به دنبال فلک، فلکین دالیجا

یکی بود یکی نبود. مرد فقیری بود که آه در بساط نداشت و به هر دری که می‌زد زندگی‌اش روبه‌راه نمی‌شد. شبی بعد از فکر کردن بسیار تصمیم گرفت برود و فلک را پیدا کند و علت این‌ همه بدبیاری و بدبختی را از او بپرسد ... و بعد سفری را آغاز می‌کند تا معلوم شود زندگی پر از فرصت است و ناهشیاری در از دست دادن فرصت‌ها نتایج سخت و بدی دارد.

این قصه، قصه ای است از منطقه آذربایجان ایران. در پایان کتاب اطلاعاتی درمورد سه استان آذربایجان غربی، شرقی و اردبیل دارد. همچنین منابعی در مورد زبان‌ها و گویش‌های ایرانی به‌دست می‌دهد. کتاب مناسب کتابخانه‌های آموزشگاهی در درس جغرافیای استان‌ها نیزهست. به‌علاوه جنبه تمثیلی قصه درس خوبی برای نوجوانان و جوانان است.

برگردان
محمد سیمزاری
تهیه کننده
فروغ الزمان جمالی
سال نشر
۱۳۸۶
نویسنده
منوچهر کریم‌زاده
Submitted by editor3 on