاقی هم در داستان فیلم هست در مورد بچه‌ای که اشتباهی می‌کند، اشتباهش را پنهان می‌کند و بعد در پایان فیلم متوجه می‌شود که می‌توانسته جور دیگری برخورد کند. می‌فهمد اولاً می‌توانسته اشتباه را انجام ندهد و بعد هم پنهانش نکند. بچه‌ها به‌هرحال کارهای خطرناک زیاد می‌کنند، در این فیلم هم بچه‌ای کار بسیار خطرناکی می‌کند. اشتباهاتی که بچه‌ها در زندگی می‌کنند هر روز می‌تواند یکی از آن‌ها را گرفتار کند. بنابراین فکر می‌کنم خط این فیلم هم می‌تواند آموزشی باشد، هم آموزش غیرمستقیم مثل رفتار درست با محیط زیست و همین‌طور در کنار این‌ها یک درام اجتماعی.

فیلم‌برداری این فیلم از کی شروع شده است؟

 فیلم‌برداری از ۱۵ فروردین شروع شد تا ۴۵ روز بعد که می‌شد پایان اردیبهشت. الان روزهای پایانی تدوین است که تلاش کرده‌ایم طبق برنامه‌ریزی پیش برویم.

لوکیشن را از ابتدا در همان منطقه انتخاب کرده بودید یا بعداً انتخاب شد؟ این‌که در طبیعت و مشخصاً در مازندران کار کرده‌اید دلیلش چیست؟

قبلاً قرار بود این فیلم را در تالش بسازم، چون یک فیلم دیگر هم چهار سال پیش در تالش ساخته بودم به اسم «باد و مه». احتملا اسم آن را نشنیده‌اید، ولی در بخش کودک فستیوال برلین برنده شد. می‌خواستم چنین فضایی را در این فیلم هم داشته باشم، ولی رفتم مناطق دیگر را بازبینی کردم و دیدم در سوادکوه مناطق زیباتری هم هست. خوش‌بختانه تنوع تصویری ما با آن فیلم و فضای آن فرق می‌کند. در واقع طبیعتی را برای این فیلم در مازندران کشف کردیم که به نظرم در نوع خودش بی‌نظیر است.

اولین حضور فیلم در جشنواره‌ی فیلم کودک است؟

 بله؛ چون اصلاً این فیلم با همین هدف ساخته شد که در جشنواره‌ی کودک اصفهان حضور داشته باشد. البته اگر اصفهان باشد، دقیقاً نمی‌دانم کجا است.

ساخت این فیلم، حرکت دوباره‌ی سینمای کانون هم هست. در سال‌های گذشته سینمای کانون فعال نبود و اگر هم چیزی تولید می‌شد چند انیمیشن کوتاه بود. خیلی‌ها «پایان رویاها» را شروع دوباره‌ی سینمای کانون می‌دانند و امیدوارند که این جریان دوباره شکل بگیرد. شما سال‌ها است که در این حوزه کار می‌کنید، حتی الان گفتید که به صداوسیما هم کارهایی پیشنهاد داده‌اید و توجه نکرده‌اند، چرا در این سال‌ها سینمای کودک را مهجور نگه‌داشته‌اند، مخصوصاً جاهایی که هم بودجه و هم امکانات دارند. معادل خارجی‌اش را می‌بینیم، فیلم‌های زیادی ساخته می‌شود، چه انیمیشن و چه فیلم و بچه‌ها هم استقبال می‌کنند. به نظرم این نشان می‌دهد که بچه‌ها سینمای ویژه‌ی خودشان را دوست دارند و این‌طور نیست که هر چیزی برایشان پخش شود. این‌جا چرا به سینمای کودک بها داده نمی‌شود، بازخورد مالی ندارد؟

 این نوع سینما، بازار فیلم‌های کمدی، اکشن و فیلم‌های جوان‌پسند را ندارد. این سینمایی است که به‌هرحال مقداری متعهد است و بعضی از مسائل را نمی‌تواند مطرح کند. در تمام دنیا هم همین است، یعنی نمی‌شود در فیلم کودک مسائل خشن، روابط عشقی و جنسی یا چیزهای این‌شکلی را که در فیلم‌های بزرگ‌سال هست خیلی نشان بدهیم، بنابراین شاید جاذبه‌ی سینماهای دیگر را کم‌تر داشته باشد. خب طبیعی است که خودبه‌خود مقداری مهجور می‌شود. شاید تنها راه برای تقویت این سینما علاقه‌مندی بچه‌ها و خانواده‌ها به آن باشد.

