پرواز بهسمت ریشهها
وِنشوان؛ چائو. «پَر»، تصویرگر راجر مِلو، ترجمه سحر ترهنده، ویراستار حسین شیخرضایی، تهران: فاطمی، کتاب طوطی، چاپ نخست ۱۳۹۶، ۳۶ صفحه.
«خدا پَر داد تا پرواز باشد» ... (قیصر امینپور)
میگویند «آرتور شوپنهاور» - فیلسوف آلمانی – در پی یافتن پاسخ برای پرسشهای ذهنی خود، در خیابانی پرسه میزد که شخصی نسبت به او بدگمان میشود و پلیس را خبردار میکند. پلیس پس از مواجهه با شوپنهاور، از او میپرسد: «تو کیستی؟» شوپنهاور بیدرنگ پاسخ میدهد: «اگر بتوانید به من کمک کنید که جواب این پرسش را پیدا کنم، تا ابد سپاسگزار شما خواهم بود.»
پرسش از کیستی و چیستی خود، اما از حیث قدمت، دیرینهتر از عصر شوپنهاور فیلسوف است. چندان که سَلَف باستانی او – «سقراط» - با این توصیهٔ معروف که «خود را بشناس» بنیآدم را برای پاسخگویی به این پرسش بنیادی فرامیخواند.
خودشناسی اما، موضوعی محدود به فلسفه نیست. چرا که با موضوعاتی چون روابط اجتماعی و با رشتهای چون روانشناسی پیوند وثیق دارد.
«پَر» داستانی است که موضوع دیرینه «خودشناسی» را نهتنها با درونمایهای فلسفی، بلکه با درونمایهای اجتماعی و روانشناختی نیز برای کودکان پیش میکشد. هم نویسنده چینی داستان – چائو وِنشوان [۱] – و هم تصویرگر برزیلی کتاب – راجر مِلو [۲] – در مقدمهای کوتاه که بر این اثر نوشتهاند، به درونمایه فلسفی اثر اشاره کردهاند. چائو وِنشوان نوشته است:
«بهترین کتابهای تصویری کودک همواره آنهایی است که عمیقترین حقایق فلسفی را بیان کنند.» و راجر مِلو از قصد خود مبنی بر به نمایش درآوردن مفاهیم فلسفی نهفته در کلمهها، توسط تصویرهایش نوشته است. هم نویسنده در اثبات ادعایش و هم تصویرگر در قصد خویش کامروا بودهاند، اما داستان «پر» را از راویه نگاه روابط اجتماعی و روانشناسی رشد کودک نیز میتوان بازخوانی کرد.
داستان فانتزی پر ساختاری کوتاه، اما نهچندان ساده دارد. چنین ساختاری متناسب با درونمایه چند وجهی و موضوعات چند لایه آن است.
شخصیت در داستان پَر
شخصیت اصلی داستان، پری است که در جستوجوی پاسخ به یک پرسش است: من متعلق به کدام پرندهام؟
داستان حکایتگر دیدار پر با پرندگان گوناگون است که در هریک از این دیدارها این پرسش را مطرح میکند که آیا او پری متعلق به آن پرنده است یا نه؟
انتخاب پر، بهعنوان شخصیت اصلی، بنابر دو ویژگی پر، انتخابی آگاهانه اس. پر سبک است و سرگردان. در نتیجه با ملایمترین بادها به مقصد هرچه بادا باد حرکت میکند، اما از سویی دیگر، پَر حامل بار معنایی پرواز نیز هست که در بطن خود معنای حرکت، تحول و رشد را بههمراه دارد.
