گفت‌وگو با کریس وَن دوسن، نویسنده و تصویرگر آمریکایی کتاب‌های کودکان

نخستین کتابی که «کریس وَن دوسن»[1] نوشت و تصویرگری کرد، «اعماق دریا همراه با آقای مگی»[2] نام داشت. از او همچنین مجموعه‌ی پُرطرفدار «اردوی شاد همراه با آقای مگی»[3]و «آموزش اسکی همراه با آقای مگی»[4]منتشر شده است. او کارش را با مجموعه‌ی دو جلدی «اگر اتومبیل بسازم»[5] و«اگر خانه بسازم»[6] و با امضای خودش یعنی متنهای باقافیه و تصویرهای یکپارچه ادامه داد. تازه‌ترین و نخستین کتاب او به نثر، «هتی و هادسون»[7] نام دارد.

وَن دوسن همچنین مجموعه کتاب فصل‌فصل «مرسی واتسون»[8]، نوشته «کیت دی کامیلو»[9] را برای خوانندگان خردسال، تصویرگری کرده است.

اکنون ون دوسن در «کَمدن» ایالت «مِین»[10] آمریکا زندگی و کار می‌کند.

شما تنها با رنگ گواش نقاشی می‌کنید که این روزها در دنیای دیجیتال کاملاً غیر عادی است، چه چیزی باعث شد نقاشی با گواش را به کار با رایانه ترجیح بدهید؟

به‌طور کلی پاسخِ این پرسش کوتاه است: احساس نمی‌کنم مهارت کافی در زمینه‌ی کار با رایانه داشته باشم. یکی از دوستان تصویرگرم به من گفت که «با برنامه‌ی نرم‌افزار فتوشاپ مقدار زیادی در وقت می‌توانی صرفه‌جویی کنی. روی پس‌زمینه‌ها کلیک کنی، رنگ‌ها را تغییر دهی و...». نرم‌افزار فتوشاپ را خریدم، اما آن را زیاد به‌کار نبردم. تصمیم گرفتم تنها با رنگ گواش کار کنم. کار تصویرگری‌ام را با رنگ گواش آغاز کردم. حتی در کارهای ویرایشیام، پیش از کار در زمینه کتاب‌های تصویری‌ام، از آن بهره می‌بُردم. رنگ گواش صحنه‌ها را بسیار خوب بازسازی می‌کند. رنگ‌ گواشی که با آن نقاشی می‌کنید، دقیقاً همان رنگ‌هایی است که هنگام چاپ شدن کار می‌بینید. در کار دیجیتالی، رنگ‌ها هنگام چاپ ممکن است تغییر کند و ناامید کننده باشد. این نخستین دلیلی است که چرا با رنگ گواش کارم را آغاز کردم. طی سال‌ها، به تجربه‌ام در کار با گواش ادامه دادم. رنگ گواش را به روش‌های گوناگون می‌توانید به‌کار بگیرید.

نقاشی با گواش بر پایه‌ی آب است، از این رو با استفاده از آب بیش‌تر، لکه‌های رنگ را می‌توانید رقیق کنید و زمینه‌های بزرگِ تصویر را به‌دست آورید؛ و با آب کم‌تر، لایه‌های دیگری می‌توانید پدید بیاورید. حتی رنگ گواش را با مسواک می‌توانید بر روی کار بپاشید. به‌کارگیری رنگ گواش جالب است و به‌سرعت خشک می‌شود. واقعاً کار با گواش لذت‌بخش است.

«گواش، آبرنگ مات است»، این تعریف من از رنگ گواش است. رنگ‌های ویژه‌ای هست که برای سطحی بزرگ می‌توانید انتخاب کنید که کاملاً یکدست و بدون ماندن رد قلم‌مو، خشک شود. این که دیده نمی‌شود رد قلم‌مو از کجا آغاز و در کجا متوقف شده، این زمینه‌ی کار کامل از رنگ گواش است. گواش واقعاً خوب است، به‌خصوص هنگامی که می‌کوشم روی تصویرهای روشن و زنده کار کنم که نگاهی به گذشته‌ها دارد. رنگ‌های گواشم را در بشقاب‌های پلاستیکی ارزان‌قیمت که به‌عنوان پالت به‌کار می‌برم، مخلوط می‌کنم. در تمام مدتی که تصویرگری یک کتاب را انجام می‌دهم، رنگ‌های ساخته شده [برای کارم] را نگه‌داری می‌کنم. فقط کمی آب روی آن‌ها می‌ریزم تا دوباره از رنگ‌ها در کل تصویرهای کتاب استفاده کنم. به‌کارگیری از شیوه‌ی پالت، رنگ‌ها را در همه‌ی تصویرهای یک کتاب ثابت نگه می‌دارد. معمولاً وقتی تصویرگری کتابی را به پایان می‌برم، حدود سی تا پنجاه بشقاب پلاستیکی رنگ آماده در کارگاهم دارم. با یک نشانگر کنار هر بشقاب پلاستیکی را برچسب می‌زنم: رنگ پوست شماره یک... . این نقاشی کردن با عدد و شماره نیست، بلکه به ثبات رنگ در کار کمک می‌کند. من در ثبات و پیگیری جدی‌ام. همیشه می‌ترسم کسی چیزی را در تصویرهایم پیدا کند و بگوید، «هی می‌دانی، این با آخرین تصویر مطابقت ندارد.» از این‌رو می‌کوشم آن رنگ‌ها را حفظ کنم!

شاید مردم فکر کنند تصویرسازی‌های شما دیجیتالی کار شده، زیرا رنگ‌های تصویرهای‌تان بسیار زنده، ثابت و یکدست است. در تصویرها نه ضربه‌ی قلم‌مو را می‌بینید نه رد آن را، یا هر نشانه‌ای که گویای نقاشی کردن با آبرنگ است یا با دست باشد.

بله، به‌خصوص بچه‌ها! وقتی به مدرسه‌ها می‌روم، بچه‌ها درباره‌ی تصویرهای کتاب‌ها می‌پرسند که «آیا شما از کامپیوتر استفاده می‌کنید؟» و وقتی می‌گویم «نه»، آن‌ها تعجب می‌کنند. [وقتی به مدرسه‌ها می‌روم] سعی می‌کنم اصل چند تا از کارهایم را با خودم ببرم و آن‌ها را مخصوصاً به بچه‌های بزرگ‌تر که توانایی درک مفهوم نقاشی اصلی را دارند، نشان می‌دهم. آن‌ها می‌گویند «نمی‌دانم چگونه این کار را کردی!» و به آن‌ها می‌گویم، «خوب این کار صبر زیادی می‌خواهد!» معمولاً حدود دو هفته طول می‌کشد تا یک تصویر را کامل کنم.

آیا هنوز اصل نقاشی‌های‌تان را دارید یا آن‌ها را به گالری‌ها می‌فروشید؟

البته همه‌ی نسخه‌های اصلی کارها به من برگردانده شده‌ و بیش‌ترشان را نگه ‌داشته‌ام. شماری از تصویرهای مجموعه کتاب مرسی واتسون، نوشته کیت دی کامیلو را فروخته‌ام، چون که تعدادشان زیاد است. گاهی تصویر کار شده‌ای را به کتابخانه یا حراجیِ خیریه اهدا می‌کنم. به‌تازگی یکی از نسخه‌های اصلی کتاب اگر اتومبیل بسازم را به یکی از دوستان پسرم که به‌تازگی ازدواج کرده، هدیه دادم. وقتی او کوچک‌تر بود و به خانه‌ی ما می‌آمد تا همبازی پسرم شود، همیشه به کارگاهم سر می‌زد و از من می‌پرسید روی چه پروژه‌ای کار می‌کنم، از این‌رو کارها را به او نشان می‌دادم. چند سال بعد، وقتی او بزرگ شد، از من پرسید «آیا هرگز به فروش اصلِ کارهای نقاشی‌تان فکر می‌کنید؟» به او گفتم بله، شاید این کار را انجام دهم.

یک سال بعد، وقتی فهمیدم که او نامزد کرده و ما را به مراسم عروسی‌اش دعوت کرده است، فکر کردم فرصت مناسبی است که بخشی از کارم را به او هدیه بدهم.

تصویرهای کتاب‌هایی را که خودم نوشته‌ام، نگه‌داری می‌کنم، زیرا اگر آن‌ها از بین بروند، دیگر از بین رفته‌اند. وقتی آن‌ها تمام فضای کارگاهم را اِشغال ‌کنند، فکر ‌کنم مجبورم به یک کلکسیون بفرستم یا فروش‌شان را آغاز کنم. اما اکنون آن‌ها به جانم بند هستند.

تابلوهای تصویرگری شده که کار می‌کنید، چه‌قدر بزرگ هستند؟

تمایل به کار با وضوح حدود 115 درصد دارم. این روش ساده‌تر است، زیرا برخی از جزئیات در تصویرگری بسیار کوچک هستند. اگر وضوح از 115 درصد بیش‌تر باشد، آن‌ها را می‌توانم رنگ کنم. صفحه تصویرگری 45 در 60 سانتی‌متر است (24 در 18 اینچ). با حاشیه سفیدی که پیرامون کارهایم می‌گذارم، تصویر واقعی حدود 54.5 در 37 سانتی‌متر (21.5 در 14.5 اینچ) وسعت دارد.

چون شما به‌طور کامل روی تابلوی تصویرگری با گواش بر پایه آب کار می‌کنید، اگر در تصویری که دو هفته روی آن کار کردید، اشتباهی انجام بدهید، چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ آیا راهی برای بازسازی آن هست یا همه چیز را باید از نو آغاز کنید؟

خوش‌بختانه بسیار کم کاری را خراب می‌کنم، اما گاهی اتفاق می‌افتد. موقع تصویرگری کتابِ اگر اتومبیل بسازم، مجبور شدم تصویر جلد و چند تصویر دیگر آن را دوباره انجام دهم. وقتی نقاشی صحنه‌ای را در فضای باز نقاشی می‌کنم، معمولاً ابتدا از پس‌زمینه آغاز می‌کنم که بیش‎‌تر آسمان است. آسمان پردردسر است، زیرا دوست دارم رنگ‌ها را از آبی تیره در بالا به کم‌رنگ‌ترین و تقریباً زرد در افق، با‌هم ترکیب کنم. باید با یک قلم‌موی بزرگ و مقدار زیادی آب، سریع کار انجام دهم. بسیار سریع آن را رنگ می‌کنم و سپس به‌معنای واقعی کلمه، دعا می‌کنم و در کارگاهم قدم می‌زنم و امیدوارم درست خشک شود. واقعا! در اولین کوششم برای تصویرگری روی جلد کتاب اگر اتومبیل بسازم، آسمانِ تصویر را خراب کردم و مجبور شدم از نو آن را نقاشی کنم. این چیز مهمی نبود، زیرا اولین کاری بود که نقاشی کردم. حالا اگر در تصویرگری اشتباه کنم، گواش بسیار بخشنده است، یا عیب‌های کارم را با رنگِ ضخیم‌تری می‌توانم بپوشانم، یا ناحیه‌ی خراب شده را با آب خیس کنم و دوباره رنگ‌ بزنم. به‌همین دلیل عاشق استفاده از گواش هستم که باعث می‌شود کارهایم خوب به نظر بیاید!

تایپوگرافی به‌کار رفته در متن «هتی و هادسون» را همه دوست داشتیم، آیا نوع قلم به‌کار رفته را خودتان انتخاب می‌کنید یا این کار از سوی طراح کتاب‌تان انجام می‌شود؟

من با «ان استات»[11] مدیر هنری انتشارات «کَندل‌ویک»[12] کار می‌کنم. استات فوق‌العاده است. همه‌ی کتاب‌هایی را که در کندلویک کار کرده‌ام، او طراحی کرده است و دید بسیار خوبی دارد. معمولاً این کار را به‌عهده او می‌گذارم. هرچند یک ماجرای خنده‌دار درباره‌ی «هتی و هادسون» دارم. استات خطی را برای عنوان روی جلد پیشنهاد کرده بود که فکر کردم کمی کارتونی است. به او گفتم می‌خواهم برای عنوان کتاب خطِ کمی جدی‌تری پیدا کنم. او وب‌سایتی را که برای انتخاب فونت استفاده می‌کرد، به من معرفی کرد و پیشنهاد داد به آن نگاهی بیاندازم. همه‌ی فونت‌ها را مرور کردم و چند نمونه پیدا کردم. او همه‌ی نمونه خط‌ها را رد کرد، اما من مرتب می‌گفتم: «نمی‌دانم آن را دوست دارم ... این را دوست دارم...» متوجه نشدم که چه‌طور یکی از نمونه‌هایی را که در نظر داشتم، همان خطی بود که او در نوبت اول آن را پیشنهاد کرده بود. او فقط گفت «خوب، پس ما همین را کار می‌کنیم». ولی بعداً گفت این همان فونتی بود که کار را با آن شروع کرده بودیم!

همه‌ی کتاب‌های پیشین شما به شعر است ولی هتی و هادسون داستانی است که به نثر نوشته شده، چرا در این کتاب از شعر دور شده‌اید؟

در واقع این کتاب مانند دیگر کتاب‌هایم، با شخصیت اصلی یک پسر آغاز شد. من آن را چندبار در قالب شعر نوشتم. داستان درباره پسری است به نام «هِنری»، تقریباً در همان سن «هتی» و کلِ ماجرا همین بود. ولی من واقعاً با شعر دست‌وپنجه نرم می‌کردم و آن را بارها و بارها نوشتم. نه‌تنها برای خودم، بلکه برای ویراستارم « جون پاوئرز»[13] در کندل ویک جالب نبود. ایده داستان را دوست داشتیم، اما چگونگی بیان آن چندان مناسب به‌نظر نم‌­رسید. به‌یاد دارم یک روز که از خواب بیدار شدم، انگار چیزی در من ظهور کرده بود: قرار نیست این کتاب یک کتاب شعر باشد. به همین دلیل است که با آن خیلی مشکل دارم. «جون» پیشنهاد داد چند صفحه را به نثر بنویسم و برایش بفرستم. این کار را کردم و او بلافاصله گفت: «این کتاب باید در این قالب نوشته شود.» با این که برایم دشوار بود، آن را دوباره نوشتم. هرگز پیش از آن به نثر ننوشته بودم. پس از سال‌ها شعر نوشتن و ساختاری که برای شعر دارید، که به بندهایی تقسیم می‌شود، و ممکن است در هر بخش سه یا چهار بند داشته باشید، و یا حتی در شمارش هجا این محدودیت‌ها را دارید. این تمام چیزی است که در شعر وجود دارد. اما ناگهان همه واژگان جهان بدون محدودیت و با این همه آزادی به شما داده می‌شود، که من را ترساند. اولین نسخه نوشته‌ام چارچوب اصلی کارم بود. آن را بسیار ساده و پراکنده نوشته بودم. فهمیدم که همه ریزه‌کاری‌ها و توصیف‌هایی را که در داستان تحرک ایجاد می‌کرد، حذف کرده‌ام. چندبار دیگر طول کشید اما سرانجام تأیید شد. نوشتن به نثر برایم بسیار دشوار بود.

در طراحی نیز هنگامی که هیچ مؤلفه‌ای وجود ندارد، طرحی که هیچ حرفی برای گفتن یا موضوعی خاص برای حل کردن ندارد، می‌تواند فلج‌کننده باشد.

بله، فلج‌کننده توصیف خوبی است. حتی طول یک جمله و عبارت، تا بیست، بیست‌وپنج واژه می‌تواند ادامه یابد! مجبور شدم به آن عادت کنم. در هر جمله به هفت واژه عادت داشتم. همه‌ی داستان‌هایم را به نظم نوشته بودم. می‌دانستم داستان چیست، اما برایم ترجمه از نظم به نثر کار پیچیده‌ای بود.

اکنون با داشتن این تجربه، فکر می‌کنید برای کتاب‌های آینده‌تان گرایش به انتخاب قالب نظم دارید یا نثر؟

بله، به این موضوع فکر می‌کنم. داستان هتی و هادسون بسیار متفاوت از کتاب‌های دیگرم بود، به‌همین دلیل نظم در این کتاب کاربرد نداشت. کتاب‌های دیگرم مقدار زیادی طنز در خودشان دارند. در اولین کتاب‌هایم، یعنی مجموعه کتاب‌های آقای مگی، او گرفتار دردسر‌های خطرناکی می‌شود. بنابراین به نظرم به نظم نوشتن، همه چیز را آسان می‌کند. این یک ماجراجویی بازی‌گوشانه و خطرناک بود. هنگامی که برای نخستین‌بار هتی و هادسون را نوشتم، کوشیدم آن را به نظم بنویسم. به نظر می‌رسید که موضوعی جدی را با شوخ‌طبعی می‌نویسم، که کاملاً اشتباه بود. اصلا کارایی نداشت. اما اگر داستان دیگری می‌نوشتم که پیام یا داستانی صمیمانه داشت، احتمالاً به قالب نثر برمی‌گردم؛ و اگر قرار بود یک داستان دیوانه‌وار، مضحک و احمقانه بنویسم، به نظم برمی‌گردم.

بنابراین نظم لحنی متفاوت به شما ارائه می‌دهد.

قطعاً؛ مانند کتاب «کشتی سیرک»[14] که بخش‌هایی از آن جدی و بخش‌های دیگرش خنده‌دار است. آن را به نظم نوشتم، اما کمی متفاوت بود زیرا داستان در سال 1830 اتفاق افتاد و حس تاریخی داشت. به آواز پاروزنان، آهنگ‌های قدیمی ملوان‌ها فکر می‌کردم، بنابراین تقریباً کل کتاب را  با روشی که آن را نوشتم، می‌توانید بخوانید. فکر می‌کنم داستان قطعاً نظم یا نثر بودن را خودش دیکته می‌کند. این موضوع را فقط درباره‌ی این کتاب مجبور شدم، کشف کنم. که البته مدتی طول کشید.

پیام شما را درباره‌ی پذیرش و داوری نکردن برپایه ظاهر، در «هتی و هادسون» دوست داریم. آیا علت ویژه‌ای باعث شد از آن به‌عنوان پیام در این کتاب بهره ببرید؟

بله. این درس را در زندگی خودم آموختم، پیش از این که کتاب بنویسم، به‌عنوان تصویرگر و مدیر هنری در یک شرکت کوچک کارت تبریک کار می‌کردم. نگهبان شرکت مرد جوانی بود که با یکی از همکارانم ازدواج کرده بود. وقتی برای نخستین‌بار کارم را آن‌جا آغاز کردم، از ترس او داشتم می‌مُردم. او مردی درشت، تنومند، که البته چاق نبود، اما قد بلند، با ریشی پُر و موهای بلند بود. او سوار موتورسیکلت می‌شد و کت چرم مشکی می‌پوشید. من با یک پیراهن جودانه و شلوار کتان کشدار می‌توانم به‌یاد بیاورم که واقعا از او ترسیده بودم. وقتی شناختمش، او تنها شیرین‌ترین مردی بود که تا به حال دیده‌ام. او خلاق و هنرمند بود، هر سال کارت‌های کریسمس را خودش درست می‌کرد و همچنین شاعر بود. پسر فوق‌العاده‌ای بود، بزرگ‌ترین عروسک خرسی که می‌توانید در زندگی‌تان بشناسید. او واقعاً به من درس بزرگی داد. بنابراین هنگامی که داشتم داستان را می‌نوشتم به «جیم (اسمش جیم بود)  فکر می‌کردم. داوری نکردن برپایه ظاهر یک پیام واقعاً مهم است.

شخصیت قوی که با «هتی» خلق کردید، می‌تواند توجه پسرها را جلب کند و «هادسون» نیز برای دخترها جذاب باشد؛ آیا هنگام آفرینش یک کتاب، ضروری می‌دانید شخصیت‌هایی بیافرینید که پسرها و دخترها را جذب خود کنند؟

بله، درباره‌اش فکر می‌کنم. یکی از مواردی که در هتی و هادسون تغییر دادم، این بود که محوریت داستان را از پسری به نام هنری، به دختری به نام هتی تغییر بدهم. همیشه دوست داشتم با محوریت یک دختر داستان بنویسم. همیشه دخترها در مدارس از من می‌پرسیدند: «کی کتاب دیگری می‌نویسید؟... کتابی با شخصیت اصلی یک دختر بنویسید.» بنابراین می‌دانستم که سرانجام چنین کاری را خواهم کرد. اما این کار با یک پسر و یک هیولا آغاز شد. فکر می‌کردم که پسرها جذب این هیولا می‌شوند، و اگر بتوانم دختری را به داستانم بیاورم، دخترها می‌توانند با او ارتباط برقرار کنند. فکر کردم این کتاب برای معرفی زن به‌عنوان شخصیت اصلی مناسب است. وقتی برای نخستین‌بار شروع به نوشتن کتاب کردم، شخصی موضوعی را به من گفت که واقعاً مرا رنجاند: دخترها ممکن است کتاب‌هایی را بخوانند که یک پسر شخصیت اصلی آن‌‌ها باشد، اما پسرها کتاب‌هایی را که یک دختر شخصیت اصلی آن‌ها است، نمی‌خوانند. مطمئن نیستم که این گفته درست باشد، اما من را آزرده کرده است. احتمالاً به همین دلیل است که همیشه شخصیت‌های اصلی داستان‌هایم را یک مرد یا پسر می‌گذارم. حتی شاید اعتباری نداشته باشد. بنابراین ممکن است شخصیت‌های دختر بیش‌تری را در کتاب‌هایم آزمایش کنم؛ جالب است.

برای شما جالب خواهد بود که بدانید پسرها چگونه به «هتی» پاسخ می‌دهند، شخصیتی با این توانایی و بانویی رهبر.

بله. هتی دقیقاً به دریاچه می‌رود و اکتشاف می‌کند. در واقع فکر کردم کارهایی را که او در این کتاب انجام می‌دهد، من نمی‌توانم انجام بدهم! من به اندازه‌ی کافی شجاع نیستم که شب دزدکی حرکت کنم، زیر دریاچه بروم، با یک هیولای غول‌پیکر رو‌به‌رو شوم... ؛ من دل انجام دادن این کارها را ندارم. این واقعیت که او شجاع است، و همه این‌ها را برعهده دارد، دوست دارم. او واقعاً تحت تأثیر این دوستی نهفته است.

کتاب‌های دلخواه شما در دوران کودکی کدام است؟ آیا هنوز نسخه‌ای از آن‌ها را در اختیار دارید؟

بله. به همه گفته‌ام كه دو نفر تأثير بزرگی در كارهایم دارند. آن‌ها نویسندگانی بودند که از بچگی دوست‌شان داشتم. «دکتر زوس»[15] در نوشتنم مؤثر بود، من عاشق کتاب‌های او هستم، هنوز هم کتاب‌هایش را دوست دارم. فکر می‌کنم این یکی از دلایلی است که به نوشتن شعر رو آوردم. عاشق موسیقیایی و ریتم کتاب‌های او، و این‌که لذت خواندن آن‌ها و شنیدن‌شان چه‌قدر سرگرم کننده است، هستم. دکتر زوس تأثیر فراوانی در من داشت. دیگری «رابرت مکلاسکی»[16] است، که شاید بیش‌تر در زمینه‌ی تصویرگری روی من تأثیر داشته است. رابرت مکلاسکی نیمه دوم زندگی‌اش را در جزیره‌ای در سواحل «ماین» زندگی می‌کرد. تصویرهای او حس چنین مکانی را دارند و ریزه‌کاری‌های فراوانی دارند. شخصیت‌های او چنان تجلی عالی دارند که اشاره‌ها و حرکات او باورکردنی نیست. فقط به نقاشی‌های او از اردک‌ها در «برای جوجه اردک‌ها راه را باز کنید»[17]نگاه کنید. فکر می‌کنم که او از مداد رنگی مومی لیتوگرافی برای این تصویرگری استفاده کرده است و کار خط، عبارات، شخصیت‌ها بسیار زیبا است. او مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. سال گذشته نمایشگاهی در «موزه‌ اریک کارل» برگزار شد که برخی از نقاشی‌های اولیه او در آن‌جا بود. طرح‌های او بسیار عالی هستند.

در کتاب «تمشکی برای سام»[18]، شخصیت اصلی داستان دختری است که در «مِین» آمریکا، روبه‌روی خرس غول‌پیکری قرار می‌گیرد.

نخستین کتابم به نام «اعماق دریا همراه با آقای مگی»، ادای احترام مستقیم به رابرت مکلاسکی برای یکی از تصویرگری‌هایش بود. کتاب «برت داو، مردی در اعماق آب»[19] را داشتم، که فکر می‌کنم آخرین کتابی است که او کار کرد؛ داستان درباره‌ی مردی است که برای ماهیگیری به دریا می‌رود و به‌طور اتفاقی یک نهنگ به قلابش می‌افتد. یک تصویر در کتاب «برت داو» است که در آن همه‌ی نهنگ‌ها از سوراخ‌های تنفسی‌شان آب می‌پاشند و «برت» در حال تماشای رفتن آن‌ها به دوردست‌ها است. من تصویری بسیار نزدیک به آن را در «اعماق دریا همراه با آقای مگی» کار کردم، هنگامی که همه‌ی نهنگ‌ها بیرون می‌روند و او کلاهش را برمی‌دارد و تکان می‌دهد.

این نوعی ادای احترام شما به او است؟

بله. کتاب‌های دیگرم، اگر اتومبیل بسازم و اگر خانه بسازم، بیش‌تر ادای احترامی به دکتر زوس است. آن‌ها برپایه شیوه‌ای بودند که دکتر زوس در بسیاری از کتاب‌های خود از آن بهره برده است. دکتر زوس کار را با شخصیت اصلی آغاز می‌کند و تصور می‌کند در یک وضعیت ویژه، او چه کاری انجام می‌دهد. سپس هر صفحه کتاب خودبه‌خود به یک داستان تبدیل می‌شود، او می‌سازد و می‌سازد تا به این اوج بزرگ می‌رسد و با درک این که همه چیز در تصورات او بوده است، داستان پایان می‌یابد. دکتر زوس این کار را به‌طور ویژه در کتاب‌های «اگر باغ وحش دست من بود»[20] و «اگر سیرک دست من بود»[21] انجام داده است. این کار با یک کودک در محوطه‌ی خالی پشت فروشگاه مواد غذایی آغاز می‌شود و زوس در هر صفحه کتاب، همه‌ی کارهای مختلف سیرک را که کودک انجام می‌دهد، تصور می‌کند و بیش‌تر و بیش‌تر هیجان‌انگیز می‌شود. سپس او به همان جایی که هنوز در محوطه خالی ایستاده است، بازمی‌گردد. من از این شیوه برای دو کتاب اگر اتومبیل بسازم و اگر خانه بسازم، بهره برده‌ام. بسیاری از بچه‌ها به من گفته‌اند که به این شیوه علاقه‌مند هستند.

آیا شما هیچ نوع دفتر طراحی در ‌دسترس‌تان را نگه می‌دارید؟

نه هرگز؛ واقعاً دفتر طراحی نداشته‌ام. بسیاری از تصویرگران را می‌شناسم که این کار را انجام می‌دهند. همسرم یک کتاب هنری به من داد که مربوط به تصویرگران و صفحه‌هایی از دفترهای طراحی‌شان بود. نگاه کردن به آن خیلی جالب بود، اما من این کار را نمی‌کنم. حدس می‌زنم به این دلیل است که بیش‌تر روزهایم را پشت میز نقاشی‌ام می‌نشینم و در تمام طول روز نقاشی می‌کنم. من تکه کاغذهای اطراف خانه، کنار تختم را نگه می‌دارم، بنابراین اگر طرحی یا ایده‌ای برای یک کتاب به ذهنم بیاید، فوراً همه چیز را یادداشت می‌کنم. تکه‌ کاغذهایی برای یادداشت هست اما یک دفتر طراحی را نگه نمی‌دارم.

آیا برای آینده پروژه‌ی کتاب تصویری دارید که با خوانندگان در میان بگذارید؟

من اکنون کتاب «حتی هیولاها هم به خواب نیاز دارند»[22] نوشته «لیزا ویلر»[23] را تصویرگری می‌کنم. این مجموعه کتاب، دو جلدی است و عنوان کتاب دیگر آن «حتی هیولاها هم به مدرسه می‌روند»[24] است. همچنین در حال نوشتن دو کتاب دیگر هستم. پروژه‌ای که وقت‌گیر و هیجان‌انگیز است!

از شما برای در میان گذاشتن روند کاری و خلاقیت‌های‌تان سپاسگزارم.

معرفی کتاب «اگر خانه بسازم»

نویسنده کریس وَن دوسن، ترجمه محمدرضا قاسمی، نشر هیرمند.

«جک» شخصیت اصلی داستان و مخترع شجاع، پس از «اگر اتومبیل بسازم»، برای آغاز یک طراحی نو - خانه رؤیاهایش – دوباره بازگشته است. ون دوسن ایده‌های را که نگاهی به آینده دارد، با امضای خودش، یعنی کار با رنگ‌های گواش که حس نوستالژی دارد، درهم آمیخته و به خوانندگانش تخیل شعر گونه‌ای را همراه با بلندخوانی می‌بخشد.

معرفی کتاب «اگر مدرسه بسازم»

نویسنده کریس وَن دوسن، ترجمه محمدرضا قاسمی، نشر هیرمند.

در یکی دیگر از کتاب‌های شعر کودکانه مجموعه «اگر ... بسازم» ون دوسن، جک ایده‌های بزرگی برای نسخه خود از مدرسه ایده‌ال دارد. کودکان مدرسه‌ای با خلاقیت‌های جک، تصویرهای رنگارنگ و مصور که امضای دهه پنجاه ون دوسن است، می‌توانند ماجراجویی کنند. و شاید آن‌ها با چند پیشنهاد عجیب‌وغریب از خودشان با جک همراه شوند!

 

[1] Chris Van Dusen

[2] Down to the Sea with Mr. Magee

[3] .A Camping Spree with Mr. Magee.

[4] .Learning to Ski with Mr. Magee.

[5] .If I Built a Car.

[6] .If I Built a House.

[7] .Hattie & Hudson.

[8] .Mercy Watson.

[9] .Kate DiCamillo.

[10] .Camden, Maine.

[11] .Ann Stott.

[12] .Candlewick.

[13] .Joan Powers.

[14] The Circus Ship

[15] . Dr. Seuss، «تئودور سوس گایزل»، نامدار به «دکتر زوس»، متولد ۱۹۰۴ - درگذشته ۱۹۹۱م.، داستان‌نویس کودکان، شاعر، کارتونیست، تصویرگر و انیماتور آمریکایی. م.

[16] .Robert McCloskey، متولد 1914 – درگذشته 2003م.

[17] .Make Way for Ducklings، این کتاب را «محمود امینی» به فارسی ترجمه و نخستین‌بار انتشارات «شگفت» آن را در سال 1398 چاپ و منتشر کرده است. م.

[18] .Blueberries for Sal. این کتاب را «فهیمه شاه‌وردی» به فارسی ترجمه و نخستین‌بار انتشارات «مفتاح حکیم» آن را در سال 1397 چاپ و منتشر کرده است. م.

[19] .Burt Dow, Deep-Water Man.

[20] .If I Ran the Zoo، این کتاب را «رضی هیرمندی» ترجمه و نخستین‌بار «انتشارات گام» آن را در سال 1390 چاپ و منتشر کرده است. م.

[21] .If I Ran the Circus، این کتاب را «رضی هیرمندی» ترجمه و نخستین‌بار «انتشارات افق، کتاب‌های فندق» در سال 1385 آن را چاپ و منتشر کرده است. م.

[22] .Even Monsters Need to Sleep.

[23] .Lisa Wheeler.

[24] .Even Monsters Go to School.

 
Submitted by skyfa on

نخستین کتابی که «کریس وَن دوسن»[1] نوشت و تصویرگری کرد، «اعماق دریا همراه با آقای مگی»[2] نام داشت. از او همچنین مجموعه‌ی پُرطرفدار «اردوی شاد همراه با آقای مگی»[3]و «آموزش اسکی همراه با آقای مگی»[4]منتشر شده است. او کارش را با مجموعه‌ی دو جلدی «اگر اتومبیل بسازم»[5] و«اگر خانه بسازم»[6] و با امضای خودش یعنی متنهای باقافیه و تصویرهای یکپارچه ادامه داد. تازه‌ترین و نخستین کتاب او به نثر، «هتی و هادسون»[7] نام دارد.

وَن دوسن همچنین مجموعه کتاب فصل‌فصل «مرسی واتسون»[8]، نوشته «کیت دی کامیلو»[9] را برای خوانندگان خردسال، تصویرگری کرده است.

اکنون ون دوسن در «کَمدن» ایالت «مِین»[10] آمریکا زندگی و کار می‌کند.

شما تنها با رنگ گواش نقاشی می‌کنید که این روزها در دنیای دیجیتال کاملاً غیر عادی است، چه چیزی باعث شد نقاشی با گواش را به کار با رایانه ترجیح بدهید؟

به‌طور کلی پاسخِ این پرسش کوتاه است: احساس نمی‌کنم مهارت کافی در زمینه‌ی کار با رایانه داشته باشم. یکی از دوستان تصویرگرم به من گفت که «با برنامه‌ی نرم‌افزار فتوشاپ مقدار زیادی در وقت می‌توانی صرفه‌جویی کنی. روی پس‌زمینه‌ها کلیک کنی، رنگ‌ها را تغییر دهی و...». نرم‌افزار فتوشاپ را خریدم، اما آن را زیاد به‌کار نبردم. تصمیم گرفتم تنها با رنگ گواش کار کنم. کار تصویرگری‌ام را با رنگ گواش آغاز کردم. حتی در کارهای ویرایشیام، پیش از کار در زمینه کتاب‌های تصویری‌ام، از آن بهره می‌بُردم. رنگ گواش صحنه‌ها را بسیار خوب بازسازی می‌کند. رنگ‌ گواشی که با آن نقاشی می‌کنید، دقیقاً همان رنگ‌هایی است که هنگام چاپ شدن کار می‌بینید. در کار دیجیتالی، رنگ‌ها هنگام چاپ ممکن است تغییر کند و ناامید کننده باشد. این نخستین دلیلی است که چرا با رنگ گواش کارم را آغاز کردم. طی سال‌ها، به تجربه‌ام در کار با گواش ادامه دادم. رنگ گواش را به روش‌های گوناگون می‌توانید به‌کار بگیرید.

نقاشی با گواش بر پایه‌ی آب است، از این رو با استفاده از آب بیش‌تر، لکه‌های رنگ را می‌توانید رقیق کنید و زمینه‌های بزرگِ تصویر را به‌دست آورید؛ و با آب کم‌تر، لایه‌های دیگری می‌توانید پدید بیاورید. حتی رنگ گواش را با مسواک می‌توانید بر روی کار بپاشید. به‌کارگیری رنگ گواش جالب است و به‌سرعت خشک می‌شود. واقعاً کار با گواش لذت‌بخش است.

«گواش، آبرنگ مات است»، این تعریف من از رنگ گواش است. رنگ‌های ویژه‌ای هست که برای سطحی بزرگ می‌توانید انتخاب کنید که کاملاً یکدست و بدون ماندن رد قلم‌مو، خشک شود. این که دیده نمی‌شود رد قلم‌مو از کجا آغاز و در کجا متوقف شده، این زمینه‌ی کار کامل از رنگ گواش است. گواش واقعاً خوب است، به‌خصوص هنگامی که می‌کوشم روی تصویرهای روشن و زنده کار کنم که نگاهی به گذشته‌ها دارد. رنگ‌های گواشم را در بشقاب‌های پلاستیکی ارزان‌قیمت که به‌عنوان پالت به‌کار می‌برم، مخلوط می‌کنم. در تمام مدتی که تصویرگری یک کتاب را انجام می‌دهم، رنگ‌های ساخته شده [برای کارم] را نگه‌داری می‌کنم. فقط کمی آب روی آن‌ها می‌ریزم تا دوباره از رنگ‌ها در کل تصویرهای کتاب استفاده کنم. به‌کارگیری از شیوه‌ی پالت، رنگ‌ها را در همه‌ی تصویرهای یک کتاب ثابت نگه می‌دارد. معمولاً وقتی تصویرگری کتابی را به پایان می‌برم، حدود سی تا پنجاه بشقاب پلاستیکی رنگ آماده در کارگاهم دارم. با یک نشانگر کنار هر بشقاب پلاستیکی را برچسب می‌زنم: رنگ پوست شماره یک... . این نقاشی کردن با عدد و شماره نیست، بلکه به ثبات رنگ در کار کمک می‌کند. من در ثبات و پیگیری جدی‌ام. همیشه می‌ترسم کسی چیزی را در تصویرهایم پیدا کند و بگوید، «هی می‌دانی، این با آخرین تصویر مطابقت ندارد.» از این‌رو می‌کوشم آن رنگ‌ها را حفظ کنم!

شاید مردم فکر کنند تصویرسازی‌های شما دیجیتالی کار شده، زیرا رنگ‌های تصویرهای‌تان بسیار زنده، ثابت و یکدست است. در تصویرها نه ضربه‌ی قلم‌مو را می‌بینید نه رد آن را، یا هر نشانه‌ای که گویای نقاشی کردن با آبرنگ است یا با دست باشد.

بله، به‌خصوص بچه‌ها! وقتی به مدرسه‌ها می‌روم، بچه‌ها درباره‌ی تصویرهای کتاب‌ها می‌پرسند که «آیا شما از کامپیوتر استفاده می‌کنید؟» و وقتی می‌گویم «نه»، آن‌ها تعجب می‌کنند. [وقتی به مدرسه‌ها می‌روم] سعی می‌کنم اصل چند تا از کارهایم را با خودم ببرم و آن‌ها را مخصوصاً به بچه‌های بزرگ‌تر که توانایی درک مفهوم نقاشی اصلی را دارند، نشان می‌دهم. آن‌ها می‌گویند «نمی‌دانم چگونه این کار را کردی!» و به آن‌ها می‌گویم، «خوب این کار صبر زیادی می‌خواهد!» معمولاً حدود دو هفته طول می‌کشد تا یک تصویر را کامل کنم.

آیا هنوز اصل نقاشی‌های‌تان را دارید یا آن‌ها را به گالری‌ها می‌فروشید؟

البته همه‌ی نسخه‌های اصلی کارها به من برگردانده شده‌ و بیش‌ترشان را نگه ‌داشته‌ام. شماری از تصویرهای مجموعه کتاب مرسی واتسون، نوشته کیت دی کامیلو را فروخته‌ام، چون که تعدادشان زیاد است. گاهی تصویر کار شده‌ای را به کتابخانه یا حراجیِ خیریه اهدا می‌کنم. به‌تازگی یکی از نسخه‌های اصلی کتاب اگر اتومبیل بسازم را به یکی از دوستان پسرم که به‌تازگی ازدواج کرده، هدیه دادم. وقتی او کوچک‌تر بود و به خانه‌ی ما می‌آمد تا همبازی پسرم شود، همیشه به کارگاهم سر می‌زد و از من می‌پرسید روی چه پروژه‌ای کار می‌کنم، از این‌رو کارها را به او نشان می‌دادم. چند سال بعد، وقتی او بزرگ شد، از من پرسید «آیا هرگز به فروش اصلِ کارهای نقاشی‌تان فکر می‌کنید؟» به او گفتم بله، شاید این کار را انجام دهم.

یک سال بعد، وقتی فهمیدم که او نامزد کرده و ما را به مراسم عروسی‌اش دعوت کرده است، فکر کردم فرصت مناسبی است که بخشی از کارم را به او هدیه بدهم.

تصویرهای کتاب‌هایی را که خودم نوشته‌ام، نگه‌داری می‌کنم، زیرا اگر آن‌ها از بین بروند، دیگر از بین رفته‌اند. وقتی آن‌ها تمام فضای کارگاهم را اِشغال ‌کنند، فکر ‌کنم مجبورم به یک کلکسیون بفرستم یا فروش‌شان را آغاز کنم. اما اکنون آن‌ها به جانم بند هستند.

تابلوهای تصویرگری شده که کار می‌کنید، چه‌قدر بزرگ هستند؟

تمایل به کار با وضوح حدود 115 درصد دارم. این روش ساده‌تر است، زیرا برخی از جزئیات در تصویرگری بسیار کوچک هستند. اگر وضوح از 115 درصد بیش‌تر باشد، آن‌ها را می‌توانم رنگ کنم. صفحه تصویرگری 45 در 60 سانتی‌متر است (24 در 18 اینچ). با حاشیه سفیدی که پیرامون کارهایم می‌گذارم، تصویر واقعی حدود 54.5 در 37 سانتی‌متر (21.5 در 14.5 اینچ) وسعت دارد.

چون شما به‌طور کامل روی تابلوی تصویرگری با گواش بر پایه آب کار می‌کنید، اگر در تصویری که دو هفته روی آن کار کردید، اشتباهی انجام بدهید، چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ آیا راهی برای بازسازی آن هست یا همه چیز را باید از نو آغاز کنید؟

خوش‌بختانه بسیار کم کاری را خراب می‌کنم، اما گاهی اتفاق می‌افتد. موقع تصویرگری کتابِ اگر اتومبیل بسازم، مجبور شدم تصویر جلد و چند تصویر دیگر آن را دوباره انجام دهم. وقتی نقاشی صحنه‌ای را در فضای باز نقاشی می‌کنم، معمولاً ابتدا از پس‌زمینه آغاز می‌کنم که بیش‎‌تر آسمان است. آسمان پردردسر است، زیرا دوست دارم رنگ‌ها را از آبی تیره در بالا به کم‌رنگ‌ترین و تقریباً زرد در افق، با‌هم ترکیب کنم. باید با یک قلم‌موی بزرگ و مقدار زیادی آب، سریع کار انجام دهم. بسیار سریع آن را رنگ می‌کنم و سپس به‌معنای واقعی کلمه، دعا می‌کنم و در کارگاهم قدم می‌زنم و امیدوارم درست خشک شود. واقعا! در اولین کوششم برای تصویرگری روی جلد کتاب اگر اتومبیل بسازم، آسمانِ تصویر را خراب کردم و مجبور شدم از نو آن را نقاشی کنم. این چیز مهمی نبود، زیرا اولین کاری بود که نقاشی کردم. حالا اگر در تصویرگری اشتباه کنم، گواش بسیار بخشنده است، یا عیب‌های کارم را با رنگِ ضخیم‌تری می‌توانم بپوشانم، یا ناحیه‌ی خراب شده را با آب خیس کنم و دوباره رنگ‌ بزنم. به‌همین دلیل عاشق استفاده از گواش هستم که باعث می‌شود کارهایم خوب به نظر بیاید!

تایپوگرافی به‌کار رفته در متن «هتی و هادسون» را همه دوست داشتیم، آیا نوع قلم به‌کار رفته را خودتان انتخاب می‌کنید یا این کار از سوی طراح کتاب‌تان انجام می‌شود؟

من با «ان استات»[11] مدیر هنری انتشارات «کَندل‌ویک»[12] کار می‌کنم. استات فوق‌العاده است. همه‌ی کتاب‌هایی را که در کندلویک کار کرده‌ام، او طراحی کرده است و دید بسیار خوبی دارد. معمولاً این کار را به‌عهده او می‌گذارم. هرچند یک ماجرای خنده‌دار درباره‌ی «هتی و هادسون» دارم. استات خطی را برای عنوان روی جلد پیشنهاد کرده بود که فکر کردم کمی کارتونی است. به او گفتم می‌خواهم برای عنوان کتاب خطِ کمی جدی‌تری پیدا کنم. او وب‌سایتی را که برای انتخاب فونت استفاده می‌کرد، به من معرفی کرد و پیشنهاد داد به آن نگاهی بیاندازم. همه‌ی فونت‌ها را مرور کردم و چند نمونه پیدا کردم. او همه‌ی نمونه خط‌ها را رد کرد، اما من مرتب می‌گفتم: «نمی‌دانم آن را دوست دارم ... این را دوست دارم...» متوجه نشدم که چه‌طور یکی از نمونه‌هایی را که در نظر داشتم، همان خطی بود که او در نوبت اول آن را پیشنهاد کرده بود. او فقط گفت «خوب، پس ما همین را کار می‌کنیم». ولی بعداً گفت این همان فونتی بود که کار را با آن شروع کرده بودیم!

همه‌ی کتاب‌های پیشین شما به شعر است ولی هتی و هادسون داستانی است که به نثر نوشته شده، چرا در این کتاب از شعر دور شده‌اید؟

در واقع این کتاب مانند دیگر کتاب‌هایم، با شخصیت اصلی یک پسر آغاز شد. من آن را چندبار در قالب شعر نوشتم. داستان درباره پسری است به نام «هِنری»، تقریباً در همان سن «هتی» و کلِ ماجرا همین بود. ولی من واقعاً با شعر دست‌وپنجه نرم می‌کردم و آن را بارها و بارها نوشتم. نه‌تنها برای خودم، بلکه برای ویراستارم « جون پاوئرز»[13] در کندل ویک جالب نبود. ایده داستان را دوست داشتیم، اما چگونگی بیان آن چندان مناسب به‌نظر نم‌­رسید. به‌یاد دارم یک روز که از خواب بیدار شدم، انگار چیزی در من ظهور کرده بود: قرار نیست این کتاب یک کتاب شعر باشد. به همین دلیل است که با آن خیلی مشکل دارم. «جون» پیشنهاد داد چند صفحه را به نثر بنویسم و برایش بفرستم. این کار را کردم و او بلافاصله گفت: «این کتاب باید در این قالب نوشته شود.» با این که برایم دشوار بود، آن را دوباره نوشتم. هرگز پیش از آن به نثر ننوشته بودم. پس از سال‌ها شعر نوشتن و ساختاری که برای شعر دارید، که به بندهایی تقسیم می‌شود، و ممکن است در هر بخش سه یا چهار بند داشته باشید، و یا حتی در شمارش هجا این محدودیت‌ها را دارید. این تمام چیزی است که در شعر وجود دارد. اما ناگهان همه واژگان جهان بدون محدودیت و با این همه آزادی به شما داده می‌شود، که من را ترساند. اولین نسخه نوشته‌ام چارچوب اصلی کارم بود. آن را بسیار ساده و پراکنده نوشته بودم. فهمیدم که همه ریزه‌کاری‌ها و توصیف‌هایی را که در داستان تحرک ایجاد می‌کرد، حذف کرده‌ام. چندبار دیگر طول کشید اما سرانجام تأیید شد. نوشتن به نثر برایم بسیار دشوار بود.

در طراحی نیز هنگامی که هیچ مؤلفه‌ای وجود ندارد، طرحی که هیچ حرفی برای گفتن یا موضوعی خاص برای حل کردن ندارد، می‌تواند فلج‌کننده باشد.

بله، فلج‌کننده توصیف خوبی است. حتی طول یک جمله و عبارت، تا بیست، بیست‌وپنج واژه می‌تواند ادامه یابد! مجبور شدم به آن عادت کنم. در هر جمله به هفت واژه عادت داشتم. همه‌ی داستان‌هایم را به نظم نوشته بودم. می‌دانستم داستان چیست، اما برایم ترجمه از نظم به نثر کار پیچیده‌ای بود.

اکنون با داشتن این تجربه، فکر می‌کنید برای کتاب‌های آینده‌تان گرایش به انتخاب قالب نظم دارید یا نثر؟

بله، به این موضوع فکر می‌کنم. داستان هتی و هادسون بسیار متفاوت از کتاب‌های دیگرم بود، به‌همین دلیل نظم در این کتاب کاربرد نداشت. کتاب‌های دیگرم مقدار زیادی طنز در خودشان دارند. در اولین کتاب‌هایم، یعنی مجموعه کتاب‌های آقای مگی، او گرفتار دردسر‌های خطرناکی می‌شود. بنابراین به نظرم به نظم نوشتن، همه چیز را آسان می‌کند. این یک ماجراجویی بازی‌گوشانه و خطرناک بود. هنگامی که برای نخستین‌بار هتی و هادسون را نوشتم، کوشیدم آن را به نظم بنویسم. به نظر می‌رسید که موضوعی جدی را با شوخ‌طبعی می‌نویسم، که کاملاً اشتباه بود. اصلا کارایی نداشت. اما اگر داستان دیگری می‌نوشتم که پیام یا داستانی صمیمانه داشت، احتمالاً به قالب نثر برمی‌گردم؛ و اگر قرار بود یک داستان دیوانه‌وار، مضحک و احمقانه بنویسم، به نظم برمی‌گردم.

بنابراین نظم لحنی متفاوت به شما ارائه می‌دهد.

قطعاً؛ مانند کتاب «کشتی سیرک»[14] که بخش‌هایی از آن جدی و بخش‌های دیگرش خنده‌دار است. آن را به نظم نوشتم، اما کمی متفاوت بود زیرا داستان در سال 1830 اتفاق افتاد و حس تاریخی داشت. به آواز پاروزنان، آهنگ‌های قدیمی ملوان‌ها فکر می‌کردم، بنابراین تقریباً کل کتاب را  با روشی که آن را نوشتم، می‌توانید بخوانید. فکر می‌کنم داستان قطعاً نظم یا نثر بودن را خودش دیکته می‌کند. این موضوع را فقط درباره‌ی این کتاب مجبور شدم، کشف کنم. که البته مدتی طول کشید.

پیام شما را درباره‌ی پذیرش و داوری نکردن برپایه ظاهر، در «هتی و هادسون» دوست داریم. آیا علت ویژه‌ای باعث شد از آن به‌عنوان پیام در این کتاب بهره ببرید؟

بله. این درس را در زندگی خودم آموختم، پیش از این که کتاب بنویسم، به‌عنوان تصویرگر و مدیر هنری در یک شرکت کوچک کارت تبریک کار می‌کردم. نگهبان شرکت مرد جوانی بود که با یکی از همکارانم ازدواج کرده بود. وقتی برای نخستین‌بار کارم را آن‌جا آغاز کردم، از ترس او داشتم می‌مُردم. او مردی درشت، تنومند، که البته چاق نبود، اما قد بلند، با ریشی پُر و موهای بلند بود. او سوار موتورسیکلت می‌شد و کت چرم مشکی می‌پوشید. من با یک پیراهن جودانه و شلوار کتان کشدار می‌توانم به‌یاد بیاورم که واقعا از او ترسیده بودم. وقتی شناختمش، او تنها شیرین‌ترین مردی بود که تا به حال دیده‌ام. او خلاق و هنرمند بود، هر سال کارت‌های کریسمس را خودش درست می‌کرد و همچنین شاعر بود. پسر فوق‌العاده‌ای بود، بزرگ‌ترین عروسک خرسی که می‌توانید در زندگی‌تان بشناسید. او واقعاً به من درس بزرگی داد. بنابراین هنگامی که داشتم داستان را می‌نوشتم به «جیم (اسمش جیم بود)  فکر می‌کردم. داوری نکردن برپایه ظاهر یک پیام واقعاً مهم است.

شخصیت قوی که با «هتی» خلق کردید، می‌تواند توجه پسرها را جلب کند و «هادسون» نیز برای دخترها جذاب باشد؛ آیا هنگام آفرینش یک کتاب، ضروری می‌دانید شخصیت‌هایی بیافرینید که پسرها و دخترها را جذب خود کنند؟

بله، درباره‌اش فکر می‌کنم. یکی از مواردی که در هتی و هادسون تغییر دادم، این بود که محوریت داستان را از پسری به نام هنری، به دختری به نام هتی تغییر بدهم. همیشه دوست داشتم با محوریت یک دختر داستان بنویسم. همیشه دخترها در مدارس از من می‌پرسیدند: «کی کتاب دیگری می‌نویسید؟... کتابی با شخصیت اصلی یک دختر بنویسید.» بنابراین می‌دانستم که سرانجام چنین کاری را خواهم کرد. اما این کار با یک پسر و یک هیولا آغاز شد. فکر می‌کردم که پسرها جذب این هیولا می‌شوند، و اگر بتوانم دختری را به داستانم بیاورم، دخترها می‌توانند با او ارتباط برقرار کنند. فکر کردم این کتاب برای معرفی زن به‌عنوان شخصیت اصلی مناسب است. وقتی برای نخستین‌بار شروع به نوشتن کتاب کردم، شخصی موضوعی را به من گفت که واقعاً مرا رنجاند: دخترها ممکن است کتاب‌هایی را بخوانند که یک پسر شخصیت اصلی آن‌‌ها باشد، اما پسرها کتاب‌هایی را که یک دختر شخصیت اصلی آن‌ها است، نمی‌خوانند. مطمئن نیستم که این گفته درست باشد، اما من را آزرده کرده است. احتمالاً به همین دلیل است که همیشه شخصیت‌های اصلی داستان‌هایم را یک مرد یا پسر می‌گذارم. حتی شاید اعتباری نداشته باشد. بنابراین ممکن است شخصیت‌های دختر بیش‌تری را در کتاب‌هایم آزمایش کنم؛ جالب است.

برای شما جالب خواهد بود که بدانید پسرها چگونه به «هتی» پاسخ می‌دهند، شخصیتی با این توانایی و بانویی رهبر.

بله. هتی دقیقاً به دریاچه می‌رود و اکتشاف می‌کند. در واقع فکر کردم کارهایی را که او در این کتاب انجام می‌دهد، من نمی‌توانم انجام بدهم! من به اندازه‌ی کافی شجاع نیستم که شب دزدکی حرکت کنم، زیر دریاچه بروم، با یک هیولای غول‌پیکر رو‌به‌رو شوم... ؛ من دل انجام دادن این کارها را ندارم. این واقعیت که او شجاع است، و همه این‌ها را برعهده دارد، دوست دارم. او واقعاً تحت تأثیر این دوستی نهفته است.

کتاب‌های دلخواه شما در دوران کودکی کدام است؟ آیا هنوز نسخه‌ای از آن‌ها را در اختیار دارید؟

بله. به همه گفته‌ام كه دو نفر تأثير بزرگی در كارهایم دارند. آن‌ها نویسندگانی بودند که از بچگی دوست‌شان داشتم. «دکتر زوس»[15] در نوشتنم مؤثر بود، من عاشق کتاب‌های او هستم، هنوز هم کتاب‌هایش را دوست دارم. فکر می‌کنم این یکی از دلایلی است که به نوشتن شعر رو آوردم. عاشق موسیقیایی و ریتم کتاب‌های او، و این‌که لذت خواندن آن‌ها و شنیدن‌شان چه‌قدر سرگرم کننده است، هستم. دکتر زوس تأثیر فراوانی در من داشت. دیگری «رابرت مکلاسکی»[16] است، که شاید بیش‌تر در زمینه‌ی تصویرگری روی من تأثیر داشته است. رابرت مکلاسکی نیمه دوم زندگی‌اش را در جزیره‌ای در سواحل «ماین» زندگی می‌کرد. تصویرهای او حس چنین مکانی را دارند و ریزه‌کاری‌های فراوانی دارند. شخصیت‌های او چنان تجلی عالی دارند که اشاره‌ها و حرکات او باورکردنی نیست. فقط به نقاشی‌های او از اردک‌ها در «برای جوجه اردک‌ها راه را باز کنید»[17]نگاه کنید. فکر می‌کنم که او از مداد رنگی مومی لیتوگرافی برای این تصویرگری استفاده کرده است و کار خط، عبارات، شخصیت‌ها بسیار زیبا است. او مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. سال گذشته نمایشگاهی در «موزه‌ اریک کارل» برگزار شد که برخی از نقاشی‌های اولیه او در آن‌جا بود. طرح‌های او بسیار عالی هستند.

در کتاب «تمشکی برای سام»[18]، شخصیت اصلی داستان دختری است که در «مِین» آمریکا، روبه‌روی خرس غول‌پیکری قرار می‌گیرد.

نخستین کتابم به نام «اعماق دریا همراه با آقای مگی»، ادای احترام مستقیم به رابرت مکلاسکی برای یکی از تصویرگری‌هایش بود. کتاب «برت داو، مردی در اعماق آب»[19] را داشتم، که فکر می‌کنم آخرین کتابی است که او کار کرد؛ داستان درباره‌ی مردی است که برای ماهیگیری به دریا می‌رود و به‌طور اتفاقی یک نهنگ به قلابش می‌افتد. یک تصویر در کتاب «برت داو» است که در آن همه‌ی نهنگ‌ها از سوراخ‌های تنفسی‌شان آب می‌پاشند و «برت» در حال تماشای رفتن آن‌ها به دوردست‌ها است. من تصویری بسیار نزدیک به آن را در «اعماق دریا همراه با آقای مگی» کار کردم، هنگامی که همه‌ی نهنگ‌ها بیرون می‌روند و او کلاهش را برمی‌دارد و تکان می‌دهد.

این نوعی ادای احترام شما به او است؟

بله. کتاب‌های دیگرم، اگر اتومبیل بسازم و اگر خانه بسازم، بیش‌تر ادای احترامی به دکتر زوس است. آن‌ها برپایه شیوه‌ای بودند که دکتر زوس در بسیاری از کتاب‌های خود از آن بهره برده است. دکتر زوس کار را با شخصیت اصلی آغاز می‌کند و تصور می‌کند در یک وضعیت ویژه، او چه کاری انجام می‌دهد. سپس هر صفحه کتاب خودبه‌خود به یک داستان تبدیل می‌شود، او می‌سازد و می‌سازد تا به این اوج بزرگ می‌رسد و با درک این که همه چیز در تصورات او بوده است، داستان پایان می‌یابد. دکتر زوس این کار را به‌طور ویژه در کتاب‌های «اگر باغ وحش دست من بود»[20] و «اگر سیرک دست من بود»[21] انجام داده است. این کار با یک کودک در محوطه‌ی خالی پشت فروشگاه مواد غذایی آغاز می‌شود و زوس در هر صفحه کتاب، همه‌ی کارهای مختلف سیرک را که کودک انجام می‌دهد، تصور می‌کند و بیش‌تر و بیش‌تر هیجان‌انگیز می‌شود. سپس او به همان جایی که هنوز در محوطه خالی ایستاده است، بازمی‌گردد. من از این شیوه برای دو کتاب اگر اتومبیل بسازم و اگر خانه بسازم، بهره برده‌ام. بسیاری از بچه‌ها به من گفته‌اند که به این شیوه علاقه‌مند هستند.

آیا شما هیچ نوع دفتر طراحی در ‌دسترس‌تان را نگه می‌دارید؟

نه هرگز؛ واقعاً دفتر طراحی نداشته‌ام. بسیاری از تصویرگران را می‌شناسم که این کار را انجام می‌دهند. همسرم یک کتاب هنری به من داد که مربوط به تصویرگران و صفحه‌هایی از دفترهای طراحی‌شان بود. نگاه کردن به آن خیلی جالب بود، اما من این کار را نمی‌کنم. حدس می‌زنم به این دلیل است که بیش‌تر روزهایم را پشت میز نقاشی‌ام می‌نشینم و در تمام طول روز نقاشی می‌کنم. من تکه کاغذهای اطراف خانه، کنار تختم را نگه می‌دارم، بنابراین اگر طرحی یا ایده‌ای برای یک کتاب به ذهنم بیاید، فوراً همه چیز را یادداشت می‌کنم. تکه‌ کاغذهایی برای یادداشت هست اما یک دفتر طراحی را نگه نمی‌دارم.

آیا برای آینده پروژه‌ی کتاب تصویری دارید که با خوانندگان در میان بگذارید؟

من اکنون کتاب «حتی هیولاها هم به خواب نیاز دارند»[22] نوشته «لیزا ویلر»[23] را تصویرگری می‌کنم. این مجموعه کتاب، دو جلدی است و عنوان کتاب دیگر آن «حتی هیولاها هم به مدرسه می‌روند»[24] است. همچنین در حال نوشتن دو کتاب دیگر هستم. پروژه‌ای که وقت‌گیر و هیجان‌انگیز است!

از شما برای در میان گذاشتن روند کاری و خلاقیت‌های‌تان سپاسگزارم.

معرفی کتاب «اگر خانه بسازم»

نویسنده کریس وَن دوسن، ترجمه محمدرضا قاسمی، نشر هیرمند.

«جک» شخصیت اصلی داستان و مخترع شجاع، پس از «اگر اتومبیل بسازم»، برای آغاز یک طراحی نو - خانه رؤیاهایش – دوباره بازگشته است. ون دوسن ایده‌های را که نگاهی به آینده دارد، با امضای خودش، یعنی کار با رنگ‌های گواش که حس نوستالژی دارد، درهم آمیخته و به خوانندگانش تخیل شعر گونه‌ای را همراه با بلندخوانی می‌بخشد.

معرفی کتاب «اگر مدرسه بسازم»

نویسنده کریس وَن دوسن، ترجمه محمدرضا قاسمی، نشر هیرمند.

در یکی دیگر از کتاب‌های شعر کودکانه مجموعه «اگر ... بسازم» ون دوسن، جک ایده‌های بزرگی برای نسخه خود از مدرسه ایده‌ال دارد. کودکان مدرسه‌ای با خلاقیت‌های جک، تصویرهای رنگارنگ و مصور که امضای دهه پنجاه ون دوسن است، می‌توانند ماجراجویی کنند. و شاید آن‌ها با چند پیشنهاد عجیب‌وغریب از خودشان با جک همراه شوند!

 

[1] Chris Van Dusen

[2] Down to the Sea with Mr. Magee

[3] .A Camping Spree with Mr. Magee.

[4] .Learning to Ski with Mr. Magee.

[5] .If I Built a Car.

[6] .If I Built a House.

[7] .Hattie & Hudson.

[8] .Mercy Watson.

[9] .Kate DiCamillo.

[10] .Camden, Maine.

[11] .Ann Stott.

[12] .Candlewick.

[13] .Joan Powers.

[14] The Circus Ship

[15] . Dr. Seuss، «تئودور سوس گایزل»، نامدار به «دکتر زوس»، متولد ۱۹۰۴ - درگذشته ۱۹۹۱م.، داستان‌نویس کودکان، شاعر، کارتونیست، تصویرگر و انیماتور آمریکایی. م.

[16] .Robert McCloskey، متولد 1914 – درگذشته 2003م.

[17] .Make Way for Ducklings، این کتاب را «محمود امینی» به فارسی ترجمه و نخستین‌بار انتشارات «شگفت» آن را در سال 1398 چاپ و منتشر کرده است. م.

[18] .Blueberries for Sal. این کتاب را «فهیمه شاه‌وردی» به فارسی ترجمه و نخستین‌بار انتشارات «مفتاح حکیم» آن را در سال 1397 چاپ و منتشر کرده است. م.

[19] .Burt Dow, Deep-Water Man.

[20] .If I Ran the Zoo، این کتاب را «رضی هیرمندی» ترجمه و نخستین‌بار «انتشارات گام» آن را در سال 1390 چاپ و منتشر کرده است. م.

[21] .If I Ran the Circus، این کتاب را «رضی هیرمندی» ترجمه و نخستین‌بار «انتشارات افق، کتاب‌های فندق» در سال 1385 آن را چاپ و منتشر کرده است. م.

[22] .Even Monsters Need to Sleep.

[23] .Lisa Wheeler.

[24] .Even Monsters Go to School.

 

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
مترجم (دسته بندی)
نوع محتوا
مصاحبه