خب در این زمینه کلاً کم‌کاری شد، نه فقط در کانون، در قسمت‌های دیگر هم مثل فارابی، ارشاد و حتی حوزه‌ی هنری خیلی کم‌کاری شده است. هرگز از حوزه‌ی هنری حتی یک زنگ به من نزدند که بیا این‌جا بنشین ببینیم اصلاً چه می‌گویی! با این‌که خیلی هم پول داشتند. یا هرگز نشد که بخش فرهنگی‌هنری شهرداری تهران با این‌همه عظمت و سرمایه به ما بگویند بیایید برای ما کاری کنید، یا اصلاً بپرسند شما کجایید، زنده‌اید یا مرده. یا حتی صداوسیما، یک‌بار نشد که صداوسیما بیاید آن سریال گل پامچالی که ما سال‌ها پیش کار کرده بودیم، کاری مشابه آن انجام بدهد.

متاسفانه یک فضای بی‌تفاوتی نسبت به سینمای کودک وجود دارد. ما هم که در این زمینه کار کرده‌ایم به دو دلیل است، یکی این‌که باید برای معیشت و زندگی کار می‌کردیم و هر راهی بود دنبال می‌کردیم، دلیل دیگر هم این است که از نظر احساس هنری‌ای که داشتیم باید فیلم درست می‌کردیم و چون در این عرصه می‌توانستیم کار کنیم وارد شدیم، فعالیت کردیم و ادامه هم دادیم. همین امسال من غیر از این فیلم یک فیلم دیگر هم ساخته‌ام به اسم «ویولونیست». یک فیلم نوجوان است که تهیه‌کننده‌اش خودم هستم، یعنی با یک دوربین خیلی کوچک و این‌ها ساخته شده. این فیلم هم برای جشنواره‌ی پوسان انتخاب شده است. یک فیلم خیلی کم‌خرج بود با سرمایه‌ی خودم، چون دیدم که دیگر هیچ‌کاری نمی‌توانم بکنم. رفتم با یک دوربین کوچک و دو نفر دیگر یک فیلم درست کردیم! شرایط ما بالاخره این‌طوری است. گله‌ی زیادی هم نداریم، هرجایی امکانش باشد کار می‌کنیم.

پیش‌بینی‌تان از اکران پایان رویاها چه‌طور است؟ کانون سالن‌های خودش را دارد، از طرفی در ده سال گذشته، پایان رویاها جدی‌ترین کاری است که در حوزه‌ی کودکان ساخته می‌شود.

من باز خوشحالم که موفق شدم این فیلم را برای کانون بسازم، چون برای جاهای دیگر که فیلم می‌ساختیم هیچ کمکی نبود که بخواهند اکران کنند. الان دوسه فیلم دیگر دارم که اکران نشده است، ولی کانون این حسن را دارد که آدم می‌داند حداقل این فیلم‌ها را بچه‌هایی که در کانون‌اند و دانش خیلی خوبی هم دارند می‌بینند. من در کتاب‌خانه‌های کانون رفته‌ام و با بچه‌ها صحبت کرده‌ام، دیده‌ام که همه‌ی فیلم‌های قدیم کانون را بارها تماشا کرده‌اند. خب حداقل خیالم راحت است که این فیلم در ۴۰۰ کتاب‌خانه دیده می‌شود و این برای دیده شدن یک فیلم رقم خیلی بزرگی است.

برای مخاطب داشتن یک فیلم خیلی مهم است که در شهرستان‌ها و جاهای دوردست دیده می‌شود. همین مساله هم باعث شد که مسوولیتم بیش‌تر شود و تلاش کنم خودم را به بچه‌ها نزدیک‌تر کنم. حتی ما سکانس‌هایی داشتیم که می‌توانست تلخ باشد، آن‌ها را عوض کردیم تا فیلم طوری شود که بتوانیم بچه را راضی از سالن سینما بیرون بیاوریم.

