بهار در شعر شاعران کودک و نوجوان تاجیکستان

 مقدمه

نوروز یکی از کهن‌ترین جشن‌های مردم تاجیکستان است. در قدیم مردم بخارا بیست روز پیش ‌از سال نو محصولات‌شان را برای فروش به «نوروز بازار» می‌بردند. نوروز از جشن‌های مردم تاجیکستان است که در گذشته مراسم خاصی داشته است. معمولاً آیین‌های نوروزی در جشن‌گاه و مکان‌های وسیعی برپا می‌شدند. در دوران شوروی، در تاجیکستان برگزاری جشن نوروز ممنوع شد. با وجود این، مردم برای حفظ آن تلاش کردند و از سال 1960 نوروز به‌عنوان جشن آغاز کشت‌وکار بهاری، جشن دهقانان و احیای طبیعت معرفی شد. حتی عده‌ای نیز جشن نوروزی را به‌طور پنهانی برگزار می‌کردند. بدین ترتیب بود که مردم تاجیکستان موفق شدند از فراموش شدن آیین‌های نوروزی جلوگیری کنند. حکومت شوروی در سال 1980 اجازه‌ی برگزاری این جشن در تاجیکستان را صادر کرد.

نوروز در تاجیکستان

تاجیکستان در سال 1991 به استقلال رسید. از آن زمان دوباره این جشن باستانی احیا و به یکی از جشن‌های ملی تاجیکستان تبدیل شد و سرانجام در سال 2012، همچون جشنی بین‌المللی برگزار گردید. در دوران استقلال تاجیکستان، جشن نوروز و آیین‌های کهن و محلی آن رونق گرفت و در بسیاری از شهرها نوروزگاه ساختند. تاجیکان جشن نوروز را رمز احیای طبیعت و سرزندگی تمام موجودات جهان می‌دانند. در برخی نقاط نیز با رسم خانه‌تکانی به استقبال آن می‌روند. در برخی مناطق تاجیکستان، مردم، مراسم چهارشنبه‌سوری را، که به آن چهارشنبه آخران می‌گویند، همچون ایرانیان برگزار می‌‌کنند. در برخی از نقاط آسیای مرکزی و تاجیکستان، هنوز هم یکی از مراسم نوروز، پختن سمنو است. سَمَنَک، که همان سمنو است، در تاجیکستان رمز برکت خاندان است. یکی دیگر از آیین‌های نوروزی در تاجیکستان مراسم گل‌گردانی است.

مراسم گل‌گردانی: ناصرجان معصومی نخستین فردی است که در ادبیات شفاهی مردم تاجیک درباره‌ی مراسم گل‌گردانی، بایچیچک[1]، سیاه‌گوش و گل نوروزی پژوهش‌هایی انجام داده است. در گذشته، گل‌گردانی مراسمی بوده ‌است که شاگردان حوزه‌ها و مدارس دینی به قصد جمع‌آوری روزی برگزار می‌کردند. مراسم گل‌گردانی در میان ساکنان مناطق مختلف آسیای مرکزی با اندک تفاوت‌ها و با عناوین خاص محلی برگزار می‌شود؛ مثلاً در مناطق جنوب و جنوب‌شرقیِ تاجیکستان گل سیاه‌گوش را، که به زنبق (سوسن) شبیه است، رمز بهار و وسیله‌ی مراسم گل‌گردانی قرار داده‌اند. ساکنان نواحی حصار و ولایت سَرخان‌دریا مراسم را گل‌گَردک می‌گویند. در برخی مناطق از جمله در ولایات زرافشان رمز مراسم بهار، گل زردک، زرد گلک، بهمن‌گل یا گل بهمن است و مردم این مراسم را «بایکَندک» می‌نامند. در برخی جاها، از جمله ناحیه‌ی فاریش یا پارَشت، مراسم گل‌گردانی را «بهار نو مبارک» می‌گویند و گل نمادین این مراسم «زرد گلک» است. مراسم گل‌گردانی در اوراتپه (استروشن) «بایچیچک» نامیده می‌شود. این مراسم همراه با خواندن ترانه‌هایی برگزار می‌شود که متن آن‌ها در مناطق گوناگون متفاوت است، اما موضوع و بن‌مایه‌ی ترانه‌ها مشترک است. مردم بخارا، به‌خصوص شهرنشینان آنجا، مراسم گل‌گردانی را «بلبل‌خوانی» می‌نامند. در برخی از نواحی آسیای مرکزی نیز این مراسم را همچون پیک نوروز دانسته نام آن را «گل نوروزی» گذاشته‌اند.

یکی از قدیمی‌ترین ترانه‌های آمدن بهار ترانه‌ی زیر است:

بهاران شد، بهاران شد

به روی سبزه باران شد

عجب گل‌ها نمایان شد

 بهار نو مبارک باد

 باد بهار آمد به صد الوان

 نیمش برف و نیمش باران

که طوطی در قفس نالان

 بهار نو مبارک ‌باد

 بهار آمد به نیک‌روزی

 به باران شبان‌روزی

 بچین گل‌های نوروزی

 بهار نو مبارک باد (رک: پهلوان، فرهنگ گفتاری در موسیقی ایران زمین، صص 340 ـ 419)

بهار در شعر شعرای کودک و نوجوان تاجیکستان

فصل بهار را آغاز زندگی دوباره‌ی طبیعت می‌دانند. شروع این فصل با تحولاتی در زندگی و طبیعت همراه است: زمین گرم می‌شود. برف‌ها آب شده، رودها جاری می‌شوند. طول مدت روز زیاد می‌شود. در فصل بهار، درختان و جانورانی که پیش‌تر در خواب زمستانی‌ بوده‌اند، از خواب بیدار می‌شوند و زندگی را دوباره آغاز می‌کنند. گیاهان رشد می‌کنند و گل‌ها شکوفه می‌زنند.

از دیرباز تغییرات بهاری طبیعت، برای مردم توأم با شادمانی و برگزاری آیین‌های گوناگون بوده است؛ از جمله جشن و پایکوبی، آواز و ترانه‌‌خوانی و برگزاری مراسم گوناگون. بسیاری از فولکلورشناسان در کشورهای گوناگون به جمع‌آوری آیین‌های مربوط به بهار پرداخته‌اند. در کشور تاجیکستان، همچون ایران و افغانستان، مردم آمدن بهار و نوروز را با مراسم گوناگون جشن می‌گیرند. به همین دلیل، بهار، سال نو و نوروز از موضوعات مورد توجه هنرمندان و شاعران این کشور است. با توجه به اهمیت آمدن بهار و گرامیداشت آیین‌های نوروزی بسیاری از شاعران کودک و نوجوان نیز هم‌نوا با دگرگونی طبیعت، اشعاری سروده‌اند که در این پژوهش به برخی از آن‌ها پرداخته خواهد شد.

در شعر تاجیک، میرزا تورسون‌زاده (1911 ـ 1977) جایگاه والایی دارد. از این رو، وقتی‌ از بهار سخن به میان می‌آید نمی‌توان از بهاریه‌ی تورسون‌زاده سخن نگفت.

بهار آمد، صدای بلبل آمد

نسیم فارم و بوی گل آمد

لباس سبزه را صحرا به بر کرد

کلاهِ سپ‌سفید، آلو به سر کرد

پس از باریدن باران نیسان

چه زیبایند دشت و کوهساران

بهار آمد، چمن گلپوش آمد

دل ما بچگان در جوش آمد

دویدیم و به‌سوی برف رفتیم

همه مانند گل، بالیده گفتیم:

درخت نَو، به باغ نَو، شنانیم[2]

درخت سیب و زردآلو رسانیم

به باغ ما درخت ناک روید

انار لاله‌رنگ و تاک روید

همان سالی که آن‌ها بار آرند

به ما خرسندی بسیار آرند

مِچُورین‌وار[3] باید هر جوانی

نماید کشف سرّ باغبانی

و در شعر دیگری با نام «به استقبال بهار» چنین می‌گوید:

فیض خود را بر سرِ ما، ای بهاران ریز، ریز!

از سر شهر و دهات تاجیکستان ریز، ریز!

نهرهای نقرَه‌وارت را به صحراهای کشت

چون عرق‌های جبین مرد دهقان ریز، ریز!

دسته‌دسته چیده گل‌های سفید خویش را

در زمین‌های وسیع پَخته‌کاران ریز، ریز!

همچو نور آفتاب و همچو شیر ماهتاب

چشمه‌های صاف را از کوهساران ریز، ریز!

هرکجا خُرّم نما، که خلق ما پا می‌نهد

بو کند تا نکهت گل‌های خندان ریز، ریز!

