پروین، ستاره ای نشسته بر قایق ابرها!

به یاد پروین دولت آبادی (زادروز 21 بهمن ماه 1303- درگذشت 27 فروردین 1387)

پروین دولت آبادی، بانوی بزرگ ادبیات کودکان ایران، شاعر و نویسنده، تنها به سبب شعرها و نوشته‌های کم‌مانندش بر بلندای تاریخ فرهنگ و ادبیات کودکان این سرزمین نمی‌درخشد، بلکه به سبب منش بی‌همتای‌اش در یاری دادن به کودکان نیازمند و بی‌سرپرست باید دیده و ستوده شود.

او که از خانواده بزرگ دولت آبادی‌های اصفهان برخاسته بود، مادری یگانه داشت که خود از نخستین کسانی بود که در اصفهان مدرسه دخترانه راه انداخت. بعدها پدرش شهردار تهران شد. اما زندگی در ناز و فراوانی چشمان او را نبست، بلکه به سوی کودکان شیرخوارگاه‌ها و پرورشگاه‌های تهران رفت و درگیر زندگی پررنج آن‌ها شد، تا شاید با دستان پرمهر و کلام جادویی‌اش بخشی از رنج‌های آن‌ها را بکاهد. شعر پروین برای کودکان، شعر سپیدی و امید است.

بخشی از نگاه و چرایی این که او به این سبک برای کودکان می‌سرود، در نگاه و نظرش درباره لالایی‌ها آمده است: «لالایی، به طور كلی شعری است كه در كنار گهواره‌ها خوانده می‌شد و مادران بیشتر به صورت غم‌آوایی/ پدر آمد از در نیامد/ سفر رفته چه آورده/ این را برای بچه‌های‌شان می‌خواندند و معمولاً هم آهنگ‌های لالایی، آهنگ‌های شادمانی نبود، چون برخاسته از همان زمینه زنانه و مادرانه‌ای بود كه شاید شكوه‌انگیزی زندگی زنانه‌ی ملت ما را به ما نشان می‌داد. من سعی داشتم كه هم‌چنان كه در كتاب «بر قایق ابرها» است اشاره‌ام در شعر لالایی، شعری برای بیداری باشد نه برای خفتن و این، آن چیزی بود كه بچه‌های پرورشگاه یا كودكان كمی به ثمر رسیده‌ی شیرخوارگاه یا نوجوانان پرورشگاهی به آن احتیاج داشتند.

برای این‌كه باید به آن‌ها پیغام‌های دمادم روزگاری بهتر، افق‌های روشن‌تر، سبزه‌هایی رویان‌تر و گویندگی برای زندگی خودشان داده می‌شد. (گفت‌وگو با موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، در تابستان سال 1381) 

پروین بزرگ بود و آزاده، نام او درخشان است و کلام او شادی‌بخش زندگی هزاران هزار کودک ایرانی و فارسی زبان.

 

قایق ابر

قایقی است ابر
روی آسمان
می‌رود چه نرم
تا به بیکران

*****

بازی خیال
می‌برد مرا
می‌رساندم
تا به ابرها

*****

ابر می‌رود
پابه‌پای باد
می‌برد مرا
پرامید و شاد

*****

شهر آسمان
آن دیار دور
هست جای مهر
سرزمین نور

*****

این سفر مرا
کی رود ز یاد
هم‌نشین ابر
هم‌کلام باد

فعالیت گروهی با شعر قایق ابر برای کودکان پیش دبستان و دبستان
کاری از موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان

شعر قایق ابر را در اختیار کودکان بگذارید. آن را یک بار با صدای بلند و خیال‌انگیز برای‌شان بخوانید سپس از آن‌ها بخواهید آن را هم‌گویی کنند و بار دوم هم‌صدا بخوانند. سپس کودکان را به پنج گروه تقسیم کنید و از کودکان بخواهید شعر را به صورت فزاینده بخوانند. دوباره هم با عوض کردن گروه اوّل و پایان بخوانند.

وقتی احساس کردید آهنگ واژه‌ها و مفهوم شعر را درک کرده‌اند، از آن­‌ها بخواهید لباس همدیگر را بگیرند؛ چشم‌­های‌شان را ببندند و دور حیاط یا کلاس حرکت کنند. در خیال‌شان سوار قایق ابر شوند و به شهر آسمان سفر کنند. در موقع حرکت‌شان شعر را به خیال‌­انگیزترین صدا و شکل ممکن به آرامی بخوانید.

وقتی نشستند، از آن­‌ها بخواهید دوباره چشم‌­های‌شان را ببندند و سفری دیگر به آسمان داشته باشند. خودتان آرام و خیال‌انگیز از آن‌ها بپرسید: «کجایی؟ چگونه به ابر رسیدی؟ چه احساسی داری؟ آن‌جا چه می‌کنی؟ چه می‌بینی؟ با این‌جا چه فرقی دارد؟ کسی هم هست؟ دلت می‌خواهد برگردی؟» 

خوب حالا آماده شو و آرام به زمین برگرد، مواظب خودت باش.