خوشحالم که می‌توانیم این فیلم در سینمای کانون، سینمایی که مربوط به بچه‌ها می‌شود و در سالن‌های زیادی که امکانات‌شان هم خیلی خوب است نمایش بدهیم. مثلاً فکر می‌کنم در بابل بود، یک سینمایی رفتم فوق‌العاده بزرگ و خوب. شهری مثل بابل چنین سینمایی داشت، چون آن‌جا فیلم‌برداری می‌کردم این سالن را دیدم. سینما هم که می‌گویم سالن کتاب‌خانه بود، خیلی بزرگ با امکانات خوب و چنین سالن سینمایی. خب کانون از این سالن‌ها زیاد دارد، امیدوارم فیلم دربیاید، خوب باشد و خود ما بتوانیم حضور پیدا کنیم، به کتاب‌خانه‌های مختلف برویم، فیلم را برای بچه‌ها نشان بدهیم، با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم و از این طریق فضایی ایجاد شود که چرخ سینمای کانون به حرکت بیفتد.

پیش‌بینی می‌کنید اولین اکران عمومی آن کی باشد؟

- فکر می‌کنم در همین جشنواره‌ی فیلم کودک اصفهان باشد؛ یعنی درست‌ترینش این است که در جشنواره رونمایی شود. بعدش هم تلاش می‌کنیم با کمک کانون و دوستان دیگر فیلم را در سینماهای کانون نشان بدهیم. باید تلاش‌مان را برای اکران در سینماهای دیگر هم بکنیم. پخش فیلم خیلی مهم است، وقتی آدم فیلم می‌سازد همه‌ی انرژی‌اش را برای تولید می‌گذارد، ولی باید روی پخش آن کار کند. ما هم باید برای پخش این فیلم تلاش کنیم.

فعلاً کار دیگری در کانون ندارید؟

فعلاً نه، ولی خب همین کار خیلی سنگین و دشوار بود. ما در ۴۵ روز ۹۰ دقیقه فیلم ساخته‌ایم و حالا باید ببینیم چه اتفاقی می‌افتد.

گفت‌وگو از حسین نوروزی، منتشر شده در خبرنامه‌ی تیر و مرداد ۱۳۹۵

منبع
پایگاه خبری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
Submitted by editor on

محمدعلی طالبی، یک کانونی قدیمی است که فعالیت هنری‌اش را در کتاب‌خانه‌های کانون تهران آغاز کرد، و دو دهه بعد، به عنوان یکی از برترین فیلم‌سازان حوزه‌ی کودک و نوجوان کشور و جهان مطرح شد. در کارنامه‌ی هنری‌اش ساخت آثاری مانند چکمه، تیک‌تاک، کیسه‌ی برنج، شهر موش‌ها ۱ و سریال تلویزیونی گل پامچال را ثبت کرده است.

حضور مجدد او در کانون در مقام کارگردان، با ساخت فیلم سینمایی «پایان رویاها» کلید خورده، فیلمی که به‌زودی رونمایی و اکران خواهد شد. در روزهای پایانی تدوین این اثر، سراغ طالبی رفتیم تا درباره‌ی این محصول جدید کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گپی بزنیم.

 از فیلم «پایان رویاها» چه‌خبر؟ فکر می‌کنم الان تدوینش هم روبه‌اتمام است.

 بله، روبه‌اتمام است و دو هفته‌ی دیگر (اواسط مردادماه) تمام می‌شود.

پس به‌زودی حاصل همراهی دوباره‌ی شما و کانون را خواهیم دید. از چه سالی همکاری‌تان را با کانون شروع کرده‌اید؟ اگر اشتباه نکنم شما از سال ۱۳۵۴ با تلویزیون وارد حوزه‌ی فیلم‌سازی شده‌اید؛ از چه زمانی وارد کانون شدید؟

حدوداً از سال‌های ۱۳۵۲ یا ۱۳۵۱ به‌عنوان هنرجو وارد کانون شدم و بعد تا سال ۱۳۵۷ کار فیلم‌سازی کوتاه انجام دادیم، فیلم‌های هشت‌میلی‌متری. بعد هم یک دوره‌ای مربی فیلم‌سازی کانون در شهرستان‌ها بودم. تقریباً سال ۱۳۵۷ بود، یعنی ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷، دو سال آخر حضورم در کانون. بعد از انقلاب دیگر ارتباط زیادی با کانون نداشتم، به تلویزیون رفتم و رشته‌ی سینما خواندم و کم‌تر فرصت شد که به کانون بروم. کانون هم آن‌موقع مثل همه‌ی مراکز دیگر خیلی ملتهب بود، ولی بعدها همین‌طور ارتباط دوستانه با کانون داشته‌ام، مثلاً در بعضی از مراسم‌های آن حضور داشته‌ام. بااین‌حال دیگر برای کانون فیلم نمی‌ساختم و برای تلویزیون کار می‌کردم تا این‌که بعد از سال‌ها این اواخر باب همکاری دوباره با «پایان رویاها» باز شد.