عبید رجب (1932 ـ 2004) در شعر «بهار نَو شد مگر؟» تغییرات طبیعت را نشانه‌ی رسیدن بهاری دیگر می‌داند و این پرسش را با مخاطب خود در میان می‌گذارد که مگر بهار تازه آمده ‌است که همه جا تغییر کرده ‌است.

آفتابک خندان‌رو

بالای کوه برآمد

لغزیده برف از شخ[4]

روی مهین[5] فُر آمد[6] *

در کنج کت ایوان

گربه‌ی ما جا گرفت

از لانه، لبِ میدان

گنجشکک، خود را گرفت

فش‌فش عکّه آمد

هم قَرقَر زاغ آمد

از شاخه صدا آمد

از گوشه‌ی باغ آمد

چک‌چک چکیدن گرفت

چُکره‌ی ابر گذر

خاک، مکیدن گرفت

بهار نو شد مگر؟

فرا رسیدن بهار در روستا را یوسف احمدزاده (متولد 1947) از روی نشانه‌هایی چون آمدن دسته‌های درنا، روان شدن آب جوی‌ها، سبز شدن باغ‌ها و درخشش لاله‌ها به کودکان مژده می‌دهد:

باز بهار آمده‌ است

تُرنَه[7] قطار[8] آمده ا‌ست*

سبز همه باغ و راغ

لاله فروزان چراغ

آبک جوها روان

قَد ـ قَدِ جو، ما، دوان

لب لب جوی حصار

تگ تگ بید قطار

سیله‌ی مرغ حِلال[9]

می‌خورد آب زلال

دیهه چسان نازنین

ناز بهاران ببین

بهار در تاجیکستان

در تاجیکستان گل لاله مژده‌ی بهار است. به قول میرسعید میرشکر (1912 ـ 1993) گل لاله پرچم فصل بهار است.

در دشت و کوهسار ما

روییده ‌و بشکفته است

با حسن خود صحرا را

خوش‌روتر نموده ‌است

از دور اگر بینیدش

چون بَیرقچه می‌رخشد

شینید اگر در پیشش

خرسندی‌ها می‌بخشد

می‌دانید نام آن را؟

نامش گل لاله است

چون بَیرقچه بچه‌ها

می‌گیرند آن را در دست

در شعر سیدعلی مأمور  (1944 ـ 2021) فصل بهار که می‌رسد لاله‌ها مثل بنفشه، کوه‌ها و تپه‌ها را پر می‌کنند. لاله‌های سرخی که چون پیاله‌هایی زیبا هستند.

فصل بهاران

در کوه و یاله[10]

مثل بُنَفشه

بشکفته لاله

باران و ژاله

در کوه و یاله

هر لاله‌ی سرخ

مثل پیاله

به آب باران

پر شد پیاله

پر شد و بشکست

از دست ژاله

در شعر نعمان رازق (1927 ـ 1982) نیز گل لاله بزم‌آرای فصل بهار است. بهاری که قهقهه‌ی کبکان و دسته‌های درنا از آمدنش خبر می‌رسانند.

لاله، لاله، هی لاله

بلبل آمد به لانه

قهقهَ زد کبک مست

از سر کوه و یاله

نوروز و نوبهار است

در پشته لاله‌زار است

سَیله‌ی تُرنه را بین

در آسمان قطار است

کوه و دمن پر لاله

باغ و چمن پر لاله

سوی خانه می‌آیم

دو دست من پر لاله

در کوه و دشت و صحرا

شد بزم لاله برپا

هی‌هی، چه خوش بهار است!

هی‌هی، چه لاله زیبا!

در شعر موجوده حکیماووه (1932 ـ 1993) نیز لاله به‌ مانند آتشی ا‌ست که می‌درخشد. این درخشش شاعر را به دوران کودکی‌اش می‌برد و این آرزو را در دلش می‌نشاند که در سبزه‌زاران درحالی‌که لباسی به رنگ لاله بر تن دارد، بنشیند و شادی کند.

کوه و دمن سبز

هر طرف زیبا

سبزه زند موج

مانند دریا

از سبزه گیرد

چشمان من نور

بر جسم و جانم

بخشد علف زور

یک سو روان آب

صحراست دلکش

رخشنده لاله

مانند آتش

در سبزه‌زاران

خواهم نشینم

با کرته‌ی سرخ

چون لاله خرّم

نعیم‌جان نظیری (متولد 1936) نیز زیبایی لاله‌ی کوهسار را چنین برای مخاطب به نمایش می‌گذارد:

لاله‌یَک[11] کوهسار

لاله‌ی خوش‌رنگ‌و‌بو

در نظرم می‌رسی

پرچم فصل بهار

از چه تو رعنا چنین؟

خوب و دل‌آرا چنین؟

بین گل و سبزه‌ها

از همه زیبا چنین؟

ای گل عالی‌جناب

این چه رخ و آب‌و‌تاب

یا که ز حسنش به تو

داد کمی آفتاب؟

همچنین سیدعلی مأمور از روییدن سنبله در فصل بهار می‌گوید که چتر زیبایی بر سر دارد و این چتر او را از باران بهار در امان نگه می‌دارد.

فصل بهاران

پهلوی لاله

سنبله بشکفت

در روی یاله

در روی یاله

باران می‌بارد

اما سنبله

پروا ندارد

چتر به‌ زیبی

دارد چو بر سر

از آب باران

نمی‌شود تر

محی‌الدّین فرهت (1924 ـ 1984) نیز روییدن سه‌برگه‌های خود‌رو را نشانه‌ی بهار می‌داند. سه‌برگه‌های[12] خوش‌رو

بستند صف لب جو

گل‌های تازه بر سر

گل‌های تازه در بر

بر آب‌های تازان

بر موج‌های بازان

در من نگاه دارند

خرّم نگاه دارند

کی می‌شوند آن‌ها

سیر از چنین تماشا

عبدالسّلام دهاتی (1911 ـ 1962) نیز در کنار روییدن سه‌برگه‌های لب جویبار، بنفشه‌های زیبایی را به تصویر می‌کشد که هر سال به پیشواز بهار می‌آیند.

میان سبزه و سه‌برگه در لب جوبار

برآمده‌ است بُنَفشه به پیشواز بهار

بُنفش‌رنگ و برگش نفیس‌پایه، مهین

سرش خم است به مانند آدم شرمین

بیا رویم و تماشا کنیم و گل چینیم

کشیم بوی خوشش رنگ دلکشش بینیم

در تاجیکستان، یکی دیگر از مژده‌آوران بهار گل بایچیچک است.

گل خوش‌رو بایْچیچک

گل خودرو بایچیچک

تو پیک نوبهاری

هی زیب طاقی ‌داری

چینمت دسته‌دسته

تازان برم به رسته

رسته پُرِ گل شود

گل، زیب کاکل شود

هرکس تو را ببوید

ببالد و بگوید

بوی بایچیچک آمد

طوی[13] بایچیچک آمد

نوروز در تاجیکستان

در شعر عبید رجب (1932 ـ 2004) گل سیه‌گوش، گل بهار است. سیه‌گوش گلی است که در فروردین می‌روید. در تاجیکستان رسم است که نزدیک فرا رسیدن بهار و نوروز، در مراسم گل‌گردانی گل سیه‌گوش را، كه زیر برف می‏روید، می‏چینند. آن را خانه به خانه می‏برند و با دادن مژده‌ی رسیدن بهار، شیرینی و هدیه می‏گیرند.

از یانه گل آوردیم 

دو دانه گل آوردیم  

بهر قبول آوردیم  

گل گل‏ها سیه‌گوش

گلِ بهار آمده

مژده‌ی کار آمده

بهر نثار آمده

گل گل‏ها سیه‌گوش

خاله جانِ خانهدار

مارا نکن انتظار 

هدیه‌ی خود را برآر

گل گل‏ها سیه‌گوش

گل ‌گل‏ها قطار است

رنگ چشم خمار است

در پشته‏ها بهار است

گل گل‏ها سیه‌گوش

مرینّه فافه‌ناوه (1921 ـ 1998) نیز در شعر خود سیه‌گوش را شاه گل‌ها، حسن کوه‌ها و پیک نوروز معرفی می‌کند.

