رناتا ولفمن کتاب «ولفی و فلای» هر روز یک مدل لباس میپوشد، تیشرت سفید، شلوار بنددار و یک جفت کتانی.
وقت پدر و مادرش هم به اصرار او را به فروشگاه لباس میبرند، او باز هم همان رنگ تیشرت و همان مدل شلوار را میخرد. رناتا گوشت هم نمیخورد و هیچ دوستی هم ندارد. او دلاش هم نمیخواهد با بچههای دیگر دوست شود چون از نظرش آنها حوصله سربر هستند و خواندن کتاب لاکپشتهای دریایی جذابترین کار دنیاست. او علاقهای به دوست شدن با پسرهمسایه هم ندارد اما رفتن مادر و پدر به مهمانی عموباب و تنها ماندن رناتا در خانه، ماجراهای عجیبی را به دنبال دارد. یک خانه خالی، بهترین چیز برای رناتا است. او اول سراغ کارتن یخچال میرود و آن را از زیرزمین میرود به سالن. رناتا میخواهد یک زیردریایی بسازد. ساخت زیردریایی خوب پیش میرود که سر وصدای در بلند میشود. کسی پشت در کمک میخواهد رناتا در را که باز میکند لیوینگ استون فلات را میبیند که از دست برادرش فرار میکند که توپ بیسبالاش را لیوینگ گم کرده. با فلای، که رناتا بعد این اسم را روی او میگذارد، ساخت زیردریایی ادامه مییابد. رناتا مجبور است او و صدای گیتار پلاستیکی و آوازخواندناش را تحمل کند. فلای به او میگوید که توی مدرسه رناتا ولفی صدا میزنند و رناتا از این اسم بدش نمیآید. وقتی زیردریایی آماده میشود و هردو سوار میشوند، اتفاق عجیبی میافتاد. خانه پر از آب میشود و آنها به درون اقیانوس میروند. حتی توپ بیسبال برادر فلانی را هم در اقیانوس پیدا میکنند و با یک زیردریایی تستری بزرگ روبهرو میشوند که قصد جنگ دارد. مادر و پدر ولفی که به خانه برمیگردند از ترکیدن لوله آب توی خیابان میگویند و خوشحال هستند که دخترشان سالم است و دوستی هم پیدا کرده است.
جلد اول مجموعه رمان «ولفی و فلای» از دنیای متفاوت کودکان میگوید. شاید برای ما تنها بودن رناتا عجیب باشد. اما ما هم از نداشتن سلیقههای مشترک با دیگران، گاهی خسته میشویم ولی جرأت رناتا را برای بازگوییاش نداریم. «ولفی و فلای» از دو دختر و پسری میگوید که با وجود ظاهر و علاقههای متفاوت، دنیایشان را با هم یکی میکنند. آنها برای کنار هم گذاشتن این دو دنیا پیش هم، هیچ مانعی ندارند. دوستی میان کودکان همان اندازه که میتواند در ابتدا سخت بهنظر بیاید همان اندازه هم ساده است و تفاوت دنیای بزرگسالان و کودکان در همین است. هیچ حساب و کتابی در میان نیست. میشود با یک زیردریایی مقوایی به درون اقیانوس رفت و لذت برد.
در جلد دیگر این مجموعه با نام «ولفی و فلای: گروه در حال فرار» دردسر دیگری برای رناتا اتفاق میافتد. اینبار او باید در مسابقه استعدادیابی مدرسه شرکت کند.
درباره نویسنده و تصویرگر کتاب «ولفی و فلای»
کری فگن، نویسنده کتاب، از جوانی مینوشت. حتی آن زمان که برادرهایاش به ماهیگیری میرفتند و او به دنیال خلق داستانی برای خودش بود حالا برای کودکان و بزرگسالان مینویسد و برنده جایزههای بسیاری هم شده است.
زوئی سی، تصویرگر کتاب، وکیل است اما در کنارش تصویرگر و انیماتور است. او به قدرت واژهها باور دارد اما گمان میکند هر جا واژه کم میآورد، تصویر موفق میشود.