قبل از انقلاب عضو کدام مرکز بودید؟

من در کتاب‌خانه‌ی شماره‌ی چهار کانون تهران عضو بودم، در خیابان سلیمان‌خانی که نزدیک خیابان مولوی است.

در کانون آموزش فیلم‌سازی می‌دیدید؟ یا مثلاً هنرجوی رشتهی خاصی بودید؟

ببینید ما همزمان در همه‌ی رشته‌ها کار می‌کردیم؛ ادبیات، مجسمه‌سازی، نقاشی و موسیقی. مربی‌های خیلی خوبی هم داشتیم مثل حسین علیزاده، اردلان مفید و آقای نیک‌نژاد در قسمت تئاتر. در قسمت ادبیات هم نویسنده‌های خیلی سرشناسی مثل آقای تنکابنی، دولت‌آبادی و خیلی‌های دیگر که همیشه به کانون سر می‌زدند و حضور داشتند مربی ما بودند. منتقدین خیلی برجسته‌ای هم آن‌جا بودند که الان اسمشان فراموشم شده است. یک مربی فیلم‌سازی هم داشتیم که آقای فرهاد شیبانی بود. تمام آموزش‌ها را می‌دیدیم در عمل.

از همان وقتی که وارد کانون شدید دغدغه‌ی اصلی‌تان سینما و فیلم‌سازی بود؟

 تمام رشته‌ها را دوست داشتم، ولی از یک‌جایی به بعد به خاطر علاقه‌مندی بیش‌تر و جاذبه‌هایی که سینما داشت، سینما را انتخاب کردم. بااین‌حال در همه‌ی رشته‌ها فعال بودم، حتی با بچه‌های کانون کنسرت‌های خیلی مهمی در تالار رودکی اجرا کردیم. آثار کلاسیک ژرژ بیزه، شوپن و بتهوون را جلوی تعداد زیادی مخاطب که به تالار رودکی می‌آمدند با سازهای اُرف اجرا می‌کردیم.

اولین کاری که در کانون ساختید چه بود؟ منظورم در حوزه‌ی سینماست.

کاری بود به اسم «دلی دارم و حسرت درناها» که بر اساس یک بند از شعر شاملو بود. بعد یک‌سری فیلم هشت‌میلی‌متری دیگر هم ساختم، یکی از آن‌ها فیلمی بود به اسم «من حرفی دارم که فقط بچه‌ها باور می‌کنند». این فیلم بر اساس اسم کتاب احمدرضا احمدی بود، البته فقط اسم بود و نه داستانش، داستان را خودم نوشتم و فقط اسم را از آن کتاب گرفتم، چون به موضوع فیلمم ربط داشت. این فیلم را زمانی که چهارده‌سالم بود ساختم، که در جشنواره‌ای در کشور فرانسه هم برنده شد.

جشنواره‌ی فیلم کودکان برای کودکان؟

بله، فستیوالی در فرانسه بود. اغلب فیلم‌هایی که کار می‌کردیم به خیلی از فستیوال‌های خارج از کشور می‌رفت. فیلم‌های هشت (میلی‌متری) هم بود و چون از این فیلم‌ها فقط یک کپی بود، خیلی از فیلم‌هامان رفتند و در آن کشورها ماندند، از جمله همین فیلم «من حرفی دارم...» که هرگز به ایران برنگشت.

این موضوع که خودش ایده‌ی ساخت یک فیلم است.

بله، زمانی می‌خواستم این کار را بکنم، ولی دنبالش نکردم.

بعد هم که انقلاب شد و شما کم‌کم به تلویزیون آمدید.

بله، در دانشگاه هنرهای دراماتیک درس می‌خواندم.

عنوان فیلم‌ساز کودک‌ونوجوان، کمی آدم را محدود می‌کند، ولی همه محمدعلی طالبی را فیلم‌سازی می‌شناسند که دغدغه‌هایش مسائل مربوط به کودکان‌ونوجوانان است. فکر می‌کنم در سی سال گذشته کسی این‌قدر جدی به این حوزه نپرداخته باشد. ممارست در این حوزه، انتخاب خود شما بوده است، یا چون در کانون بوده‌اید شرایط این‌طور رقم خورد؟ چون خیلی‌ها در کانون بوده‌اند، اما بعداً به حوزه‌های دیگری رفته‌اند، ولی شما در این سال‌ها خیلی ثابت‌قدم بوده‌اید و در اکثر کارهایتان مسائل نوجوانان مطرح است.