زیبا سیه‌گوش

جایت بلند است

بشکفتن تو

بس دل‌پسند است

هرکس که هرجا

روی تو بیند

نزدت نشیند

یک دسته چیند

رویت مصفا

پاکِ به زیبی

این‌قدر آخر

تو دل‌فریبی

هر سال آری

بوی بهاران

فیض طبیعت

از کوهساران

هستی سیه‌گوش

حُسن‌آفر[14] کوه

شاه گلانی

تاج سر کوه

ما را عزیزی

چون اولین گل

ای پیک نوروز

زیباترین گل

نعمان رازق انتظار رسیدن بهار را در شعر «تلیفان چُمچُق» با زبانی کودکانه چنین روایت می‌کند: گنجشک کوچولو سرما خورده است و روی تیر برق با نوکش به سیم برق تق‌تق می‌زند. گویی که می‌خواهد به همه جا تلفن بزند و بگوید که بهار را خبر کنید زودتر بیاید و همه را از چشم‌انتظاری دربیاورد.

در سر سیم ‌چوب

نشسته چُمچُق

با نولش[15] سیم را

می‌زند تُق ـ تُق

از باد سرما

خنک خورده‌ است او

حالا تلیفان

می‌کند هر سو

چشم همه جار

همه انتظار

بیا زود بیا

بیا ای بهار

در وصف بهار، جوره هاشمی هم چنین گفته‌ است:

آب‌وهوا گرم شد

خاک نم و نرم شد

برف چه‌خیل[16] آب شد؟!

غون[17] شد و سیلاب شد

پر همه جوبار شد

جو همه سرشار شد

کوه و دمن سبز شد

باغ و چمن سبز شد

سبزه گل‌افروز شد

لاله دل‌افروز شد

دیهه[18] گل‌آباد شد

پیر و جوان شاد شد

در سایت کتابک بخوانید: شعرکودک و نوجوان در کشور تاجیکستان نگاهی به دوکتاب جوره هاشمی «چرا شمالک وزید؟» و «موسیقی خاموشی»

کتاب بچه ها و کوچه ها


خرید کتاب بچه ها و کوچه ها


اسد گلزاده بخارایی (1935 ـ 2023) نیز بهار را جشن عروسی زمین می‌داند و در شعر «طوی زمین» می‌گوید با رفتن سرما دسته‌دسته درناها از راه می‌رسند،گل‌ها می‌شکفند، باد و باران بهاری می‌رسد و عروسی زمین آغاز می‌شود.

فصل دی از ما رود

سردی سرما رود

دور بهاران رسید

تُرنه قطاران رسید

سبزه دمد سر به ‌سر

گل شکُفد بر به ‌بر

بادک فاران وزد

موسم باران رسد

روی زمین تر شود

طوی زمین سر شود

گاهی شاعران با الهام از عناصر طبیعت مثل باران بهاری، رنگین‌کمان، ابر و... زیبایی‌های بهار را توصیف می‌کنند. گل‌چهره سلیمانی (1928 ـ 2003) باران بهاری را چون مرد دهقانی می‌داند که از همه جا خبر می‌گیرد.

باران شوخ نیسان

باران پر ز احسان

با شست نوبهاری

آمد به فیض باری

جوها پُر، پُر آب است

سبزه و گل شاداب است

آب‌و‌هوای نیسان

آرام و راحت جان

باران شوخ نیسان

مانند مرد دهقان

از صحرا خبر گرفت

از بالا خبر گرفت

خبر گرفت از پالیز

خبر گرفت از کاریز

از رمه خبر گرفت

از همه خبر گرفت

سحر خیزم ـ بلندی

پُر، پُر کوزه‌قندی[19]

نریمان بقازاده (1935 ـ 2009) نیز بعد از باران بهاری، بهار را به نقاشی تشبیه می‌کند که با قلم‌موی سحرآمیزش رنگ‌های متنوع را به طبیعت هدیه می‌دهد.

باران گذشت و شد جهان

زیباتر از رنگین‌کمان

گویا که نقاش بهار

آمد پی نقش و نگار

با موقلم[20] بگرفته آن

رنگی از این رنگین‌کمان

مالید رنگ سرخ را

بر نول کبک خوش‌صدا

ثانی به روی لاله‌ها

بر چهره‌ی قِنغاله‌ها[21]

وه، گل، چسان خوش‌رنگ شد

گیلاس آتش‌رنگ شد

مالید نیلابی[22] بهار

بر آسمان بی‌غبار

گشتند ثانی زعفران

گلبرگ‌های قاقُوان[23]

رنگ بنفش دلگشا

بر سوسن گلزار ما

زنگار را بر برگ بید

بابونه را رنگ سفید

رنگ سیه بگذاشت آن

بر شاه‌توت و مَرْمِجان[24]

آخر خودش از هفت ‌رنگ

پوشیده کمزولِ[25] فرنگ

نوروز در تاجیکستان

در شعر دیگری، در خیال شاعر، رنگین‌کمان زیبا دروازه‌ای ا‌ست که زمستان از آن فرار می‌کند و بهار از آن نمایان می‌شود.

با رنگ دل‌نوازش

تیروکمان برآمد

شادان به پیشوازش

پیر و جوان برآمد

تیروکمان زیبا

در دیده‌ها درخشد

جان و جهان ما را

نور و صفا ببخشد

سبزید حُسن دنیا

تا دل ز ما برآید

این حسن دلربا را

تیروکمان فزاید

دامن‌کشان زمستان

حالا فرار دارد

اما به جیب و دامان

بوی بهار دارد

از رنگ‌و‌بوی عالم

دل‌ها چه بی‌قرار است

تیروکمان، خیالم

دروازه‌ی بهار است

مرادعلی صابر (متولد 1958) در شعری با نام «یک گل فصل بهار» شاپرک‌های زیبای بهاری را به گلی خوش‌رنگ تشبیه می‌کند که گویا گلی از گل‌های بهارند.

شه‌پرک خال‌دار

بال تو پر از نگار

نقش‌و‌نگارت بود

منظره‌ی نوبهار

بال‌وپرت رنگ گل

جان‌ودلت بی‌قرار

هر گل و باغ و چمن

در ره تو انتظار

باغ شکوفان از تو

گل ز تو آید به بار

از بر گل آمدی؟

سوی گلی رهسپار؟

بلکه خودت یک گلی

یک گل فصل بهار

باران بهاری یکی دیگر از جلوه‌گری‌‌های فصل بهار است که وقتی می‌بارد همه جا را تمیز می‌کند. محبوبه نعمت‌زاده (متولد 1949) از نگاه آزاده آرزو می‌کند که باران ببارد تا شیشه‌های پنجره و حیاط خانه تمیز شود و او از رُفت‌و‌روب حیاط خلاص شود.

شِبر ـ شِبر می‌باری

از بام و در می‌شاری

با قطره‌های نرمت

به من چنان می‌فاری

وه چه خوش، تازه شسته

رَهرَو و در و دیوار

برگ گل و درختان

تازه کردی از غبار

شیشه‌های تریزه[26]

شد پرجلا و رخشان

روی حولی[27] آزاده

گَردی نیابی در آن

بارانک بهاری

هرگه ببار، التماس

از روب و چین حولی

تا بشوم من خلاص

سلطان‌مراد حاجبایف (متولد 1943) نیز طراوت‌بخشی باران را چنین بیان می‌کند:

سیم ـ سیم  باران می‌آید

جیم ـ جیم باران می‌آید

بی‌چک‌چک، بی‌هیچ آواز

فارم، فارم خیلی ساز

سرتاپا نم ـ نم گردد

عالم تر کم ـ کم گردد

آزاد از گرد و از چنگ

دنیا گیرد دیگر رنگ

گرمی دارد این باران

نرمی گیرد خاک از آن

هر دانی از زیر خاک

خواهد سبزد تا افلاک

بالا ره جستن دارد

آغاز رستن دارد

طراوت باران، شادی را به همگان هدیه می‌دهد و قربان محمدی (متولد 1938) این‌گونه گفته ‌است:

در فصل نوبهاران

خوش‌خوش، ببار باران

کوه و دمن شود نم

فیض زمین شود ضَم

گل‌غنچه، لب گشاید

شادی ما فزاید

عبید رجب در شعر «ابر گذر» عطر بهاران را به همکاری ابر و باد و باران نسبت می‌دهد.