چائو وِنشوان در مقدمه کتاب مینویسد:
«روزی خنک و زیبا در پکن، برخلاف مسیر باد در حال پیادهروی بودم که چشمم به یک پر افتاد. پری که چندی بعد الهامبخش این داستان شد. پری معمولی و سفید روی زمین افتادهبود. بعد باد بلندش کرد و حالا در هوا چرخ میزد و بالا میرفت. با دیدن جستوخیز و سفر این پر، احساسی پیچیده در من شکل گرفت؛ احساسی که به گمانم نقش پر بر تخیل من بود. فکر کردم این پر چه شجاعانه به استقبال پرواز و آزادی میرود، اما تلاشاش به دلیل نامعلوم بودن مقصدش بیثمر است.»
«پر» دچار سرگردانی و تعلیق در هویت خود است. چندان که معلّق و بلاتکلیف است و تنها باد است که او را از اینسو به آنسو حرکت میدهد:
«وووش ... وووش ... هووو ... هووو ... پَری با باد اینسو و آنسو میرفت. اما وقتی باد نمیوزید، پر بیحرکت میایستاد؛ گیر افتاده در ردیفی از بوتهها یا دستهای از برگهای ریخته درختان، روزها تکوتنها یکجا میماند.»
تعلیق هویتی «پر»، همسو و موازی با «تعلیق» ی [۳] که نویسنده در طرح داستانی خود بهکار میگیرد، تا انتهای داستان پیش میرود. دیدار پر با پرندگان مختلف در غالب موقعیتهای داستانی یکسان و تکرارشونده، سببساز کنجکاوی کودک دربارهٔ سرنوشت «پر» میشود، تنها در فرجام خوش و آمیخته به طنز داستان است که «پر» از تعلیق هویتی و سرگردانی رهایی مییابد.
پرسش از هویت
پرسش پر - «من مال کدام پرندهام؟» - اگرپه در ابتدا بهعنوان یک کنش ذهنی مطرح میشود، خاستگاهی بیرونی دارد. این پرسش در خلاء و دفعتاً شکل نمیگیرد. پر بهدنبال شناخت خود است، اما شناخت خود بدون شناخت «دیگری» و دنیای بیرون ممکن نیست. این شناخت در یک بستر اجتماعی و بهصورت تدریجی رخ میدهد. با «خود درماندگی» خود را نمیتوان شناخت. همچنان که کودک در دوره «خودمداری» [۴] به مسئله «هویت» نمیتواند بیندیشد. پرسش از هویت و اندیشهٔ پیرامون خود، ویژگی ادوار بعدی رشد کودک و خروج او از مرحله خودمداری و آغاز روابط اجتماعی است. از اینرو سرمنشاء پرسش ذهنی «پر» در داستان نیز، دنیای بیرون است:
«روزی پسر و دختری از کنار پر گذشتند، آن را برداشتند تا بتوانند خوب نگاهش کنند. بعد آن را در همانجایی که پیدایش کردهبودند، گذاشتند. کمی بعد، پر شنید که دختر از پسر میپرسد: آن پر مال کدام پرنده بود؟
پر با خودش گفت: راستی، من مال کدام پرندهام؟»
بدین ترتیب پرسش دختر از پسر، در آیینهٔ ذهن پَر منعکس میشود.
لحن در شکلگیری شخصیتها
پس از این موقعیت داستانی، موقعیتهای تکرارشونده، بعنی مواجههٔ پَر با پرندهها، یکی از پس دیگری آغاز میشوند. مواجههٔ پَر با «ماهیخورک»، «کوکو»، «حواصیل»، «غاز»، «طاووس»، «زاغ»، «قو»، «اردک»، «مرغ چنگی» و ... نشان از تنوع فردی و اجتماعی دارد. تنوعی که حاصل شخصیتپردازی نویسنده است.
علاوه بر این، در پرتو این شخصیتپردازی، رابطهٔ پَر بهعنوان شخصیت اصلی داستان، با انواع پرندهها – بهعنوان شخصیتهای فرعی – بهتدریج از سادگی بهسمت پیچیدگی پیش میرود.