 خب طبیعتاً فضای کانون خیلی تأثیر داشته است، چون می‌شود گفت من از ده سالگی در کانون بوده‌ام. این‌جا خیلی روی فکر من تأثیر گذاشت و همین‌طور فیلم‌هایی که دیده‌ام. من در کانون خیلی فیلم می‌دیدم، کارهایی که اغلب برای کودکان بود. این‌ها به‌نوعی ساختار ذهن من را به‌طرف فیلم‌های کودک برد. خب طبیعتاً فیلم‌های کوتاهی که همان موقع می‌ساختم هم برای بچه‌ها بود و این کارها هم برایم فضای خیلی جذابی داشت. بعد از انقلاب هم به خاطر شرایط زمان، سینمای کودک خیلی پیش‌گام و مطرح بود، ما هم خیلی علاقه‌مند بودیم در کنار یک‌سری فیلم‌ساز دیگر که اغلب‌شان اول فیلم کودک ساخته‌اند و ورودشان به سینما با فیلم‌های کودک بوده است در این رشته کار کنیم.

من در عین حال به سینمای بزرگ‌سال هم علاقه‌مندم. سینمای کودک هیچ فرقی هم با سینمای بزرگ‌سال نمی‌کند، فقط می‌شود گفت خیلی سخت‌تر است. ساختن فیلم کودک کار خیلی دشواری است، کسی که بتواند یک فیلم کودک خوب بسازد به‌راحتی می‌تواند فیلم‌های بزرگ‌سال هم بسازد. آدم تقریباً بیش‌تر با نابازیگر کار می‌کند، اتفاقاتی که در صحنه می‌افتد قابل پیش‌بینی نیست و همه‌ی این‌ها کار را خیلی دشوار می‌کند.

سینمای شما سینمای موسوم به جشنواره‌ای یا اگر بخواهم راحت‌تر بگویم حوصله‌سربر نیست، قصه دارد و مخاطب لذت می‌برد. اوضاع سینمای کودک در یک بخش‌هایی این‌طوری است که کارها خیلی خشک و تیره است و خود بچه‌ها به‌عنوان مخاطب اصلی سخت با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کنند. قصه در کار شما زیاد است، چه آن‌ها که فیلم‌نامه‌ی اقتباسی دارند و چه آن‌ها که غیراقتباسی‌اند. این فضا از کجا می‌آید؟ دیدم که در مصاحبه‌تان برای همین فیلم پایان رویاها هم تاکید کرده بودید دوست دارید کاری بسازید که بچه‌ها از تماشای آن لذت ببرند. این نگاه از کجا می‌آید. به نظر شما سینمای کودک چه‌قدر باید برای مخاطبش در اولویت باشد، چون الان این اتفاق نمی‌افتد.

 کارهایی که من کرده‌ام بیش‌تر حالت غریزی دارد، یعنی زیاد با محاسبات فیلم نساخته‌ام. این‌طور نبوده که فیلمی بسازم که فلان جشنواره یا جریان خوشش بیاید، یا حتماً تلاش کنم فیلمی بسازم که بازار خوبی داشته باشد یا حتی بچه‌ها بیایند ببینند. خیلی شخصی بوده است، یعنی خودم علاقه داشته‌ام که این‌طوری فیلم بسازم. این به خاطر دنیایی است که در آن زندگی می‌کردم، همین فضای جنوب شهر و قصه‌ها و روابطی که آن‌جا بود، خیلی از داستان‌های آن فیلم‌ها دوروبر زندگی خودم بوده و خب آن زندگی‌ها هم خیلی قصه و ماجرا دارند. اگر هم قصه‌ای انتخاب می‌کردم از نویسنده‌ای مثل آقای مرادی کرمانی به دلیل همین نزدیکی به دنیایی است که من در آن زندگی کرده‌ام. بنابراین خیلی حساب‌شده دنبال این نوع سینما نیامده‌ام.