 ابر گذر

تیز، تیز

مشو پریشان

وقت سفر

ریز، ریز

آب فراوان

سبزه‌ی تر

 خیز، خیز

از پی باران

باد سحر

بیز، بیز                     

عطر بهاران

در سایت کتابک بخوانید: آلوچه، گل بادام

در فرهنگ نوروزی، عید همواره با نو شدن همراه است. پوشیدن لباس‌های نو به‌خصوص برای کودکان از لذت‌بخش‌ترین سنت‌های عید است. شاعر از زبان برادر بزرگ‌ به برادر کوچک چنین می‌گوید:

پگاه، دادَر[28] جان، عید است

موزه‌چه‌ات دریده‌ست

بیا به دکان بَرَم

موزه‌چه‌ی نَو خَرَم

گلش گلک بادام

گلش گلک دادام

کودکان تاجیکستان در نوروز

در تاجیکستان، سال نو بر اساس تقویم میلادی محاسبه می‌شود، اما از گذشته تاکنون نوروز نیز در میان مردم این سرزمین جایگاه مهمی داشته است. صلاح‌الدّین صدرالدّین (1946 ـ 2017) تبریک نوروزی خود را برای کودکان چنین به نظم درآورده است:

سیر آمد و سیر آمد

نوروز به خیر آمد

دنیا همه زیبا شد

نوروز مبارک‌باد

نوروز مبارک‌باد

روشن برِ راغان است

از لاله چراغان است

چک‌چک‌چک باران است

نوروز مبارک‌باد

نوروز مبارک‌باد

خوش گلخن نوروزی

در پشته بیفروزی

خرّم دل و خرّم جان

گویی به همه یاران

نوروز مبارک‌باد

نوروز مبارک‌باد

عبدالسّلام دهاتی، همراه با بابابرفی شیرین‌زبان و خوش‌خبر، در شادی کودکان شریک می‌شود و این‌گونه سال نو را تبریک می‌گوید:

در ملک جاناجان ما

شهر و دیهه و میدان ما

امروز در هر خانَدان

بابای برفی مهمان!

وی چهره خندان سپ ـ سفید

چون رمز و اقبال و امید

پیر است و اما دل جوان

خوش چَق‌چَق و شیرین‌زبان

بابا به هر خانه رود

آن خانه خرّم می‌شود

از سال نو، سال ظفر

او می‌رساند خوش‌خبر

اولاد خوشبخت وطن

گل‌های خندان چمن

بادا مبارک سال نو

بخت نو و اقبال نو

این ارچه هم مانند ما

سرسبز و خرّم دائماً

امروز بار آورده ‌است

سیب و انار آورده ‌است

از بین شاخ‌و‌برگ‌ها

مِلْتَس‌زنان[29] تابد به ما

روشن چراغک‌های آن

مانندَه‌ی هفت‌ دادران [30]

ای بچه‌ها، دختر، پسر

گیریم دست همدگر

خوانیم و رقاصی کنیم

چون بره‌ها بازی کنیم

بابا هم از شادی خود

همراهمان خواند سرود

اولاد خوشبخت وطن

گل‌های خندان چمن

بادا مبارک سال نو

بخت نو و اقبال نو

اسد گلزاده بخارایی نیز ضمن تبریک سال نو، برای مخاطب شعرش آرزو می‌کند که همراه با سال نو، روزهای خوش زندگی‌اش مداوم باشد.

دخترچه و پسرچه

دور به دور اَرچه[31]

خرسند و شاد بودیم

ما خوش‌مراد بودیم

بابای برفین آمد

در کتف ـ خورچین آمد

یک عالم سَوغا آورد

از برای ما آورد

جشنی فرح‌‌فزا شد

عالم به کام ما شد

سال نَوَت مبارک

روز خوشت قطارک

کتاب ترنه و مینه

در سایت کتابک بخوانید:  معرفی کتاب تُرنَه و مَینَه

بسیاری از مردم فصل بهار را آغاز زندگی دوباره‌ی طبیعت می‌دانند. در فصل بهار، جانورانی که در خواب زمستانی بوده‌اند و همچنین درختان از خواب زمستانی بیدار می‌شوند و زندگی را دوباره آغاز می‌کنند. طول مدت روز به‌سرعت زیاد می‌شود، زمین گرم می‌شود و گیاهان رشد خود را از سر می‌گیرند. برف‌ها آب می‌شوند و رودها به جریان می‌افتند. یخبندان در مناطق سردسیر کمتر می‌شوند و در مناطقی که آب‌و‌هوای سردسیری ندارند، دمای هوا به‌سرعت افزایش می‌یابد. بسیاری از گیاهان گل‌دار نیز شکوفا می‌شوند. این بازه‌ی زمانی در برخی موارد از زمستان تا اوایل تابستان به طول می‌انجامد.

نتیجه‌گیری

برخی شاعران با بهره گرفتن از تغییرات طبیعی فصل بهار و عناصر طبیعت کودکان را به سرزندگی و شادی دعوت می‌کنند. برخی نیز ضمن پاسداشت مراسم فرا رسیدن بهار، با استفاده از نمادهای بومی محلی، مخاطبان‌شان را با این آیین‌های بهاری آشنا می‌کنند. در برخی از نقاط تاجیکستان، مراسم گل‌گردانی یکی از آیین‌های سنتی است که چند روز قبل از بهار با روییدن گل‌های بهاری برگزار می‌شود. در برخی مناطق، بایچیچک و در نقاطی نیز سیه‌گوش را گل بهار می‌دانند. بایچیچک در کوه و صحرا بعد از تمام شدن برف‌ها می‌روید و مژده آمدن بهار را می‌آورد. سیه‌گوش، گل بهار است. گلی است که در فروردین می‌روید. در تاجیکستان رسم است که نزدیک فرا رسیدن بهار و نوروز، در مراسم گل‌گردانی، گل سیه‌گوش را، كه زیر برف می‏روید، می‏چینند و خانه به خانه می‏برند و با دادن مژده‌ی رسیدن بهار، شیرینی و هدیه می‏گیرند. از دیگر نمادهای بهار در تاجیکستان روییدن لاله است. در شعر بسیاری از شاعران کودک و نوجوان بهار با رویش لاله عجین شده است.

شاعران با چاشنی تخیل شاعرانه، هم ذوق ادبی کودکان را برمی‌انگیزند و هم پنجره‌ای به سوی‌شان باز می‌کنند تا دوباره دیدن را تجربه کنند.


[1]. بایچیچک: گل نرگس، گل بهمن، بایچیچک در کوه و صحرا بعد از تمام شدن برف‌ها می‌روید و مژده‌ی آمدن بهار را می‌آورد.

[2]. شناندن: کاشتن، نشاندن

[3]. مچورین: ایوان ولادیمیرویچ مچورین، زیست‌شناس روسی

[4]. شخ: صخره

[5]. مهین: نرم و ظریف

[6]. فُر آمد: پایین آمد

* لغزیده برف از شخ/ روی مهین فُر آمد: برف با رویی نرم و آرام از صخره پایین آمد.

[7]. تُرنَه: درنا

[8]. قطار: دسته، گروه

* ترنه قطار آمده است: درناها دسته دسته و گروه گروه آمده‌اند.

[9]. مرغ حلال: پرنده‌ای از تیره‌ی قرقاولان

[10]. یاله: نشیب، شیب، یاله، سرازیری

[11]. لاله‌یَک: یَک نشانه‌ی تحبیب و معادل «ک» در زبان فارسی است./ به معنای لاله‌ی کوچک

[12]. سه‌برگه: گیاهی است مانند یونجه، ولی پایه‌‌ی دراز ندارد و کم‌برگ است.

[13] . طوی: جشن عروسی

[14]. حُسن‌آفر: آفریننده‌ی زیبایی

[15]. نول: نوک

[16]. چه‌خیل: چطور

[17]. غون شد: جمع شد

[18]. دیهه: ده

[19]. کوزه‌قند: قارچ

[20]. موقلم: قلم‌مو

[21]. قنغاله‌: دختری که نکاح شده باشد، دختر نامزد‌شده

[22] . نیلابی: به رنگ نیلابی، کبودرنگ

[23]. قاقوان: جمع قاقو؛ گیاهی خودرو با گل زرد که خاصیت غذایی و دارویی دارد.