اگر «ماهیخورک» - نخستین پرندهای که پر با آن مواجه میشود – با بیاعتنایی و پس از شنیدن چندینبارهٔ پرسش پر، پاسخ منفی به او میدهد، اما بهتدریج با شخصیتپردازی عمیقتر، از جمله پُررنگ شدن «لحن» شخصیتها، رابطهها نیز پیچیدهتر میشود. بهعنوان مثال: طاووس با لحنی متکبرانه، چند کلامی بیش از پرندههای قبلی با پَر سخن میگوید.
همین روند در شخصیتپردازی «پر» نیز رخ میدهد. پر در مواجهه با پسر و دختری که او را پیدا کردهاند، سخصیتی منفعل و پذیرا دارد. کنش ارتباطی او با این دو شخصیت در حد شنیدن، متوقف میماند، اما در مواجهههای بعدیاش با پرندگان، او علاوه بر کنش شنیدن، کنش گفتار نیز دارد. او با «چکاوک» پیوندی عاطفی برقرار میکند و در مواجهه با «عقاب» موضعی انتقادی دارد. موضعی برآمده از کشمکش بین دو شخصیت داستانی – پَر و عقاب – که به کنش «انتخاب» نزد پر منتهی میشود.
تحوّل شناختی در ذهن و روان شخصیت
رابطهٔ عاطفی پَر و چکاوک، تجربهای است که زمینهساز تحوّل ذهنی و شناختی نزد «پر» میشود. تجربهٔ پرواز در اوج آسمان، نمناد این تحوّل ذهنی است:
«روزی بهطور اتفاقی چکاوکی را که ظاهری مهربان و دوستانه داشت، دید.
چکاوک گفت: متأسفم، تو مال من نیستی پر کوچک. اما من میتوانم تو را به اوج آسمان ببرم تا یکی از آرزوهایت برآورده شود. من بالاتر از تمام پرندگان جهان پرواز میکنم.»
پر در میان منقار چکاوک جای میگیرد و با او به پرواز درمیآید. اما این فراز، فرودی را نیز در پی دارد. چکاوک نوکش را باز میکند و پَر را رها میکند. پَر روی صخرهٔ سنگی در برابر یک عقاب فرود میآید.
فراز و فرود پَر در روساخت داستان، بیانگر تحوّلی شناختی در ذهن و روان پَر یعنی اتفاقی است که در ِِژرفساخت اثر رخ میدهد.
گزینشگری در کنشها و فاعلیت شخصیت پَر
این تحوّل شناختی حاصل همدستی پیوند عاطفی پَر و چکاوک از یکسو، و مشاهده شکار چکاوک توسط عقاب، از دیگر سو است.
تفرعن عقاب، مانع از توجهاش به انذار پَر مبنی بر این که «من این چکاوک را میشناسم» میشود:
«... کمی بعد، پر صدای فریادی شنید و قطرهٔ خون درخشانی دید که از آسمان چکید.»
در پی این رخداد، پَر اگرچه مغموم است و محزون، برای نخستینبار در طول داستان، دست به یک انتخاب میزند:
«کجایی باد؟ لطفاً لطفاً به من کمک کن که از اینجا بروم.» یا «دلم نمیخواهد دیگر هیچوقت آن عقاب را ببینم.»
اگر پیش از این، پَر اسیر دست باد و مطیع فرمان باد بود، این بار باد است که مطابق خواست او عمل میکند.
«تا پر آرزو کرد، باد آمد»
آمدن باران نماد این تغییر است. ضمن آن که تشبیه بهکار رفته از سوی نویسنده، موقعیت حزنآلود برآمده از مرگ چکاوک را یادآور میشود:
«شُررر ... شُررر ... باران بارید. قطرههای باران روی پر میریخت و سُر میخورد. درست مانند قطرههای اشک»
سیر تحوّل شخصیت پَر در طول داستان
چنین تغییری آنی و دفعتاً رخ نداده است:
بین سرگردانی پَر و اسارتش در دست باد تا شکلگیری قدرت انتخاب در نزد او، یک مرحلهٔ بینابینی نیز وجود دارد. این مرحله عبارت است از میل پَر برای پرواز در اوج آسمان. چنان که راوی دانای کُل در بدو داستان، از این تمایل پَر، پرده برمیدارد:
«چهقدر دلش میخواست در اوج آسمان پرواز کند.»