از هرکدام می‌خواهیم درباره‌ی سفرشان حرف بزنند یا بنویسند و هر کدام نوشته‌اش را برای دیگران بخواند. در پایان هم‌صدا شوند: «این سفر مرا، کی رود زیاد، هم‌نشین ابر، هم‌کلام باد»

به طور حتم چیزهای جالبی خواهید شنید. شاید چنین سخنانی: من شنیدم که: روی قایق ابر باد به کمک‌شان آمده و آن‌ها را به شهر آسمان برده، اوّل می‌ترسیدند امّا بعد آرام شده‌اند از سکوت و آرامش نظم و قانون مهربانی و لطافت، نبود قانون‌شکنی لذّت برده‌اند، سوار ماشین­‌هایی از جنس جاذبه شده و در خانه­‌هایی ازجنس نور مهمان شده‌اند.

 شهر آسمان به قدری بزرگ بوده که نمی‌توانستند هیچ خیابانی را یاد بگیرند، کاخ خورشید و ماه را دیده و لالایی ماه را شنیده‌­اند به راهنمایی مریخ کهکشان‌­ها را دیده‌­اند. گرسنه شده و پشمک و کلوچه ابری خریده‌­اند فروشنده پول کم آن‌­ها را کافی دانسته در پارک با ابر کوچولوها بازی کرده‌اند. وقتی باد زمزمه کرده که باید برگردند، فرار کرده‌اند. امّا باد آن‌ها را گرفته و گفته است که من باید حتماً شما را به خانه­‌تان برسانم. ابرها کشتی شده‌اند، ماه و ستارگان به بدرقه آمده‌اند و آن­‌ها خود را در جای‌شان یافته‌اند.

در پایان، در گفت‌وگویی کوتاه، پروین دولت آبادی را با تکیه بر کارهای انسان دوستانه‌اش در پرورشگاه و نقش او در شعر کودکان به آن‌­ها معرفی کنید.

کتاب‌هایی از پروین دولت‌آبادی

مرغ سرخ پاکوتاه (معرفی کتاب / خرید کتاب)
گل بادام 

سروده‌های زیر را، با استفاده از لینک آن، انتخاب و به مناسبت‌های گوناگون برای کودکان بخوانید و با آن‌ها هم‌آوایی کنید.

نویسنده
محمدهادی محمدی
پدیدآورندگان:
Submitted by editor on

به یاد پروین دولت آبادی (زادروز 21 بهمن ماه 1303- درگذشت 27 فروردین 1387)

پروین دولت آبادی، بانوی بزرگ ادبیات کودکان ایران، شاعر و نویسنده، تنها به سبب شعرها و نوشته‌های کم‌مانندش بر بلندای تاریخ فرهنگ و ادبیات کودکان این سرزمین نمی‌درخشد، بلکه به سبب منش بی‌همتای‌اش در یاری دادن به کودکان نیازمند و بی‌سرپرست باید دیده و ستوده شود.

او که از خانواده بزرگ دولت آبادی‌های اصفهان برخاسته بود، مادری یگانه داشت که خود از نخستین کسانی بود که در اصفهان مدرسه دخترانه راه انداخت. بعدها پدرش شهردار تهران شد. اما زندگی در ناز و فراوانی چشمان او را نبست، بلکه به سوی کودکان شیرخوارگاه‌ها و پرورشگاه‌های تهران رفت و درگیر زندگی پررنج آن‌ها شد، تا شاید با دستان پرمهر و کلام جادویی‌اش بخشی از رنج‌های آن‌ها را بکاهد. شعر پروین برای کودکان، شعر سپیدی و امید است.

بخشی از نگاه و چرایی این که او به این سبک برای کودکان می‌سرود، در نگاه و نظرش درباره لالایی‌ها آمده است: «لالایی، به طور كلی شعری است كه در كنار گهواره‌ها خوانده می‌شد و مادران بیشتر به صورت غم‌آوایی/ پدر آمد از در نیامد/ سفر رفته چه آورده/ این را برای بچه‌های‌شان می‌خواندند و معمولاً هم آهنگ‌های لالایی، آهنگ‌های شادمانی نبود، چون برخاسته از همان زمینه زنانه و مادرانه‌ای بود كه شاید شكوه‌انگیزی زندگی زنانه‌ی ملت ما را به ما نشان می‌داد. من سعی داشتم كه هم‌چنان كه در كتاب «بر قایق ابرها» است اشاره‌ام در شعر لالایی، شعری برای بیداری باشد نه برای خفتن و این، آن چیزی بود كه بچه‌های پرورشگاه یا كودكان كمی به ثمر رسیده‌ی شیرخوارگاه یا نوجوانان پرورشگاهی به آن احتیاج داشتند.

برای این‌كه باید به آن‌ها پیغام‌های دمادم روزگاری بهتر، افق‌های روشن‌تر، سبزه‌هایی رویان‌تر و گویندگی برای زندگی خودشان داده می‌شد. (گفت‌وگو با موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، در تابستان سال 1381) 

پروین بزرگ بود و آزاده، نام او درخشان است و کلام او شادی‌بخش زندگی هزاران هزار کودک ایرانی و فارسی زبان.

 

قایق ابر

قایقی است ابر
روی آسمان
می‌رود چه نرم
تا به بیکران

*****

بازی خیال
می‌برد مرا
می‌رساندم
تا به ابرها

*****

ابر می‌رود
پابه‌پای باد
می‌برد مرا
پرامید و شاد

*****

شهر آسمان
آن دیار دور
هست جای مهر
سرزمین نور

*****

این سفر مرا
کی رود ز یاد
هم‌نشین ابر
هم‌کلام باد

فعالیت گروهی با شعر قایق ابر برای کودکان پیش دبستان و دبستان
کاری از موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان

شعر قایق ابر را در اختیار کودکان بگذارید. آن را یک بار با صدای بلند و خیال‌انگیز برای‌شان بخوانید سپس از آن‌ها بخواهید آن را هم‌گویی کنند و بار دوم هم‌صدا بخوانند. سپس کودکان را به پنج گروه تقسیم کنید و از کودکان بخواهید شعر را به صورت فزاینده بخوانند. دوباره هم با عوض کردن گروه اوّل و پایان بخوانند.

وقتی احساس کردید آهنگ واژه‌ها و مفهوم شعر را درک کرده‌اند، از آن­‌ها بخواهید لباس همدیگر را بگیرند؛ چشم‌­های‌شان را ببندند و دور حیاط یا کلاس حرکت کنند. در خیال‌شان سوار قایق ابر شوند و به شهر آسمان سفر کنند. در موقع حرکت‌شان شعر را به خیال‌­انگیزترین صدا و شکل ممکن به آرامی بخوانید.

وقتی نشستند، از آن­‌ها بخواهید دوباره چشم‌­های‌شان را ببندند و سفری دیگر به آسمان داشته باشند. خودتان آرام و خیال‌انگیز از آن‌ها بپرسید: «کجایی؟ چگونه به ابر رسیدی؟ چه احساسی داری؟ آن‌جا چه می‌کنی؟ چه می‌بینی؟ با این‌جا چه فرقی دارد؟ کسی هم هست؟ دلت می‌خواهد برگردی؟» 

خوب حالا آماده شو و آرام به زمین برگرد، مواظب خودت باش.

از هرکدام می‌خواهیم درباره‌ی سفرشان حرف بزنند یا بنویسند و هر کدام نوشته‌اش را برای دیگران بخواند. در پایان هم‌صدا شوند: «این سفر مرا، کی رود زیاد، هم‌نشین ابر، هم‌کلام باد»

به طور حتم چیزهای جالبی خواهید شنید. شاید چنین سخنانی: من شنیدم که: روی قایق ابر باد به کمک‌شان آمده و آن‌ها را به شهر آسمان برده، اوّل می‌ترسیدند امّا بعد آرام شده‌اند از سکوت و آرامش نظم و قانون مهربانی و لطافت، نبود قانون‌شکنی لذّت برده‌اند، سوار ماشین­‌هایی از جنس جاذبه شده و در خانه­‌هایی ازجنس نور مهمان شده‌اند.

 شهر آسمان به قدری بزرگ بوده که نمی‌توانستند هیچ خیابانی را یاد بگیرند، کاخ خورشید و ماه را دیده و لالایی ماه را شنیده‌­اند به راهنمایی مریخ کهکشان‌­ها را دیده‌­اند. گرسنه شده و پشمک و کلوچه ابری خریده‌­اند فروشنده پول کم آن‌­ها را کافی دانسته در پارک با ابر کوچولوها بازی کرده‌اند. وقتی باد زمزمه کرده که باید برگردند، فرار کرده‌اند. امّا باد آن‌ها را گرفته و گفته است که من باید حتماً شما را به خانه­‌تان برسانم. ابرها کشتی شده‌اند، ماه و ستارگان به بدرقه آمده‌اند و آن­‌ها خود را در جای‌شان یافته‌اند.

در پایان، در گفت‌وگویی کوتاه، پروین دولت آبادی را با تکیه بر کارهای انسان دوستانه‌اش در پرورشگاه و نقش او در شعر کودکان به آن‌­ها معرفی کنید.

کتاب‌هایی از پروین دولت‌آبادی

مرغ سرخ پاکوتاه (معرفی کتاب / خرید کتاب)
گل بادام 

سروده‌های زیر را، با استفاده از لینک آن، انتخاب و به مناسبت‌های گوناگون برای کودکان بخوانید و با آن‌ها هم‌آوایی کنید.

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
پدیدآورندگان (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله