خانم ثریا قزلایاغ استاد شناختهشدهی کتابداری و ادبیات کودکان است. ایشان چند سال است که در یادبود همسرشان «شادروان محمد بهروزی» به برنامهی «با من بخوان» کتاب اهدا میکنند. به این بهانه مصاحبهای با ایشان انجام دادهایم تا از انگیزهای خود برایمان بگویند.
سرکار خانم قزلایاغ گرامی، شما از چهرههای به نام علمی و فعال حوزه کتابداری کودک و ترویج کتابخوانی در کشور ما هستید که عشق به کتاب و کتابخوانی و کودکی نه فقط در خود شما زنده و فعال است، بلکه شاگردان بسیاری را با این ایده پرورش دادهاید و فعالیتهای ماندگاری در این زمینه انجام دادهاید... تلاش برای نهادینه کردن عشق به کتابخوانی در کودک و زنده نگاه داشتن شوق یادگیری، نگاهی رو به آینده و ادامه یافتن زندگی است. با توجه به این موضوع علاقهمندیم معنای یادبود را از نقطه نظر شما بیشتر بشناسیم، آیا پیوندی میان مراسم یادبود و زندگی و آینده وجود دارد؟
با سپاس از نظر لطف شما. باید عرض کنم نوع نگرش من به مراسم یادبود، به نگاه پدرم که فردی بسیار معتقد بود بر میگردد. او در وصیتنامهاش از ما خواست، مراسم او را در نهایت سادگی برگزار کنیم و هزینه آن را صرف زندگی نیازمندان کنیم. او به شدت منتقد این تشریفات بود و آن را مغایر با اعتقاداتش میدید؛ معتقد بود، برگزاری این مراسم تشریفاتی، بیش از آنچه به خاطر فرد درگذشته باشد، بهخاطر بازماندگان است. ما چنین کردیم و بسیار مورد سرزنش قرار گرفتیم که حرمت پدرمان را نگه نداشتهایم! گویی حرمت فرد درگذشته به تعداد تاج گلها و طول سفره طعام برای شرکتکنندگانی بستگی دارد که هیچکدام هم نیازمند نیستند.
پیشتر برایمان از همراهی و حمایت همسرتان از شما در مسیر فعالیتهای علمی، پژوهشی و شغلیتان در زمینه کودکی گفتهاید، آیا خود ایشان هم علاقهمندی شخصی خاصی به این حوزه داشتند؟
همسرم، «شادروان محمد بهروزی»، گرچه کار و حرفهاش مستقیما به کار با کودکان ارتباطی نداشت، بدون تظاهر، عمیقا دوستدار کودکان بود. او که خود کودکی و نوجوانی پر نشیب و فرازی را گذرانده بود، برای هشت خواهرزاده خود بهترین دایی دنیا بود و نخستین دستی بود که به آنها کتاب هدیه داد. او خود شاعر بود و شیفته ادبیات و همیشه چیزی برای خواندن و قلمی برای نگاشتن داشت. در جمع دوستان و آشنایان، برای بچهها بهترین عمو بود. یگانه دخترش که هنوز پس از پنج سال، کمبود وجود گرم و سرشار از مهر او را به سختی احساس میکند، میگوید: «او فقط بهترین بابای دنیا نبود، او برای من یک دوست بود.»
با توجه به پیشینه علمی و عملی شما در ترویج کتابخوانی، انتخاب فعالیتی در این زمینه به یاد همسر فقیدتان دور از ذهن نبود، اما چه شد از میان همه گزینههای موجود، اهدای کتاب به کتابخانههای برنامه «با من بخوان» را انتخاب کردید؟
وقتی او رفت، از میان همه راههایی که برای ماندگاری یاد او میشناختیم، طرح «با من بخوان» را بهترین یافتیم. فکر کردیم چه راهی بهتر از هدیه دادن کتاب به کودکان مناطق محروم میتواند او را زنده نگه دارد؟
هدیه دادن تعدادی کتاب درسال به نام او یعنی او هست و همچنان به جامعه خود خدمت میکند. شناسنامهاش باطل شده است اما تا زمانیکه اشاعهدهنده آگاهی درمیان کودکان محروم است زنده است و برای ما هم فرصت درخشانی است که به او بگوییم دوستش داریم و با ماست. من رضایت خاطری بزرگتر از این برای خودمان نیافتم و برای خودم هم، چنین آرزویی دارم.
سرکار خانم قزل ایاغ از شما بسیار سپاسگزاریم.
در همین رابطه گزارش تصویری از اهدای کتاب به کانکس-کتابخانه اشرفآباد در حاشیه شهر تهران را میتوانید در فایل پیوست ببینید.
افزودن دیدگاه جدید