این میل، اگرچه توسط چکاوک پاسخ داده میشود و به پیوند عاطفی میان پَر و چکاوک میشود، منجر به تکمیل روند «خویشتنپنداری» پَر نمیشود. پَر هنوز صاحب «شناخت بنیادی»[۵] نشده است.
نکتهٔ اصلی در این کشوقوسهای داستانی، این است که پَر هویت خویش را از راه گذر از سرگردانی اولیه (اسارت در دست باد) به میل و غریزه، در نهایت عبور از میل و غریزه و دستیابی به قدرت انتخاب، بهدست میآورد. گذر از این مسیر، جز به کمک پیوندها وتمایزهای اجتماعی ممکن نیست. همچنان که «اریک اریکسون» - روانشناس رشد – علیرغم تأثیرپذیری از افرادی چون «پیاژه» و «فروید» - برخلاف رویکرد زیستشناسانهٔ پیاژه و برخلاف تأکید فروید بر نقش «غریزه»، از اهمیّت تجارب اجتماعی در روند رشد و از آن جمله گذر از دوگانهٔ آشفتگی به هویت سخن گفت.
اریکسون اگرچه این گذر را دربارهٔ سن نوجوانی مطرح کرد، خویشتنپنداری فرایندی جاری در تمامی سالهای رشد است. کودک از هفت سالگی به بعد، ماهیت ذهنی خویشتنپنداری را میتواند درک کند. او «بهتدریج میفهمد که هر شخص، نهتنها بهخاطر ظاهر متفاوت خود، بلکه بهخاطر احساسات و افکار متمایزی که نسبت به دیگران دارد، منحصر بهفرد است.» [۶]
چنانکه پَر در انتهای داستان، بر محدودیت ذاتی و طبیعی خود برای پرواز در اوج آسمان پی میبرد، و پایان خوش داستان زمانی فرامیرسد که او در کمال آرامش، ریشهٔ خود را باز مییابد:
«پر در دشتی فرود آمد، روزها و هفتهها تنها روی چمنزار دراز کشید و سعی کرد، به چیزی فکر نکند. یک روز آفتابی، مرغ مادر با جوجههایش بیرون آمد و برای پیدا کردن دانه شروع به گشتن زمین کرد.
پَر به خودش گفت: چه خانواده زیبایی، چه شاد و رها. اگر نتوانم خیلی بلند پرواز کنم مشکلی نیست.»
پَر، اینبار از مرغ نمیپرسد که آیا متعلق به اوست یا نه؟ او صاحب این توانایی و قدرت شناختی شدهاست که ریشه و هویت خود را نه با تأیید مرجعی بیرونی، که به شکل درونی بیابد:
«مرغ مادر در گرمای آفتاب، بالهایش را باز کرد
و ...
عجب! تنها یک پَرش گم شدهبود!»
***
داستان پَر، داستانی چند لایه است که مسیر رشد اجتماعی و روانی کودک در دستیابی به هویت را مطرح میکند. داستان از ضرورت تنوعها و شناخت آنها برای رسیدن به هویتی یگانه و منحصر بهفرد سخن میگوید. همچنان که خود اثر حاصل پدیدآورندگان متنوعی است. داستان پَر کوششی ارجمند از نویسنده چینی، تصویرگر برزیلی و مترجم ایرانی است که اعجاز ادبیات و وجه زیباییشناسانه آن را در خدمت رشد کودک و از آن جمله دستیابی به هویت و ریشه قرار دادهاست.