البته در همین حوزه‌ی فیلم کودک همه‌نوع فیلمی هم ساخته‌ام. بعضی فیلم‌ها می‌تواند برای بچه‌ها جذاب باشد، مثل فیلم «شهر موش‌ها» که اولین فیلم بلند من بود که در سال ۱۳۶۴ کار کرده‌ام. یا مثلاً کارهای تلویزیونی انجام داده‌ام که سریال یا برنامه‌های طولانی بود، مثل برنامه‌ی «مردمک» که آن را سال‌ها می‌ساختیم؛ این یک کار آموزشی برای بچه‌ها بود که در عین حال خیلی جذاب بود. یا سریال «گل پامچال» که هم راجع به جنگ بود و هم مخاطب خانواده را دربر می‌گرفت.

من طیف وسیعی را دنبال می‌کنم، مثلاً خانواده‌ها هم بیننده‌ی گل پامچال بودند و تا ۹۸ درصد بیننده داشت. یا تقریباً می‌شود گفت هم بچه و هم بزرگ‌سال از فیلم «چکمه» خوشش می‌آید. یا فرض کنید فیلم «تیک‌تاک». اتفاقاً بعضی از این فیلم‌ها کم‌تر نشان داده شد،‌ ولی واقعاً فیلمی برای بچه‌ها هستند. یا «کیسه‌ی برنج» تا حدودی همین‌طور است. فیلم‌های دیگری هم که کار کرده‌ام، بعضی‌ها اجتماعی یا تلخ بوده مثل فیلم «تو آزادی». تقریباً همه‌جور فیلمی کار کرده‌ام. این اواخر هم، برای فیلمی که کانون از من خواست، یعنی پایان رویاها، تلاش کردم فیلمی باشد که بچه‌ها دوست داشته باشند. فکر می‌کنم فیلمی است که هم می‌تواند خانواده‌ها را جذب کند و هم بچه‌ها.

«پایان رویاها» از کجا شروع شد؟ شما ساخت آن را پیشنهاد دادید یا کانون؟

 یک فیلم‌نامه‌ای بود که من سه سال قبل نوشته بودم، حتی به تلویزیون هم دادم، ولی زیاد جدی نگرفتند و نساختند، مثل خیلی از کارهایی که ارائه داده‌ام. چون سه‌چهار کار برای ساخت به کانون داده بودم، آقای ارگانی از بین آن‌ها این را انتخاب کرد. فکر می‌کنم انتخابش هم درست بود، چون این کار به بچه‌ها خیلی ربط داشت و به زندگی آن‌ها نزدیک‌تر بود. این شد که این فیلم را ساختیم. ایده‌ی فیلم هم خیلی جذاب است، در عین این‌که جنبه‌های آموزشی دارد فضاهایش جذاب است، در طبیعت است، یک‌جورهایی فیلم محیط‌زیستی هم هست و بچه‌ها را تشویق می‌کند که با حیوانات و طبیعت اطراف‌شان رفتار خوبی داشته باشند.

در عین حال نکاتی اخلاقی هم در داستان فیلم هست در مورد بچه‌ای که اشتباهی می‌کند، اشتباهش را پنهان می‌کند و بعد در پایان فیلم متوجه می‌شود که می‌توانسته جور دیگری برخورد کند. می‌فهمد اولاً می‌توانسته اشتباه را انجام ندهد و بعد هم پنهانش نکند. بچه‌ها به‌هرحال کارهای خطرناک زیاد می‌کنند، در این فیلم هم بچه‌ای کار بسیار خطرناکی می‌کند. اشتباهاتی که بچه‌ها در زندگی می‌کنند هر روز می‌تواند یکی از آن‌ها را گرفتار کند. بنابراین فکر می‌کنم خط این فیلم هم می‌تواند آموزشی باشد، هم آموزش غیرمستقیم مثل رفتار درست با محیط زیست و همین‌طور در کنار این‌ها یک درام اجتماعی.

فیلم‌برداری این فیلم از کی شروع شده است؟

 فیلم‌برداری از ۱۵ فروردین شروع شد تا ۴۵ روز بعد که می‌شد پایان اردیبهشت. الان روزهای پایانی تدوین است که تلاش کرده‌ایم طبق برنامه‌ریزی پیش برویم.

لوکیشن را از ابتدا در همان منطقه انتخاب کرده بودید یا بعداً انتخاب شد؟ این‌که در طبیعت و مشخصاً در مازندران کار کرده‌اید دلیلش چیست؟

قبلاً قرار بود این فیلم را در تالش بسازم، چون یک فیلم دیگر هم چهار سال پیش در تالش ساخته بودم به اسم «باد و مه». احتملا اسم آن را نشنیده‌اید، ولی در بخش کودک فستیوال برلین برنده شد. می‌خواستم چنین فضایی را در این فیلم هم داشته باشم، ولی رفتم مناطق دیگر را بازبینی کردم و دیدم در سوادکوه مناطق زیباتری هم هست. خوش‌بختانه تنوع تصویری ما با آن فیلم و فضای آن فرق می‌کند. در واقع طبیعتی را برای این فیلم در مازندران کشف کردیم که به نظرم در نوع خودش بی‌نظیر است.

