مک بارنت نویسندهی کتابهای پُرفروش کودکان روزنامه نیویورک تایمز، همچون «آنابل و جعبه جادویی»[2] است که در سال 2013 کتاب برگزیده کالدکوت شد. آنابل و جعبه جادویی که تصویرگر آن «جان کلاسن»[3] است، همچنین جایزه «هورن بوک - بوستون گلوب» را برای تعالی در کتابهای تصویری دریافت کرد. بارنت افزون بر نوشتن کتابهای تصویری، برای نوجوانان رمان نیز مینویسد، که از مهمترین آنها به مجموعهی «برادران بریکستون»[4] که «اَدم رکس»[5] آن را تصویرگری کرده است، میتوان اشاره کرد.
چگونه بدون بیادبی و شوخی جنسی، اینطور ماهرانه موفق میشوید از آنچه کودکان با آنها ارتباط دارند، بهره بگیرید: احساسات، ترس، و لذت خوشیها. منشاء این استعداد کجا است؟ آیا خاطرهی روشنی از دوران کودکی خود دارید؟
خوب ممنونم. کتاب مانند هر قطعهی هنری، گفتوگویی میان پدیدآورنده آن و مخاطبانش است. بهطور کلی کودکان را همصحبت جالبتری نسبت به بزرگسالان میدانم. دوران کودکیام را بهروشنی بهیاد میآورم و قطعاً میتوانم به شور و شوق و وحشتی که از کودکی داشتم، دستیابم. اما اکنون بزرگسال هستم. اتفاقاً دوست دارم با بچهها صحبت کنم؛ و مانند هر گفتوگویی، دربارهی چیزی مینویسم که نهتنها خودم بلکه خاطبم نیز به آن علاقهمند هستند.
شما با شمار چشمگیری از تصویرگران خوب همکاری کردهاید، آیا تصویرگر خاصی هست که دوست دارید در پروژههای آینده با او همکاری داشته باشید؟
تصویرگران زیادی هستند که دوست دارم با آنها کار کنم. بگذارید ببینیم ... من طرفدار سرسخت «ایزابل آرسنول»[6] هستم. دوست دارم با او کار کنم.
ما شیوهی همکاری بینظیرتان را در هر کتاب تصویری با تصویرگران تحسین میکنیم. چرا این رابطه برای شما در جایگاه یک نویسنده بسیار مهم است و چگونه این ارتباط را عملی میکنید؟
نوشتن کتاب تصویری، حتی برای کسی مانند من که نقاشی نمیتواند بکند، کاری بصری است. اگر نوشتن متنی را به پایان برسانم که بدون تصویرگری نیز معنادار باشد، آن متن موفق نیست. بخشی از نوشتن یک متن خوب برای کتاب تصویری - شاید مهمترین بخش آن - ایجاد فرصت برای تصویرگر است.
کتاب تصویری که در دوران کودکیتان آن را دوست داشتید، چیست؟ آیا کتابی هست که آرزو کنید ای کاش هر کودکی یک نسخه از آن را در کتابخانهاش داشته باشد؟ کتابی که هیچ کودکی نباید از آن بیبهره باشد؟
کتاب دلخواه دوران کودکیام، «احمقها قدم برمیدارند»[7] بود. اما دوست ندارم برای همهی کودکان، یک کتاب تجویز کنم. ... سلیقهی ادبی کودکان به اندازهی بزرگسالان متنوع و ویژه است. همچنان که گفته شد، برخی از داستانهای «قورباغه و وزغ»[8] بهخوبی دیگر کتابهایی که به زبان انگلیسی نوشته شده است، و «آرنُلد لوبل»[9]بخش مهمی از تجربهی هر انسانی را در نوشتههایش پوشش میدهد.
شما در زمینهی کتابهای تصویری برنده جایزه شدهاید، با این همه همکاری با ایزابل آرسنول در کتاب «فقط به این دلیل» چگونه بود؟ چه شگفتیها و چالشهایی را تجربه کردید؟
فکر میکنم ایزابل یکی از بهترین تصویرگرانی است که در حال حاضر کار میکند و نزدیک به یک دهه است که کتابی را با او میخواهم کار کنم. راستش را بخواهید، دادن دستنویس این کتاب به او و دیدن کارهایی که با آن انجام داده است، بسیار هیجان انگیز بود.
