كتاب سه داستان دارد.
در داستان اول گربهای ادعا میكند كه میتواند ۳۰ ببر را از بین ببرد. اما به بهانههای مختلف، شمار ببرها را رفته رفته كمتر میكند تا سرانجام از جلوی آخرین ببر هم به بهانهای میگریزد.
در داستان دوم، پادشاه دم خود را به گربهای دیگر میدهد تا برایش نگهدارد كه به زمین مالیده نشود. این گربه دمش را به گربهای دیگر میدهد. ماجرا به همین ترتیب ادامه مییابد تا سرانجام گربهای به نام "زویی" دم پادشاه را رها میكند و بقیهی گربهها همچنین میكنند.
داستان سوم ماجرای دختری است كه شبها با دستگاه فكرسازش فكرهای مختلفی می سازد. یك شب موجودی زشت آرامش او و خانهشان را به هم میزند. دخترك با كمك برادرش و خواندن كتاب موفق میشود فكرهای بد را از ذهنش براند و به چیزهای خوب فكر كند.
موضوع این داستانهای فانتزی كوتاه؛ نكوهش، لافزنی، ضرورت انجام كارها از سوی كسی كه مسئولیت آنها را به عهده دارد و اندیشیدن به چیزهای خوب است.
شخصیتها جانوری و انسانیاند و در جریان داستان با پشتسر گذاشتن دشواریها میكوشند كارها را به شكلی درست انجام دهند.
زبان داستان روایتی، آهنگین و طنزآمیز است و ترجمهای روان و ساده دارد. تصویرهای كتاب هنرمندانه، پرتحرك و تخیل برانگیزند.