اولین حضور فیلم در جشنواره‌ی فیلم کودک است؟

 بله؛ چون اصلاً این فیلم با همین هدف ساخته شد که در جشنواره‌ی کودک اصفهان حضور داشته باشد. البته اگر اصفهان باشد، دقیقاً نمی‌دانم کجا است.

ساخت این فیلم، حرکت دوباره‌ی سینمای کانون هم هست. در سال‌های گذشته سینمای کانون فعال نبود و اگر هم چیزی تولید می‌شد چند انیمیشن کوتاه بود. خیلی‌ها «پایان رویاها» را شروع دوباره‌ی سینمای کانون می‌دانند و امیدوارند که این جریان دوباره شکل بگیرد. شما سال‌ها است که در این حوزه کار می‌کنید، حتی الان گفتید که به صداوسیما هم کارهایی پیشنهاد داده‌اید و توجه نکرده‌اند، چرا در این سال‌ها سینمای کودک را مهجور نگه‌داشته‌اند، مخصوصاً جاهایی که هم بودجه و هم امکانات دارند. معادل خارجی‌اش را می‌بینیم، فیلم‌های زیادی ساخته می‌شود، چه انیمیشن و چه فیلم و بچه‌ها هم استقبال می‌کنند. به نظرم این نشان می‌دهد که بچه‌ها سینمای ویژه‌ی خودشان را دوست دارند و این‌طور نیست که هر چیزی برایشان پخش شود. این‌جا چرا به سینمای کودک بها داده نمی‌شود، بازخورد مالی ندارد؟

 این نوع سینما، بازار فیلم‌های کمدی، اکشن و فیلم‌های جوان‌پسند را ندارد. این سینمایی است که به‌هرحال مقداری متعهد است و بعضی از مسائل را نمی‌تواند مطرح کند. در تمام دنیا هم همین است، یعنی نمی‌شود در فیلم کودک مسائل خشن، روابط عشقی و جنسی یا چیزهای این‌شکلی را که در فیلم‌های بزرگ‌سال هست خیلی نشان بدهیم، بنابراین شاید جاذبه‌ی سینماهای دیگر را کم‌تر داشته باشد. خب طبیعی است که خودبه‌خود مقداری مهجور می‌شود. شاید تنها راه برای تقویت این سینما علاقه‌مندی بچه‌ها و خانواده‌ها به آن باشد.

خب در این زمینه کلاً کم‌کاری شد، نه فقط در کانون، در قسمت‌های دیگر هم مثل فارابی، ارشاد و حتی حوزه‌ی هنری خیلی کم‌کاری شده است. هرگز از حوزه‌ی هنری حتی یک زنگ به من نزدند که بیا این‌جا بنشین ببینیم اصلاً چه می‌گویی! با این‌که خیلی هم پول داشتند. یا هرگز نشد که بخش فرهنگی‌هنری شهرداری تهران با این‌همه عظمت و سرمایه به ما بگویند بیایید برای ما کاری کنید، یا اصلاً بپرسند شما کجایید، زنده‌اید یا مرده. یا حتی صداوسیما، یک‌بار نشد که صداوسیما بیاید آن سریال گل پامچالی که ما سال‌ها پیش کار کرده بودیم، کاری مشابه آن انجام بدهد.

متاسفانه یک فضای بی‌تفاوتی نسبت به سینمای کودک وجود دارد. ما هم که در این زمینه کار کرده‌ایم به دو دلیل است، یکی این‌که باید برای معیشت و زندگی کار می‌کردیم و هر راهی بود دنبال می‌کردیم، دلیل دیگر هم این است که از نظر احساس هنری‌ای که داشتیم باید فیلم درست می‌کردیم و چون در این عرصه می‌توانستیم کار کنیم وارد شدیم، فعالیت کردیم و ادامه هم دادیم. همین امسال من غیر از این فیلم یک فیلم دیگر هم ساخته‌ام به اسم «ویولونیست». یک فیلم نوجوان است که تهیه‌کننده‌اش خودم هستم، یعنی با یک دوربین خیلی کوچک و این‌ها ساخته شده. این فیلم هم برای جشنواره‌ی پوسان انتخاب شده است. یک فیلم خیلی کم‌خرج بود با سرمایه‌ی خودم، چون دیدم که دیگر هیچ‌کاری نمی‌توانم بکنم. رفتم با یک دوربین کوچک و دو نفر دیگر یک فیلم درست کردیم! شرایط ما بالاخره این‌طوری است. گله‌ی زیادی هم نداریم، هرجایی امکانش باشد کار می‌کنیم.