«تشکیل هویت، عبارت است از مشخص کردن چه کسی هستید؛ برای چه چیزی ارزش قائلید و چه مسیری را میخواهید در زندگی دنبال کنی»[۷] داستان پَر، داستان تشکیل هویت است. چندان که تنها در پی آن نیست که بگوید پَر متعلّق به کدام پرنده است، بلکه فراتر از این موضوع از ارزشهای ذهنی پَر نیز سخن میگوید. پَر پس از شکار چکاوک مغموم میشود و خواهان فرود از اوج آسمان میشود و آنگاه که خانوادهٔ زیبای مرغ و جوجههایش و شادی آنها توجهاش را جلب میکند، در واقع مسیری را برای ادامهٔ زندگی یگانهاش دنبال میکند. داستان پَر، دعوتی است برای یافتن فردیتی مؤثر در میان جمع.
پینوشتها
۱. (زاده سال ۱۹۵۴ -)، نویسنده و استاد ادبیات دانشگاه پکن، برنده «جایزه هانس کریستین اندرسن» در سال ۲۰۱۷ م. کتاب «سفر باد» اثر دیگر این نویسنده است که «ابراهیم عامل صحرایی» آن را به فارسی ترجمه کرده و «انتشارات دانشنگار» در سال ۱۳۹۸ آن را چاپ و منتشر کرده.
۲. (زاده سال ۱۹۶۵ -)، تصویرگر و نویسنده برزیلی، برنده جایزه هانس کریستین اندرسن در سال ۲۰۱۴ م.
۳. «تعلیق، کششی عاطفی است که خواننده را بهدنبال کردن داستان و خواند کتاب وامیدارد. تعلیق خواننده را در وضعیتی نگهمیدارد که همواره بخواهد بداند سرانجام چه خواهد شد؛ آیا قهرمان داستان در مبارزهای که درگیر آن شده، پیروز خواهد شد یا شکست خواهد خورد؟ آیا معمایی که پیش روی قهرمان داستان گشوده شدهاست، حل خواهد شد یا خیر؟» (پولادی، ۱۳۸۷، ص ۲۳۸).
۴. خودمداری اصطلاحی است در روانشناسی رشد پیاژه که از ویژگیهای کودک در مرحلهٔ پیشعملیاتی شمرده میشود. در این مرحله کودک به شیوه حسی-حرکتی عمل میکند و تفکر او محدود به عمل کردن برروی اشیاء است. در این مرحله، کودک خودمدار است، یعنی نمیتواند خود را بهجای دیگران قرار دهد و مسائل را از دیدگاه دیگران ببیند و از اینرو، اندیشهاش را مورد پرسش قرار نمیدهد. (وندرزندن، ۱۳۹۳، ص ۱۹۳)
۵. «در میان پیشرفتهای ذهنی مؤثر برای اولین سالهای زندگی میتوان به تحوّل خویشتنپنداری، درک ضمیر اول شخص مفرد من اشاره کرد ... منظور از خویشتنپنداری، مجموعهٔ افکار، احساسات و نگرشهایی است که هرکس دربارهٔ خود پرورش میدهد.» (وندرزندن، ۱۳۹۳، ص ۱۹۳)
۶. وندرزندن، ۱۳۹۳، ص ۱۴۰.
۷. روانشناسی رشد (جلد دو)، لورا ای. برک، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران، ارسباران، ۱۳۸۵، ص ۶۰ و ۶۱.
منابع
- پولادی، کمال (۱۳۸۷)، «رویکردها و شیوههای ترویج خواندن»، تهران: موسسه فرهنگی هنری پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان.
- وندرزندن، جیمز (۱۳۹۳)، «روانشناسی رشد»، ترجمه حمزه گنجی، تهران: ساوالان.
- برک، لورا ای.، (۱۳۸۵)، «روانشناسی رشد» (جلد دوم)، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران: ارسباران.
افزودن دیدگاه جدید