کتابِ «وقتی خالخالی و راهراه زبانشان بههم گره خورد» با یک روز معمولی در برکه آغاز میشود. دو قورباغه، خالخالی و راه راه، از خواب بیدار شدهاند و همه چیز آرام بهنظر میرسد.
اما... اما انگار خبرهایی هست! آنطرف آدم کوچولوها، که کتاب همسایههای قورباغهها صدایشان میزد، دارند نقشهای برای قورباغهها میکشند. اما قورباغهها چه دارند که باید کسی برایشان نقشه بکشد؟
از همان تصویر اول که همه چیز آرام است، یکی از آدم کوچولوها را در تصویر با دوربینش روی شاخهای درخت میبینیم که از قورباغه عکس میگیرد. آنها حواسشان به برکه است. چرا؟ آدم کوچولوها لباس پروانهای میپوشند و قورباغهها فکر میکنند آنها واقعا پروانه هستند. خالخالی از این طرف برکه زبانشان را بیرون میآورد، راه راه از آن یکی طرف برکه. پروانهها از بین زبانشان فرار میکنند و زبانِ قورباغهها بههم گره میخورد. آنها که نمیدانند گره زبانشان چطور باز میشود، هی زبانشان را میکشند و گرهاش سفتتر میشود. آخر مینشینند به خیالبافی. آدم کوچولوها هم در این خیالبافی کمکشان میکنند. کتابِ «وقتی خالخالی و راه راه زبانشان بههم گره خورد» میپرسد با دو زبان گره خورده بههم چکار میشود کرد؟ و قورباغهها با خیالهایشان پاسخ میدهند. شاید بتوانند از این طرف برکه به آن طرفش پل بزنند، تنهٔ درخت را اندازه بگیرند، گردن زرافه، بین زمین و آسمان پل بزنند و خیالات قورباغهها با فکرهای آدم کوچولوها، بزرگ و بزرگتر میشود. آدمها را به آسمان میبرند، سیارهها پر از آدم میشود و حتی قورباغهها در خیالشان یکی زمین را میخورد یکی آسمان را. شب که همسایهها رفتهاند، خالخالی و راه راه تازه یادشان میآید گره زبانشان چطور باز میشود. وقتی که دیگر هیچ بوته و درختی در برکه نمانده و آدم کوچولوها همه چیز را بریده و بردهاند، همان وقتی قورباغهها با خیالاتشان خوش بودند. پایان کتابِ «وقتی خالخالی و راه راه زبانشان بههم گره خورد» باقی ساکنان برکه هم در تصویر چمدان بسته و دارند میروند؛ حلزون و مورچه و سنجاقکی که از ابتدا در تصاویر کتاب شاهد همهٔ ماجراها بودند.
درباره کتاب «وقتی خالخالی و راه راه زبانشان بههم گره خورد»
کتاب «وقتی خالخالی و راه راه زبانشان بههم گره خورد» برگزیده اولین مسابقه و کارگاه خلق کتاب تصویری در سال ۱۳۹۳ است. این کارگاه در انتشارات علمی و فرهنگی برگزار شد و نویسنده و تصویرگر در کنار هم یک کتاب تصویری را خلق کردند.