[24]. مَرْمِجان: تمشک

[25]. کمزول: لباس مردانه، روپوش بلند و دکمه‌دار

[26]. تریزه: پنجره

[27]. حولی: حیاط

[28]. دادَر: برادر خرد، برادر کوچک

[29] . ملتس زدن: حریصانه به چیزی نگاه کردن

[30] . هفت دادران: هفت برادر

[31] . ارچه: کاج

نویسنده:
ویراستار:
منبع
باباجان، علی؛ هاشمی، جوره. (2012). تذکره‌ ادبیات بچه‌ها. ج 1، دوشنبه: ادبیات بچ…باباجان، علی؛ هاشمی، جوره. (2013). تذکره ‌ادبیات بچه‌ها. ج 2، دوشنبه: ادبیات بچ…هاشمی، جوره و دیگران. (2019). تذکره مختصر نظم معاصر بچه‌ها. دوشنبه: وزارت معارف.پهلوان، کیوان (1395). فرهنگ گفتاری در موسیقی ایران زمین. (فارسی‌زبانان تاجیکستا… آلوچه، گل بادامشجاعی، محسن. (1385). فرهنگ فارسی تاجیکی. (زیر نظر: محمدجان شکوری، ولادیمیر کاپر…علیخانی، زیبا. (1399). تُرنَه و مَینَه. برگزیده شعر کودک و نوجوان تاجیکستان. ته…علیخانی، زیبا. (1399). گزیده‌ای از ادبیات کودک و نوجوان تاجیکستان. تهران: نشر ر…نظرزاده، سيف‌الدين. (2008). فرهنگ تفسیری زبان تاجیکی. 2 ج. دوشنبه: پژوهشگاه زبا…
Submitted by editor69 on

 مقدمه

نوروز یکی از کهن‌ترین جشن‌های مردم تاجیکستان است. در قدیم مردم بخارا بیست روز پیش ‌از سال نو محصولات‌شان را برای فروش به «نوروز بازار» می‌بردند. نوروز از جشن‌های مردم تاجیکستان است که در گذشته مراسم خاصی داشته است. معمولاً آیین‌های نوروزی در جشن‌گاه و مکان‌های وسیعی برپا می‌شدند. در دوران شوروی، در تاجیکستان برگزاری جشن نوروز ممنوع شد. با وجود این، مردم برای حفظ آن تلاش کردند و از سال 1960 نوروز به‌عنوان جشن آغاز کشت‌وکار بهاری، جشن دهقانان و احیای طبیعت معرفی شد. حتی عده‌ای نیز جشن نوروزی را به‌طور پنهانی برگزار می‌کردند. بدین ترتیب بود که مردم تاجیکستان موفق شدند از فراموش شدن آیین‌های نوروزی جلوگیری کنند. حکومت شوروی در سال 1980 اجازه‌ی برگزاری این جشن در تاجیکستان را صادر کرد.

نوروز در تاجیکستان

تاجیکستان در سال 1991 به استقلال رسید. از آن زمان دوباره این جشن باستانی احیا و به یکی از جشن‌های ملی تاجیکستان تبدیل شد و سرانجام در سال 2012، همچون جشنی بین‌المللی برگزار گردید. در دوران استقلال تاجیکستان، جشن نوروز و آیین‌های کهن و محلی آن رونق گرفت و در بسیاری از شهرها نوروزگاه ساختند. تاجیکان جشن نوروز را رمز احیای طبیعت و سرزندگی تمام موجودات جهان می‌دانند. در برخی نقاط نیز با رسم خانه‌تکانی به استقبال آن می‌روند. در برخی مناطق تاجیکستان، مردم، مراسم چهارشنبه‌سوری را، که به آن چهارشنبه آخران می‌گویند، همچون ایرانیان برگزار می‌‌کنند. در برخی از نقاط آسیای مرکزی و تاجیکستان، هنوز هم یکی از مراسم نوروز، پختن سمنو است. سَمَنَک، که همان سمنو است، در تاجیکستان رمز برکت خاندان است. یکی دیگر از آیین‌های نوروزی در تاجیکستان مراسم گل‌گردانی است.

مراسم گل‌گردانی: ناصرجان معصومی نخستین فردی است که در ادبیات شفاهی مردم تاجیک درباره‌ی مراسم گل‌گردانی، بایچیچک[1]، سیاه‌گوش و گل نوروزی پژوهش‌هایی انجام داده است. در گذشته، گل‌گردانی مراسمی بوده ‌است که شاگردان حوزه‌ها و مدارس دینی به قصد جمع‌آوری روزی برگزار می‌کردند. مراسم گل‌گردانی در میان ساکنان مناطق مختلف آسیای مرکزی با اندک تفاوت‌ها و با عناوین خاص محلی برگزار می‌شود؛ مثلاً در مناطق جنوب و جنوب‌شرقیِ تاجیکستان گل سیاه‌گوش را، که به زنبق (سوسن) شبیه است، رمز بهار و وسیله‌ی مراسم گل‌گردانی قرار داده‌اند. ساکنان نواحی حصار و ولایت سَرخان‌دریا مراسم را گل‌گَردک می‌گویند. در برخی مناطق از جمله در ولایات زرافشان رمز مراسم بهار، گل زردک، زرد گلک، بهمن‌گل یا گل بهمن است و مردم این مراسم را «بایکَندک» می‌نامند. در برخی جاها، از جمله ناحیه‌ی فاریش یا پارَشت، مراسم گل‌گردانی را «بهار نو مبارک» می‌گویند و گل نمادین این مراسم «زرد گلک» است. مراسم گل‌گردانی در اوراتپه (استروشن) «بایچیچک» نامیده می‌شود. این مراسم همراه با خواندن ترانه‌هایی برگزار می‌شود که متن آن‌ها در مناطق گوناگون متفاوت است، اما موضوع و بن‌مایه‌ی ترانه‌ها مشترک است. مردم بخارا، به‌خصوص شهرنشینان آنجا، مراسم گل‌گردانی را «بلبل‌خوانی» می‌نامند. در برخی از نواحی آسیای مرکزی نیز این مراسم را همچون پیک نوروز دانسته نام آن را «گل نوروزی» گذاشته‌اند.

یکی از قدیمی‌ترین ترانه‌های آمدن بهار ترانه‌ی زیر است:

بهاران شد، بهاران شد

به روی سبزه باران شد

عجب گل‌ها نمایان شد

 بهار نو مبارک باد

 باد بهار آمد به صد الوان

 نیمش برف و نیمش باران

که طوطی در قفس نالان

 بهار نو مبارک ‌باد

 بهار آمد به نیک‌روزی

 به باران شبان‌روزی

 بچین گل‌های نوروزی

 بهار نو مبارک باد (رک: پهلوان، فرهنگ گفتاری در موسیقی ایران زمین، صص 340 ـ 419)

بهار در شعر شعرای کودک و نوجوان تاجیکستان

فصل بهار را آغاز زندگی دوباره‌ی طبیعت می‌دانند. شروع این فصل با تحولاتی در زندگی و طبیعت همراه است: زمین گرم می‌شود. برف‌ها آب شده، رودها جاری می‌شوند. طول مدت روز زیاد می‌شود. در فصل بهار، درختان و جانورانی که پیش‌تر در خواب زمستانی‌ بوده‌اند، از خواب بیدار می‌شوند و زندگی را دوباره آغاز می‌کنند. گیاهان رشد می‌کنند و گل‌ها شکوفه می‌زنند.

از دیرباز تغییرات بهاری طبیعت، برای مردم توأم با شادمانی و برگزاری آیین‌های گوناگون بوده است؛ از جمله جشن و پایکوبی، آواز و ترانه‌‌خوانی و برگزاری مراسم گوناگون. بسیاری از فولکلورشناسان در کشورهای گوناگون به جمع‌آوری آیین‌های مربوط به بهار پرداخته‌اند. در کشور تاجیکستان، همچون ایران و افغانستان، مردم آمدن بهار و نوروز را با مراسم گوناگون جشن می‌گیرند. به همین دلیل، بهار، سال نو و نوروز از موضوعات مورد توجه هنرمندان و شاعران این کشور است. با توجه به اهمیت آمدن بهار و گرامیداشت آیین‌های نوروزی بسیاری از شاعران کودک و نوجوان نیز هم‌نوا با دگرگونی طبیعت، اشعاری سروده‌اند که در این پژوهش به برخی از آن‌ها پرداخته خواهد شد.

در شعر تاجیک، میرزا تورسون‌زاده (1911 ـ 1977) جایگاه والایی دارد. از این رو، وقتی‌ از بهار سخن به میان می‌آید نمی‌توان از بهاریه‌ی تورسون‌زاده سخن نگفت.

بهار آمد، صدای بلبل آمد

نسیم فارم و بوی گل آمد

لباس سبزه را صحرا به بر کرد

کلاهِ سپ‌سفید، آلو به سر کرد

پس از باریدن باران نیسان

چه زیبایند دشت و کوهساران

بهار آمد، چمن گلپوش آمد

دل ما بچگان در جوش آمد

دویدیم و به‌سوی برف رفتیم

همه مانند گل، بالیده گفتیم:

درخت نَو، به باغ نَو، شنانیم[2]

درخت سیب و زردآلو رسانیم

به باغ ما درخت ناک روید

انار لاله‌رنگ و تاک روید

همان سالی که آن‌ها بار آرند

به ما خرسندی بسیار آرند

مِچُورین‌وار[3] باید هر جوانی

نماید کشف سرّ باغبانی

و در شعر دیگری با نام «به استقبال بهار» چنین می‌گوید:

فیض خود را بر سرِ ما، ای بهاران ریز، ریز!

