دامیان و برادرش آنتونی و پدرشان به خانهای نو اسباب کشی میکنند. جامعه در گیرودار تبدیل واحد پول پوند به یورو است. بالای تخت مادر در بیمارستان، نام قدیس پشتیبان بیماران را زده اند و همین دامیان را به قدیسان علاقه مند کرده است و حتی سایتی در این باره پیدا میکند.
مادر میمیرد ولی دامیان همچنان به قدیسان اعتقاد دارد و میخواهد برای زندگی خود از آنها الگو بگیرد. او با کارتنها برای خودش آلونکی در کنار راهآهن میسازد. شبی در هنگام دعا کردن، ناگهان بستهای بزرگ و پر از پول از آسمان فرود میآید و او و برادرش یکباره بسیار پولدار میشوند، اما پدرشان را در جریان این رخداد نمیگذارند. هر یک از دو برادر برای خرج کردن پولها برنامهای دارد: دامیان خواهان پخش آن میان تنگدستان است و آنتونی در پی سرمایهگذاری و افزودن آن. با پولدار شدن دو برادر نگاه دیگران به آنها تغییر می کند. حالا می توانند هر چیزی بخرند مگر.... با آمدن دروتی نماینده شرکتی به مدرسه، برای کمک به مشکلات زمین های کم آب و زدن چاه، اوضاع تغییر میکند. دامیان راه جدیدی برای مصرف پول پیدا میکند. میان دروتی و پدر رابطه ای عاطفی به وجود می آید. دامیان و آنتونی درباره پول و نقش دروتی بحث می کنند. سیل نیازمندان به سوی خانه آنها سرازیر میشود، فرصت تبدیل پول رو به اتمام میرود و ... . داستان از زبان اول شخص و همراه با طنزی عمیق روایت میشود. در این کتاب به بسیاری از قدیسان مسیحیت اشاره شده است، از قدیمیترین آنها گرفته تا قدیسان مدرن یا مورمونها. دامیان در برخورد با آنها دچار تضاد می شود و میفهمد که نباید از ظاهر هر چیز درباره آن داوری کرد، زیرا هرکس و هرچیز در وضعیت های گوناگون دگرگون میشود: "مثلآ اینکه غازها در روی زمین به شکل گله هستند، در آسمان مثل پیکان پرواز میکنند و هیاهویشان مثل کلاغ سیاه هاست."
نویسنده، از زاویه دید کودک با نگاهی طنزآمیز به کشمکش های او در زمینه صداقت، مصرف گرایی، پیروی از مد، استفاده درست و نادرست از اینترنت، پول و نقش آن در جذب افراد، درک نادرست از مذهب و الگوهایی که کودکان به دلیل تبلیغات گوناگون انتخاب می کنند، صداقت و ریاکاری در مذهب، جهان و مسائل اجتماعی و نقش انسان ها و ... می پردازد.
این کتاب در سال ۲۰۰۴ برنده مدال کارنگی شده است.