هنگامی که دستنویس کتابی تصویرگری میشود - بسیاری از آنها - غافلگیر کننده خواهند بود. متن یک کتاب تصویری، کاری ناتمام و ناقص است. تا هنگامی که تصویرهای کتاب پدید نیایند، نوشتهها، داستان نخواهند بود. یکی از چیزهایی که دوست دارم و ایزابل به این کتاب افزوده است، داستان پدری حیرتزده و گیج بود که بهتدریج درگیر شگفتیهای دخترش میشود. ایزابل همهی اتفاقها و موضوعها را تنها در مجموعهای ژست و حالت بازتاب میدهد.
آیا منشاء پرسشهای کتابِ فقط به این دلیل، از کنجکاویهای دوران کودکیتان است؟ فکر میکنید امروزه بچهها انواع مختلفی از پرسشهایی کودکی شما را میپرسند؟
وقتی بچه بودم، کتابهای فراوانی میخواندم که رویکرد علمی برای پاسخ به پرسشها داشتند. چنین کتابهایی را دوست داشتم، اما تخیلاتی داشتم که به افسانههای خارقالعاده گرایش داشت. فکر میکنم برای پیبردن به رابطهی خود با جهان، به علم و داستانسرایی نیاز داریم.
از لحاظ پاسخگویی به پرسشهای دشوار عنوان «فقط به این دلیل» برای این داستان بسیار مناسب است. آیا این عنوان را خودتان انتخاب کردهاید یا از سوی ناشر یا گروه بازاریابی انتخاب شده است؟ بیشتر چه کسی نام کتابهای شما را انتخاب میکند؟
این عنوان را خودم انتخاب کردم! نام همهی کتابهایم را خودم انتخاب میکنم. (اگرچه گاهی با «جان کلاسن» برای یافتن عنوان و یا تصویر جلد کتاب برای داستانهایمان باهم همفکری میکنیم.)
ما دربارهی صفحهای که در آن کتابتان را به شخصی تقدیم میکنید، کنجکاویم. آیا این تقدیمها با محتوای کتاب و جذابیت جهانی آن پیوند دارند؟
آه، خوشحالم که در اینباره میپرسید! هرگز دربارهی صفحهی اهدائیه، از من سؤالی پرسیده نشده است؛ اما فکر میکنم که آنها بیشتر زمینهی مناسبی برای مصاحبه هستند. این کتاب - فقط به این دلیل - را به فرزندخواندهام تقدیم کردم. من پیشتر، هرگز پدرخوانده نبودهام و از این نظر دستپاچه هستم. اما هیجانزدهام که تا میتوانم به پرسشهای او بهترین پاسخ را بدهم.
دربارهی کتاب «مثلث»[10] آیا با واکنشهای شگفتانگیزی از سوی کودکان یا بزرگسالان روبهرو شدهاید؟
بیگمان این که بچهها در پایان کار چهقدر دربارهی این کتاب صحبت میکنند، برایم جالب است. آنها به پرسش ("آیا واقعاً او را باور دارید؟ ") پاسخ میدهند و میخواهند دربارهی آن صحبت کنند. درگیر شدن بچهها با داستان را در تمام مدت دوست دارم. نمیخواهم کتاب فقط اینطور باشد که ما چیزهایی را بگوییم و آن را روی مغز و ذهن بچهها حک کنیم. راهی برای گفتوگو در این کتاب وجود دارد که با صدای بلند کتابخوانی را بسیار سرگرمکننده میکند.
شما پایان کتاب مثلث را مانند کتاب «آن پایین چه خبر است؟»[11] باز میگذارید، اما در حقیقت این بار داستان با یک پرسش به پایان میرسد. آیا بچهها میکوشند به این پرسش پاسخ بدهند؟
بله، بلافاصله! آنها بدون این که دستانشان را بالا ببرند و بدون توجه به آداب معاشرت یا احترام به قوانین، میکوشند به این پرسش پاسخ بدهند! بیشتر بچهها داستان «مربع»[12]را باور ندارند. مسئله تعجبآور اینجا است. من با دو جفت کودک روبهرو شدهام که داستان «مربع» را باور داشتند. اما نسبت کودکانی که این داستان را باور داشتند به بقیه، چهار به پانصد است. فقط از این که این چهار کودک وجود دارند، تعجب کردم! اینها چگونه کودکانی هستند؟ !
