نان و گل سرخ

رزا دختری از خانواده های کارگران کارخانه های نساجی امریکا در اوج انقلاب صنعتی در این کشور است که پدرش را از دست داده و مادر و خواهر بزرگترش نان آور خانواده اند. کارگران برای احقاق حقوق خود در اعتصاب به سر می برند که عده ای با آن موافق و عده ای نیز مخالف هستند. رزا نخست تحت تاثیر خانم فینچ، آموزگار خود، به مخالفت با مادرش که نقش اساسی در تحول جامعه دارد، می پردازد.

جیک پسری کارگر، با پدری الکلیک و نمونه آدم گیجی است که خودش هم نمی داند باید چه موضعی در برابراعتصاب بگیرد. او تنها در پی امرار معاش است. پس از حمایت سندیکای کارگران از خانواده های اعتصابی، رزا و جیک با عده ای دیگر به شهری فرستاده می شوند تا در طول اعتصاب، خانواده ای سرپرستی آنها را به عهده گیرد. جیک که پنهانی با این عده همراه شده است، خود را برادر رزا معرفی می کند.

خانواده گرباتی به خوبی از آن ها مراقبت می کنند و در تحول شخصیت جیک نقش مثبتی ایفا می کنند. نویسنده با داستانی منسجم و پرکشش، به مرور تاریخ صنعت پارچه بافی در امریکا و شرح مشکلات کارگران و استثمار آن ها می پردازد. راوی سوم شخص، داستانی را برای نوجوانان روایت می کند که در هر زمان و مکانی می تواند افزون بر لذت، به آن ها درس زندگی، استقامت، عدالت طلبی و برخورداری از حقوق خود را بدهد.

عنوان اثر؛ "نان و گل سرخ"، شعار اعتصاب کنندگان و اشاره ای تلمیحی است به "جسم و روح" یا "نان و شراب" مسیح و لزوم برخورداری مردم از نیازهای جسمانی و معنوی خود. مشخصه ی داستان مرور تاریخ صنعت نساجی در ایالات متحده و اعتصابات کارگری است.

عنوان لاتین
Bread and Roses, Too
گزیده‌هایی از کتاب

رزا می‌فهمی چه اتفاقی افتاده؟ آنها هفته‌ای دو ساعت کمتر به ما حقوق می‌دهند. این مقدار با پنج قرص نانی که اصلا نداریم برابر است. من کار کنم، بچه‌هایم از گرسنگی می‌میرند؛ اعتصاب کنم بچه‌هایم از گرسنگی می‌میرند. هر کاری بکنیم از گرسنگی می‌میریم. اما آدم مبارزه کند و از گرسنگی بمیرد بهتراست تا کار کند و از گرسنکی بمیرد! (ص ۳۶)

,

مامان به نرمی شروع کرد:
«من فکر می‌کنم، من فکر می‌کنم ما فقط ... فقط نان برای شکم‌مان نمی‌خواهیم. ما برای دلمان، برای روحمان هم خوراک می‌خواهیم. ما می‌خواهیم ... چه‌طور بگویم، ما می‌خواهیم ... ما برای بچه‌هایمان هم کمی زیبایی می‌خواهیم ... ما گل سرخ می‌خواهیم.» (ص ۹۰)

,

رُزا، تصویر تازه‌ای از آنا و مامان را در ذهنش می‌کشید. آن‌ها در زندان بودند اما مامان سرود می‌خواند و تمام زنان و کودکان هم با او می‌خواندند. نگهبانان ماتشان برده بود و با شنیدن آن موسیقی دل‌انگیز از گلوی کسانی که آنها را حقیر شمرده بودند و با آنها بد رفتاری کرده بودند، احساس شرمساری می‌کردند.

رزا در فضایی مه‌آلود و مبهم سرگردان بود.

«ز جا هرگز، ز جا هرگز نمی‌جنبیم…» مامان این سرود را می‌خواند و همه او را همراهی می‌کردند:

«ز جا هرگز، ز جا هرگز نمی‌جنبیم

درخت ریشه در آبیم

ز جا هرگز نمی‌جنبیم…» (ص ۲۵۷)

برگردان
حسین ابراهیمی (الوند)
تهیه کننده
شهلا انتظاریان
سال نشر
۱۳۸۶
نویسنده
Katherine Paterson, کاترین پترسن
ویراستار
علی خاکبازان
Submitted by admin on