برای ما هم قصه بخوانید

یكی از هدف های ما در انجمن دوستداران ادبیات كودك و نوجوان اصفهان، ترویج كتابخوانی است. به ویژه هنگامی که کودکان به كتاب دسترسی ندارند یا از نظر جسمی در وضعیتی هستندکه نمی توانند كتاب بخوانند، مانند كودكان ویژه، بیمار و همچنین كودكان پیش‌دبستانی.

.در همین راستا تعدادی از دوستان انجمن، داوطلب كتابخوانی در مراكز توانبخشی و بیمارستان شدند. من و دو نفر دیگر از دوستان،كتابخوانی در بیمارستان را پذیرفتیم. پیش از آغاز كتابخوانی در بیمارستان، چندین بار در وقت ملاقات به بخش‌های كودكان رفتیم تا موقعیت كودكان بیمار را بشناسیم و با برنامه‌ریزی منظم این كار را شروع كنیم. گرچه دفعات رفتن ما به بیمارستان انگشت‌شمار بود، گویاسال ها با آن محیط و آن كودكان آشنا بودیم. از دو بخش جراحی و عفونی كودكان دیدن کردیم. دیدن كودكان بیمار و مادران و همراهان بسیار نگران شان، ما را به شدت تحت تأثیر قرار می داد، به‌طوری كه پس از جلسه ی دوم، یكی از دوستان از آمدن به بیمارستان منصرف شد. تعدادی از كودكان خواب و بعضی از آن ها بیدار، اما به شدت بی‌حوصله بودند، وحاضر به پذیرفتن ما نبودند. بعضی از همراهان برای كودكان بیمار خود كتاب می‌خواندند و تعدادی از كودكان هم، خود مشغول خواندن كتاب بودند. نام و اتاق کودکان را پرسیدیم و به سراغشان رفتیم. پرسیدیم:«آیا دوست داری كنار تخت تو بنشینیم و برایت كتاب بخوانیم تا حوصله‌ات سر نرود»، بعضی از كودكان با بی‌حوصلگی پاسخ می دادند: «نه». اما ما باز به سراغ تخت دیگر می‌رفتیم. از جلسه ی دوم، یكی از دوستان با آوردن یك سری از نشریه های مربوط به كودكان و نوجوانان، سبب شد تا كودكانی كه حاضر به پذیرش ما نبودند، مجله هارا را قبول كنند. بعضی از اوقات كودكان ترجیح می‌دادند مادرشان برای شان كتاب بخواند. در همه حال همراهان بیمار پذیرای ما بودند. گاهی كه كودكان اجازه می‌دادند تا برای شان كتاب بخوانیم، مادران شان روی تخت‌های اضافی و خالی دراز می‌كشیدند و به قصه ی ما گوش می‌دادند. گاهی نام كتاب های مناسب را برای فرزندشان می خواستند.

برخی از کودکان که بارها بستری می‌شدند، با ورود ما به بخش، هم خود و هم همراهانشان ابراز خوشحالی می کردند و منتظر شنیدن قصه یا دریافت نشریه می شدند و گاهی از کتابخانه ی سیار بیمارستان تقاضای کتاب می‌کردند.

اگرچه کودکان بیشتر وقت ها حوصله شنیدن قصه را نداشتند، ولی حتما پس از به‌دست آوردن سلامتی‌خود و مرخص شدن از بیمارستان به خواندن کتاب ادامه خواهند داد. کودکی که ماشین کودکی اش را کنار می‌گذارد و آرام می‌نشیند تا برایش کتاب بخوانی، حتماً این راه را آرامش‌بخش‌تر از بازی با ماشین خود می‌داند.

همان‌طور که گفته شد، دفعات رفتن ما به بیمارستان انگشت‌شمار بود، ولی تأثیر عمیق و شدید آن پابرجاست. بیماری کودکان، خستگی و کم حوصلگی و خواب بودنشان در ساعت تعیین شده از طرف بیمارستان، از کارایی این جلسات به شدت می‌کاست. شاید اگر بشود این جلسات را نه به‌طور منظم، اما به‌صورت متناوب در طول سال داشت و ترتیبی داد تا کتابخانه ی کوچکی با کتاب های مناسب و شاد و نشریه های مناسب برپاشود، مؤثرتر باشد. به این ترتیب نیازی به رفتن همیشگی و منظم نخواهد بود، چرا که کتاب در دسترس کودکان است .

 

نویسنده
فریده سبزعلیزاده
Submitted by editor6 on

یكی از هدف های ما در انجمن دوستداران ادبیات كودك و نوجوان اصفهان، ترویج كتابخوانی است. به ویژه هنگامی که کودکان به كتاب دسترسی ندارند یا از نظر جسمی در وضعیتی هستندکه نمی توانند كتاب بخوانند، مانند كودكان ویژه، بیمار و همچنین كودكان پیش‌دبستانی.

.در همین راستا تعدادی از دوستان انجمن، داوطلب كتابخوانی در مراكز توانبخشی و بیمارستان شدند. من و دو نفر دیگر از دوستان،كتابخوانی در بیمارستان را پذیرفتیم. پیش از آغاز كتابخوانی در بیمارستان، چندین بار در وقت ملاقات به بخش‌های كودكان رفتیم تا موقعیت كودكان بیمار را بشناسیم و با برنامه‌ریزی منظم این كار را شروع كنیم. گرچه دفعات رفتن ما به بیمارستان انگشت‌شمار بود، گویاسال ها با آن محیط و آن كودكان آشنا بودیم. از دو بخش جراحی و عفونی كودكان دیدن کردیم. دیدن كودكان بیمار و مادران و همراهان بسیار نگران شان، ما را به شدت تحت تأثیر قرار می داد، به‌طوری كه پس از جلسه ی دوم، یكی از دوستان از آمدن به بیمارستان منصرف شد. تعدادی از كودكان خواب و بعضی از آن ها بیدار، اما به شدت بی‌حوصله بودند، وحاضر به پذیرفتن ما نبودند. بعضی از همراهان برای كودكان بیمار خود كتاب می‌خواندند و تعدادی از كودكان هم، خود مشغول خواندن كتاب بودند. نام و اتاق کودکان را پرسیدیم و به سراغشان رفتیم. پرسیدیم:«آیا دوست داری كنار تخت تو بنشینیم و برایت كتاب بخوانیم تا حوصله‌ات سر نرود»، بعضی از كودكان با بی‌حوصلگی پاسخ می دادند: «نه». اما ما باز به سراغ تخت دیگر می‌رفتیم. از جلسه ی دوم، یكی از دوستان با آوردن یك سری از نشریه های مربوط به كودكان و نوجوانان، سبب شد تا كودكانی كه حاضر به پذیرش ما نبودند، مجله هارا را قبول كنند. بعضی از اوقات كودكان ترجیح می‌دادند مادرشان برای شان كتاب بخواند. در همه حال همراهان بیمار پذیرای ما بودند. گاهی كه كودكان اجازه می‌دادند تا برای شان كتاب بخوانیم، مادران شان روی تخت‌های اضافی و خالی دراز می‌كشیدند و به قصه ی ما گوش می‌دادند. گاهی نام كتاب های مناسب را برای فرزندشان می خواستند.

برخی از کودکان که بارها بستری می‌شدند، با ورود ما به بخش، هم خود و هم همراهانشان ابراز خوشحالی می کردند و منتظر شنیدن قصه یا دریافت نشریه می شدند و گاهی از کتابخانه ی سیار بیمارستان تقاضای کتاب می‌کردند.

اگرچه کودکان بیشتر وقت ها حوصله شنیدن قصه را نداشتند، ولی حتما پس از به‌دست آوردن سلامتی‌خود و مرخص شدن از بیمارستان به خواندن کتاب ادامه خواهند داد. کودکی که ماشین کودکی اش را کنار می‌گذارد و آرام می‌نشیند تا برایش کتاب بخوانی، حتماً این راه را آرامش‌بخش‌تر از بازی با ماشین خود می‌داند.

همان‌طور که گفته شد، دفعات رفتن ما به بیمارستان انگشت‌شمار بود، ولی تأثیر عمیق و شدید آن پابرجاست. بیماری کودکان، خستگی و کم حوصلگی و خواب بودنشان در ساعت تعیین شده از طرف بیمارستان، از کارایی این جلسات به شدت می‌کاست. شاید اگر بشود این جلسات را نه به‌طور منظم، اما به‌صورت متناوب در طول سال داشت و ترتیبی داد تا کتابخانه ی کوچکی با کتاب های مناسب و شاد و نشریه های مناسب برپاشود، مؤثرتر باشد. به این ترتیب نیازی به رفتن همیشگی و منظم نخواهد بود، چرا که کتاب در دسترس کودکان است .

 

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نوع محتوا
مقاله