از سر شهر و دهات تاجیکستان ریز، ریز!

نهرهای نقرَه‌وارت را به صحراهای کشت

چون عرق‌های جبین مرد دهقان ریز، ریز!

دسته‌دسته چیده گل‌های سفید خویش را

در زمین‌های وسیع پَخته‌کاران ریز، ریز!

همچو نور آفتاب و همچو شیر ماهتاب

چشمه‌های صاف را از کوهساران ریز، ریز!

هرکجا خُرّم نما، که خلق ما پا می‌نهد

بو کند تا نکهت گل‌های خندان ریز، ریز!

عبید رجب (1932 ـ 2004) در شعر «بهار نَو شد مگر؟» تغییرات طبیعت را نشانه‌ی رسیدن بهاری دیگر می‌داند و این پرسش را با مخاطب خود در میان می‌گذارد که مگر بهار تازه آمده ‌است که همه جا تغییر کرده ‌است.

آفتابک خندان‌رو

بالای کوه برآمد

لغزیده برف از شخ[4]

روی مهین[5] فُر آمد[6] *

در کنج کت ایوان

گربه‌ی ما جا گرفت

از لانه، لبِ میدان

گنجشکک، خود را گرفت

فش‌فش عکّه آمد

هم قَرقَر زاغ آمد

از شاخه صدا آمد

از گوشه‌ی باغ آمد

چک‌چک چکیدن گرفت

چُکره‌ی ابر گذر

خاک، مکیدن گرفت

بهار نو شد مگر؟

فرا رسیدن بهار در روستا را یوسف احمدزاده (متولد 1947) از روی نشانه‌هایی چون آمدن دسته‌های درنا، روان شدن آب جوی‌ها، سبز شدن باغ‌ها و درخشش لاله‌ها به کودکان مژده می‌دهد:

باز بهار آمده‌ است

تُرنَه[7] قطار[8] آمده ا‌ست*

سبز همه باغ و راغ

لاله فروزان چراغ

آبک جوها روان

قَد ـ قَدِ جو، ما، دوان

لب لب جوی حصار

تگ تگ بید قطار

سیله‌ی مرغ حِلال[9]

می‌خورد آب زلال

دیهه چسان نازنین

ناز بهاران ببین

بهار در تاجیکستان

در تاجیکستان گل لاله مژده‌ی بهار است. به قول میرسعید میرشکر (1912 ـ 1993) گل لاله پرچم فصل بهار است.

در دشت و کوهسار ما

روییده ‌و بشکفته است

با حسن خود صحرا را

خوش‌روتر نموده ‌است

از دور اگر بینیدش

چون بَیرقچه می‌رخشد

شینید اگر در پیشش

خرسندی‌ها می‌بخشد

می‌دانید نام آن را؟

نامش گل لاله است

چون بَیرقچه بچه‌ها

می‌گیرند آن را در دست

در شعر سیدعلی مأمور  (1944 ـ 2021) فصل بهار که می‌رسد لاله‌ها مثل بنفشه، کوه‌ها و تپه‌ها را پر می‌کنند. لاله‌های سرخی که چون پیاله‌هایی زیبا هستند.

فصل بهاران

در کوه و یاله[10]

مثل بُنَفشه

بشکفته لاله

باران و ژاله

در کوه و یاله

هر لاله‌ی سرخ

مثل پیاله

به آب باران

پر شد پیاله

پر شد و بشکست

از دست ژاله

در شعر نعمان رازق (1927 ـ 1982) نیز گل لاله بزم‌آرای فصل بهار است. بهاری که قهقهه‌ی کبکان و دسته‌های درنا از آمدنش خبر می‌رسانند.

لاله، لاله، هی لاله

بلبل آمد به لانه

قهقهَ زد کبک مست

از سر کوه و یاله

نوروز و نوبهار است

در پشته لاله‌زار است

سَیله‌ی تُرنه را بین

در آسمان قطار است

کوه و دمن پر لاله

باغ و چمن پر لاله

سوی خانه می‌آیم

دو دست من پر لاله

در کوه و دشت و صحرا

شد بزم لاله برپا

هی‌هی، چه خوش بهار است!

هی‌هی، چه لاله زیبا!

در شعر موجوده حکیماووه (1932 ـ 1993) نیز لاله به‌ مانند آتشی ا‌ست که می‌درخشد. این درخشش شاعر را به دوران کودکی‌اش می‌برد و این آرزو را در دلش می‌نشاند که در سبزه‌زاران درحالی‌که لباسی به رنگ لاله بر تن دارد، بنشیند و شادی کند.

کوه و دمن سبز

هر طرف زیبا

سبزه زند موج

مانند دریا

از سبزه گیرد

چشمان من نور

بر جسم و جانم

بخشد علف زور

یک سو روان آب

صحراست دلکش

رخشنده لاله

مانند آتش

در سبزه‌زاران

خواهم نشینم

با کرته‌ی سرخ

چون لاله خرّم

نعیم‌جان نظیری (متولد 1936) نیز زیبایی لاله‌ی کوهسار را چنین برای مخاطب به نمایش می‌گذارد:

لاله‌یَک[11] کوهسار

لاله‌ی خوش‌رنگ‌و‌بو

در نظرم می‌رسی

پرچم فصل بهار

از چه تو رعنا چنین؟

خوب و دل‌آرا چنین؟

بین گل و سبزه‌ها

از همه زیبا چنین؟

ای گل عالی‌جناب

این چه رخ و آب‌و‌تاب

یا که ز حسنش به تو

داد کمی آفتاب؟

همچنین سیدعلی مأمور از روییدن سنبله در فصل بهار می‌گوید که چتر زیبایی بر سر دارد و این چتر او را از باران بهار در امان نگه می‌دارد.

فصل بهاران

پهلوی لاله

سنبله بشکفت

در روی یاله

در روی یاله

باران می‌بارد

اما سنبله

پروا ندارد

چتر به‌ زیبی

دارد چو بر سر

از آب باران

نمی‌شود تر

محی‌الدّین فرهت (1924 ـ 1984) نیز روییدن سه‌برگه‌های خود‌رو را نشانه‌ی بهار می‌داند. سه‌برگه‌های[12] خوش‌رو

بستند صف لب جو

گل‌های تازه بر سر

گل‌های تازه در بر

بر آب‌های تازان

بر موج‌های بازان

در من نگاه دارند

خرّم نگاه دارند

کی می‌شوند آن‌ها

سیر از چنین تماشا

عبدالسّلام دهاتی (1911 ـ 1962) نیز در کنار روییدن سه‌برگه‌های لب جویبار، بنفشه‌های زیبایی را به تصویر می‌کشد که هر سال به پیشواز بهار می‌آیند.

میان سبزه و سه‌برگه در لب جوبار

برآمده‌ است بُنَفشه به پیشواز بهار

بُنفش‌رنگ و برگش نفیس‌پایه، مهین

سرش خم است به مانند آدم شرمین

بیا رویم و تماشا کنیم و گل چینیم

کشیم بوی خوشش رنگ دلکشش بینیم

در تاجیکستان، یکی دیگر از مژده‌آوران بهار گل بایچیچک است.

گل خوش‌رو بایْچیچک

گل خودرو بایچیچک

تو پیک نوبهاری

هی زیب طاقی ‌داری

چینمت دسته‌دسته

تازان برم به رسته

رسته پُرِ گل شود

گل، زیب کاکل شود

هرکس تو را ببوید

ببالد و بگوید

بوی بایچیچک آمد

طوی[13] بایچیچک آمد

نوروز در تاجیکستان

در شعر عبید رجب (1932 ـ 2004) گل سیه‌گوش، گل بهار است. سیه‌گوش گلی است که در فروردین می‌روید. در تاجیکستان رسم است که نزدیک فرا رسیدن بهار و نوروز، در مراسم گل‌گردانی گل سیه‌گوش را، كه زیر برف می‏روید، می‏چینند. آن را خانه به خانه می‏برند و با دادن مژده‌ی رسیدن بهار، شیرینی و هدیه می‏گیرند.

از یانه گل آوردیم 

دو دانه گل آوردیم  

بهر قبول آوردیم  

گل گل‏ها سیه‌گوش

گلِ بهار آمده

مژده‌ی کار آمده

بهر نثار آمده

گل گل‏ها سیه‌گوش

خاله جانِ خانهدار

مارا نکن انتظار 

هدیه‌ی خود را برآر

گل گل‏ها سیه‌گوش

گل ‌گل‏ها قطار است

رنگ چشم خمار است

در پشته‏ها بهار است

گل گل‏ها سیه‌گوش

مرینّه فافه‌ناوه (1921 ـ 1998) نیز در شعر خود سیه‌گوش را شاه گل‌ها، حسن کوه‌ها و پیک نوروز معرفی می‌کند.

