چشمه جوشید و آب روشن آن
گشت در جویبار پاک روان
سبزهها در کنار جو رُستند
خزهها تن در آب جو شستند
نرگس آن تاج زر گرفت به سر
آب آیینه دار داد خبر
که چه زیباست نرگس خوش بو!
خوش نشسته است شاد بر لب جو!
بید آشفته کرد گیسو را
دید در پای خویش چون جو را
رفت آرام جوی تا بَرِ رود
ریخت در رود و راه خویش گشود
همره رود رفت در دل دشت
سر به سر باغ و کشتزاران گشت
باد دامن کشان ز رود گذشت
رود پر جوش و شاد و رقصان گشت
شب چو مهتاب ریخت در دل رود
رود خندید و گرم خواند سرود
روز چون تافت بر دلش خورشید
در دل باغ و کشتزار دوید
سبزه آورد سر برون از خاک
خوشهی رَز دمید از دل تاک
رود طی کرد راه دور و دراز
روز و شب خواند با خود این آواز:
میروم تا رسم به دریایی
یابم از بهر خویشتن جایی
رود ره یافت در دل دریا
رفت همراه موجِ پُر غوغا
افزودن دیدگاه جدید