پیش‌بینی‌تان از اکران پایان رویاها چه‌طور است؟ کانون سالن‌های خودش را دارد، از طرفی در ده سال گذشته، پایان رویاها جدی‌ترین کاری است که در حوزه‌ی کودکان ساخته می‌شود.

من باز خوشحالم که موفق شدم این فیلم را برای کانون بسازم، چون برای جاهای دیگر که فیلم می‌ساختیم هیچ کمکی نبود که بخواهند اکران کنند. الان دوسه فیلم دیگر دارم که اکران نشده است، ولی کانون این حسن را دارد که آدم می‌داند حداقل این فیلم‌ها را بچه‌هایی که در کانون‌اند و دانش خیلی خوبی هم دارند می‌بینند. من در کتاب‌خانه‌های کانون رفته‌ام و با بچه‌ها صحبت کرده‌ام، دیده‌ام که همه‌ی فیلم‌های قدیم کانون را بارها تماشا کرده‌اند. خب حداقل خیالم راحت است که این فیلم در ۴۰۰ کتاب‌خانه دیده می‌شود و این برای دیده شدن یک فیلم رقم خیلی بزرگی است.

برای مخاطب داشتن یک فیلم خیلی مهم است که در شهرستان‌ها و جاهای دوردست دیده می‌شود. همین مساله هم باعث شد که مسوولیتم بیش‌تر شود و تلاش کنم خودم را به بچه‌ها نزدیک‌تر کنم. حتی ما سکانس‌هایی داشتیم که می‌توانست تلخ باشد، آن‌ها را عوض کردیم تا فیلم طوری شود که بتوانیم بچه را راضی از سالن سینما بیرون بیاوریم.

خوشحالم که می‌توانیم این فیلم در سینمای کانون، سینمایی که مربوط به بچه‌ها می‌شود و در سالن‌های زیادی که امکانات‌شان هم خیلی خوب است نمایش بدهیم. مثلاً فکر می‌کنم در بابل بود، یک سینمایی رفتم فوق‌العاده بزرگ و خوب. شهری مثل بابل چنین سینمایی داشت، چون آن‌جا فیلم‌برداری می‌کردم این سالن را دیدم. سینما هم که می‌گویم سالن کتاب‌خانه بود، خیلی بزرگ با امکانات خوب و چنین سالن سینمایی. خب کانون از این سالن‌ها زیاد دارد، امیدوارم فیلم دربیاید، خوب باشد و خود ما بتوانیم حضور پیدا کنیم، به کتاب‌خانه‌های مختلف برویم، فیلم را برای بچه‌ها نشان بدهیم، با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم و از این طریق فضایی ایجاد شود که چرخ سینمای کانون به حرکت بیفتد.

پیش‌بینی می‌کنید اولین اکران عمومی آن کی باشد؟

- فکر می‌کنم در همین جشنواره‌ی فیلم کودک اصفهان باشد؛ یعنی درست‌ترینش این است که در جشنواره رونمایی شود. بعدش هم تلاش می‌کنیم با کمک کانون و دوستان دیگر فیلم را در سینماهای کانون نشان بدهیم. باید تلاش‌مان را برای اکران در سینماهای دیگر هم بکنیم. پخش فیلم خیلی مهم است، وقتی آدم فیلم می‌سازد همه‌ی انرژی‌اش را برای تولید می‌گذارد، ولی باید روی پخش آن کار کند. ما هم باید برای پخش این فیلم تلاش کنیم.

فعلاً کار دیگری در کانون ندارید؟

فعلاً نه، ولی خب همین کار خیلی سنگین و دشوار بود. ما در ۴۵ روز ۹۰ دقیقه فیلم ساخته‌ایم و حالا باید ببینیم چه اتفاقی می‌افتد.

گفت‌وگو از حسین نوروزی، منتشر شده در خبرنامه‌ی تیر و مرداد ۱۳۹۵

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نوع محتوا
مصاحبه