زیبا سیه‌گوش

جایت بلند است

بشکفتن تو

بس دل‌پسند است

هرکس که هرجا

روی تو بیند

نزدت نشیند

یک دسته چیند

رویت مصفا

پاکِ به زیبی

این‌قدر آخر

تو دل‌فریبی

هر سال آری

بوی بهاران

فیض طبیعت

از کوهساران

هستی سیه‌گوش

حُسن‌آفر[14] کوه

شاه گلانی

تاج سر کوه

ما را عزیزی

چون اولین گل

ای پیک نوروز

زیباترین گل

نعمان رازق انتظار رسیدن بهار را در شعر «تلیفان چُمچُق» با زبانی کودکانه چنین روایت می‌کند: گنجشک کوچولو سرما خورده است و روی تیر برق با نوکش به سیم برق تق‌تق می‌زند. گویی که می‌خواهد به همه جا تلفن بزند و بگوید که بهار را خبر کنید زودتر بیاید و همه را از چشم‌انتظاری دربیاورد.

در سر سیم ‌چوب

نشسته چُمچُق

با نولش[15] سیم را

می‌زند تُق ـ تُق

از باد سرما

خنک خورده‌ است او

حالا تلیفان

می‌کند هر سو

چشم همه جار

همه انتظار

بیا زود بیا

بیا ای بهار

در وصف بهار، جوره هاشمی هم چنین گفته‌ است:

آب‌وهوا گرم شد

خاک نم و نرم شد

برف چه‌خیل[16] آب شد؟!

غون[17] شد و سیلاب شد

پر همه جوبار شد

جو همه سرشار شد

کوه و دمن سبز شد

باغ و چمن سبز شد

سبزه گل‌افروز شد

لاله دل‌افروز شد

دیهه[18] گل‌آباد شد

پیر و جوان شاد شد

در سایت کتابک بخوانید: شعرکودک و نوجوان در کشور تاجیکستان نگاهی به دوکتاب جوره هاشمی «چرا شمالک وزید؟» و «موسیقی خاموشی»

کتاب بچه ها و کوچه ها


خرید کتاب بچه ها و کوچه ها


اسد گلزاده بخارایی (1935 ـ 2023) نیز بهار را جشن عروسی زمین می‌داند و در شعر «طوی زمین» می‌گوید با رفتن سرما دسته‌دسته درناها از راه می‌رسند،گل‌ها می‌شکفند، باد و باران بهاری می‌رسد و عروسی زمین آغاز می‌شود.

فصل دی از ما رود

سردی سرما رود

دور بهاران رسید

تُرنه قطاران رسید

سبزه دمد سر به ‌سر

گل شکُفد بر به ‌بر

بادک فاران وزد

موسم باران رسد

روی زمین تر شود

طوی زمین سر شود

گاهی شاعران با الهام از عناصر طبیعت مثل باران بهاری، رنگین‌کمان، ابر و... زیبایی‌های بهار را توصیف می‌کنند. گل‌چهره سلیمانی (1928 ـ 2003) باران بهاری را چون مرد دهقانی می‌داند که از همه جا خبر می‌گیرد.

باران شوخ نیسان

باران پر ز احسان

با شست نوبهاری

آمد به فیض باری

جوها پُر، پُر آب است

سبزه و گل شاداب است

آب‌و‌هوای نیسان

آرام و راحت جان

باران شوخ نیسان

مانند مرد دهقان

از صحرا خبر گرفت

از بالا خبر گرفت

خبر گرفت از پالیز

خبر گرفت از کاریز

از رمه خبر گرفت

از همه خبر گرفت

سحر خیزم ـ بلندی

پُر، پُر کوزه‌قندی[19]

نریمان بقازاده (1935 ـ 2009) نیز بعد از باران بهاری، بهار را به نقاشی تشبیه می‌کند که با قلم‌موی سحرآمیزش رنگ‌های متنوع را به طبیعت هدیه می‌دهد.

باران گذشت و شد جهان

زیباتر از رنگین‌کمان

گویا که نقاش بهار

آمد پی نقش و نگار

با موقلم[20] بگرفته آن

رنگی از این رنگین‌کمان

مالید رنگ سرخ را

بر نول کبک خوش‌صدا

ثانی به روی لاله‌ها

بر چهره‌ی قِنغاله‌ها[21]

وه، گل، چسان خوش‌رنگ شد

گیلاس آتش‌رنگ شد

مالید نیلابی[22] بهار

بر آسمان بی‌غبار

گشتند ثانی زعفران

گلبرگ‌های قاقُوان[23]

رنگ بنفش دلگشا

بر سوسن گلزار ما

زنگار را بر برگ بید

بابونه را رنگ سفید

رنگ سیه بگذاشت آن

بر شاه‌توت و مَرْمِجان[24]

آخر خودش از هفت ‌رنگ

پوشیده کمزولِ[25] فرنگ

نوروز در تاجیکستان

در شعر دیگری، در خیال شاعر، رنگین‌کمان زیبا دروازه‌ای ا‌ست که زمستان از آن فرار می‌کند و بهار از آن نمایان می‌شود.

با رنگ دل‌نوازش

تیروکمان برآمد

شادان به پیشوازش

پیر و جوان برآمد

تیروکمان زیبا

در دیده‌ها درخشد

جان و جهان ما را

نور و صفا ببخشد

سبزید حُسن دنیا

تا دل ز ما برآید

این حسن دلربا را

تیروکمان فزاید

دامن‌کشان زمستان

حالا فرار دارد

اما به جیب و دامان

بوی بهار دارد

از رنگ‌و‌بوی عالم

دل‌ها چه بی‌قرار است

تیروکمان، خیالم

دروازه‌ی بهار است

مرادعلی صابر (متولد 1958) در شعری با نام «یک گل فصل بهار» شاپرک‌های زیبای بهاری را به گلی خوش‌رنگ تشبیه می‌کند که گویا گلی از گل‌های بهارند.

شه‌پرک خال‌دار

بال تو پر از نگار

نقش‌و‌نگارت بود

منظره‌ی نوبهار

بال‌وپرت رنگ گل

جان‌ودلت بی‌قرار

هر گل و باغ و چمن

در ره تو انتظار

باغ شکوفان از تو

گل ز تو آید به بار

از بر گل آمدی؟

سوی گلی رهسپار؟

بلکه خودت یک گلی

یک گل فصل بهار

باران بهاری یکی دیگر از جلوه‌گری‌‌های فصل بهار است که وقتی می‌بارد همه جا را تمیز می‌کند. محبوبه نعمت‌زاده (متولد 1949) از نگاه آزاده آرزو می‌کند که باران ببارد تا شیشه‌های پنجره و حیاط خانه تمیز شود و او از رُفت‌و‌روب حیاط خلاص شود.

شِبر ـ شِبر می‌باری

از بام و در می‌شاری

با قطره‌های نرمت

به من چنان می‌فاری

وه چه خوش، تازه شسته

رَهرَو و در و دیوار

برگ گل و درختان

تازه کردی از غبار

شیشه‌های تریزه[26]

شد پرجلا و رخشان

روی حولی[27] آزاده

گَردی نیابی در آن

بارانک بهاری

هرگه ببار، التماس

از روب و چین حولی

تا بشوم من خلاص

سلطان‌مراد حاجبایف (متولد 1943) نیز طراوت‌بخشی باران را چنین بیان می‌کند:

سیم ـ سیم  باران می‌آید

جیم ـ جیم باران می‌آید

بی‌چک‌چک، بی‌هیچ آواز

فارم، فارم خیلی ساز

سرتاپا نم ـ نم گردد

عالم تر کم ـ کم گردد

آزاد از گرد و از چنگ

دنیا گیرد دیگر رنگ

گرمی دارد این باران

نرمی گیرد خاک از آن

هر دانی از زیر خاک

خواهد سبزد تا افلاک

بالا ره جستن دارد

آغاز رستن دارد

طراوت باران، شادی را به همگان هدیه می‌دهد و قربان محمدی (متولد 1938) این‌گونه گفته ‌است:

در فصل نوبهاران

خوش‌خوش، ببار باران

کوه و دمن شود نم

فیض زمین شود ضَم

گل‌غنچه، لب گشاید

شادی ما فزاید

عبید رجب در شعر «ابر گذر» عطر بهاران را به همکاری ابر و باد و باران نسبت می‌دهد.

