خر و صاحب آن - افسانه‌های ازوپ 30

خری در راهی می‌رفت که به‌سوی دامنه کوه کج شد. ناگهان به ذهن نادانش رسید که راهش را ادامه دهد. او اصطبل را در دامنه کوه می‌دید و به نظرش کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به آن‌جا این بود که از لبه نزدیک‌ترین صخره رد شود. می‌خواست بپرد که صاحبش دُم آن را گرفت و کوشش کرد خر را به عقب بکِشد، ولی خر لجباز تسلیم نمی‌شد و با همه توانی که داشت، خودش را به جلو می‌کشاند.

صاحب خر گفت: «بسیار خوب! راهت را برو چارپای خودسر! تا ببینی از کجا سر درمی‌آوری.»

مرد دُم خر را رها کرد و خر نادان با سر به دامنه‌ی کوه پرت شد و پاهایش در هوا ماند.

کسانی که به پند و اندرزهای دوستان عاقل‌تر از خودشان گوش نمی‌کنند و با لجبازی راه‌شان را می‌روند، مسیر بدبختی را برگزیده‌اند.

برگردان:
شیرین سلیمی
نویسنده
ازوپ
Submitted by skyfa on

خری در راهی می‌رفت که به‌سوی دامنه کوه کج شد. ناگهان به ذهن نادانش رسید که راهش را ادامه دهد. او اصطبل را در دامنه کوه می‌دید و به نظرش کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به آن‌جا این بود که از لبه نزدیک‌ترین صخره رد شود. می‌خواست بپرد که صاحبش دُم آن را گرفت و کوشش کرد خر را به عقب بکِشد، ولی خر لجباز تسلیم نمی‌شد و با همه توانی که داشت، خودش را به جلو می‌کشاند.

صاحب خر گفت: «بسیار خوب! راهت را برو چارپای خودسر! تا ببینی از کجا سر درمی‌آوری.»

مرد دُم خر را رها کرد و خر نادان با سر به دامنه‌ی کوه پرت شد و پاهایش در هوا ماند.

کسانی که به پند و اندرزهای دوستان عاقل‌تر از خودشان گوش نمی‌کنند و با لجبازی راه‌شان را می‌روند، مسیر بدبختی را برگزیده‌اند.

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نوع محتوا
مقاله