شما و کلاسن در کتاب مثلث، شخصیتها را رفقایی توصیف کردهاید که پاتوق مشخصی دارند، اما هرگز واژهی "دوست" در متن دیده نمیشود. این پرسش پیش میآید که آیا دربارهی گسترش آن شخصیتها به کمک تصویر یا متن، به دوستیشان بهعنوان یک معنای پنهان اشاره میشود؟
ما میخواستیم یک دوستی را توصیف کنیم، و اجازه دهیم این نوع تضاد در دوستی، وجهی متفاوت از آنچه کمابیش در کتابهای مربوط به دوستی میبینید، نشان دهد. به دوستی اشاره مستقیم نشد بلکه دوستی را با اتفاقهایی که میان آنها رخ داد، نشان داده میشود. فکر میکنم چیزی وجود دارد که پیشتر دربارهی آن صحبت نکردیم. توصیف دوستی بسیار دشوار است، زیرا لحظهی خاصی ندارد، مانند یک ماجرای عاشقانه که در آن به کسی ابراز علاقه میکنید یا او را میبوسید. در دوستی، حتی در بزرگسالی، پیرامون آن میچرخید ولی عجیب خواهد بود که بگویید، "ما الان دوست هستیم، درسته؟ " این حرف گفتنی نیست. بنابراین شما آن را بارها و بارها با این روشهای عجیبوغریب و بیاراده بازگو میکنید. شما شاید مجموعهی بسیار بزرگتری از ابراز دوستی دارید، حتی نسبت به کسی که دوستش دارید میتوانید بگویید، "دوستت دارم." اما اگر دوستی دارید، باید آن را نشان دهید و ثابت کنید. این کاری است که این کتاب انجام میدهد، آنها دنبال بهانهای هستند که با یکدیگر معاشرت کنند. بیگمان این حس هست که آن روز صبح مثلث چون میخواست مربع را ببیند، از خواب بیدار شد.
برخی دوستان به یکدیگر کلک میزنند، اما نه در هر دوستی. این نیز نوعی دوستی است. و این نوع دوستی است که زیاد در کتابها نمیبینم. بنابراین، درست است، واژهی "دوست" در بیشتر جاهای متن نیامده.
دربارهی دو کتاب بعدی، «مربع» و «دایره»[13]چهطور؟ آیا آنها این ایده را میپذیرند و به روش پیچیدهتری آن را گسترش میدهند، یا همان ایده را ادامه میدهند؟
در روند چند کتاب بعدی، سه شخصیت مربع، مثلث و دایره وجود دارد. ما اکنون تنها مربع و مثلث را میشناسیم. در کتاب بعدی مربع و دایره هستند. نکتهی جالب دربارهی این گروه سه نفره این است که پیشینهی طولانی در زمینهی کتابهای دوستی وجود دارد. ما کتابهای «قورباغه و وزغ» و «جورج و مارتا»[14] و همهی کتابهای دیگری را داریم که در این زمینه خودنمایی میکنند. با سه شخصیت، کوچکترین جامعهای را که میتوانید داشته باشید که در آن یک فقط رابطهی دوتایی نیست. بنابراین روشهای مختلف ارتباط این شخصیتها با یکدیگر را میبینید. کتاب بعدی دربارهی مربع و دایره و چگونگی تعامل آنها است. در کتاب آخر هر سه شخصیت آنها حضور خواهند داشت. ایدهی پرداختن به جامعه چیزی است که من و جان کلاسن به آن علاقهمندیم.
سؤالی هست که در مصاحبههای قبلی از شما پرسیده نشده باشد و همیشه دلتان بخواهد به آن پاسخ بدهید؟
من عضو یک تیم چیزهای خیلی بیاهمیت هستم و همیشه امیدوارم از من بپرسند که آهنگ «خودتو جمعوجور کن»[15] را کدام گروه ساخته است، چون آن گروه را میشناسم و فکر نمیکنم شخص دیگری در گروهم این موضوع را بداند.
اما مک ما این سؤال را نمیپرسیم.
از مک بارنت برای به اشتراک گذاشتن دیدگاههایش دربارهی ادبیات کودک بسیار سپاسگزاریم.
https: //www.artofthepicturebook.com/-check-in-with/2014/7/20/an-interview-with-mac-barnett
معرفی کتابهای بارنت
آنابل و جعبهی جادویی
آنابل در یک شهر سرد و کوچک، یک جعبه معمولی پُر از کاموای رنگی پیدا میکند که مانند هیچ جعبهی دیگری نیست. او شروع به بافتن ژاکت برای خودش، دوستش و سگش و سپس برای همه و همه چیز میکند. اما آیا او جعبه جادویاش را به شاهزاده خواهد فروخت؟ داستان ساده و آرامبخش مک، بازگو کننده جذابیت راز و باور کودک به سحر و جادو است که با تصویرهای جان کلاسن که به متن هویت مستقلی میبخشد، همراه میشود.
دو پسر بهدنبال ماجراجویی در زمین چالهای میکَنند. سگ آنها نیز بهدنبال استخوان زمین را میکَند. سرانجام چیز خارقالعادهای پیدا میکنند! آیا آنها به خانه بازگشتند یا نه؟ متن ظریف مک این ماجرای ساده را کاملاً به تصویر کشیده و به نظر میرسد هر چیزی غیر از یک داستان ساده است. تصویرهای کار شده با مدادرنگی جون شامل ریزهکاریهایی است که بازتاب ماجراهای بیشتر این داستان است.
فقط به این دلیل
بارنت، کنجکاوی پایانناپذیر کودکان را با پرسشهای همیشگی آنها (بهویژه هنگام خواب!) به تصویر میکشد. این گفتوگو میان پدر و دخترش رخ میدهد. پدر دخترش را با پاسخهای فوقالعاده خلاقانه سرگرم میکند. هنر گویای تصویرگری آرسنول، این چشمانداز و جذابیت جهانی داد و ستد لطیف میان مادر و پدر و کودک را نشان میدهد.
یک راسو دنبالم افتاده[17]
همه چیز با یک دیدار نسبتاً معصومانه آغاز میشود، اما در پایان این داستان بهظاهر ساده، این پرسش باقی میماند که: چه کسی، چه کسی را دنبال میکند؟ تصویرگریها «پَتریک مک دانل»[18] که به شخصیتهای کنجکاو داستان زندگی بخشیده است، کاملاً با متن کوتاه بارنت هماهنگ میشوند.
مثلث
هنگامی که مثلث تصمیم میگیرد به مربع کلک بزند، متن لطیف اما خرابکارانه بارنت و هنر خاطرهانگیز کلاسن، همکاری ایدهآلی را برای نخستینبار در سهگانه جدید مثلث، مربع و دایره در این داستان پدید میآورند. کلاسن میگوید: "در همهجا زمزمهی آرام خاصی وجود دارد که وقت را با آن سپری کردن، بسیار سرگرمکننده است." بارنت میافزاید: "ما میخواستیم یک دوستی را توصیف کنیم."
مربع
مربع هر روز سنگهای داخل غارش را بیرون میآورد و با چیدن آنها روی هم، مجسمهای میسازد. دوستش دایره، با دیدن یکی از مجسمهها، به او میگوید که این مجسمه "دقیقاً شبیه تو بهنظر میرسد!" و او را مجسمهسازی نابغه میخواند. سپس از مربع میخواهد تا مجسمهای از او بسازد. چگونه یک دایره کامل میتوان پدید آورد؟ بارنت و کلاسن در دومین کتاب از سهگانه مثلث، مربع و دایره دوباره باهم همکاری میکنند.
دایره
دایره یک آبشار دارد. هنگامی که او با دوستانش قایم باشکبازی میکند، به آنها هشدار میدهد که به تاریکی پشت آبشار نروند. اما مثلث میگوید که او از تاریکی نمیترسد و ناپدید میشود. هنگامی که دایره برای پیدا کردن او میرود، یک جفت چشم میبیند که چشمان مثلث نیستند! کلاسن و بارنت برای کامل کردن سهگانه مثلث، مربع و دایره باهم همکاری میکنند.
تلفن[19]
این درخواستی ساده بود: به پیتر بگویید برای شام به خانه بیاید. این داستان برداشتی از یک بازی قدیمی کودکانه است که با بازی هوشمندانه بارنت با واژهها و با تصویرهای روشن و آشکار «کوراس»[20] به اوجی کاملاً خندهدار میرسد.
[1] Mac Barnett
[2] Extra Yarn
[3] Jon Klassen
[4] The Brixton Brothers
[5] Adam Rex
Isabelle Arsenault[6] بارنت و آرسنول در سال 2019 در کتاب « فقط به این دلیل»[6] با هم همکاری داشتند.
[7] The Stupids Step Out
[8] Frog and Toad
[9] Arnold Lobel
آرنولد استارک لوبل (1933-1987)، نویسنده آمریکایی کتابهای کودکان، همچون مجموعهی قورباغه و وزغ و «سوپ موش» بود. او در سال 1981 جایزه کالدکوت را دریافت کرد.
[10] Triangle
[11] Sam and Dave dig a hole
[12] Square
[13] Circle
[14] George and Martha
نوشته جیمز مارشال (1942-1992)
[15] Pick Up the Pieces
[16] Sam and Dave dig a hole
[17] The Skunk
[19] Telephone
[20] Corace
افزودن دیدگاه جدید