 ابر گذر

تیز، تیز

مشو پریشان

وقت سفر

ریز، ریز

آب فراوان

سبزه‌ی تر

 خیز، خیز

از پی باران

باد سحر

بیز، بیز                     

عطر بهاران

در سایت کتابک بخوانید: آلوچه، گل بادام

در فرهنگ نوروزی، عید همواره با نو شدن همراه است. پوشیدن لباس‌های نو به‌خصوص برای کودکان از لذت‌بخش‌ترین سنت‌های عید است. شاعر از زبان برادر بزرگ‌ به برادر کوچک چنین می‌گوید:

پگاه، دادَر[28] جان، عید است

موزه‌چه‌ات دریده‌ست

بیا به دکان بَرَم

موزه‌چه‌ی نَو خَرَم

گلش گلک بادام

گلش گلک دادام

کودکان تاجیکستان در نوروز

در تاجیکستان، سال نو بر اساس تقویم میلادی محاسبه می‌شود، اما از گذشته تاکنون نوروز نیز در میان مردم این سرزمین جایگاه مهمی داشته است. صلاح‌الدّین صدرالدّین (1946 ـ 2017) تبریک نوروزی خود را برای کودکان چنین به نظم درآورده است:

سیر آمد و سیر آمد

نوروز به خیر آمد

دنیا همه زیبا شد

نوروز مبارک‌باد

نوروز مبارک‌باد

روشن برِ راغان است

از لاله چراغان است

چک‌چک‌چک باران است

نوروز مبارک‌باد

نوروز مبارک‌باد

خوش گلخن نوروزی

در پشته بیفروزی

خرّم دل و خرّم جان

گویی به همه یاران

نوروز مبارک‌باد

نوروز مبارک‌باد

عبدالسّلام دهاتی، همراه با بابابرفی شیرین‌زبان و خوش‌خبر، در شادی کودکان شریک می‌شود و این‌گونه سال نو را تبریک می‌گوید:

در ملک جاناجان ما

شهر و دیهه و میدان ما

امروز در هر خانَدان

بابای برفی مهمان!

وی چهره خندان سپ ـ سفید

چون رمز و اقبال و امید

پیر است و اما دل جوان

خوش چَق‌چَق و شیرین‌زبان

بابا به هر خانه رود

آن خانه خرّم می‌شود

از سال نو، سال ظفر

او می‌رساند خوش‌خبر

اولاد خوشبخت وطن

گل‌های خندان چمن

بادا مبارک سال نو

بخت نو و اقبال نو

این ارچه هم مانند ما

سرسبز و خرّم دائماً

امروز بار آورده ‌است

سیب و انار آورده ‌است

از بین شاخ‌و‌برگ‌ها

مِلْتَس‌زنان[29] تابد به ما

روشن چراغک‌های آن

مانندَه‌ی هفت‌ دادران [30]

ای بچه‌ها، دختر، پسر

گیریم دست همدگر

خوانیم و رقاصی کنیم

چون بره‌ها بازی کنیم

بابا هم از شادی خود

همراهمان خواند سرود

اولاد خوشبخت وطن

گل‌های خندان چمن

بادا مبارک سال نو

بخت نو و اقبال نو

اسد گلزاده بخارایی نیز ضمن تبریک سال نو، برای مخاطب شعرش آرزو می‌کند که همراه با سال نو، روزهای خوش زندگی‌اش مداوم باشد.

دخترچه و پسرچه

دور به دور اَرچه[31]

خرسند و شاد بودیم

ما خوش‌مراد بودیم

بابای برفین آمد

در کتف ـ خورچین آمد

یک عالم سَوغا آورد

از برای ما آورد

جشنی فرح‌‌فزا شد

عالم به کام ما شد

سال نَوَت مبارک

روز خوشت قطارک

کتاب ترنه و مینه

در سایت کتابک بخوانید:  معرفی کتاب تُرنَه و مَینَه

بسیاری از مردم فصل بهار را آغاز زندگی دوباره‌ی طبیعت می‌دانند. در فصل بهار، جانورانی که در خواب زمستانی بوده‌اند و همچنین درختان از خواب زمستانی بیدار می‌شوند و زندگی را دوباره آغاز می‌کنند. طول مدت روز به‌سرعت زیاد می‌شود، زمین گرم می‌شود و گیاهان رشد خود را از سر می‌گیرند. برف‌ها آب می‌شوند و رودها به جریان می‌افتند. یخبندان در مناطق سردسیر کمتر می‌شوند و در مناطقی که آب‌و‌هوای سردسیری ندارند، دمای هوا به‌سرعت افزایش می‌یابد. بسیاری از گیاهان گل‌دار نیز شکوفا می‌شوند. این بازه‌ی زمانی در برخی موارد از زمستان تا اوایل تابستان به طول می‌انجامد.

نتیجه‌گیری

برخی شاعران با بهره گرفتن از تغییرات طبیعی فصل بهار و عناصر طبیعت کودکان را به سرزندگی و شادی دعوت می‌کنند. برخی نیز ضمن پاسداشت مراسم فرا رسیدن بهار، با استفاده از نمادهای بومی محلی، مخاطبان‌شان را با این آیین‌های بهاری آشنا می‌کنند. در برخی از نقاط تاجیکستان، مراسم گل‌گردانی یکی از آیین‌های سنتی است که چند روز قبل از بهار با روییدن گل‌های بهاری برگزار می‌شود. در برخی مناطق، بایچیچک و در نقاطی نیز سیه‌گوش را گل بهار می‌دانند. بایچیچک در کوه و صحرا بعد از تمام شدن برف‌ها می‌روید و مژده آمدن بهار را می‌آورد. سیه‌گوش، گل بهار است. گلی است که در فروردین می‌روید. در تاجیکستان رسم است که نزدیک فرا رسیدن بهار و نوروز، در مراسم گل‌گردانی، گل سیه‌گوش را، كه زیر برف می‏روید، می‏چینند و خانه به خانه می‏برند و با دادن مژده‌ی رسیدن بهار، شیرینی و هدیه می‏گیرند. از دیگر نمادهای بهار در تاجیکستان روییدن لاله است. در شعر بسیاری از شاعران کودک و نوجوان بهار با رویش لاله عجین شده است.

شاعران با چاشنی تخیل شاعرانه، هم ذوق ادبی کودکان را برمی‌انگیزند و هم پنجره‌ای به سوی‌شان باز می‌کنند تا دوباره دیدن را تجربه کنند.


[1]. بایچیچک: گل نرگس، گل بهمن، بایچیچک در کوه و صحرا بعد از تمام شدن برف‌ها می‌روید و مژده‌ی آمدن بهار را می‌آورد.

[2]. شناندن: کاشتن، نشاندن

[3]. مچورین: ایوان ولادیمیرویچ مچورین، زیست‌شناس روسی

[4]. شخ: صخره

[5]. مهین: نرم و ظریف

[6]. فُر آمد: پایین آمد

* لغزیده برف از شخ/ روی مهین فُر آمد: برف با رویی نرم و آرام از صخره پایین آمد.

[7]. تُرنَه: درنا

[8]. قطار: دسته، گروه

* ترنه قطار آمده است: درناها دسته دسته و گروه گروه آمده‌اند.

[9]. مرغ حلال: پرنده‌ای از تیره‌ی قرقاولان

[10]. یاله: نشیب، شیب، یاله، سرازیری

[11]. لاله‌یَک: یَک نشانه‌ی تحبیب و معادل «ک» در زبان فارسی است./ به معنای لاله‌ی کوچک

[12]. سه‌برگه: گیاهی است مانند یونجه، ولی پایه‌‌ی دراز ندارد و کم‌برگ است.

[13] . طوی: جشن عروسی

[14]. حُسن‌آفر: آفریننده‌ی زیبایی

[15]. نول: نوک

[16]. چه‌خیل: چطور

[17]. غون شد: جمع شد

[18]. دیهه: ده

[19]. کوزه‌قند: قارچ

[20]. موقلم: قلم‌مو

[21]. قنغاله‌: دختری که نکاح شده باشد، دختر نامزد‌شده

[22] . نیلابی: به رنگ نیلابی، کبودرنگ

[23]. قاقوان: جمع قاقو؛ گیاهی خودرو با گل زرد که خاصیت غذایی و دارویی دارد.

[24]. مَرْمِجان: تمشک

[25]. کمزول: لباس مردانه، روپوش بلند و دکمه‌دار

[26]. تریزه: پنجره

[27]. حولی: حیاط

[28]. دادَر: برادر خرد، برادر کوچک

[29] . ملتس زدن: حریصانه به چیزی نگاه کردن

[30] . هفت دادران: هفت برادر

[31] . ارچه: کاج

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
ویراستار (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله